واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: علم اولين و آخرين
علم اولين و آخرين
جواد پوريا
لقمان حكيم به فرزند خود فرمود :
اي فرزندم تو را به شش خصلت سفارش مي كنم كه علم اولين و آخرين آن است :
1- قلبت را مشغول به دنيا مكن مگر به اندازه ي بقاي تو در آن. 2- و براي آخرت كار كن به اندازه اي مي خواهي در آنجا بماني. 3- و طاعت خداين كن به اندازهاي كه به او احتياج داري. 4- تمام سعي و كوشش تو در رهايي از آتش جهنم باشد.
5- شجاعت به معصيت به اندازه صبرت در آتش باشد. 6- وقتي كه ميخواهي معصيت خدايت را انجام بدهي جايي را انتخاب كن كه خدا تو را نبيند.
اي فرزندم! زبان، كليد خير و شر است. پس جز در خير، زبانت را مهر و موم كن؛ همان گونه كه صندوق طلا و نقره را مهر و موم ميكني.
اي فرزندم! اگر ما بين تو و دانش، دريايي از آتش باشد كه تو را ميسوزاند و دريايي از آب باشد كه تو را غرق ميكند، براي رسيدن به دانش، آن دو را بشكاف تا دانش را به دست آوري و بياموزي؛ زيرا در آموختن دانش، راه نمايي و عزّت انسان، و نيز نشانه ايمان و پايه اركان دين و رضايت خداي رحمان وجود دارد.
اي فرزندم! در مجالس دانشمندان حضور داشته باش و سخنان حكيمان را بشنو؛ زيرا خداوند دلِ مرده را با نور حكمت زنده ميكند؛ چنان كه زمين مرده را با آب باران حيات مي بخشد.
اي فرزندم! مبادا خروس، زرنگ تر از تو و مراقب تر از تو بر نمازها باشد! مگر آن را نمي بيني كه هنگام هر نمازي، بانگ
مي زند و سحرگاهان ـ در حالي كه تو در خوابي ـ با صدايش اعلام وقت مي كند؟
اي فرزندم! هرگاه نماز ميخواني، آن را نماز وداع قرار ده؛ كه گمان داري بعد از آن، هرگز زنده نخواهي ماند. از عذرتراشي براي ترك نماز بپرهيز؛ زيرا عذرآوردن در كار خير، معنا ندارد.
با خودت دشمني مكن
نامهاي به دست ابوذر رسيد آن را باز كرد و خواند. از راه دور آمده بود. شخصي بهوسيله نامه از او تقاضاي اندرز جامعي كرده بود. او از كساني بود كه ابوذر را ميشناخت كه چقدر رسول خدا (ص) او را مورد عنايت قرار ميداده و با سخنان بلند و پر معناي خويش به او حكمت ميآموخته است. ابوذر در پاسخ فقط يك جمله نوشت: "با آن كس كه بيش از همه مردم او را دوست ميداري، بدي و دشمني مكن". آن شخص بعد از آنكه نامه ابوذر را باز كرد و خواند، چيزي از آن سردرنياورد. با خود گفت: يعني چه؟ مقصود چيست؟با آن كس كه بيش از همه مردم او را دوست ميداري بدي و دشمني نكن، يعني چه؟ اينكه از قبيل توضيح واضحات است. مگر ممكن است كه آدمي محبوبي داشته باشد آن هم عزيزترين محبوبها، و با او بدي كند؟ بدي كه نميكند سهل است، مال و جان و هستي خود را در پاي او مي ريزد و فدا ميكند.
از طرف ديگر با خود انديشيد كه شخصيت گوينده جمله را نبايد از نظر دور داشت، گوينده اين جمله ابوذر است. ابوذر لقمان امت است، چارهاي نيست بايد از خودش توضيح بخواهم. مجددا نامهاي به ابوذر نوشت و توضيح خواست.ابوذر در جواب نوشت: "مقصودم از محبوبترين و عزيزترين افراد در نزد تو همان خودت هستي. مقصودم شخص ديگري نيست. تو خودت را از همه مردم بيشتر دوست ميداري. اينكه گفتم با محبوبترين عزيزانت دشمني نكن، يعني با خودت خصمانه رفتار مكن. مگر نميداني هر خلاف و گناهي كه انسان مرتكب مي شود، مستقيما صدمهاش بر خودش وارد ميشود و ضررش دامن خودش را ميگيرد؟".
جمعه|ا|9|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 192]