تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 10 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):براى كسب بلند مرتبگى از وطن خود دور شو و سفر كن كه در مسافرت پنج فايده است: برطرف ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813436797




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كاردان در گفتگوي مشروح با مهر:گفتند با خائن‌ها كار نمي‌كنيم/ ديگر نمي‌توان وارد كوچه بن‌بست طنز شد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: كاردان در گفتگوي مشروح با مهر:گفتند با "خائن‌ها" كار نمي‌كنيم/ ديگر نمي‌توان وارد كوچه بن‌بست طنز شد
داريوش كاردان از هنرمنداني است كه نسل بعد از انقلاب از او خاطره زياد دارد؛ "عصرانه" در راديو، "نوروز 72" در تلويزيون و... از كارهاي ماندگار اين چهره طناز است كه مي‌گويد كارش را با اجرا در راديو و تلويزيون آغاز كرده، البته وقتي زلف‌هايش پرپشت‌تر و چهره‌اش جذابتر از الان بوده است!

به گزارش خبرنگار مهر، قرار ما با كاردان در يكي از روزهاي سرد زمستان در دفتر او بود. دكور دفترش دست كمي از فضاي يك خانه ـ كمي نامرتب ـ نداشت. كتري و قوري روي گاز آشپزخانه به راه بود و روي ميز يك ظرف ميوه قرار داشت كه معلوم بود با سليقه خود كاردان چيده شده است.

قبل از شروع گفتگو از او خواستيم خودش بگويد گفتگو را از كجا شروع كنيم. پاسخ داد: والله فكر مي‌كنم پرسشگر حق دارد هر سئوالي بپرسد و پاسخگو هم هر چه دلش مي‌خواهد، بگويد. با توجه به انواع خطوط قرمز، سبز، آبي و ... فرقي نمي‌كند گفتگو از كجا شروع شود.

بعد از شنيدن پاسخ او تصميم گرفتيم گفتگو را با برنامه پرمخاطب "عصرانه" آغاز كنيم كه كاردان گفت: "فعاليت من از خيلي پيشتر آغاز شد." وقتي از ورود او به راديو از روزهاي بعد از انقلاب شروع كرديم، گفت "براي شونصدمين بار بايد بگويم..." او حين گفتگو چند بار براي پاسخ دادن به تلفن، پيدا كردن شعر، آوردن چاي و يافتن كارد ميوه‌خوري از جايش بلند شد!

* خبرگزاري مهر ـ گروه فرهنگ و هنر: براي شروع از ورودتان به راديو بگوييد؟ چطور راديو را انتخاب كرديد؟

ـ داريوش كاردان: دو هفته از پيروزي انقلاب مي‌گذشت. نمي‌دانم ياد داريد و اصلاً وجود داشتيد يا نه؟ آن موقع راديو و تلويزيون برنامه زياد نداشت. از سه ساعت برنامه تلويزيوني، يكساعت آن خبر بود. راديو هم 24 ساعته يا متن مي‌خواند يا موسيقي پخش مي‌كرد. يكي از دوستان كه از توانمندي من در نوشتن خبر داشت، خواست به عنوان نويسنده به راديو بروم و با آنها همكاري كنم. آن روزها در راديو هر كس هر كاري از دستش برمي‌آمد انجام مي‌داد. من هم همه كار مي‌كردم. مطلب براي گويندگان مي‌نوشتم و... درها در آن زمان باز بود.

* با چه كساني آشنايي داشتيد؟

ـ من با چند نفر از دوستان از جمله احمد جلالي ـ كه براي مدتي معاون سازمان و بعد نماينده ايران در ژنو بود ـ آشنايي داشتم و با دعوت آنها رفتم و چيزهايي مي‌نوشتم. البته نه كلاس گويندگي ديده نه كاري در اين زمينه كرده بودم. تا اينكه يك روز برحسب اتفاق هيچ گوينده‌اي در راديو نبود و بايد مطلبي خوانده مي‌شد، متني حدود 16 صفحه. كاغذهاي كاهي پشت و رو، پر از خط خوردگي و فلش‌هايي كه جملات مختلف را به هم ربط مي‌داد.

* وقتي از شما خواستند متن را بخوانيد، واكنش‌تان چطور بود؟

ـ وقتي تهيه‌كننده از من خواست بخوانم با تعجب به او گفتم چرا من؟! به هر حال آن روز داخل استوديو رفتم و تقريباً بدون تپق خواندم. اين اولين گويندگي من بود. وقتي آمدم بيرون، ديدم همه به من چپ چپ نگاه مي‌كنند! احساس كردم خرابكاري كرده‌ام! اما خيلي زود متوجه شدم اين نگاه به خاطر تعجب بود. از آن روز به بعد من شدم گوينده راديو و بعد از آن راه شب، راه روز، خانواده و ... را اجرا كردم.

* از قرار همان سال‌ها علاوه بر گويندگي راديو، تفسير خبر هم مي‌خوانديد؟

ـ بله، همان اوايل انقلاب كه در راديو برنامه اجرا مي‌كردم، دوستاني هم در تلويزيون كار مي‌كردند كه من را خركش از راديو به تلويزيون مي‌بردند و آنجا تفسيرهاي خبر را مي‌خواندم. البته فكر نمي‌كنم كسي از من و اجراهايم در آن روزها چيزي به ياد داشته باشند، چون آن موقع زلف داشتم و مثل الان بي‌نصيب نبودم! آن سال‌ها 24 ساعت در راديو و تلويزيون بودم. كم كم مسئوليت‌هاي ديگري هم به من سپرده شد و مي‌گفتند فيلم‌ها را ببينم كه آيا قابل پخش است يا نه...

*از قرائت اولين قرآن بگوييد كه شما بعد از انقلاب زنده زمان تحويل سال 58 اجرا كرديد؟

ـ بله، آن سال قرآن در پخش پيدا نمي‌شد و من چند آيه كه حفظ بودم تلاوت كردم. آن زمان كسي نفهميد من اولين قرآن را خواندم. البته در آن سال‌ها صدايم خيلي باز بود و مثل الان نبود. در اولين ماه رمضان بعد از انقلاب، هنگام سحر پشت ميكروفن راديو ‌نشستم و دعاي سحر را با صوت و قرائت خواندم و لحظه لحظه زمان را به سحرخيزان اعلام مي‌كردم كه چند دقيقه تا زمان اذان باقي مانده است. به ياد دارم دوستان هر چه گيرشان مي‌آمد به من مي‌دادند. مثلاً يك فيلم فلسطيني با عنوان "كليد" را براي دوبله به من سپردند و من همراه يك خانم و آقا جاي 25 نفر صحبت كرديم. بايد نوار اين فيلم هم در آرشيو باشد. يادش بخير ...

* بعد هم جنگ شروع شد و...

ـ بله، جنگ شروع شد و دو سال كامل در خط مقدم بودم. دلايل زيادي براي شهيد شدن بود، اما نصيبم نشد و مختصر جراحاتي برداشتم.

* بعد از جنگ دوباره فعاليت‌تان را در راديو و تلويزيون شروع كرديد.

ـ بله، برگشتم به راديو و تلويزيون. نسل جديد يادشان نمي‌آيد، چون آن موقع زلف داشتم. در آن سال‌ها در كنار خواندن تفسيرهاي قبل از خبر، پيام‌هاي حضرت امام خميني (ره) را در راديو و تلويزيون مي‌خواندم. اولين روز سيزده بدر بعد از انقلاب را به ياد دارم كه شيطنت بزرگي كردم و گفتم شاه رفت، فرح به كشور برگشت. اين جمله را كاملاً جدي گفتم و مملكت به هم ريخت. دوستان مرتب زنگ مي‌زدند.

آن زمان چيزي براي خنداندن و سرگرم كردن مردم وجود نداشت. يواش يواش سرودهاي اوايل انقلاب ساخته شد و دست ما كمي باز شد، چرا كه بيشتر مارش پخش مي‌شد. برنامه‌هاي زنده را بدون متن اجرا مي‌كرديم. به ياد دارم برنامه "سلام كوچولو" عذرا وكيلي را. او بچه‌ها را بغل مي‌كرد و به استوديو مي‌آمد و برنامه زنده پخش مي‌شد. من هم در ابتداي برنامه او به استوديو مي‌رفتم و مي‌گفتم برنامه كودك و مي‌آمدم بيرون.

* از اولين برنامه‌اي بگوييد كه گويندگي ثابت داشتيد؟

ـ برنامه‌اي با عنوان "كشاورز" بود. اين برنامه قبل انقلاب اجرا مي‌شد، اما بعد از انقلاب تعطيل شد، اما به خاطر اهميتي كه به روستاها مي‌دادند، دوباره پخش برنامه آغاز شد. تا اينكه پخش برنامه "عصرانه" سال 68 به سردبيري مرحوم مهرداد خسروي شروع شد و اولين برنامه‌اي بود كه من نسبتاً در آن دخيل بودم. گويندگان اين برنامه در طول سال‌ها شهين مهين‌فر، مهين فردنوا، ثريا قاسمي، ژاله صادقيان و... بودند. در اين برنامه علاوه بر اجرا، اشعاري مي‌نوشتم، تيپ‌هاي زيادي ساختم.

* از جمله خرناس و...

ـ بله آيتم‌هاي مختلف داشتيم. همچون خرناس، آن سفر كرده، خانواده خوشبخت و... براي اين برنامه خيلي زحمت كشيديم. البته 10 سالي است قصد دارم شعرهاي برنامه "عصرانه" را چاپ كنم، ولي كو حسش! جنگل نمي‌گذارد درخت‌ها را ببينم.

* شعر عمو زنجيرباف را به ياد دارم...

ـ (با خنده) يادش بخير اداي بچه‌هاي ورزشي مثل اسكويي را درمي‌آوردم. كلي چرت و پرت مي‌گفتم يا صداهاي بهرام شفيع يا محمدعلي اينانلو را درمي‌آوردم. وقتي اينانلو مي‌ديد چقدر طبيعي صدايش را درمي‌آوردم، خيلي مي‌خنديد.

* يكي از ويژگي‌هاي برنامه "عصرانه" اين بود كه از هر استاني به استاني ديگر مي‌رفتيد با لهجه‌هاي مختلف صحبت مي‌كرديد، چطور به اين نتيجه رسيديد كه از گويش‌هاي مختلف بهره ببريد؟

ـ اصل آن به رفيق ناباب برمي‌گشت. من از بچگي به تقليد خيلي علاقه داشتم. انگار براي اين كار برنامه‌ريزي شده بودم. يادم مي‌آيد وقتي سه ساله بودم و دايي‌هايم از شهرستان به خانه مي‌آمدند و مي‌رفتند، من ادايشان را درمي‌آوردم. تقليد دست خودم نيست. هر وقت چيز خاصي باشد، تقليد مي‌كنم.

* ما هم از در بيرون برويم، اين اتفاق مي‌افتد؟

ـ (با خنده) نه، چرا بيرون بريد، الان هم اين كار را مي‌كنم. يكبار هوس كردم در يك برنامه با همه لهجه‌ها صحبت كنم، مانده بودم چه بكنم؛ تا اينكه مرحوم خسروي به من گفت يك سفرنامه بنويس و از يك شهر به شهر ديگر برو و با لهجه‌هاي مختلف صحبت كن. سفرنامه را از تهران شروع كردم و گشتي به همه شهرها زدم. البته اگر مدتي حرف نزنم، لهجه‌ها يادم مي‌رود... اگر اجازه مي‌دهيد، همانطور كه پاسخ مي‌دهم، چاي سنتي بياورم؟

* چرا در آن سال‌ها برنامه‌ "عصرانه" قطع شد؟

ـ كم كم درگير ساخت برنامه‌هاي تلويزيوني شدم و اولين برنامه طنز تلويزيوني را با عنوان "نوروز 72" با اجراي حسين پاكدل ساختم كه مثل بمب صدا كرد.

* شما در برنامه "پرواز 57" هم دخالت داشتيد؟

ـ (مشغول درآوردن استكان و نعلبكي از كمد و ريختن چاي) نه، قصه اين برنامه فرق مي‌كرد. ما در فاصله "نوروز 72" چند جوان همچون مهران مديري، حميد لولايي، نصرالله رادش، ارژنگ اميرفضلي، مرحوم اسدي و... را آورديم. برنامه "پرواز 57" كپي ناقصي از "نوروز 72" بود. همزمان با برنامه ما "ساعت خوش" هم پخش شد. ما ويلن مي‌زديم و "ساعت خوشي‌ها" دهل. مسلماً صداي ما شنيده نمي‌شد! خب چاي دارچين بفرماييد. اين چاي با همه چايي‌هايي كه خورديد، فرق مي‌كند.

* ممنون. ادامه بدهيد.

ـ بعد هم سراغ ساخت برنامه "39" رفتم. در واقع كم كم به اين نتيجه رسيدم كه به راديو نمي‌رسم. تلويزيون به حدي آدم را درگير مي‌كند كه ديگر كمتر به كارهاي ديگر مي‌رسيدم. اين بود كه راديو را ول كردم.

* و به انبوه مخاطباني كه در راديو داشتيد، فكر نكرديد؟

ـ به هر حال مخاطبان تلويزيون بيشتر بودند و فكر كردم تلويزيون تاثيرگذارتر است، حتي مواردي همچون دوربين مخفي كه در راديو نداشتيم، مي‌توانستيم در تلويزيون داشته باشيم.

* برنامه "39" هم در نيمه‌هاي پخش قطع شد.

ـ فقط 17 قسمت از برنامه "39" پخش شد، در حالي كه قرار بود 39 قسمت باشد. وقتي اين برنامه تمام شد، دچار افسردگي شديد شدم و كارم به بيمارستان كشيد. دائم در خودم بودم. مرتب به اين سئوالات فكر مي‌كردم كه چرا براي يك برنامه اين همه زحمت مي‌كشيم، مثلا براي ساخت يك سرود 15 روز وقت مي‌گذاريم، هزينه و... نمي‌دانم، قاطي كرده بودم. شايد باور نكنيد، اما براي آيتم سه دقيقه‌اي دوربين مخفي در برنامه "39" دو روز وقت مي‌گذاشتيم. به هر دليلي اين برنامه ديگر پخش نشد.

* پس راديو و تلويزيون را فيلتر كرديد؟

ـ بله، تا اينكه سفيري از طرف آقاي خجسته آمد و برنامه "آئينه" را صبح‌هاي پنجشنبه در راديو جوان راه‌ انداختيم و عصرها هم برنامه "عصرانه". بعدها اين برنامه به شبكه سراسري منتقل شد. يكي دو سال بعد هم نام برنامه "آدينه" شد.

* چرا نام برنامه تغيير كرد؟

ـ چون برنامه "صبح جمعه" مرگ مغزي شده بود و ديگر جواب نمي‌داد و تغييرات هم كارساز نبود. "آدينه" را دو سال و اندي اجرا كرديم. برنامه پرمخاطبي بود و مردم هم تماس‌هاي زيادي با ما داشتند و بعد هم خداحافظي كرديم.

* اگر دوباره نقبي به دهه 70 بزنيم، شما در اوايل اين دهه وارد عرصه دوبلاژ شديد؟

ـ اوايل دهه 70 به واسطه ژاله علو به دوبلاژ معرفي شدم و در كنار ساخت و اجراي برنامه‌هاي تلويزيوني در دوبله هم مشغول بودم.

* از قرار چند سال بعد دوبلورها نام شما را از فهرست‌شان خط زدند، قضيه چه بود؟

ـ از همان سال دوم و سوم ورودم به دوبلاژ بود كه به رل اول گويي رسيدم و بعد مدير دوبلاژ شدم و چند فيلم و سريال با مديريت من دوبله شد. در آن سال‌ها رل‌هاي ماندگاري گفتم، اما فضاي دوبله غير قابل تحمل بود. اگر شما در جايي كار خوبي انجام دهيد، رفيق‌تان تشكر مي‌كند، اما در دوبله يك رل خوب مي‌گفتم با من قهر مي‌كردند.

* و اما قصه كنار گذشته شدن شما از دوبله ...

ـ سازمان صدا و سيما كلاسي براي گويندگان جوان تشكيل داد. به ياد دارم من همراه داريوش ارجمند و خانم اميري از 300 تا 400 نفر تست گرفتيم. حدود 70 تا 80 نفر قبول شدند و ما قرار شد به اين گويندگان آموزش دهيم. البته قبل از من با گويندگان ديگري صحبت كرده بودند، اما آنها قبول نكردند. وقتي من براي تدريس رفتم، دوستان دوبلاژ فرصت را مناسب ديدند و ضربه‌اي كه مي‌خواستند به من زدند. نام من را كاملاً از فهرست خط زدند.

* مگر چنين قانوني در دوبلاژ وجود داشت؟

ـ دوستان كاملاً غير قانوني اين كار را انجام دادند. بازيگراني همچون امين تارخ و ... كلاس‌هاي بازيگري دارند، آيا بازيگران ديگر آنها را از بازي منع يا به او گلايه كردند؟ مسلماً نه. اما دوستان دوبلاژ از من يك دشمن فرضي درست كردند. فكر مي‌كنم يكي از الطاف خداوند بود كه من از دوبلاژ بيرون آمدم.

*اين اتفاق هم به نوعي براي انجمن گويندگان جوان افتاد؟

ـ انجمن گويندگان جوان را سر كار گذاشتند. آنها را به قرن 21 آوردند و بال و پر دادند. فيلم‌هايشان را براي دوبله به آنها سپردند. بعد دوباره با قديمي‌ها آشتي كردند و اين بچه‌ها را كنار گذاشتند. من شاگردهايي را براي دوبله تربيت كرده بودم و گفتم در آينده آنها زير دست شما مي‌آيند و شما از آنها تست بگيريد اگر خوب بودند، استفاده كنيد، ولي چنان سمپاشي كردند كه وقتي شبكه تهران فيلم "حيفا" را براي دوبله به من سپرد و به گويندگان قديمي زنگ زدم، گفتند ما با خائن‌ها كار نمي‌كنيم.

وقتي آنها تنها بودند با من احوالپرسي مي‌كردند، اما وقتي با هم بودند، اخم مي‌كردند و نشان مي‌داد كنار گذاشتن من تصميم جمعي بوده است. به همين دليل من با شاگردان خودم فيلم "حيفا" را دوبله كردم. بعد از اين فيلم هم چند مجموعه مستند و... براي شبكه‌هاي چهار و تهران دوبله كردم. بعدها شنيديم دوستان مي‌گفتند لشكر كاردان پشت دروازه‌هاي تهران رسيد.

* با اين حساب جنگ شما در دوبلاژ شروع شد؟

ـ نه، چون احساس كردم يك جنگ بي‌معنا است. اگر مي‌خواستم، مي‌توانستم با بچه‌ها بتازم، ولي متوجه شدم بي‌فايده است. به همين دليل به شاگردانم گفتم كه به سنديكا بروند و پشت سر من هم فحش بدهند تا آنها را بپذيرنند. در طول اين سال‌ها حدود 2000 شاگرد داشتم.

* در چه عرصه‌هايي؟

ـ گويندگي و اجرا در راديو و تلويزيون، گزارشگري، فن بيان و دوبلاژ. از همه دوره‌ها 20 نفر هم جذب سازمان نشدند. در حال حاضر چند نفر در شبكه خبر، دوبلاژ، راديو و... هستند. براي مدتي هم تاجيكستان از من براي آموزش گويندگان شاغل دعوت كردند. در مجموع شاگردان ياد پدر نمي‌كنند.

* مدتي هم در راديو پيام بوديد؟

ـ بله، دوشنبه‌ها از ساعت شش تا 10 شب اجرا داشتم. بعد از يكي دو سال روزهاي اجرايم به چهارشنبه‌ها منتقل شد. به ياد دارم چند كتاب را زير بغل مي‌زدم و سر اين برنامه مي‌رفتم. فريبرز گلبن تهيه‌كننده برنامه هم موسيقي‌هاي خوبي انتخاب مي‌كردم. يك آرم پلنگ صورتي هم داشتيم و درباره چيزهاي صورتي كشور مي‌گفتم، مثل آموزش و پرورش صورتي و ... در واقع من از هر فرصتي كه پيش مي‌آمد براي نيشگون گرفتن خوب استفاده كردم، حتي در مطبوعات.

* از فعاليت‌تان در مطبوعات بگوييد؟

ـ مدت زيادي در روزنامه جام جم براي ستون طنز مطلب مي‌نوشتم و از آقاي لاريجاني بگير تا وزارتخانه‌ها، دادگاهها و... جايي از دست من در امان نبود. بعد براي اينكه ننويسم يا ... گفتند ديگر خطم را نمي‌توانند چاپ كنند. مدتي هم در مجله همشهري مي‌نوشتم. آن زمان هنوز روزنامه همشهري منتشر نمي‌شد و اين مجله ماهنامه بود. در اين مجله چهار صفحه نيشخند هم داشتم. در روزنامه‌هاي اعتماد و تهران امروز هم نوشتم. معمولا هر جا نوشتم بسته شد.

در اين سال‌ها فعاليت‌هاي مختلفي در مطبوعات، راديو و تلويزيون داشتم، اما هيچيك به اندازه "عصرانه" و "نوروز 72" نبود. نويسندگي و كارگرداني "نوروز 75" را هم به عهده داشتم. اولين اخبار عربي آنجا پخش شد. "نوروز 76" را هم ساختم. تا اينكه سال 83 هم توليد برنامه "صندلي داغ" شروع و از من به عنوان مجري دعوت شد.

* پس چرا صندلي داغ را ترك كرديد؟

ـ قبل از پذيرفتن اجراي "صندلي داغ" با آنها شرط كردم اين صندلي بايد داغ باشد و تا زماني كه صندلي داغ باشد در خدمت‌تان هستم، ولي متاسفانه اين صندلي به يخي گرايد و مسئولان نيامدند يا دعوتشان نكردند، به همين دليل من هم از برنامه رفتم.

* بعد از رفتن شما از "صندلي داغ" جو بدي درست شد و برخي مي‌گفتند شما پول زيادي براي اجرا مي‌خواستيد و شبكه قادر به پرداخت آن نيست؟

ـ بله اين جو درست شد، در حالي كه اينطور نبود و من به دليل يخ شدن صندلي داغ برنامه را ترك كردم، حتي به گوش ضرغامي رساندند كه من پول زيادي مي‌خواهم و مدير وقت شبكه دو هم همين حرف را به آقاي ضرغامي گفته بودند، اما در ملاقاتي كه با ضرغامي داشتم كه از من پرسيدند چرا "صندلي داغ" را ترك كردم، گفتم مسئله پول نيست، چرا كه اين برنامه غير از من چيزي نداشت، فقط دو صندلي داشت، نه كارگرداني، نه گريم و... گزارش‌هاي مردمي را هم از رفيق‌هايشان تهيه مي‌كردند.

* سئوالات را چه كسي طراحي مي‌كرد؟

ـ طراح محمد مهاجري بود، اما من فقط چند سئوال اول را مي‌پرسيدم و بعد با توجه به تيپ ميهمان و... سئوالاتي را مي‌پرسيدم. بعد از ترك برنامه از من پرسيدند چه كسي را براي اجرا بياورند. من هم زنده‌ياد نوذري و احمد نجفي را پيشنهاد دادم. نوذري خوب بود، نجفي هم همينطور، ولي ديگر "صندلي داغ" به لحاظ اجرا و ميهمان داغ نبود و برنامه‌اي براي كسب روزي شد.

البته دو بار من را خركش كردند و در هفته‌هاي دفاع مقدس و بسيج چند برنامه اجرا كردم. همچنين از دفتر قاليباف هم با من تماس گرفتند آيا من برنامه را اجرا مي‌كنم. گفتم نه، اما اگر شبكه قبول كند حرفي ندارم و برنامه را اجرا مي‌كنم. البته ميسر نشد. در مجموع خوشحالم كه با شخصيت‌هاي مهمي صحبت كردم، از معاون خاتمي گرفته تا سرداران جنگ، آقاي محسن رضايي و... گفتگوهاي مفيد و بي‌محابايي با شخصيت‌هاي درشت داشتم.

* دوست داشتيد با چه كسي در برنامه "صندلي داغ" گفتگو كنيد كه نشد؟

ـ خيلي دوست داشتم با آقاي هاشمي رفسنجاني گفتگو كنم، اما نشد يا دوستان نخواستند. آقاي خاتمي را هم چند بار دعوت كرديم، ولي نيامد.

* چه آينده‌اي براي اين برنامه پيش‌بيني مي‌كرديد؟

ـ خيلي دوست داشتم اين برنامه روزي به جايي برسد كه بالاترين مقام‌هاي نظام در برنامه دعوت شوند. متاسفانه هدف برنامه تغيير كرد و پيرو آن كيفيت هم عوض شد. گفتگوي آقاي رضايي را خيلي دوست داشتم. به ياد دارم در آن برنامه او بعد از سئوالي كه كردم، اشك ريخت و اين قشنگ بود، اما وقتي برنامه تبديل به پرسيدن سئوالاتي از جمله قهوه‌اي خوب است يا رنگ ديگر؟ چند كيلو هستي و... كيفيت آن تغيير كرد.

* برويم سراغ برنامه "شبكه سه و نيم" و شوخي‌هايي كه در اين برنامه با شخصيت‌ها مي‌كرديد.

ـ در اين برنامه شوخي‌هايي با سهيل محمودي كرديم كه هنوز هم بعد از اين همه سال ول نكرده و مرتب مي‌گويد دوستان اداي من درنياوريد يا اداي آقاي سلوكي را درمي‌آورديم. تفسيرهاي خبري و ... را نقد مي‌كرديم يا براي شهرام جزايري سرود ساختيم. البته زمان پخش اين برنامه با مجموعه "برره" يكي شد و بهنوش بختياري را با كتك از ما گرفتند. همچنين هادي كاظمي را هم از برنامه ما گرفتند و حسام دو برره كردند.

* وقتي اواسط دهه 70 صداي استاد خرناس را در راديو شنيدم، ذهنيتي از او پيدا كردم و وقتي تصوير او را در تلويزيون ديدم اين ذهنيت به هم ريخت. دوست نداشتيد شخصيت خرناس را راديويي نگه مي‌داشتيد؟

ـ بله، خوب بود اگر راديويي مي‌ماند، ولي من به آدمي احتياج داشتم عين خرناس كه خل و چل و بهلول‌صفت باشد. حرف‌هايش هم جدي باشد و هم نه. عين اين را در تلويزيون مي‌خواستم، ولي با زمان كمي كه داشتم، نمي‌توانستم تيپي خلق كنم و براي مردم هم جا بيفتد. البته ابتدا قرار بود برنامه هفتگي پخش شود، ولي بعد شبانه شد. به ياد دارم تصويربرداري قسمت اول يكماه طول كشيد، براي قسمت دوم دو روز و براي قسمت سوم نصف روز وقت داشتيم.

البته از اين نوع تصويربرداري حالم به هم مي‌خورد. بعدها خودم متاسف شدم كه كاش خرناس همينطور مي‌ماند مثل آقاي نوذري كه شخصيت ملون را داشت. شايد خرناس را هر كس طوري تصور مي‌كرد. دلم مي‌خواست اين موجود بيايد تا به وسطه او حرف‌هايم را بزنم. كار قشنگي نبود او را به تلويزيون آوردم، نبايد اين كار را مي‌كردم. البته اگر حمايت مي‌شد، خرناس مي‌گرفت.

* پس خودتان معتقديد خرناس در تلويزيون گل نكرد؟

ـ نه، الان هم نمي‌توانم بگويم خرناس نگرفت. شبكه سه و نيم جاي خودش را داشت و قشر دانشجو و فرهيخته مطلب سه و نيم را گرفتند. وقتي زيرنويس مي‌كرديم بازنشستگان عزيز نگران رئيس مجلس نباشيد حالشان خوب است، متوجه مي‌شدند.

* قصد نداريد سري جديد شبكه سه و نيم را دوباره بسازيد؟

ـ نه، من توبه كردم، چرا كه مديران تحمل برخي مطالب را ندارند و هر شب كه برنامه پخش مي‌شد 20 تا 30 فاكس مي‌آمد. ما عادت كرديم برنامه‌هايي را ببينيم كه نخود بخورند و عشق در كنند. اتفاقاً يكي از مديران شبكه به من گفت طنز بسازم، گفتم طنز كوچه‌اي باريك و بن‌بست است كه ته آن عطاران است و ديگر نمي‌توان از آن رد شد. من مانده‌ام سال بعد تلويزيون مي‌خواهد در عرصه طنز چه بكند؟ متاسفانه از برخي طنزها در مجموعه‌ها استفاده مي‌شود كه نمي‌توان در يك جمع عمومي استفاده كرد. نمي‌دانم چرا با فحش مي‌خواهند مردم را بخنداند؟ من اهل اينطور خنداندن مردم نيستم.

* شما در سه دوره محمد هاشمي، علي لاريجاني و عز‌ت‌الله ضرغامي در صد او سيما حضور داشتيد، در كدام دوره راحت‌تر بوديد؟

ـ در همه دوره‌ها در عرصه راديو خيلي راحت بودم، در عرصه تلويزيون هم اگر تفاوت‌هايي بوده، تغيير در نگرش حكومت بود نه در مديريت سازمان. يك موقع اگر ريتم موسيقي تند مي‌شد، غير قابل پخش بود. اوايل انقلاب در زمان آقاي هاشمي موسيقي غير قابل پخش بود. تقصير او نبود، جو اينطور بود، ولي در زمان آقاي لاريجاني موسيقي پاپ راه افتاد، در حالي كه در دوره قبلي اجازه پخش اين نوع موسيقي را نداشتيم.

* نظرتان درباره دوره مديريت آقاي خجسته چيست؟

ـ زمان مديريت آقاي خجسته دوران طلايي من در راديو بود. اميدوارم در دوره آقاي صوفي هم باشد وگرنه مي‌شويم همان شير بي يال و دم و اشكم. من هميشه منطقي حركت مي‌كنم. دلم مي‌خواهد از تمام كساني كه انتقاد مي‌كنم بدانند من دشمن‌شان نيستيم. تيتراژ پاياني برنامه "عصرانه" كه به زودي از راديو ايران پخش مي‌شود، تيتراژ پاياني شبكه سه و نيم است. من اگه عيب تو رو مي‌گم، تو رو دوستت دارم.

* ولي اكثر بچه‌هاي راديو نگرانند كه راديو به اندازه دوره قبل پررونق نباشد؟

ـ اين را مي‌توان خيلي زود فهميد. وقتي تلويزيون مديرش تغيير مي‌كند شش ماه طول مي‌كشد تا تغييرات روي آنتن مشخص شود، ولي راديو به يك تا دو ماه نمي‌رسد. بايد صبر كرد، الان قضاوت زود است. در مجموع من نگران نيستم.

* در اين سال‌ها چه هدفي را دنبال مي‌كرديد؟

ـ در اين سال‌ها هدفم اين بود كه مردم را بخندانم و وسط خنده هم بگويم در كدام قسمت يك وزارتخانه يا نهاد و سازمان اشكالي هست. حالا اگر اين كار گناه است يا مباح، بگذارند بگوييم.

* حالا با رويكرد قبلي راديو جوان موافق بوديد؟

ـ مدتي پيش مهران دوستي از راديو جوان با من تماس گرفت. پنج گوينده در استوديو بودند. همان جا گفتم من با شما نيستم، اما به راديو جوان مي‌گويم تند مي‌روي جوان ترسم فروماني. فكر مي‌كنم فروماند. طنز با فحش فرق مي‌كند. راديو جوان در يك زماني بيخود مي‌تاخت. اگر يكروز مي‌گويم شهرداري بد است، فردا بايد بگويم مسئولان محترم شهرداري ممنون از اينكه يادگار را ادامه داديد به سئول رسيديد.

اگر يك روز از اتوبوس‌راني گلايه مي‌كنم، فردا بگويم آقاي مترو ممنون كه با صد تومان از ميرداماد تا بهشت زهرا مي‌بريد. همه اشكالات به دولت برنمي‌گردد. مگر وقتي ساعت يك شب ميهمان از خانه‌ام مي‌رود و بعد يكساعت با سر و صدا خداحافظي مي‌كنم و دو ساعت هم بوق مي‌زنم، بايد وزارت ميهماني داشته باشيم؟ به نظرم بايد از خودمان هم انتقاد كنيم. بايد يك آينه صاف نه محدب و مقعر باشيم. فقط سياهنمايي كردن قشنگ نيست... من چقدر حرف مي‌زنم!

* در راديو هم خيلي حرف مي‌زديد و اگر موسيقي پخش نمي‌شد، معمولاً به حرف زدن ادامه مي‌داديد؟

ـ بله، همينطور است. در مجموع فكر مي‌كنم راديو جوان و طنزپردازان يك موقع تند رفتند. خوب بود آهسته و پيوسته باشد. به ياد دارم زمان آقاي خاتمي كه شعارشان آزادي بيان بود، يكروز در راديو گفتم نفت خيلي گران شد، مرغ هم گران شد، چرا؟ در آن سال يكي از وزيران در روزنامه خود نوشت كاردان در برنامه به مواضع اقتصادي خاتمي حمله كرد. من هم در كمال پررويي هفته بعد در برنامه گفتم من به مواضع آقاي خاتمي كار ندارم، بلكه به مواضع مرغ حمله كردم. اگر در برنامه انتقاد نكنيم، مي‌گويند برنامه بي‌مزه است. اگر انتقاد كنيم مي‌گويند سوپاپ هستيد!

* وضعيت گويندگي در راديو و تلويزيون در دو دهه اخير را چطور ارزيابي مي‌كنيد؟

ـ در كمال شجاعت مي‌گويم گويندگي و اجرا در سازمان صدا و سيما دچار اشكال است. صداها خوب نيست. برخي گويندگان و مجريان لوازم اوليه را ندارند. يك گوينده بايد مخارج حروفش درست باشد. وقتي گوينده‌اي هنوز بلد نيست دمشق را درست تلفظ كند، چرا بايد گوينده شود؟ متاسفانه تاكيدهاي برخي گويندگان در خبر اشتباه است.

* در دوبله چطور؟

ـ دوبله هم خيلي مشكل دارد... متاسفانه اكثر گويندگان و گزارشگران فوتبال تلفظ اشتباه در گزارش‌هايشان دارند.

* آيا در اين باره هشداري به رئيس سازمان صدا و سيما هم داده‌ايد؟

ـ به آقاي لاريجاني گفته بودم، فكر مي‌كنم به آقاي ضرغامي و آقاي خجسته هم گفتم، حتي پيشنهاد دادم حاضرم دو سال از زندگي‌ام را بگذارم و اين وضعيت را درست كنم. گويندگي و اجرا پيشاني صدا و سيما است. صدا بايد قشنگ باشد، گوينده بايد خوب حرف بزند نه اينكه ادا دربياورد. در اين سال‌ها ثابت كرديم گوينده، طنزپرداز و... خوب زياد داريم. به نظرم گويندگي سازمان دچار اشكال بزرگي است و كسي هم به فكرش نيست.

من اجراي برخي مجري‌ها را قبول ندارم. جنس صداي آنها مي‌گويد كه من با شما صادق نيستم. آنها همچون گياهاني هستند كه به واسطه حصير ايستاده‌اند و اگر حصير را برداريد، مي‌افتند. نبايد فكر كنيد با دو نفر صحبت كرديد، گل كرد كار بزرگي كرديد. من سخت‌ترين سئوالات را از رضايي پرسيدم، اما هرگز از حوزه احترام خارج نشدم يا فردي را با نام كوچك صدا نكردم.

* و مجري محبوب شما؟

ـ در حال حاضر اميرحسين مدرس را خيلي دوست دارم و در حال غايب هم اسماعيل ميرفخرايي. بقيه هم مثل خودم هستند.

* به نظرم مدرس كوچك شده شماست؟

ـ مي‌دانيد چه چيزي از مدرس من را شيفته كرده، او خودش است و ادا درنمي‌آورد. سواد قرآني و حوزوي دارد. سواد ادبي‌اش بيش از حد بالا است. صداي خوبي دارد و خيلي خوب هم ساز مي‌زند.

* از شاگردانتان بگوييد؟

ـ حسين رفيعي خوبه، بيژن بنفشه‌خواه كمي مثل خودش مانده، علي سليماني خيلي خودش را خوب حفظ كرد و براي بازي در هر فيلمي نرفت. كيهان ملكي خيلي خوب بود، اما محو شد. مهران غفوريان خودش را بدبخت كرد و...

*نظرتان درباره طنز "زير آسمان شهر" چه بود؟

ـ خيلي خوب بود. فقط چند اشكال كوچك داشت، چرا كه هر روز به يكي از معضلات مي‌پرداخت. همان زمان هم گفتم بهتر است سري‌هاي بعدي اين مجموعه ساخته نشود، اما ادامه پيدا كرد و متاسفانه داغون هم شد. متاسفانه دور باطل حركت در صدا و سيما است. من خودم در هر برنامه كه رفتم شرط گذاشتم، الان هم به من مي‌گويند، چرا نمي‌آيي؟ مي‌گويم نمي‌شود 24 ساعت جلو دوربين باشيد. بايد براي هر برنامه زمان كافي گذاشت.

* و سئوال آخر. چطور شد بازي در مجموعه‌‌هاي "كلاه پهلوي" و "نردبام آسمان" را پذيرفتيد؟

ـ با پيشنهاد محمدرضا شريفي‌نيا در "كلاه پهلوي" بازي كردم. نقش جمال شير رئيس امنيت كل كشور را بازي كردم. گريم خوبي داشتم و چهره‌ام متفاوت شده. در مجموعه "نردبام آسمان" هم نقش مسعود طبيب پدر غياث‌الدين جمشيد كاشاني را بازي مي‌كنم. صدايم را فقط در زمان پيري مسعود تغيير داده‌ام.

ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ

گفتگو از فاطمه عودباشي

چهارشنبه|ا|21|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن