تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837965037
ديدگاه ميهمان/جامعه طبيعي و جنگ: نيچه و برگسون
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: ديدگاه ميهمان/جامعه طبيعي و جنگ: نيچه و برگسون
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: چندي پيش در گروه مطالعات انسانشناسي فرهنگي انجمن جامعهشناسي ايران نشستي برگزار شد كه در آن دكتر آرنو فرانسوا استاد فلسفه دانشگاه تولوز فرانسه در مورد جامعه و جنگ در آثار نيچه و برگسون، به سخنراني پرداخت. او در اين بحث تلاش كرد كه با نزديك كردن ديدگاه فلسفي خود به حوزه انسانشناسي، موضوع خشونت و جنگ را از حالت طبيعي تا اجتماعي مورد بررسي قرار دهد.
به گزارش خبرگزاري مهر، وي سخن خود را با اشاره به توجه نيچه و برگسون به فلسفه حيات و زندگي و در عين حال، تفاوت ديدگاههاي آنها در مورد پديده جنگ آغاز كرد و در اين باره گفت: از جمله اشتراكات اين دو فيلسوف اين است كه تقابل موجود پذيرفته شده ميان حالت طبيعي و جامعه را زير سئوال ميبرند و هر دو به اين مسأله علاقمندند كه چه چيزهايي از طبيعت در آنچه ما به آن جامعه مدني ميگوييم، باقي مانده است و از اين لحاظ، آنها كاملاً در مقابل هابز و روسو قرار ميگيرند. در واقع، هر يك از ايشان تقابل موجود بين جامعه طبيعي و جامعه مدني را با تقابل ديگري جايگزين ميكنند؛ نيچه يك جامعه سلسله مراتبي شده را در مقابل يك جامعه همتراز شده قرار ميدهد و برگسون تضاد بين جامعه باز و جامعه بسته را مطرح ميكند.
فرانسوا سپس تأكيد كرد كه عليرغم اين نزديكي ابتدايي نزد اين دو فيلسوف، آنها در مورد مسأله جنگ نتيجههاي مختلفي ميگيرند. او ادامه سخنراني خود را بر بحث در مورد اين تفاوتها متمركز شد و با ذكر مثالي گفت: نيچه انتظار زياد از "انسانيت" را يك روياي كاملاً توخالي براي سادهلوحان ميداند و معتقد است كه تصور عدم وجود جنگ در جامعه انساني و نتايج عالي پس از آن نيز رويايي آرماني است. اين در حالي است كه برگسون در كتاب "دو منشأ اخلاق و دين"، بيان ميكند كه بايد همه تلاشها به كار گرفته شود تا به جنگ در ميان بشريت پايان بخشيم. در واقع، اين دو فيلسوف هر دو به مسأله جنگ ميپردازند و سعي ميكنند مفهوم آن را با مفهوم فتح جايگزين كنند. مفهوم فتح به اين معناست كه زندگي صرفاً اين نيست كه پديدهاي خود را حفظ كند و با محيط اطراف انطباق دهد؛ بلكه در آن ذاتي وجود دارد كه در پي گسترش است. به تعبير ديگر، بنابر نظر نيچه، انسانيت براي گسترش حيات، ناگزير از جنگ است؛ در حالي كه بالعكس برگسون بر اين باور است كه ما نياز به يك فلسفه صلح داريم.
وي افزود: از لحاظ واژگان، برگسون بيشتر بر مفهوم خلاقيت و آفرينش و نيچه بر مفهوم سلسله مراتب تأكيد ميكند و اين مسأله در حوزههاي ديگر نظريات آنها مانند دموكراسي نيز ديده ميشود. در واقع، نيچه مخالف دموكراسي است زيرا آن را در تضاد با ضرورت سلسله مراتبي در جامعه ميبيند؛ در حالي كه برگسون معتقد است دموكراسي تنها سيستمي است كه ميتواند حيات را مديريت كند. همين مسأله در مفهوم عدالت نيز قابل مشاهده است. نيچه مفهوم عدالت را حمايت از ضعفا در مقابل افراد قوي نميبيند، بلكه معتقد است عدالت به معناي وجود نوعي نظم و سلسله مراتب بين افراد مختلف است. در حالي كه برعكس، برگسون در بيان مفهوم عدالت، معتقد است ضعيفترين فرد بايد حق دفاع داشته و سيستم نيز از او حمايت كند. از سوي ديگر، وقتي نيچه از زندگي صحبت ميكند، از مفهوم اراده معطوف به قدرت ميگويد كه بيش از هر چيز به معناي تنش است. به عنوان مثال، به نظر او، انسان آزاد قبل از هر چيز، يك جنگجو بوده و آزادي به معناي جنگيدن است. به عبارت ديگر، نيچه روابط تنشآميز را در رابطه فرماندهي و فرمانبرداري ميبيند. در اين زمينه، او در كتاب "چنين گفت زرتشت" تأكيد ميكند كه «شايستگي و شرف يك برده به شورش او و شايستگي ارباب در فرمان دادن است». او همچنين در مورد خود ميگويد «من ذاتاً انسان جنگجو و پرخاشجويي هستم» و بدين ترتيب مشخص ميكند كه نزد وي، ارتباط جنگ به اراده معطوف به قدرت، به دليل انگيزه ايجاد شده از آن براي زندگي است و به همين دليل در يكي ديگر از متون خود، تصريح ميكند «من در مكتب جنگ زندگي آموختم كساني كه مرا نميكشند، به من قدرت ميدهند». همچنين در مثال ديگري كه نيچه از بربريت موقت صحبت ميكند، ميگويد «آدمي هميشه قويتر از جنگ بيرون ميآيد و به همين دليل انسانها هميشه به داشتن دشمنان داخلي و خارجي نياز دارند». در اين زمينه، نيچه بر خلاف كلازويت، فيلسوف آلماني معروف جنگ كه ميگفت جنگ ادامه امر سياسي با ابزارهاي ديگر است؛ بيان ميدارد كه سياست جنگي است كه با ابزارهاي ديگر ادامه مييابد كه از اين لحاظ، ميتوان نيچه را با هراكليتوس فيلسوف يونان باستان مرتبط دانست. از سوي ديگر، اين ديدگاه او، درباره جنگ تأثيرات زيادي در نظريات ديگرش دارد. به عنوان مثال، او روابط عاشقانه را مثالي از جنگ دانسته و طبقات بالاي جامعه را جنگجوياني معرفي ميكند كه به اين نقطه رسيدهاند. نيچه در عين حال، فيلسوفان را كساني ميداند كه قادرند مسائل را به چالش بطلبند و به همين دليل است كه اساساً فلسفه نيچه را ميتوان نوعي فلسفه جنگ ناميد.
استاد دانشگاه تولوز در بخش ديگري از سخنان خود، به بيان نظريات برگسون در زمينه جنگ پرداخت و توضيح داد: از نظر برگسون، جنگ صرفاً خاص جوامعي است كه ميتوان آنها را جوامع بسته ناميد. در واقع، او اين تيپ جوامع را در مقابل جوامع انساني قرار ميدهد و معتقد است كه از آنجا كه زندگي تمايل به گشوده شدن دارد، فراتر از جوامع بسته جريان پيدا ميكند.
وي با اشاره به وجود همين تفاوت در دو مفهوم "طبيعتِ طبيعي" و "طبيعتِ طبيعتساز" نزد اسپينوزا گفت: طبيعتِ طبيعي مجموع محصولاتي است كه طبيعت توليد ميكند. در حاليكه طبيعتِ طبيعتساز در پي فراتر رفتن از خود به وجود ميآيد. به همين دليل، به نظر برگسون، فيلسوفي كه واقعاً بخواهد پديده حيات را ببيند، آن را نه فقط در سيستمي بسته بلكه در طبيعت گشوده شده نيز مشاهده ميكند و در همين راستاست كه او معتقد است يك فيلسوف حيات لزوماً به فيلسوف صلح تبديل خواهد شد.
فرانسوا ادامه داد: برگسون براي نشان دادن رابطه بين جامعه بسته و جامعه باز، از مفهوم حركت و موقعيتهاي حركت صحبت ميكند و در عين حال ديدگاه مورد نظر خود را با نشان دادن تقابل بين جوامع ايستا و پويا نيز تفسير كرده و در كتاب خود، مفاهيمي مانند اخلاق ايستا و پويا يا دين ايستا و پويا را نيز تشريح ميكند. بنابراين ايده يا مفهوم جامعه باز نزد برگسون، به مفهومي پويا و زمانمند تبديل ميشود. او در اين زمينه تصريح ميكند كه جامعه باز به معناي اتاقي باز نيست چرا كه در اين صورت، چنين جامعهاي هميشه ميتواند با بستهشدن در، به جامعهاي بسته تبديل شود؛ در حالي كه جامعه باز نزد برگسون اتاقي است كه هميشه قابليت بزرگتر شدن را دارد و اينجاست كه مفهوم پويايي به خوبي نشان داده ميشود. همچنين از نظر او، يك جامعه تا زماني كه حتي يك نفر را از خارج از خود نگه دارد، جامعهاي بسته بوده و ما در مفهوم بستگي، موضوع محدوديت به معني تقابل و تضاد را داريم. بنابراين بر اساس ديدگاه وي، ميتوان گفت كه تنها جامعه باز، جامعهاي است كه كل بشريت را در برگيرد اما چنين جامعهاي را نميتوان از طريق جامعه بستهاي كه به تدريج باز شود، به دست آورد؛ بلكه رسيدن به آن، بايد به شكلي ناگهاني و جهشي اتفاق افتد و همه اين موارد است كه نظريه جنگ برگسون را در مقابل نظريه نيچه قرار ميدهد.
سخنران اين جلسه همچنين خاطرنشان كرد كه برگسون منشأ بيولوژيكي را در زمينه رفتن انسانها براي جنگ مورد توجه قرار ميدهد و در اين زمينه، با اشاره به حالات روحي مشتاقانه سربازان فرانسوي و آلماني در جنگ جهاني اول، آن را با از ياد بردن درد زايمان قبلي هر زني كه حامله ميشود، مقايسه ميكند و تأكيد دارد كه براي جنگيدن، بايد رنج جنگهاي قبلي را فراموش كرد.
آرنو فرانسوا در اين بخش از سخنان خود يادآور شد كه برگسون در جنگ جهاني اول، فرانسه را در مقابل آلمان، به عنوان يك جامعه باز در مقابل جامعه بسته قرار داده و خود از طرفداران اصلي جنگ و خواهان پيروزي فرانسه بوده است. او ديدگاه خود را در خدمت يك هدف ملي قرار داده و به اين ترتيب خود در مقابل فلسفهاش قرار گرفته است؛ چرا كه هرگز نميتوان كشوري را بسته و كشور ديگري را باز معرفي كرد، بلكه بسته و باز بودن از يك جامعه عبور ميكند. در عين حال، در هر جامعهاي، حوزههاي بسته و حوزههاي باز وجود داشته و نميتوان حركتي را بدون موقعيت و موقعيتي را بدون حركت در نظر گرفت.
وي همچنين با اشاره به اختلاف آشكار ميان نيچه و برگسون كه هر دو از موضع مشابهي حركت ميكنند، تصريح كرد: برگسون زندگي را در چارچوب حيات ميبيند در حالي كه نيچه آن را در چارچوب جنگ و به تعبير برگسون بسته بودن تفسير ميكند.
او سپس با اشاره به تجربه زيست شده اين دو فيلسوف كه باعث جدايي مسير آنها را از يكديگر شده، گفت: در فلسفه برگسوني، تجربهاي خاص در حوزه ديني اتفاق ميافتد كه ميتوان آن را حاصل حادثهاي عرفاني دانست. به عقيده او، خداي حيات، خداي عشق است كه ما را به سمت صلح و گشايش هدايت ميكند و بدين ترتيب، او بر نوعي تجربه عرفاني طرفدار صلح تأكيد ميكند كه در آن خداوند، سمبلي از عشق است. اين عرفان براي او، از طريق تاريخ اخلاقي انسانها نقش اساسي را ايفا ميكند. در چنين شرايطي، وقتي جامعهاي شروع به بازشدن ميكند، به اين معناست كه حداقل عرفاني را در درون خود دارد.
فرانسوا افزود: برگسون در يكي از فصلهاي كتاب "دو منشأ اخلاق و دين"، از شكلِ عدالت و مادهي عدالت ميگويد و معتقد است پيشرفتي در حوزه عدالت به وجود آمده كه ماده عدالت را به معناي جايگزيني جمهوري جهانشمول به جاي هر جمهوري ديگري ميداند كه در مرزهاي شهر متوقف شده و آن را به انسانهاي آزاد درون آن محدود ميكند. در عين حال، از نظر او، اين باز بودن در مفهوم جمهوري جهاني به صورت يك جهش و به دليل عرفان مسيحي اتفاق افتاده است. آنچه در عرفان مسيحي مورد توجه برگسون است، اعتقادات مسيحي نيست بلكه به نظر او عرفان مسيحي تنها عرفان معطوف به كنش و نه تحمل بوده است. عارف مسيحي به طرف خدا ميرود تا به سمت انسانها برگردد. در حالي كه ساير عرفانها، به ويژه عرفان يونان به سمت خدا ميروند و در آنجا باقي ميمانند. برگسون همچنين اشاره ميكند كه با گرايشهاي فكري مختلفي در دوران باستان روبرو بوديم كه انسانها را با يكديگر برادر ميدانستند.
فرانسوا از اين بحث خود اينگونه نتيجهگيري كرد كه تفاوتهاي ميان نيچه و برگسون، به عنوان دو فيلسوف حيات، نسبت به مسأله جنگ، از تجربه عرفاني آنها نشأت ميگيرد اما به اعتقاد او، لازم است كه از اين تجربه فراتر رويم و بگوييم كه اين تفاوت حاصل بازنماييهاي اين دو فيلسوف در مورد جامعه است و دقيقاً به دليل اين تفاوت در ديدگاههاست كه نيچه علاقهاي به عرفان پيدا نكرده است.
وي در توضيح بيشتري در مورد تجربه زيسته نيچه گفت: وقتي اين فيلسوف از زندگي يا اراده معطوف به قدرت صحبت ميكند، پيش از هر چيز از تكثري ميگويد كه ميان اجزاء آن وجود دارد. در حالي كه برگسون در زندگي بيشتر از آن چيزي بحث ميكند كه ارتباط دهنده اجزاء با يكديگر است و به اعتقاد او، اين وحدت را ميتوان با واژه سادگي يا ساده زيستي تفسير كرد كه خود، نوعي از وحدت به شمار ميآيد و دائماً در حال بازشدن و گسترش يافتن است و دقيقاً به همين دليل، حركت به همه اين موقعيتها تقسيم ميشود. اين بينش را نميتوان به صورت ذاتي داراي تنش به حساب آورد؛ چرا كه اين تنش حالتي ثانوي نسبت به وحدت موجود دارد و چنين تقابلي در تمام نظريات نيچه و برگسون درباره جامعه قابل مشاهده است. نزد نيچه، جامعه هميشه نوعي تنش و درگيري ميان نيروهاي مختلف را در بر داشته است. بنابراين توازن اجتماعي همواره بيثبات بوده و بر اساس توازن قدرت تعيين ميشود. در نتيجه هيچ نوع تضادي بين خشونتي كه دولت عليه افراد زيردست به كار ميبرد، با خشونت بين مردم وجود ندارد. در نهايت، دولت فقط فردي قويتر از افراد ديگر نيست. اين در حالي است كه به نظر برگسون، اصولاً ما نميتوانيم افراد را پيش از حركت عمومي، به نام جامعه در نظر بگيريم. در عين حال، وحدتي كه برگسون ميگويد وحدتي نيست كه در مقطع خاصي تعريف شده باشد و بر عكس وحدتي است كه به يك حركت دائمي برگشته و شامل كل بشريت ميشود كه اين تفاوت به نظر من، مهمتر از تفاوت در تجربه عرفاني است و آن را ميتوان در همه ديدگاههاي مقايسهاي ميان انديشه اجتماعي نيچه و برگسون مشاهده كرد. به تعبير ديگر ميتوان گفت كه نيچه نوعي تبارشناسي اجتماعي را مطرح ميكند، در حالي كه برگسون از پيدايش فضايل انساني سخن ميگويد. نيچه به دنبال يافتن ريشه موقعيت فعلي ما در گذشته است؛ در حالي كه برگسون حركت را از گذشته تا امروز تعريف ميكند تا زندگي ما را بسازد.
فرانسوا در نتيجهگيري از بحث خود در اين جلسه گروه انسانشناسي، تأكيد كرد: نيچه در جنگ، روابطي را ميبيند كه ضرورتاً تنشآميزند چرا كه از اراده معطوف به قدرت آمدهاند. اين در حالي است كه برگسون تنش را كه ناگزير اما غير قطعي ميداند، بين گرايشهايي تعريف ميكند كه در ابتدا در يكديگر وحدت داشته ولي بعدها فاصله گرفتهاند و ميتوانند دوباره به دليل جوهر حركت، با يكديگر بياميزند. بدين ترتيب، نيچه معتقد است كه حيات فيالذاته به معني تنش و جنگ است در حالي كه برگسون جنگ را به اشكالي كه زندگي در حال حاضر به خود گرفته، مربوط دانسته و بر اين باور است كه اين اشكال ميتوانند تغيير كنند و به همين دليل، ميتوان نيچه را انديشمند تكثر و برگسون را انديشمند وحدت و سادگي يا به بيان ديگر، نيچه را متفكر جنگ و برگسون را متفكر صلح معرفي كرد.
در ادامه اين نشست، مطابق روال معمول جلسات گروه انسانشناسي فرهنگي انجمن، حاضران پرسشها و ديدگاههاي خود را درباره نظرات سخنران بيان كردند كه به گفتوگوي بيشتر درباره موضوع مورد بررسي انجاميد. در اين بخش، فرانسوا در پاسخ به پرسشي درباره نظريات برگسون در برابر ديدگاه فوكو، گفت: به طور كلي برگسون طبيعي دانستن كامل جنگ در جامعه را نوعي توهم ميداند و معتقد است كه طبيعت جامعه بيشتر پيشرفت و گشايش است. به همين دليل نزد او، تز نيچهاي كه جنگ را موقعيتي اوليه ميداند توهمي بيش نيست. در اين زمينه، فوكو نيز بر بخش مشخصي از تبارشناسي تاريخ نيچه تمركز ميكند كه در آن، اراده معطوف به قدرت، تنشي سلسلهمراتبي بين نيروهاي مختلف تلقي ميشود. همين امر به فوكو اجازه ميدهد كه بينشي ناپيوسته از تاريخ داشته باشد. اين در حالي است كه برگسون دائماً در پي آن است كه حركتي پيوسته را در تاريخ و بين تمدنهاي مختلف ببيند. البته در اين زمينه، نقدي كه به برگسون وارد است، اين است كه امروز همه ميدانند بر خلاف نظر او، رفتن سربازان فرانسوي به جنگ جهاني اول، با خوشحالي، دروغي بزرگ و تبليغي سياسي است. بنابراين ميتوان گفت اين يك توهم سياسي است كه آنچه گفته شده را يك توهم بيولوژيك بدانيم.
وي همچنين در بخش ديگري توضيح داد كه در واقع، نيچه و برگسون از تقابل ميان حالت طبيعي و حالت اجتماعي سخن نميگويند؛ بلكه تقابل ميان دو حالت طبيعي مورد نظر ايشان است. آنها معتقدند كه آنچه موجب كاهش يافتن حالت طبيعي به حالت اجتماعي شده، گسستي بيمعنا و غير قابل دفاع است. هر دو ميخواهند مشخصه مفروض در حالت طبيعي را نقض كنند و در اين راستا، برگسون از تقابل ميان طبيعت طبيعي و طبيعت طبيعتساز به تقابل ميان جامعه باز و بسته ميرسد؛ در حاليكه نيچه بين جامعه سلسله مراتبي و جامعه برابر تفاوت قائل ميشود. حالآنكه از نظر برگسون هر دوي اينها نوعي از جامعه بسته هستند.
فرانسوا در عين حال تأكيد كرد: برگسون از ايده فلسفياي دفاع ميكند كه در آن، زندگي به معناي حركت است. او معتقد است كه در چند نوع از عرفان مسيحي قرون وسطي، ميتوان اين ايده را نشان داد. او در عين حال، هميشه تأكيد داشت كه با وجود آنكه نبايد نوعي از عرفان را در مقابل اشكال ديگر تقويت كرد، اما مساله اين است كه در كدام عرفان دغدغهاي مشخص نسبت به كنش سياسي وجود دارد. او مدت زيادي در مورد تاريخ اديان و تاريخ عرفان كار كرده و البته بيشتر اشكال عرفان يوناني و نوافلاطوني، عرفان هندو، پيشگويي عهد عتيق و عرفان عهد جديد و مسيحيت را مورد توجه قرار داده است. وي همچنين اشارههاي كوچكي نيز به عرفان چيني دارد.
در ادامه جلسه پرسش و پاسخ اين نشست، درباره دليل استفاده نيچه از واژه زرتشت بحث شد كه آرنو فرانسوا در اين زمينه، ضمن تأييد نظر دكتر فكوهي كه معتقد بود نيچه قصد داشته بدينوسيله از زبان يك سمبول اخلاق، به تخريب اخلاق بپردازد؛ يادآور شد كه بنا بر نظريه يك تاريخدان آلماني، يكي از اين دلايل اين انتخاب آن است كه تفكر بازگشت ابدي، به عنوان يكي از ايدههاي اصلي اين كتاب، منشأ زرتشتي دارد.
وي همچنين در پاسخ به پرسشي درباره جايگاه ارزش در نظريات نيچه، گفت: نيچه به دنبال اين بود كه نوعي واژگوني در ارزشها به وجود آورد كه البته اين بدان معنا نيست كه چيزي كه بالاست را به پايين بياورد يا بالعكس؛ چرا كه در واقع اين كار نوعي تبليغ است. حال آنكه به نظر نيچه، هيچ ارزشي نيست كه نتوان آن را بيارزش تلقي كرد و حتي به آن خنديد؛ چرا كه هر نوع ارزشگذاري در واقع تمايزي ميان نيكي و بدي بوده و اين در حالي است كه نيچه خود را مخالف هر نوع تقابل دوتايي ميداند. او معتقد است كه به جاي زوجهاي متقابل، بايد از سلسله مراتب ارزشها استفاده كنيم. به نظر نيچه، واژگون كردن ارزشها كنشي در راه عدالت است كه در آن هر چيز جايي در اين سلسله مراتب خواهد داشت.
بحث درباره جامعه طبيعي و جنگ در ديدگاههاي برگسون و نيچه، با اين پرسش خاتمه يافت كه در شرايطي كه نيچه از تأثير ايدئولوژيها بر قدرتها آگاه بوده، آيا فكر نميكرده كه ديدگاه او درباره جنگ ميتوانسته به قدرتي مانند فاشيسم در پيشبرد اهدافش عليه انسانها كمك كند. فرانسوا در پاسخ به اين سوال، به تجربه شخصي خود اشاره كرد كه تا چند سال پيش خيلي تلاش ميكرده از نيچه در برابر اين انتقادات دفاع كند و از استدلالات زيادي هم در اين زمينه با توجه به متون او در مورد يهود ستيزي و موارد مشابه، استفاده ميكرده است؛ ولي اكنون كه دوباره آثار او را نگاه ميكند، معتقد است موارد زيادي نيز وجود دارد كه ميتوان گفت نيچه چندان هم آنها را نفي نكرده و در نهايت به استفاده قدرتهايي مانند فاشيسم انجاميدهاند. يكي از اين تزها، فرسودگي فيزيولوژيك اروپا و زاده شدن دوباره آن است. در واقع در كنار سلسله مراتب ارزشي نيچه، هميشه سلسله مراتبي نيز بين انسانهاي حامي آنها خواهد بود و به همين دليل ميتوان گفت كه نيچه با بيان اين ديدگاه كه قاعده بر جنگ است، احتمالاً خود تصور ميكرده كه اين ايدئولوژي ميتواند روزي مورد استفاده قدرتها قرار گيرد.
چهارشنبه|ا|9|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 228]
-
گوناگون
پربازدیدترینها