تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836846529
ديدار يك روزنامه نگار فرانسوي با شوريدة شيرازي
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ديدار يك روزنامه نگار فرانسوي با شوريدة شيرازي
تابستان سال 1305 شمسي بود كه يكي از روزنامهنگاران فرانسه به نام « مسيو پرنو» از جانب دولت فرانسه مأموريت يافت تا براي ديدار و مصاحبه با شاعري به نام «شوريده» به ايران و به شيراز سفر كند.
وي كه مديرمجله ادبي « پرنو» فرانسه نيز بود، پس از وارد شدن به شيراز به قونسولگري فرانسه كه در آن زمان رياست آن را «حاج ميرزا حسينخان تبريزي» عهده دار بود، مراجعه كرد و مورد پذيرايي واقع شد و قنسول پس از آنكه از مأموريت و برنامة وي باخبر شد، به وسيلة تلفن به «شوريده» شيرازي خبر داد كه از مطبوعات فرانسه شخصي آمده است و قصد دارد با او گفتوگو كند.
مرحوم استاد حسن فصيحي ، پسر دوّم شوريدة شيرازي، شاعر نامدار متخلص به فصيح الملك، در مقدمهاي كه در ديوان شوريدة شيرازي به چاپ رسيده است، با ذكر صحنههايي از ملاقات و مصاحبة «مسيو پرنو» با شوريدة شيرازي، نوشته است:
«... شوريده عصر روزي را تعيين و آن روز به ساعت مقرّر به اتفاق به منزل شوريده آمدند. قبلاً به گماشتگان سفارش شده بود كه مواظب باشند و به محض رسيدن آنان اطلاع دهند. بنابراين همين كه به درب منزل نزديك شدند و خبردادند، پدرم به من و برادر بزرگترم «حسين فصيحي – شيفته» فرمود كه شماها براي راهنمايي ميهمانان تا در ورودي منزل برويد و استقبال كنيد. ما هم اطاعت امر پدر كرده ، جلوي كرياس منزل، آنها را ديدار كرده و آقاي حاجي ميرزا حسينخان قونسول به معرفي من و برادرم مبادرت كرد و بعد از تعارفات لازمه و انجام تشريفات معمولي، «مسيو پرنو» اظهار داشت: من ميل دارم از اين ساعت و از اين نقطه و مكان كه به شوريده بستگي دارد، علاوه بر اداي احترامات فرنگي، احترامات و آداب ايراني را نيز بجاي آورم. پس مرا به آن مراسم آشنا سازيد.
درجواب گفتيم: معمول ايرانيان اين است وقتي به اطاق مهمانخانة دوستشان ميرسند، كفش خود را از پاي درآورده ، در كفشكن ميگذارند و سپس وارد اتاق كه اغلب با فرشهاي قالي زيباي قيمتي مفروش است، ميشوند.
آقاي «پرنو» گفت: من از همين جا به آداب فرنگي به حالت احترام ، كلاه از سر برميدارم و كفشم را به آداب ايراني از پا ميكنم . هر چه توضيح داديدم كه «هنوز به محل پذيرايي نرسيدهايم، تأمل بفرماييد» قبول نكرد و كفشها در دست براه افتاد.
به هر حال از كرياس منزل عبور كرده، وارد دالان مشرف به حياط و بالاخره به محوطه حياط شديم. چون در آن موقع هواي شيراز گرم و در آن زمان هنوز كولر يا پنكه و بادبزن برقي وجود نداشت، لذا پذيرايي مردم، ناچار در فضاي باز و هواي خنك محوطه حياط به عمل ميآمد. به همين لحاظ ، پذيرايي از آقاي «پرنو» هم در حياط خلوت منزل شوريده صورت گرفت.»
گزارش روزنامه نگار فرانسوي از ملاقات با شوريده شيرازي
مرحوم استاد حسن فصيحي در ادامة اين مقدمه، خوانندة ديوان را به گزارشي كه «مسيو پرنو» از مصاحبه و ملاقات با پدرش – شوريده شيرازي – تهيه كرده آن را در مجلة فرانسوي پرنو و كتابي به نام «در زير آسمان ايران» به چاپ رسانيده ، احاله ميدهد و متذكر ميشود كه اين گزارش، نخست به زبان فرانسوي و بعدها به فارسي ترجمه و چاپ شده است. اينك شما را در جريان گزارش «مسيو پرنو» و مصاحبهاش با شوريدة شيرازي قرار ميدهيم و آن را عيناً از زبان «مسيو پرنو» و به نقل و به قلم مرحوم استاد حسن فصيحي ، فرزند دوّم شوريدة شيرازي، در اينجا ميآوريم:
ملاقات با يك ستاره در آسمان ادب ايران
«من بساعت مقررّ در عصر روز يكه براي ملاقات شاعر شهير شيراز شوريده توسط قونسول فرانسه در شيراز معيّن شده بود و باتفاق مشاراليه، بمنزل اين شاعر نابينا رفته و جلو در ورودي ، مورد استقبال دو فرزند اين شاعر بزرگ كه بوسيله قونسول خودمان معرّفي شدند قرار گرفتيم و سپس وارد حياطي مروّح و باصفا شده در گوشهاي از آن تعدادي صندلي و ميز چيده بودند. و شخص شاعر در روي يكي از آنها جلوس داشت شديم و من مراسم ادب و احترام به طرز فرنگي و ايراني را بجاي آورده بوسيله قونسول مزبور از من معرّفي بيشتري بعمل آمد و من خوشحالي و خوشوقتي خويش را از توفيق در اين ديدار ابراز داشتم و من و قنسول و دو فرزند شاعر درحضور او با هم يكجا نشستيم. گماشتگاني نيز ديده ميشدند كه در فاصلة چند متري ما ايستاده و معلوم بود گوش بفرمان ارباب خود و آمادة اجراي اوامر و دستورهاي وي بودند. وسط اين جلسه ميزگردي قرار داشت كه روي آن مقداري ميوههاي مختلف و متنوّع نه در ظرفهاي فلزي و چيني و چوبي ، بلكه در سبدهاي طبيعي بافته شده از شاخ و برگهاي سبز چيده بودند باضافه كيك و بيسكويت و شيريني ديگر . رويهمرفته دستگاهي مشاهده كردم با وجود بيچشمي صاحبخانه بسيار منظّم و مرتّب و پاك و تميز. ابتدا گماشتگان، شيرو چاي گرمي آوردند و بلافاصله نوشابه و اسانس سردي (آن نوشابه شربت قند و عرق نسترن بود) كه صرف كرديم و گوارا بود. نه من بزبان فارسي آشنائي داشتم نه شوريده را بزبان فرانسه تسلّط كامل بود بنابراين محاورات ما بوسيله ترجمه همان آقاي حاج ميرزاحسنخان قونسول صورت گرفت. تعجّب اينجاست در همانموقع كه تمام توجه من بسيماي ظريف شوريده و چشمان پوشيدة او بود ناگهان بياد «هومر» شاعر يوناني افتادم و قيافه وي را با تصوير هومر در ذهنم تطبيق و مقايسه ميكردم كه همان آن بدون اينكه فكر مرا فهميده باشد يكمرتبه از من پرسيد آيا شما «هومر» را ميشناسيد و آثار او را ديدهايد؟ من بحيرت افتاده در شگفت شدم كه چهطور ممكن است در همان حيني كه من بياد «هومر» هستم اين شاعر بزرگ احوال او را از من بپرسد، من پس از چند دقيقه سكوت جواب سؤال استاد را تا حدّيكه ميدانستم دادم. بعد از علّت نابينايي و تاريخ آن و طرز معالجة آن زمان و وضع تحصيل و وسايل فرا گرفتن علوم و فنون و كارهاي هنري دستي و بافتني ابريشمي مانند قيطان و غيره و آشنائي بموسيقي كه اين شاعر نابغه در آنها اطلاع و مهارت و تخصّص داشته همچنين طرز معيشت و زندگاني و تاريخ ازدواج و تعداد اولاد و امثال اينها سؤالاتي كردم و شاعر روشندل همه را در كمال صراحت و فصاحت جواب كافي و وافي داد و نيز از نظريه و عقيدة وي نسبت بتغيير سلطنت (مقصود خلع سلطنت از قاجارّيه و برقراري خاندان پهلويست) و نظرش نسبت به سياست و وضع آتيه ايران پرسشهائي نمودم هرچند از آن وقت تاكنون مدت مديدي سپري نگرديده ولي بهمان نحويكه شاعر روشن ضمير پيشبيني كرده بود اتفاقات و وقايع ايران بوده. پس از آن دربارة نحوة وقت شناسي پرسيدم، ساعت طلاي بغلي خود را از جيب بيرون آورد و نشان داد كه اين ساعت همان ساعت معموليست فقط شيشة آن برداشته شده و بوسيله گذاشتن انگشت شست روي عقربهها وقت را ميشناسم و ميگويم بدون آنكه خطوط روي قاب ساعت برجستگي داشته باشد يا براي دقيقهشماري علامت گذاري ، دور محور ساعت شده باشد همچنين تعبية ساير مشخصات و ممّيزات كه براي تشخيص نابينايان بكار ميبرند. همچنين پرسيدم آيا شما با وجود نابينائي ميتوانيد چيزي هم بنويسيد يا نوشتة را بخوانيد يا نامه و سندي را امضا كنيد؟ گفت در نوشتن خط و امضا متعذّرم ، اما آن قسمت از نوشتهها كه حروف و كلمات آن برجسته باشد و قابل لمس مانند سنگهاي مزار و تاريخي ، ممكن است تا اندازة بخوانم. ولي به طور كلّي هميشه بايد منشي يا خوانندة كتابها و نامهها را براي من بخواند و مطالبي را كه تقرير ميكنم برشتة تحرير درآورد. بازپرسيدم پس نوشتهها و اسناد را كه بخطّ ديگري يا منشي خودتانست چگونه صحه ميكنيد كه داراي اعتبار شود؟ جواب داد بوسيلة مهر اسم مخصوص خود. گفتم حالا كه من به كشور خود باز ميگردم چگونه ميتوانم ثابت كنم كه درين مسافرت ، من موفق بديدار و مصاحبة با شما شدهام. در اين موقع شاعر بزرگ فكري كرد و زمزمة نمود و ظاهراً شعري سرود و خواند كه بوسيله قونسول براي من ترجمه شد و اظهار امتنان كردم آنگاه به پسر خود دستور داد كه آن شعر را با خط خود بنويسد، او هم از آنجا به اطاقي رفت و با خود جعبة لاكي آورد (مقصود قلمدان ايرانيست) كه در آن قلمهاي مخصوص و دوات جاي داشت و با يكي ازآن قلمها شعر سرودة پدر را نوشت و همينكه نوشتن تمام شد، شوريده مهر خود را كه از عقيق و طلا و بزنجير طلائي اتصال داشت از جيب بغلي خود بيرون آورد و به پسر خود داد كه زير شعر مزبور را مهر بزند. پسر شوريده هم آن مهر را بدون آنكه از استامپ استفاده كند بدهان خود برد و بلافاصله بيرون آورد و زير خط شعر زد و گرفت: نميدانم چه اثري و مادّة در دهن او بود كه كار استامپ را كرد. (توضيح آنكه در قديم معمول بود بعضيها مهر اسم خود را با مركب سياه آغشته ميكردند كه هنگام نبودن مركب از مهر با بردن بدهان و رطوبت بخار آن مهر مرطوب و حاضر براي زدن روي كاغذ باشد) به هر صورت آن ورقه را با اظهار تشكر گرفتم و در كيف خود گذاشتم. اينك شعر مزبور را با مهري كه زير آن زده شده در اينجا منعكس ميكنم
چشم دل من از رخ اين پرنو سيّاح
روشن شده چون حجرة تاريك ز مصباح
اين بهره ز بحر ازلي بود و عجب نيست
گرگوهري از بحر فتد در كف ملّاح
در اين موقع كه ديگر نزديك بمغرب و هوا تاريك ميشد درصدصد توديع برآمديم و در حالي كه شوريده دست مرا بگرمي فشرد با او و فرزندان خداحافظي كرده خانه شاعر را با يك عالم خاطرات فراموش ناشدني ترك كرديم.
شوريدة شيرازي كه بود؟
مجلة ادبي «پارس» چاپ استانبول، در شمارة دوم خود (از سال اول) در 23 شعبان 1339 هجري قمري در مقالهاي به قلم آقاي لاهوتي، دربارة شوريده شيرازي مطلبي مينويسد كه عيناً آن را در اينجا ميآوريم:
«شوريده مولدش شيراز پُر ناز است. در خُردي، پدر محمدتقياش ناميده و در جواني «شوريده» تخلّص گرفته. پس از زيارت كعبة مكرّمه حاجي شده و در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه كه به طهران آمده و اشعارش مورد پسند خاطر شاهانه افتاده، «فصيحالملك» لقب گرفته، از عمر شريفش اكنون قريب شصت سال ميگذرد، با وجودي كه در سنّ هفت سالگي مرض آبله از هر دو چشم نابينايش كرده چشم دلش از همه روشنتر است بواسطه هوش و حافظة فوقالعاده در تحصيل علوم متداولة شرق پاية بلند گرفته و در ميان متأخرين شعراي ايران بمقامي ارجمند رسيده و متجاوز از سي سال است كه در ممالك پارسيزبان معروف خاص و عام گشته و ديوانش كه شايد هنوز هم بطبع نرسيده از كنار اَرَس تا سواحل عمّان و گنگ دست بدست گرديده. در اقسام شعر، يَدي طولي دارد. قصائدش غرّا و متين است و غزلياتش عموماً آميخته با آن بوي خوش فتنهانگيزيست كه از كلمات اوستاد بيمانند شيراز شنيده ميشود. نيش هجوش گزنده و خارقدحش خلنده است. با اندام لاغر و چهرة مجدّر، گفتگويش بس شيرين و مصاحبتش دلنشين است. از موسيقي بهرة كامل دارد، تار و پيانو هر دو را بخوبي مينوازد و با لهجة دلفريب فارسي، تصنيفهاي شوخ و شنگ خود را غالباً در دشتي ميسرايد.
دربارة درگذشت شوريده شيرازي نيز نوشتهاند كه بيستم مهرماه 1305 شمسي رخ داده است.»
او كه جدش اهلي شيرازي بود، در زمان حيات خود هيچگاه فرصت جمعآوري و چاپ مجموعه شعر خود را نيافت و سرانجام پدربزرگ سروده پسر جمعآوري كرد و نوهها آن را خطاطي و چاپ كردند و به اين ترتيب دانشگاه تهران «ديوان كليات شوريدة شيرازي» متخلّص به «فصيحالملك» را به چاپ رسانده است.
اين اثر گرانبها كه زيرنظر دكتر مهدي محقق، اديب نامدار معاصر، و به اهتمام دكتر خسرو فصيحي منتشر شده است، در ميان دواوين شاعران كلاسيك زبان كشورمان، از جمله ديوانهايي است كه در كنار غزلهاي دلانگيزش، از مقدمههايي جالب و پر از نكات خواندني برخوردار است.
دكتر خسرو فصيحي، نوة پسري فصيحالملك، در مقدمة اين ديوان شورانگيز شوريده، دربارة اين ديوان نكاتي را يادآور شده و گفته است: «اين ديوان حاصل كوششها و زحمات بيدريغ پدر فاضل و گراميشان آقاي حسن فصيحي شيرازي ـ فرزند دوم شوريده ـ است كه خود شاعري خوشگفتار و اديبي بيبديل بوده و در شعر تخلص «احسان» اختيار ميكرد.»
دكتر فصيحي در ادامه همچنين گفته است: «پدرم احسان، علاوه بر تسلط بر شعر و ادب فارسي در هنر خط فارسي استاد بود و خط نستعليق او كه در سراسر اين كتاب مندرج و مشهود است، شيوهاي بسيار جذاب و شيرين داشت و متجاوز از 50 سال از عمر شريف خود را صرف جمعآوري و نگارش اشعار پدر گرامياش كرد و در طول اين مدت با وجود تمام مشاغل شخصي، دولتي، ادبي و فرهنگي، كل ديوان پدرش را با خط زيباي نستعليق نگاشت تا كه خواننده، نهتنها مجذوب بلاغت و فصاحت شعر پدر گردد، بلكه از خوشخطي پسر نيز حظّ بَصَر ببرد.»
ميراث ادبي
با اين حال، تلاشهاي پدر دكتر خسرو فصيحي راه به جايي نبرد و برغم تلاشهاي زيادي كه در اين راه كرد، اين مجموعه وزين در زمان حيات او به چاپ نرسيد و اين اثر به علاوه چند اثر نگارش شدة ديگر به عنوان ميراث ادبي به دكتر خسرو فصيحي رسيد.
وي كه سالها براي تحصيلات عالي و زندگي در انگلستان بود و هماكنون در كانادا به سر ميبرد؛ بعد از چهار سال تفحص به تكميل اين ديوان پرداخت و آن را در سال 1388 به چاپ رسانيد.
قصة تيغ صحافي
دكتر خسرو فصيحي در توضيحي غمانگيز اما از صدمهاي كه به برخي از حوّاشيهاي اين كتاب وارد آمده، سخن به ميان ميآورد و مينويسد:
«... ابوي پس از نوشتن تمام ديوان به خطّ نستعليق، معاني كلمات دشوار و شرح مختصري از برخي از اشعار، مخصوصاً قصيدهها را در حواشي صفحات با خط ريز مدادي نگاشته بودند كه متأسفانه هنگام صحافي موقت، مقدار زيادي از كلمات و جملات تحشيّات بريده شده و از بين رفته بود و روي اين اصل تشخيص كلمات و ارتباط جملات با يكديگر و درك مفاهيم آنها كار بسيار دشواري بود و اين مسأله مدتها همّ و غمّ مرا به خود مصروف داشت تا با مطالعه و مداقه در اشعار و نوشتههاي پراكندة پدرم در مورد شوريده، توانستم تحشيات را دوباره تكميل و قابل تفهيم كنم.»
دكتر فصيحي در اينجا به نكته ظريفي هم اشاره ميكند و خواننده را ملتفت اين موضوع ميكند كه او نيز خطاطي ماهر است. او در اين باب نوشته است:
«... به خاطر آنكه شيوة خط زيباي نستعليق در سراسر كتاب حفظ شده باشد، تحشيات را هم به همان سبك به رشته تحرير درآوردم. هرچند دوگانگي خطي ممكن است بارز به نظر برسد، اما فكر كردم كه آميختن خط نستعليق اصلي با مثلاً خط نسخ رايج در كتابها، ممكن است دوگانگي بيشتري به نظر آورد.»
دو غزل از ديوان شوريدة شيرازي
از هر طرف
دل ز من از طرفي بُردي و جان از طرفي
عقل و هوش از طرفي تاب و توان از طرفي
كرده باريك چو يك موي دو موي تو مرا
موي زلف از طرفي موي ميان از طرفي
عقل و عشقم بدوزنجير فرو بستَستَند
اين مرا از طرفي ميكشد آن از طرفي
كي رهم من زِ خَم موي تو و ابروي تو
كه كمند از طَرَفيم است و كمان از طرفي
آن سوي كعبه مرا خواند و اين سوي كِنشت
شيخ شهر از طرفي پير مُغان از طرفي
در ميان لب و گفتار تو من بس به شَكم
كه يقين از طرفي هست و گمان از طرفي
اي دل انصاف بده زين دو كدامين بهتر
ماه من از طرفي حور جنان از طرفي
وقت آن شد كه دل از عارف و عامي ببرند
قدّ يار از طرفي سرو روان از طرفي
از من آن سرو قد آزاد و چمان با دگران
او روان از طرفي من نگران از طرفي
باغ ما را كه دو دَر بود فراز آمد و رفت
نوبهار از طرفي خيل خزان از طرفي
نوبهار آمد و بر ساغر مي چنگ زدند
لالهگان از طرفي لالهرُخان از طرفي
وين دگر مشغلة تازه كه بر ما تازند
هم ربيع از طرفي هم رمضان از طرفي
مَنِ بيچشم نهم گوش ندانم بكدام
لحن چنگ از طرفي بانگ اذان از طرفي
هم مُرائي من و هم گرسنه ياران چه كنم
روزهام از طرفي خوانَد و خوان از طرفي
همچو سوداگر دريا به د و انديشه دَرَم
شوق سود از طرفي بيم زيان از طرفي
ليك از اينها هله غم نيست چو بينم در فارس
نشر دين از طرفي مهد اَمان از طرفي
غم فراق
غم فراق تو جانا مرا بجان آورد
غم فراق ندانم كه در جهان آورد؟
هزار رنج باميّد وصل بتوان بُرد
وليك تاب جدائي نميتوان آورد
غمِ تو اي مه نامهربان كه يارِ مني
ببين چه بر سر يارانِ مهربان آورد
بر آن شدم كه دگر دل بعاشقي ندهم
كمند شوق تو بازم كِشان كِشان آورد
شد از غم دهنت دل بتنگ اگرچه خطاست
كه نام تنگدلي پيش اين و هان آورد
خيال وهم نشاني كه از دهان تو يافت
تحيّريست كه در صنع بينشان آورد
حديث مشك، صبا خواست كز ميان ببرد
حكايت سر و زلف تو در ميان آورد
خوش است باده بآواز چنگ خاصه كنون
كه باد بوي گل از طرف بوستان آورد
نسيم باد بهاري ز گُلِستان بوزيد
بدان مثابه كه در جسم مرده جان آورد
من آن نيَم كه كنم ترك دوست داني كيست
كسي كه در حق شوريده اين گمان آورد
چهارشنبه|ا|7|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 162]
-
گوناگون
پربازدیدترینها