تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):ايمان مؤمن كامل نمى شود، مگر آن كه 103 صفت در او باشد:... باطل را از دوستش نمى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820453377




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رضا عطاران: فعاليتم كه ممنوع شد، رفتم سراغ پخش مواد غذايي!


واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: رضا عطاران: فعاليتم كه ممنوع شد، رفتم سراغ پخش مواد غذايي!
رضا عطاران به بهانه اكران فيلم «اسب حيوان نجيبي است، گفت‌وگويي با ماهنامه فيلم انجام داده كه بخش هايي از آن را مي‌خوانيد.


رضا عطاران به بهانه اكران فيلم «اسب حيوان نجيبي است، گفت و گويي با ماهنامه فيلم انجام داده كه بخش هايي از آن را مي خوانيد:

* ما خانه خودمان تلويزيون نداشتيم. در محله مان آقايي بود كه وضع مالي بهتري داشت و تلويزيون خريده بود. بعضي شبها تا نصف شب مي مانديم در خانه اش و تلويزيون نگاه مي كرديم. آنها خودشان مي خوابيدند اما ما تلويزيون مي ديديم. همه دور هم تارزان و سوپرمن و سريال پليسي مي ديديم.

* آقاي مهرجويي آمده بود محل ضبط «ساعت خوش» روي يك مبل نشسته بود، ما هم روي زمين دورش نشستيم. داشت صحبت مي كرد كه من گفتم ببخشيد آقاي مهرجويي شما چه سالي قيصر را ساختيد؟ همه چيز برايمان شوخي بود. شايد براي همينها بود كه كلا كار كردن با ما را بي خيال شدند.

* ساعت خوش تمام شده بود و من سريالي نوشته بودم كه ساختنش را هم شروع كرديم. دو قسمت مونتاژ شده اش را هم هنوز خودم دارم. بازيگران هم خودم و رامين ناصرنصير و رضا شفيعي جم و همسرم فريده فرامرزي و تعدادي ديگر بوديم. مشغول تصويربرداري قسمت سوم بوديم كه آقاي سمناني آمد و گفت كه كارتعطيل است. بالاخره يك روز زنگ زد و گفت بيا كارت دارم رفتم و گفت همه تان ممنوع الكار شده ايد. هيچوقت هم ندانستيم براي چي؟ شرايط كار آن زمان خيلي سخت بود مثلا مي آمدند مي گفتند فلان بازيگر خط ريشش را چند سانتي متر ببرد بالاتر يا شلوار جين و پيراهن آستين كوتاه تن كسي نباشد. نصرالله رادش خيلي موهايش را چرب مي كرد. به اين خيلي گير مي دادند. موهاي بچه ها يك ذره كه بلند مي شد گير مي دادند. مثل موهاي ارژنگ امير فضلي كه فرفري بلند بود. خلاصه گيرهايي كه براي جوانان الان خنده دار است.

* ناخود آگاه ذهنمان اينطور پرورش يافته بود كه خودسانسوري كنيم. يك سال بعد گفتند ديگر ممنوع الكار نيستيد. ظاهرش يك سال بود اما تبعاتش خيلي بيشتر بود. گفتند فقط در قالب گروههاي دو ياسه نفره ميتوانيد باهم كار كنيد. با آقايي در خيابان امير آباد دفتر پخش مواد غذايي راه انداختيم. خيلي از بچه ها هم مثل من دنبال كارهاي ديگر رفتند احتمالا رستوران مسافركشي و فروشندگي ...

چهارشنبه|ا|7|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: برنا نيوز]
[مشاهده در: www.bornanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 127]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن