واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نگاهي به كتاب «تيكههاي آينه» نوشته نصرتالله محمودزاده روايت مظلوميت يكگردان
جام جم آنلاين: صبح روز نوزدهم ديماه 1365 در نخستين مراحل عمليات پيروزمند كربلاي 5، مقر گردان فجر كه از رزمندگان شهر بهبهان تشكيل شده بود، هدف بمباران شيميايي دشمن قرار گرفت و نيروهاي اين گردان با استنشاق گازهاي خردل و سيانور يا به شهادت رسيدند يا بشدت مجروح شدند.
نصرتالله محمودزاده، نويسنده نامآشناي عرصه پايداري در تازهترين كتابش به روايت ماجراي شهادت مظلومانه اين رزمندگان پرداخته است. در اين نوشته، به كتاب و ضعف و قوتهايش نگاهي افكندهايم.
نويسندهاي تصميم ميگيرد ابعاد ماجرايي را كه پس از حدود 22 سال هنوز بكر مانده و كسي سراغش نرفته است، پيگيري كند و در اين خصوص كتابي بنويسد.
او قصد دارد درست در سالگرد اين حادثه كتابش را منتشر كند و به دست مخاطبانش برساند. ما نميدانيم چرا او پيشتر به اين فكر نيفتاده است تا كارش را با شتاب انجام ندهد، ولي به هرحال او وقت كمي دارد و اطلاعات موجود نيز تنها بخش اندكي از كتاب را پوشش ميدهد.
تا اينجا درام دست اولي داريم: نويسندهاي كه ميخواهد به هر قيمت ممكن كاري بزرگ انجام دهد، ولي ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند كه او نتواند.
محمودزاده نيز حجم اصلي كتاب خود را به روايت همين دغدغه و آشفتگي و اطلاعات اندك اختصاص ميدهد و همين كشش داستاني كه در كار ايجاد شده است، حجم عمدهاي از كتاب را خواندني ميكند، چرا كه خواننده تنها با روايت يك حادثه تاريخي و مصاحبه با بازماندگان آنها روبهرو نيست. كشف لحظه لحظه و لجوجانه حقيقتي كه زير غبار زمانه مظلوم مانده است از اصل روايت خواندنيتر است.
نويسنده در پردازش اين بخش از داستان خوب عمل ميكند، چهره يك محقق لجباز ولي معتقد به سرانجام كارش را دارد و بر حسب اتفاق هميشه شانس با اوست. او خود گفته است براي نگارش كتاب تنها 10 روز فرصت داشته و در همين فرصت توانسته است همه مراحل نوشتن تا چاپ كتاب را انجام دهد كه اين مساله توفيقي ستودني براي نويسنده محسوب ميشود.
وقتي روايت عوض ميشود
ماجراي نگارش كتاب «تيكههاي آينه» دقيقا همان چيزي است كه نويسنده تشريح كرده است. كتابي كه در كمترين زمان ممكن گردآوري و منتشر شد و چنان كه گفتيم محمودزاده با انتخاب روايت اولشخص و بيان آنچه در مدت گردآوري داستان بر او گذشته است، متني جذاب را براي ما روايت ميكند، ولي درست در جايي كه اين انتخاب در حال ثمر دادن است او همه كشش و جذابيت داستاني اثر را به دست خود ويران ميكند.
او ابتداي فصل سوم پس از نوشتن متني احساسي تاكيد ميكند اين فصل را داناي كل روايت خواهد كرد. پس از آن فصل اصلي و مهم كتاب را براساس اطلاعاتي كه به دست آورده است با شيوه داناي كل مينگارد و باز فصل چهارم به من راوي برميگردد.
تغيير روايت وقتي بر اساس منطقي محكم استوار نباشد باعث فروريختن لذت متن و اغتشاش در ساختار كل متن ميشود و اين دقيقا اتفاقي است كه در تيكههاي آينه افتاده است.
اگر قرار بر روايت داستان بر اساس داناي كل بود همه كتاب ميتوانست بر اساس اطلاعات گردآوري شده بر همين شيوه استوار شود؛ چيزي كه در بيان خاطرات داستاني جنگ بارها شاهد آن بودهايم و آثار ارزشمندي نيز در اين حوزه خواندهايم. در اين صورت بايد پرسيد همه فصولي كه در آن روايت اولشخص است براي چه آمدهاند؟
آيا براي افزودن بر حجم داستان؟ آيا براي منت گذاشتن نويسنده بر خوانندگانش؟ (نويسنده چند بار تاكيد ميكند كه اين اولين تجربه او در نگارش كتابي با كمترين حجم نيست و باز تاكيد ميكند او سالهاست مينويسد و سالها قبل هم جنگيده است.)
وجودتجربههاي تازه در تيكههاي آينه باعث ميشود خواندن آن را به علاقهمندان داستان بخصوص داستانهايي با سوژههاي جنگي توصيه كنيم
محمودزاده با تغيير روايت در فصل سوم، لذت درك متن بر اساس اطلاعات پراكنده و كنار هم چيدن آينههايي كه خود از آنها سخن گفته است براي كامل كردن، تصويري از ماجراي صبح 19 دي 65 را هم از مخاطب گرفته است. گويي مخاطب براي فهم آنچه در اين رويداد بزرگ اتفاق افتاده است حتما به حضور مقتدرانه نويسنده نيازمند بوده است!
در صورتي كه نويسنده روايت اولشخص را حفظ ميكرد ميتوانستيم به تولد كتابي دلخوش باشيم كه ضمن بيان حوادثي تاريخي و مبتني بر رويدادهايي برآمده از دل حقيقت داراي جاذبه بينظيري در مجموعه آثار داستاني دفاع مقدس باشد كه چنين نشده است.
البته ذكر اين نكته هم ضروري است كه مهمترين جاذبه و جلوه كتاب در محتواي آن است، محتوايي كه اگر در بهترين و بايستهترين روايت به مخاطب منتقل شود بهتر ديده ميشود.
جاذبههاي بكر
چنان كه گفتيم درباره اين ماجراي مهم در جنگ تحميلي، كار تحقيقي چنداني صورت نگرفته بوده است. ماجراي شهادت افراد اين گروهان و رنجهاي جانبازان شيميايي آن در ذيل حوادث پيدرپي عمليات وسيع و گسترده كربلاي 5 از ديدهها مغفول مانده بود و محمودزاده با انتخاب اين حادثه و ماجراهاي پيراموني آن توانسته است به عرصههايي بكر و تازه دست پيدا كند.
جاي جاي كتاب، سرشار از لحظاتي است كه روايت آنها با شتابي كه براي نگارش كتاب به خرج داده شده نيمهكاره مانده و بويژه ميتواند دستمايهاي براي خلق آثار داستاني ماندگار با تكيه بر تحقيقاتي باشد كه نويسنده انجام داده است.
اصل ماجرا خود داراي جاذبه است. گرداني كه قبل از شروع عمليات با بمباران شيميايي دشمن از دور عمليات خارج ميشود و با وجود عطش و شوق رزمندگان براي حضور در جنگ و رويارويي با دشمن از چرخه درگيري نظامي بيرون مي رود، ميتواند دستمايهاي براي داستاني بلند و تاثيرگذار باشد.
از طرف ديگر، برخي لحظات انساني در كتاب هست كه بازخواني و بازروايت آنها قابل توجه است: رزمندهاي كه جيره غذايياش را به همرزمش ميدهد بدون آن كه بداند اين غذا به مواد شيميايي آلوده است، فرماندهاي كه زنده مانده است و در برابر ديدگانش همه نيروهاي تحت فرمانش به شهادت ميرسند، مادري كه براي عيادت فرزندش به بيمارستان ميآيد و از شدت جراحات شيميايي او را نميشناسد، جانبازي كه اصرار ميكند زخمهاي صورتش را بشويند تا آماده ديدن نامزدش شود، شهادت 5 جانباز شيميايي در يك ساعت روي تخت بيمارستان، جانبازي كه 2 بار خارج شدن روح از بدنش را تجربه كرده و بالاخره زني كه به اصرار خود همسر جانبازي شيميايي ميشود و حتي پس از شهادت او از آنچه تجربه كرده راضي است و... .
اين همه داستانها، نگاهها و تجربههاي تازه در تيكههاي آينه باعث ميشود خواندن اين كتاب را به همه آنها كه سوداي داستان بخصوص داستانهايي با سوژههاي جنگي دارند، توصيه كنيم.
همچنين كتاب به دليل شتابي كه مجموعه انتشار آن داشته به ويرايشي دوباره نياز دارد، اگرچه نويسنده و ناشر همه زحمت خود را براي چاپ كتابي آبرومند به كار بردهاند باز هم به نظر ميرسد نثر كتاب به دقتي دوباره و دقيق نياز دارد. اين ويرايش ميتواند از نام مجموعه شروع شود. به نظر شما دليلي دارد كه تكههاي آينه را در جاي جاي كتاب تيكههاي آينه بخوانيم؟
ارزشهاي كتاب
همه آنچه گفتيم به يك كنار، بايد پذيرفت جسارت محمودزاده در نزديك شدن به سوژهاي مغفول مانده در كوتاهترين زمان ممكن در كنار تيزبيني او در شكار اين سوژه بكر به خودي خود يك ارزش است.
بايد بپذيريم حجم فعاليت، اعم از كارهاي تحقيقي و نوشتاري درخصوص جانبازان شيميايي در برابر رنجهاي روزانهاي كه آنان ميكشند و مرارتي كه خانوادههايشان متحمل ميشوند، بسيار بسيار اندك است. تكمضراب سرفههايي كه نصرتالله محمودزاده در كتابش آگاهانه يا ناآگاهانه تكرار كرده است مخاطب را با گوشهاي كوچك از رنج اين شهيدان زنده آشنا ميكند و در كنار اين حس تلخ و گزنده، بزرگي روح جانبازان شيميايي و خانوادههاي آنان، مخاطب را در برابر اين همه عظمت و شكوه شرمنده ميكند.
90 شهيد گردان فجر لشكر وليعصر(عج) كه در ديماه 1365 در جاده شهيد صفوي هدف راكتهاي حاوي گازهاي خردل و سيانور دشمن واقع شدند، نمونههايي ارجمند از مظلوميت رزمندگان ايراني در جنگي نابرابر، ولي مردانهاند كه محمودزاده با نگاه به شهادت آنان و زندگي رنجآميز بازماندگان آن حادثه، بخشي از اين تاريخ افتخارآميز را از خطر فراموشي رهانده است.
گويي بچههاي مظلوم گردان فجر پس از 22 سال سكوت از دل تاريخ برخاستهاند تا فرياد مظلوميت رزمندگان و خانوادههاي آنان را به گوش سنگين تاريخ برسانند.
آرش شفاعي
يکشنبه 6 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]