محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829162001
بحران هويت و شكست صهيونيسم
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: بحران هويت و شكست صهيونيسم
پروفسور حميد مولانا
فجايع نوار غزه و شكست رژيم صهيونيستي در سركوب مردم فلسطين دو نتيجه اساسي داده است: يكي بسيج افكار عمومي مردم دنيا عليه تجاوزات رژيم اسرائيل و ديگري تجلي هر چه بيشتر بحران هويت و فروپاشي نظام صهيونيسم از درون خود. با بررسي تحولات جهاني اين دو پديده را مي توان به وضوح مشاهد كرد. در اكثر كشورهاي جهان همه با خشم و نارضايتي فوق العاده از فجايع نوار غزه اظهار تنفر كرده و به اتفاق با مردم مظلوم و ستمديده فلسطين كه هدف حملات و بمباران رژيم صهيونيستي قرار گرفته است همدردي مي كنند كمتر كسي را در اروپا مي توان پيدا كرد كه از اسرائيل اظهار تنفر نكند. استراتژي اطلاعات و ارتباطات و پروپاگاند صهيونيست ها در مقابل مبارزات و مقاومت شجاعانه مردم فلسطين، و به ويژه ساكنان نوار غزه، به كلي درهم ريخته شده است. جالب اينكه در ميان كشورهاي اسلامي و بين افكار عمومي دنيا پرستيژ ايران به جهت پشتيباني بي دريغ ايرانيان از مردم و مبارزات فلسطيني ها نسبت به كشورهاي ديگر بي اندازه بالا رفته است. بيانات متوالي مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي و اظهارات مداوم رئيس جمهور ايران دكتر احمدي نژاد در سال هاي اخير در مورد بي عدالتي نظام بين الملل و لزوم مقاومت در برابر زور و ستمگري امروز بيش از هر موقع ديگر در همه نقاط دنيا تاثيرگذار شده است. دولتمردان و رسانه هاي مسلط غرب در گذشته كمتر به اين موضوع اعتراف مي كردند، ولي گزارش يك صفحه اي مجله نيوزويك درباره تاثيرگذاري ايران (19 ژانويه 2009) بسيار عبرت انگيز است.
جنگ، قساوت قلب و وحشيگري در هر ادبيات و تجربه تاريخي روابط بين الملل نه تنها علامت و نماد قدرت نيست بلكه نشانه ضعف و فروپاشي سيستم و نظامي است كه براي نجات خود از بحران تناقضات داخلي در حال دست و پا زدن است. براي درك اين پديده كه در درجه بسيار اسف انگيزي در نوار غزه و در سرزمين اشغالي فلسطين توسط رژيم اسرائيل صورت مي گيرد لازم است به تناقضات و بحران هويت سه موضوع (1) يهوديت، (2) صهيونيسم، و (3) اسرائيل از زبان خود سران و دولتمردان آنها توجه كنيم.
يهود يك قوم و يهوديت يك دين و مذهب است. ولي صهيونيسم يك ايدئولوژي و حزب سياسي و يك نوع ناسيوناليسم است كه مي خواهد با استفاده از هويت ملي گرائي، يك نظام توسعه گر و سلطه جو را بر پايه برتري قوم و آئين يهود و يهوديت در دنيا ايجاد كند و اين پديده خود يك تاريخ تقريباً يكصد ساله دارد. اسرائيل نيز يك رژيم و نظام سياسي و جغرافيائي است كه توسط گروه مشخصي بر مبناي مدلو لات حاصله از يهود و يهوديت و صهيونيسم و هويت هر سه آنها به وجود آمده است و در حدود 60 سال از تاسيس آن مي گذرد. اينها سه هويت و پديده جداگانه هستند ولي در تاريخ معاصر به هم ارتباط پيدا كرده و امروز بحران هويت اسرائيل به عنوان يك نظام صهيونيستي را تشكيل مي دهند.
تقريباً دو سال قبل در 20 ژوئن 2006 ميلادي (مطابق با 30 تير 1385 شمسي) در سي و پنجمين كنگره جهاني صهيونيسم ، نخست وزير كنوني اسرائيل ايهود اولمرت با استقبال از نمايندگان و هيئت هاي صهيونيستي كه از سراسر دنيا جمع شده بودند اظهار داشت كه «اورشليم قلب تپنده صهيونيسم و مركز آرزوها و دعاي مردم يهود در طول نسل ها بوده است.» با يادآوري از اولين كنگره صهيونيست ها كه توسط موسس آن تئودور هرتزل در سال 1897 ميلادي در شهر باسل در سوئيس تشكيل شده بود، اولمرت فرياد كشيد كه «خط مستقيمي بين باسل و اورشليم وجود دارد، خط سياسي صهيونيستي كه هدف آن برگرداندن مردم يهود به صحنه تاريخ به عنوان يك ملت مستقل و حاكم است، چيزي كه سرنوشت آن را به دست خود مي گيرد، در سرزميني به نام اسرائيل كه ميراث پدران گذشته ماست.»
اولمرت در اين اظهارات سعي مي كند سه موضوع يهود و يهوديت، صهيونيسم، و اسرائيل را به هم مرتبط سازد. عنوان جزوه و رساله اي كه هرتزل موسس صهيونيسم در سال 1896 منتشر كرده بود «دولت يا نظام يهود» نام داشت و هدف آن در جمله «كوشش براي حل مدرن مسئله يهوديت» خلاصه مي شد. مقصود نويسنده اين رساله «فقط هر نوع حل و فصل (مشكل هويت يهود و يهوديت) نبود بلكه حل نهائي و اصلي» آن بود و او اين موضوع را به صورت آشكار در نامه اي به بيسمارك صدراعظم قرن نوزدهم امپراتوري آلمان يادآوري كرده بود. تاريخ نشان داد كه بيسمارك نتوانست كاري در اين مورد انجام دهد و چند دهه بعد در اوائل قرن بيستم اين هيتلر بود كه بايد «حل نهائي مسئله يهود» را تعيين مي كرد. وقايع تاريخي در اين مورد يكي پس از ديگري و با سرعت صورت گرفت.
سه سال پس از خاتمه جنگ جهاني دوم و شكست هيتلر يعني در 1948ميلادي نظام اسرائيل در سرزمين فلسطين تاسيس و به مردم تحميل گرديد. ولي تا امروز يك سؤال بزرگ بدون حل باقي مانده است و آن هويت يهود و يهوديت و رابطه آن با حركت سياسي صهيونيسم و سپس با تشكيل رژيمي به نام اسرائيل است. حقيقت اين است كه تا امروز يهودي ها با اين سه پديده نه تنها توافق كامل ندارند بلكه از درون در حال جنگ و ستيز هستند.
اولمرت نخست وزير اسرائيل در كنگره صهيونيسم به اين بحران هويت و مشروعيت اعتراف مي كند. اولمرت در نطق خود رسماً اعلام مي كند كه «مشكل و مسئله هويت يهود و يهوديت» به شرطي حل مي شود كه هر فرد يهودي در اسرائيل زندگي كند و دوم اينكه «در تمام منطقه، مردم اسرائيل را به عنوان نظام مردم يهود به رسميت بشناسند و آن را قبول كنند»، و بلافاصله اضافه مي كند كه «ما بايد دور هم نشسته و درباره مسئله يهود صحبت كنيم.» به عبارت ديگر، كنگره جهاني صهيونيسم بايد اين بحران را حل كند.
اينجا دو لغت كليدي در اظهارات اولمرت وجود دارد: يكي «مشكلي» است كه او مي خواهد آن را توجيه كند و ديگري «راه حلي است» كه او و ديگران علاقه دارند اين مشكل حل و فصل گردد. اولمرت در حقيقت اعتراف مي كند كه «ما مردم يهود، مردم مشكلي هستيم.» با ارتباط دادن مفهوم يهود به مفهوم صهيونيسم، و مفهوم اسرائيل، او به بحران هويت آنها دامن مي زند، بدين ترتيب ما مي بينيم كه تناقضات موجود در صهيونيسم و اسرائيل دقيقاً در داخل خود مكتب و ايدئولوژي صهيونيسم و در نظام خود اسرائيل نهفته است.
از ديدگاه اولمرت و همكاران گروه صهيونيستي او تا موقعي كه تمام يهودي ها ( از جمله ميليون ها يهودي ساكن در آمريكا و انگلستان و فرانسه و ساير نقاط) به اسرائيل مهاجرت نكرده و در آنجا سكونت نكنند، و تا موقعي كه تمام منطقه خاورميانه، اسرائيل را به رسميت نشناسند، مشكل نظام اسرائيل و صهيونيسم و يهوديت همچنان باقي خواهد ماند. اين خود اعتراف بس جالبي است و نشان مي دهد كه چقدر رژيم صهيونيستي به ثبات و استقرار خود اعتماد دارد. اعتراف دوم اين است كه چگونه در يك قرن اخير يك گروه محدود و كوچكي از قوم يهود، از جمله تئودور هرتزل و افرادي مانند اولمرت و همكاران او، به عنوان يك گروه و حزب سياسي و با دسيسه بازي و استفاده از موقعيت هاي زماني و مكاني و آسيب هاي وارده به مردم، توانسته اند ايدئولوژي و نظام خود را به همه افراد يهود تحميل كنند. چه كسي فكر مي كند كه ميليون ها يهودي آمريكائي و اروپائي زندگي پر رفاه خود را رها كرده و به سرزمين اشغالي فلسطين مهاجرت كرده و به نظام صهيونيسم، به گفته اولمرت مشروعيت و هويت بخشند؟ تا چه حد نظام صهيونيسم و دولت اسرائيل مي تواند محبت ديگران را در منطقه به خود جلب كرده و به رسميت شناخته شود؟
اولمرت در سخنراني خود در كنگره صهيونيسم بر «اتحاد و همبستگي مردم يهود، نظام اسرائيل و صهيونيسم» تاكيد كرد. مطالعات موجود نشان مي دهد كه چنين وحدت و اتحاد بين يهودي ها و نظام اسرائيل كه اولمرت آرزوي آن را دارد وجود ندارد. بوق و كرناي صهيونيسم در آمريكا و اروپا توسط يك گروه بسيار محدود ولي متشكل و سرسخت و تندرو هميشه توسط دلال هاي سياسي، لابي ها و گروه هاي فشار، رسانه هاي مشخص و احزاب و سازمان هاي ويژه هدايت مي شود. هدف اصلي آن بزرگ جلوه دادن قدرت اسرائيل، مظلوميت قوم يهود و برتري ويژگي هاي يهوديان و رابطه آن با سياستگذاري ها و رويدادهاي بين المللي بوده است.
ولي اشغال نامشروع سرزمين فلسطين، جنگ 1967 با اعراب، كشتار مردم و آوارگان فلسطين در لبنان و اراضي اشغالي توسط ارتش اسرائيل در دهه هاي 1970 و 1980، ترور شخصيت هاي سياسي و مذهبي فلسطين به دست عمال صهيونيسم مقاومت پيروزمندانه حزب الله و مردم غزه در مقابل حملات اسرائيل و همه اينها، ضربات بزرگي بر هويت و اساس صهيونيسم و نظام اسرائيل وارد كرده است. اين يك حقيقت است كه نظام اسرائيل بدون ايدئولوژي صهيونيسم نمي تواند پا برجا باشد و ايدئولوژي صهيونيسم مشروعيت و هويت دولت اسرائيل و قوم يهود را به شدت متزلزل كرده است.
علاوه بر اين، اسرائيل به عنوان يك عامل اصلي سياست هاي آمريكا و اروپا در خاورميانه به مثابه قلعه نظامي ايالات متحده در رويارويي با تحولات منطقه مورد غضب مسلمانان و ساكنان اين منطقه شناخته شده است. ايهود باراك وزير دفاع اسرائيل تصوير نظام خود را در منطقه خاورميانه به عنوان يك «ويلا در ميان جنگ» ترسيم كرده است. برنادر آويشاني يكي از نويسندگان صهيونيستي در كتاب «تراژدي صهيونيسم» ادعا دارد كه در اوائل فعاليت هاي صهيونيستي در قرن نوزدهم ميان آنها اختلاف وجود داشت، عده اي كه فقط به حفاظت و مصونيت و تغيير زندگي قوم يهود عقيده داشتند و دسته اي كه هميشه از تشكيل دولت و نظام سياسي و جغرافيايي صحبت مي كردند و با تاسيس اسرائيل در 14مه 1948اين تناقض بين يهوديان بيشتر آغاز شد.
داستان نويس يهودي ديويد گروسمن در سخنراني خود در نوامبر 2006 ميلادي در تل آويو نظام اسرائيل را «پر از آلودگي و نژادپرست» ديد. بسياري از دانشگاهيان اسرائيل از جمله سيستم دولت اسرائيل را يك «نظام قومي» كه فقط متعلق به يهوديان است مي دانند و برخي نيز از آن به عنوان «دموكراسي قومي» نام برده اند! برايان كلوگ عضو هيئت علمي دانشگاه آكسفورد در انگلستان و عضو «موسسه پاركرز مطالعات روابط يهوديت و غيريهوديت» در دانشگاه ساوت همپتون در انگليس خود را كاملاً جدا از سيستم اسرائيل دانسته و درباره نظام صهيونيسم و موفقيت آن شك دارد. به عقيده او «نام صهيونيسم بسيار ترسناك شده است».
براي بسياري از يهوديان، صهيونيسم يك پديده و يك حركت سكولار و سياسي و فرهنگي است كه مي خواهد جانشين منجي گرائي يهوديت گردد و هدف اصلي آن احياي ملي گرائي و قوم گرائي در ميان يهوديان و گسترش جغرافيائي و دولتي در چارچوب نظام قوم محور اسرائيل است. امروز صهيونيسم به علت تناقضات گفتماني و كرداري خود در طول تاريخ و در نتيجه تعارضات حاصله از عمليات چندين دهه اسرائيل در يك بحران عميق هويتي فرو رفته است.
امروز 60 سال مظلوميت و مقاومت مردم فلسطين و شش دهه فراز و نشيب صهيونيسم و رژيم اسرائيل موج جديدي از اعتراضات، انتقادات و گفتمان هاي جديدي را مطرح كرده است كه تاريخ بايد بدان پاسخ دهد.
پيدايش صهيونيسم با ظهور ناسيوناليسم اروپا و مدرنيته همراه بود. در حقيقت صهيونيسم انعكاس و پاسخ يهودي ها به مدرنيته بود. هرتزل موسس صهيونيسم در قرن نوزدهم مي گفت اگر اروپا با تبعيضات نژادي و قومي ما را در اروپا قبول ندارد و اگر ما يهودي ها نتوانيم اروپا را داشته باشيم، ما اروپا را در جاي ديگري خواهيم كاشت! مشكل هويت صهيونيست ها در اين است كه خودشان هويت صهيونيستي و يهود و اسرائيلي را زير سؤال مي برند. چگونه مي توان مسئله هويت را مورد مطالعه قرار داد وقتي كه خود مردم حس مي كنند كه بدون هويت، خودشان فرو خواهند پاشيد. يهودي ها هميشه در تاريخ مشكل هويت داشتند و پيدايش مكتب صهيونيسم و تاسيس اسرائيل نتوانسته است اين مشكل يهود را برطرف كند.
هدف اصلي صهيونيسم، سكولار كردن و تغيير زندگي يهود بود بدون اينكه درباره آينده او كاملاً فكر كند. يهوديت يك دين و مذهب بود، صهيونيسم يك سياست از آن درست كرد. شكست بزرگ اسرائيل اين است كه اين اسطوره صهيونيسم در افكار عمومي دنيا شكسته شده است. مقاله «بون ناگارا» در اين هفته (روزنامه ساندي ستار چاپ كوالالامپور، 18ژانويه 2009) تحت عنوان «يهودي ها عليه صهيونيسم» نمونه اي از اين طيف و جريان جديد است. اين نويسنده پس از گفت وگوي مفصل با بسياري از رهبران مذهبي يهودي از جمله خاخام هاي گروه ستمار، دوشينسكي، و نتوري كارتا (ان.ك) مي نويسد «برخي از يهودي هاي مذهبي اعمال رژيم اسرائيل را محكوم كرده و آن را عليه دين و مذهب خود مي دانند» و خواستار «تغيير رژيم اسرائيل» به يك دولت و حكومت واحدي هستند كه همه ساكنان فلسطين را در برگيرد.
چهارشنبه 2 بهمن 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]
-
گوناگون
پربازدیدترینها