تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837364633
گفتوگو با مصطفى كمال پورتراب، چهره ماندگار موسيقيمردم تشنه موسيقى هستند
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفتوگو با مصطفى كمال پورتراب، چهره ماندگار موسيقيمردم تشنه موسيقى هستند
محمود توسليان - مصطفى كمال پور تراب سال 1303 در تهران به دنيا آمد. پدرش از افسران نظامى شوروى بود كه بعد از انقلاب اكتبر سال 1917 به ايران آمد و ازدواج كرد. فرزند اول خانواده بود و در پنج سالگى پدرش يك فلوت برايش خريد و مصطفى با آن براى بچههاى محله آهنگهايى را كه شنيده بود مىنواخت. پس از آموختن مقدمات موسيقى سال 1318 وارد دوره ششساله متوسط هنرستان عالى موسيقى شد.درنزد استادانى چون ياروسلاوبيزا (فاگوت) حشمت سنجرى و عطاالله خادم ميثاق (ويولن) روبيك گريگوريان (آواز گروهي) روحالله خالقى (تئورى موسيقى ايراني) موسى معروفى (تار) فريدون فرزانه و پاتما گريان (سرايش) و... در سال 1324 از هنرستان موسيقى فارغالتحصيل شد. در آن زمان در سه ساله پايانى متوسطه يا بايد به ادامه رشته ساز مىپرداختند يا رشته موسيقى علمي؛ پورتراب رشته موسيقى علمى را براى ادامه تحصيل در هنرستان برگزيد تا بتواند در دوره عالى هنرستان در رشته آهنگسازى ادامه تحصيل دهد اما هنرستان هنوز فاقد دوره عالى بود. از آن پس پورتراب مدتى به طور خصوصى تحت تعليم پرويز محمود قرار گرفت و به عنوان نوازنده فاگوت، ويولن، ويولن آلتو و غيره در اركستر هنرجويان هنرستان و اركستر سمفونيك تهران به رهبرى پرويز محمود و بعدها روبيك گريگوريان نوازندگى كرد. در سال 1330 وقتى دوره عالى آهنگسازى در هنرستان تشكيل شد، پورتراب نيز وارد اين دوره شد و در سال 1339 با رتبه نخست تحصيلات خود را به پايان رساند. استادان اين دوره حسين ناصحى (هماهنگي) هايمو تويبر (كنترپوان) فوگ (سازشناسي) ايمانوئل مليك اصلانيان (پيانو) مهدى بركشلى (تجزيه و تحليل موسيقى باستاني) فواد روحانى (فرم موسيقى و زيبايىشناسي) بودند. او از سال 1340 سرپرستى يكى از اركسترهاى وزارت فرهنگ و هنر را براى ساخت آهنگ، رهبرى آن و اجراى برنامه در تلويزيون عهدهدار شد و در زمينه رهبرى اركستر مدتى با حشمت سنجرى كار كرد. پورتراب در سال 1346 به منظور تحقيقاتى در زمينه موسيقى با استفاده از بورس راهى فرانسه شد پس از چند ماه به ايران بازگشت و حدود چهار سال از تجربيات كريستين داويد در آهنگسازى استفاده كرد. از سال 1324 به صورت مستمر تدريس را آغاز كرد و از سال 1350 تا 1352 مدير هنرستان موسيقى شد. پس از انقلاب به تدريس هارموني، كنترپوآن و تئورى موسيقى در كلاس خصوصى خود و بعدها در دانشگاه هنر و دانشگاه آزاد پرداخت. او در حال حاضر نيز مشغول به تدريس در دانشگاه آزاد اسلامى و كنسرواتور تهران است. از آثار او مىتوان به قطعاتى چون قطعهاى در چهارگاه (1955)، سونات ويولن و پيانو در دومينور(1959)، سه قطعه براى گروه خيام (1969) سونيت هفت پيكر در نه قسمت براى اركستر سمفونيك (1970)، مارش در ماژور براى اركستر سمفونيك (1973)، رقص پريان در فامينور (1980)، آواز بىگفتار دو قطعه براى اركستر زهى (1980) و... از آثار مكتوب او نيز مىتوان به آثارى چون تئورى موسيقي، مبانى آهنگسازي، تجزيه و تحليل موسيقى براى جوانان (ترجمه اثر لئونارد برناشتاين از انگليسي)، حلالمسائل تئورى (ترجمه اثر پرتسولى از ايتاليايي)، هارمونى مدرن (ترجمه اثر ايگل فيلد هال از انگليسي)، هارمونى كلاسيك (ترجمه اثر سي.اج.كيتسون از انگليسي)، آهنگهاى برگزيده ايگلفيلد هال، كنترپوان به زبان ساده (ترجمه اثر استاكز از انگليسي) و... پورتراب امسال به عنوان چهره ماندگار موسيقى در ايران برگزيده شد. گفتوگوى ما با اين موزيسين را بخوانيد.
يك وجه از شخصيت شما آهنگساز بودنتان است كه اين موضوع سبب شده شما در اين زمينه صاحبنظر باشيد. به نظرتان آهنگسازى در تمام نقاط دنيا يك معنا دارد يا متناسب با فرهنگها معناى متفاوتى دارد؟
در درجه اول بايد بگويم كه آهنگسازى واژهاى است كه در ايران معمول شده است و چنين كلمهاى در ساير نقاط دنيا اصلا وجود ندارد در غرب كمپوزيسيون يا كمپوزيشن داريم كه به معناى تركيب است. البته معناى انشا هم مىدهد. در هر دوى اين كلمات خلاقيت جايگاه خاصى دارد. همانطور كه يك دانشآموز در مدرسه با توجه به توانايىها و خلاقيتهاى خود و به پيشنهاد يا درخواست معلم درباره يك موضوع انشا مىنويسد.
پس در درجه اول كمپوز و كمپوزيتور با خلاقيت همراه هستند؟
خلاقيت و تركيب اصوات با يك نظام مخصوص، مىشود كمپوزيسيون. اما در ايران متاسفانه همه چيزها برعكس است مثلا مىگويند «پيانو بزن» اين تركيب درستى نيست.
در اين باره چه اصطلاح يا واژهاى بايد به كار برد؟
بازى كردن. به قول غربىها play. در تمام كشورها نواختن به بازى كردن تعبير مىشود. در واقع نوازنده مىشود player. وقتى آنها از از بچگى به يك كودك اصطلاح بازى كردن را مىآموزند، طبيعى است كه در آينده ذهنيت خوبى در آن فرد شكل مىگيرد. كلمات در امروز نقش مهمى دارند اينكه مولوى مىگويد:
«خلق را تقليدشان بر باد داد/ اى دوصد لعنت بر اين تقليد باد»
واقعا درست است. ما بايد متوجه باشيم خلق كردن با تقليد كردن فرق مىكند اما مجدد برگرديم به پرسش نخست شما. حالا اگر بپذيريم كه آهنگسازى همان كمپوز است آن اثرى كه با توجه به اصول موسيقي- كه در طى قرون متمادى در غرب شكل گرفته است- ساخته شود، يك اثر موسيقايى محسوب مىشود و هنرمندى كه چنين اثرى خلق كند، آهنگساز است مثلا يك آهنگساز ايرانى ممكن است يك سمفونى بنويسد. سمفونى يك فرم است كه ما در ايران آن را نداريم اما چون اين فرم در تمام كشورها مورد استفاده قرار گرفته است ما مىتوانيم آن را بگيريم و براساس آن سمفونىاى بسازيم كه داراى حال و هوايى ايرانى باشد. در واقع آن فرم يك ابزار است كه ما مىتوانيم با توجه به فرهنگ و خلق و خوى خودمان آن را به شكلى دلخواه دربياوريم.
با توجه به اين تعريف شما از مقوله آهنگسازي، آيا فرمهاى موسيقى از جمله پيش درآمد و چهارمضراب و تصنيف و رنگ شامل تعريف آهنگسازى مىشوند؟
نه، اين فرمها در تعريف آهنگسازى نمىگنجند. يعنى پيش درآمد ايرانى نيست، بعدا در ايران معمول شده است. در قديم ما در موسيقى ايرانى آواز داشتيم كه خوانندهاش هنگام شروع مىگفته، درآمد مىكنم. در واقع اين مقدمه بوده است و معرف يك دستگاه موسيقى است. مثلا وقتى مىگوييم درآمدشور، منظورمان مقدمهاى است بر اجراى قطعاتى در دستگاه شور. پس درآمد شور، معرفى كننده دستگاه شور است. اما پيش درآمد فرمى است كه در صد سال اخير به موسيقى ايرانى اضافه شده است. موسيقى ما در دوره قاجار شكل گرفته و چيزهايى مثل پيش درآمد، رنگ و چهارمضراب از آن زمان وارد فرهنگ موسيقايى ما شده است. اينها فرمهايى بودند كه متناسب با يك ساز به وجود آمدند، مثلا وقتى مىگوييم چهارمضراب يعنى چهار تا مضراب روى سازى كه با مضراب نواخته مىشود. بعد مىرسيم به تصنيف. يعنى هنرمندها در گذشته شعر را مىگرفتند و رويش موسيقى مىگذاشتند. بهترين نمونهاش مرغ سحر است كه خيلىها شنيدهاند.
در اين فرم همه چيز به كلام وابسته است؟
نه، وابسته نيست. در واقع يك همنشينى و همكارى است. متاسفانه مىبينيم كه آهنگساز مىگويد: من موسيقىام را فداى شعر نمىكنم. اين حرف خيلى غلط است. يك آهنگساز وقتى مىتواند روى شعر موسيقى بگذارد كه با آن شعر همفكرى و همزيستى مسالمتآميز داشته باشد. مثل يك زوج كه هيچوقت در آن مرد نمىتواند بگويد من زندگىام را فداى زنم نمىكنم. اين يعنىچه؟ اين اتفاق بايد بيفتد. بايد در واژهها و كابرد آنها دقت كرد. شما گفتيد وابستگي، اما به نظر من رابطه موسيقى و شعر در فرمىمانند تصنيف همبستگي. در اشعار ما مفاهيم عميقى وجود دارد و يك آهنگساز حق ندارد آن مفاهيم بلند و والا را فداى علايق و سلايق موسيقيايى خودش بكند. ما هنرى داريم به نام پيوند شعر و موسيقى آوازى كه استاد دهلوى چهل سال زحمت كشيد و كتابى در همين باره نوشت. اين بخش مهمىاز موسيقى ما را تشكيل مىدهد كه به دقت بايد به آن توجه كرد. مثلا ما در شعر سيلابهاى كوتاه پشت سرهم نداريم. اوايل انقلاب قطعهاى ساخته شد كه در پايانش خواننده مىخواند: جاويدان ايران عزيزما. اين بند از شعر طورى با موسيقى همراه است كه تمام سيلابهاى كوتاه پشت سرهم قرار گرفتهاند. به رغم اينكه خالق اين سرود با ذوق بود، اما پيداست كه با علم پيوند شعر و موسيقى آوازى آشنايى چندانى نداشته است. بنابراين در موسيقى آوازى نبايد كلام را خراب و فداى موسيقى كرد. پس كمپوزيسيون اين است كه يك فرد سالها بايد زحمت بكشد و قواعد علم كمپوزيسيون را زيرنظر استادان ياد بگيرد تا متخصص شود و بتواند آهنگ بسازد. آن وقت است كه يك انسان مىشود بتهوون و سمفونى شماره 9 را مىسازد. اين سمفونى يك سمفونى آوازى كرال است. منتها متاسفانه در كشور ما حساب موسيقى جداست. طرف مىرود ليسانس مىگيرد، سه ماه سنتور مىزند و بعد مىشود استاد سنتور، ادعا هم دارد و اگر بگويى بالاى چشمت ابروست ناراحت مىشود.
اين همه تصنيفها و ترانه و قطعههاى زيبا خلق شده كه بيشتر متكى بر احساس است و با آنچه كه شما از آهنگسازى ياد كرديد، فرق مىكند. آيا لزوما هر اثرى كه براساس قواعد كمپوزيسيون خلق نشود، موسيقى نيست؟
بحثى هست ميان بزرگان كه مىگويند: شاعر، شاعر به دنيا مىآيد. يعنى كسى كه داراى نبوغ شعر است، يك ويژگى ژنتيكى در او به ارث رسيده است. هركسى همه كاره نمىتواند بشود. پس طبيعتا اول از همه استعداد در خلاقيت هنرى نقش دارد و اصل است. كسى كه دو تا دست نداشته باشد نمىتواند پيانو بزند، با پا كه نمىشود پيانو زد. البته ما به استثناها كارى نداريم كه امكان دارد به كمك ابزارى خاص بتوانند فعاليتهاى خاص هم داشته باشند. استعداد ذاتى است. شاعرى كه كلمات زيبا از ذهنش تراوش مىكند، كسى به او اينها را نياموخته است. پس اصل داشتن استعداد است.
بعد نوبت مىرسد به ابزار و تكنولوژي. من هميشه تشبيه مىكنم و مىگويم استعداد مثل چاه نفت است، مثل معدن الماس، نفت چيز بدبو و بدرنگى است كه با استفاده از تكنولوژى و فناورى فرآوردههاى بسيارى از آن حاصل مىشود. شايد از نفت خام بتوان استفادههاى محدودى كرد اما تا تكنولوژى نباشد، محصولات فرآورى شده به كمك انسان نمىآيد. شايد كسانى مثل عارف و شيدا هم در فرهنگ ما پيدا شوند كه استعداد شعر و موسيقى را با هم داشتند اما كار و آثار اينها سمفونى نيست، تصنيف يك فرم است. مثلا صندلى يك فرم است اما آيا چيز بدى است. صندلى ابزار نشستن است اما آيا صندلى را مىتوان با يك هواپيما مقايسه كرد. پس اگر شما بخواهيد فرم تصنيف را با سمفونى مقايسه كنيد، به بيراهه رفتهايد.
سمفونى يك چيز پيشرفته است. گارى را نمىتوانيد با يك اتومبيل آخرين سيستم مقايسه كنيد. گارى هم يك نوع اتومبيل است اما با هم تفاوتهاى بسيار دارند. تصنيف همانطور كه گفتم يك فرم است. فرم خيلى زيبايى هم هست و آثار شنيدنىاى در اين فرم خلق شده است. اما فراموش نكنيد چيزى كه اين فرم و آثار خوبش را ماندگار كرده است، شعر ماست. شعرى كه در ايران داريم، مايه فخر و مباهات ماست و همه اين را مىدانند كه شعر فارسى در ميان هنرهاى فراوان اين سرزمين جايگاه والاترى دارد. حتما شنيديد كه گوته چقدر به حافظ ارادت داشته است. گوته شخصيت كوچكى در فرهنگ آلمان و جهان نيست كه بتوان به سادگى از سر اين علاقهمندى او به حضرت حافظ گذشت. شما ببينيد ما چقدر شاعر داريم، آيا شده از خودمان بپرسيم دليل تعدد شاعر در ايران چيست؟ براى اينكه هيچ كس شعر را مثل موسيقى مقايسه نكرده است كه آن را در حاشيه ياد بگيرد. شاعر مىرود دانشكده ادبيات و نزد اساتيد ادب تا فن شاعرى بياموزد و شعر بگويد. اما موسيقى هميشه توسرى خورده است. هميشه به عناوين مختلف آن را تحقير كرده و در حاشيه قرار دادهاند. شعر از ديرباز در فرهنگ ما بوده و به استمرار مسير خودش را ادامه داده است. اما موسيقى در دورههاى مختلف تاريخى مورد هجوم و بىتوجهى دولتهاى مختلف قرار گرفته است. همين الان هم عدهاى معتقدند خريد و فروش ساز حرام است و قسعليهذا. طبيعى است كه در چنين شرايطى پدر و مادرها ترجيح مىدهند بچههايشان در رشتههاى تحصيلى ديگر وارد بشوند و اگر شد موسيقى را هم در حاشيه كارهاى اصلى ياد بگيرند. آن كلاس موسيقى هم توسط كسى اداره مىشود كه صلاحيت ندارد. آنقدر كه دانشكده ادبيات در رشته علوم انسانى داريم، يك دهم آن دانشكده موسيقى نداريم. افزون بر اينها يك شاعر و اديب با ديپلم اين رشته وارد دانشگاه مىشود. در حالى كه ما فقط يك هنرستان موسيقى داريم. براى هفتاد ميليون نفر، داشتن يك هنرستان موسيقى پسران و يك هنرستان موسيقى دختران، چيزى فراتر از يك شوخى است. اين مىشود كه موسيقى عقب مىماند.
عقب ماندگى يعنى چه؟ يعنى اينكه متخصص كم است، آهنگسازان سواد كافى ندارند و هزاران مشكل ديگر. البته من يكطرفه به قاضى نمىروم. كمبودها و محدوديتها در بحث موسيقى در نهايت به نواقص متعددى ختم مىشود. چندى پيش در يك جلسه جوانى از من خواست به او تئورى درس بدهم. من گفتم وقت ندارم و شاگردانى در اين زمينه تربيت كردهام كه آنها به خوبى از عهده اين كار برمىآيند. اين جوان رفت پيش شاگرد من كه در آن جلسه بود، ايشان هم متاسفانه اين امكان را نداشتند كه جوان را در مسير دلخواهش كمك كنند. خب اين جوان چه كند وقتى به من مىگويد هر جا رفتم مفاهيم را درست به من آموزش ندادهاند. اين تئورى پايه و اساس موسيقى است. يعنى كسى كه مىخواهد موسيقى شروع كند، اول بايد تئورى بخواند و به خوبى آن را فرا بگيرد. در حال حاضر كتاب تئورى موسيقى به چاپ سىوهفتم رسيده است كه پيش از اين به صورتهاى ديگر به چاپهاى متعدد رسيده بود. منتها اين تئورى را بدون معلم نمىتوان خواند و فرا گرفت. آيا فيزيك و شيمى را بدون معلم مىتوان ياد گرفت؟
من فكرمىكنم قسمتى از اين موضوع هم به موسيقى ما برمىگردد كه خيلىها دوست دارند ساز بزنند تا كيفى كرده باشند؟
من هم اين را مىگويم. از سوى ديگر موسيقي، محفلى بوده و در عروسىها و مجالس مختلف حضور داشته و طبيعى است كه يك نوازنده به درخواست صاحب محفل هر چيزى مىزده است. چون پول مىگيرد. اين باعث شده كه موسيقى حرام اعلام شود. اما حقيقت چيز ديگرى است كه به ما مىگويد موسيقى يك عنصر تعالىبخش در زندگى بشر است. منتها عدهاى مىآيند و از موسيقى سوءاستفاده مىكنند و اين موضوع به ضرر كسانى تمام مىشود كه موسيقى را به بهانه تعالى و انديشه آموخته و اجرا مىكنند. هر چيزى يك فرم و ساختارى دارد. ما در موسيقى ايران نهسمفونى داشتيم، نه كنسرتو داشتيم نه سونات داشتيم و نه سوييت. اينها فرمهايى هستند كه از قرن شش و هفت ميلادى شروع كردند به تكوين. حالا 14، 15 قرن است كه اين فرمها بدون كوچكترين تحريم و محدوديتى دارند آزمون و خطا مىكنند و جواب پس دادهاند، حتى در كليساها هم موسيقى وجود داشته است. بنابراين آنها در موسيقى از ما پيش افتادند. ولى ما در شعر از آنها جلو زديم. همه اينها به دليل اين بوده كه موسيقى ما زير ضربه است. ما متخصص كم داريم و اگر نوازنده داريم معلم نيست. آيا كسى كه فيزيك خوانده مىتواند فيزيك درس بدهد؟
لزوما اين طور نيست كه هر كس در رشتهاى تحصيل كرد بتواند آن را آموزش و تعليم بدهد.
بله. منظور من هم اين است. دانشگاه تربيت معلم يعنى چه؟ يعنى اينكه يك فرد وارد آنجا مىشود تا بتواند در آينده فيزيك درس بدهد. شيمى درس بدهد. مثلا اگر من فيزيك خواندم، نمىتوانم به شما آن را درس بدهم. بايد يك سر و گردن از شما بالاتر باشم. از طرف ديگر يك معلم بايد بداند با شاگردش چگونه رفتار كند و درس را طورى آموزش بدهد كه آن شاگرد به خوبى متوجه شود. اينها همه باعث شده كه سطح موسيقى بيايد پايين و هر كسى يك كلاس موسيقى داير كند. دولت هم تا حدودى مجبور شده اينها را بپذيرد. خواستار زياد است و اساتيد واقعى پاسخگوى حجم زياد علاقهمندان نيستند؛ در نتيجه دولت هم مجبور شده در تمام شهرها مجوز تاسيس آموزشگاه موسيقى بدهد. اما فراموش نكنيد همه متخصص موسيقى نيستند. مدتى پيش در جلسهاى مربوط به وزارت ارشاد و قطعاتى در يك مجموعه شنيدم كه احساس كردم حالت رقص دارد ايراد گرفتم و گفتم اينهاست كه باعث مىشود روحانيون ما فكر كنند موسيقى مبتذل است. به آنها گفتم اين موسيقى دوران قاجار است. براى اينكه رسم بوده بعد از تصنيف رنگ مىنواختهاند و كنيزكان در محفل مىرقصيدند. اين قضيه در بين خلفا هم وجود داشته است.
مگر اين موسيقى در غرب وجود ندارد كه اينجا ناپسنديده است و آنجا نه؟
آنچه كه به عنوان حركات موزون وجود دارد خالى از طنازى رقص در ايران است. باله را در نظر بگيريد كه يك نمايش در قالب حركات موزون بدن ارائه مىشود. در واقع باله نيست. به نظر من روحانيون راست مىگويند كه برخى موسيقىها نادرست است. اگر به خاطر داشته باشيد دو برنامه بزرگ در سال گذشته اجرا شد كه يكىاش را مجيد انتظامى رهبرى كرد و ديگرى را لوريس چكناواريان. هر دو برنامه جنبه مذهبى و عقيدنى داشت و با هنر نمايش در ارتباط بود. در هر دو برنامه هم حركات موزون وجود داشت. اين برنامهها را من پيشهاد دادم به وزارت ارشاد. خواستم كه روحانيون از قم تشريف بياورند به تالار وحدت و فرق ابتذال و هنر را دريابند، برنامه آقاى چكناواريان كه قرار بود پنج شب اجرا شود و به 15 شب رسيد. به معاون وزير ارشاد گفتم اين كار را براى مسئولان به مدت پنج شب اجرا كنيد كه خوشبختانه تا حضور رئيسجمهور كشيده شد و نفرى يك ميليون تومان به نفرات اركستر پاداش داد. رئيس مجلس آمد، روحانيون بسيارى آمدند كه خيلى استقبال كردند و گفته بودند اگر موسيقى اين است، ما قبول داريم. پس ببينيد، از ماست كه بر ماست. ما بايد مثل يك پزشك كه ويروسهاى بدن را شناسايى مىكند و راه درمان را مىگويد به داد موسيقى برسيم. ويروسهاى موسيقى را چه كسى مىتواند تشخيص دهد؟
پيداست كه متخصصان بايد اين كار را بكنند نه كسانى كه ميليون ميليون از كنسرت تالار وزارت كشور پول درمىآورند. مردم نياز دارند و هر چه كه به آنها بدهند قبول مىكنند. مثل آدم گرسنه، اينها حقايقى است كه بايد فهميد. به آدم گرسنه هر چه بدهند مىخورد. ممكن است با اين كار مسموم شود، بيمار شود و حتى بميرد اما چون گرسنه است مىخورد. مردم تشنه موسيقى هستند. سيراب كردن آنها به عهده كيست؟ به عهده بزرگان موسيقى است كه بيايند به آنها بگويند هر چيزى خوب نيست كه گوش بدهند. بايد آمد و ديد كه چه چيزى موسيقى ما را به سمت ابتذال مىكشاند و چرا طرب، شادى و حركت موزون در فرهنگ ما يعنى رقص كجا ديديد كه باله اين طور باشد.
بايد سراغ كسانى رفت كه دلشان براى موسيقى مىتپد. اگر من سه سال است كه به صدا و سيما دعوت شدم و با آنها همكارى لازم را دارم و برايم اين همه عزت و احترام قائل هستند، دليلش اين است كه آنها را نسبت به حقايق و واقعيتهاى موسيقى آشنا مىكنم.
آيا اين گرفتارىهايى كه در موسيقى رديف دستگاهى و شهرى ما وجود دارد، موسيقى بومى ما نيز هست؟
به هيچ وجه در موسيقى مناطق و نواحى مختلف ايران ابتذال وجود ندارد و اصيل هستند. چون خالقان چنين آثارى كمتر با ابتذال روبهرويند. فراموش نكنيد ابتذال هميشه از شهر شروع مىشود. اين به خاطر طمع مردمان شهرى است در حالى كه زندگى روستايى تعريف ديگرى دارد. آنها به سادگى مىآيند و از احساسات بىآلايش خود بهره مىبرند و موسيقى خلق مىكنند. منتها چون سواد موسيقايى ندارند فقط از آن استعداد ذاتى استفاده مىكنند. اين آهنگهاى زيباى محلى را كسانى ساختهاند كه استعداد ذاتى داشتهاند و با زمزمههاى خود آن را به نسلهاى ديگر منتقل كردهاند.
آيا مىشود از اين قطعات كوچك موسيقى نواحى استفاده كرد براى خلق قطعات بزرگ؟
بله، منتها بايد متخصصان موسيقى بيايند و از اين آثار به عنوان معدن الماس استخراج كنند، صيقل بدهند و مثل يك برليان زيبا آن را ارائه كنند. همه اينها را بايد در مسيرى درست پيش برد تا دچار ابتذال نشود.
من فكر مىكنم اين ابتذال به خاطر اين است كه موسيقى ما در خدمت دربار بوده و طبيعى است كه فرهنگ و سياست از آنجا به مردم تزريق مىشده است؟
دقيقا همين طور است. اتفاقا به موضوع خوبى اشاره كرديد. شما اين ابتذال را در آهنگهاى محلى نمىتوانيد پيدا كنيد. چون موسيقى در نواحى بومى ما از دل مردم برآمده، نه از فرمايش حاكمان و فراموش نكنيد موسيقى اصيل ما همان موسيقى نواحى ماست. شما اگر به اسامى گوشههاى رديف توجه كنيد درمىيابيد كه قسمت عمدهاى از موسيقى دستگاهى ما ريشه در موسيقى بومى دارد.
دوشنبه 30 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 227]
-
گوناگون
پربازدیدترینها