واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: دنيا از صداي هارولد پينتر خالي مانده است دشمن امپرياليسم نويسندهاي آفرينشگر
جام جم آنلاين: هفته گذشته هارولد پينتر را در حالي در سكوت و بيخبري به خاك سپردند كه او سالها يكي از خبرسازترين چهرههاي ادبيات جهان بود. پينتر كه سكوت در برابر جنايتهاي قدرتطلبان جهان را برنميتابيد، حتي از فرصت اعطاي جايزه نوبل ادبيات نيز در اين مسير سود برد و در خطابه خود به اين مناسبت بشدت به حاكمان وقت آمريكا و انگليس تاخت.
پينتر همواره در جهان ادبيات و بويژه نمايشنامهنويسي چهرهاي مطرح و تاثيرگذار بود و نوآوريهاي او و نوشتههايش همواره مورد اعجاب منتقدان قرار ميگرفت.
او خود در برابر اين نوشتههاي ستايشآميز بياعتنا بود و در سكوت و خلوت كار خويش را ميكرد. با رفتن پينتر، جهان هنرمندي متعهد و نابغه را از دست داد و دنياي نمايشنامهنويسي ناگهان خلاء نبود او را حس كرد.
در اين نوشتار به برخي خصوصيتهاي اين هنرمند بزرگ كه در آستانه سال جديد ميلادي درگذشت پرداخته شده است.
هارولد پينتر نويسنده فوق متعهد، عاشق رستورانهاي محقر بود. او روزي را به ياد ميآورد كه در يكي از همين رستورانها با يكي از صميميترين دوستان خود گرم گفتگو بود: «به من گفت: راستي راستي حالت چطور است هارولد؟ پاسخ دادم: اگر منظورت دنياست خيلي خيلي نااميدم. گفت: واقعا فكر نميكنم بتواني نااميدتر از من باشي.» مردي كه پينتر رو به روي او نشسته بود كسي نبود جز ساموئل بكت.
ساموئل بكت راست ميگفت، پينتر هم. برنده نوبل 2005 هرگز مدعي تغيير جهان نبود. اما در خطابه نوبل هر چه توانست نثار بوش و بلر كرد و ميدانست كه هيچ اتفاق مثبتي نخواهد افتاد: اوضاع عراق پس از سال 2005 روز به روز بدتر شد، مردم بيشتري كشته شدند و درست در همين روزهايي كه پينتر مرده است در گوشه ديگري از خاورميانه همچنان «بيگناهان( »اين كلمه كمي بعد به كارمان خواهد آمد) كشته ميشوند. آيا پينتر حق نداشت «خيلي خيلي نااميد» باشد؟
اواخر دهه 80 بود كه پينتر به سفارت ايالات متحده در لندن رفت تا به نمايندگي از نيكاراگوئه در نشستي سياسي شركت كند. آن روزها اوضاع نيكاراگوئه بحراني بود و دولت آمريكا از مخالفان دولت اين كشور حمايت كرده بود.
يكي از همراهان پينتر خطاب به سفير ايالات متحده معترضانه چنين گفت: «ما آنجا مدرسه، درمانگاه و موسسه فرهنگي ساختيم و صلح برقرار شده بود. كساني كه تحت حمايت شما هستند همه را ويران كردند، به پرستاران و آموزگاران تجاوز كردند و پزشكان را وحشيانه قتل عام كردند. آنها مثل وحشيها رفتار كردند. استدعا دارم به دولت آمريكا بگوييد تا ديگر از چنين تروريستهايي حمايت نكند.»
سفير آمريكا به گفته پينتر مرد خوشنامي بود، همه او را شخصي معقول، آگاه و متعهد ميدانستند و در محافل ديپلماتيك بسيار مورد احترام بود. او صحبت نماينده نيكاراگوئه را شنيد، كمي مكث كرد و آنگاه پاسخي داد كه سالن را در سكوتي سرد فرو برد: «اجازه دهيد نكتهاي را خدمت شما عرض كنم. در زمان جنگ بيگناهان هميشه رنج ميبرند.» در ادامه كساني بيفايده كوشيدند نشان دهند اين بيگناهان قرباني سياستهاي ايالات متحده هستند و در نتيجه دولت آقاي سفير هم شريك جنايتهاست. وقتي پينتر از سفارتخانه خارج ميشد، يكي از مشاوران سفير با اين جمله او را نااميدتر كرد: «آقاي پينتر من عاشق نمايشنامههاي شما هستم.»
خطابه نوبل پينتر يكسره سياسي و البته خلاصهاي دقيق از زندگي او بود. در بخشهايي از اين نطق كه بازتابهاي بسياري داشت، او نقش دولت آمريكا را در جهان كنوني زير سوال برد و بيشتر سياستمداران را افرادي دانست كه با حقيقت كاري ندارند؛ بلكه تنها به قدرت و حفظ آن ميانديشند و ميخواهند مردم در ناداني بمانند. در بخشهاي ديگر او شيوه كار نمايشنامهنويسي خود را توضيح داد و از قضا سياسيترين قسمت گفتههاي او شايد همين بخش بود: «وقتي شخصيتها زاده شدند، نويسنده در موقعيت غريبي قرار ميگيرد. آنها چندان استقبال خوبي از او نخواهند كرد. زندگي بخشيدن به شخصيتهاي نمايشنامه كار آساني نيست، قرار دادن آنها در تعين ناممكن است. بخصوص كه شما نميتوانيد هيچ دستوري بدهيد. تا حدودي ميتوان گفت كه نويسنده با آنان وارد نوعي بازي تمامنشدني ميشود، با آنان موش و گربه و قايمباشك بازي ميكند. در نهايت متوجه ميشود كه انسانهايي آفريده است كه گوشت و خون دارند و داراي خواست و اراده و حساسيتي شخصي و مخصوص به خود هستند. تركيبي دارند كه نميتواند تغيير دهد.» اين برداشت انساني و قائل شدن حق زندگي براي شخصيتهايي كه تنها در خيال وجود دارند البته خوشايند سياستمداران امروز نخواهد بود.
پينتر سك
آكادمي سوئد در توصيف هارولد پينتر از اصطلاحي استفاده كرده بود كه به زعم نمايشنامهنويس بريتانيايي بيمعني بود و گاه حتي خشم او را بر ميانگيخت. به نوشته آكادمي«او به عنوان نويسنده كلاسيك مدرن به چنان جايگاهي دست يافته كه نامش به عنوان صفت وارد لغتنامه شده است؛ ناميكه فضاي ويژه و محيط درامهاي او را توصيف ميكند: پينتر سك.»
اصطلاح پينتر سك به معناي «وابسته به پينتر» بيش از 30 سال است كه در اشاره به خصلت آثار اين نويسنده وارد زبان انگليسي شده است و بخوبي خبر از موقعيت يگانه اين نويسنده ميدهد (حتي اگر خود آن را نپسندد!) سال 2006 مجري يك برنامه تلويزيوني بود. از مهمان خود كه به تازگي جايزه نوبل ادبيات را دريافت كرده بود، پرسيد: «بالاخره تصديق ميكنيد كه چيزي به نام «لحظه پينتر سك» وجود دارد يا خير؟» پينتر بلافاصله پاسخ داد: «خير، من اصلا نميدانم معناي اين اصطلاح چيست. واقعا هم نميدانم معنايش چيست. من ميتوانم تشخيص دهم كه كافكايي و چخوفي به چه معناست، اما با تمام احتراميكه براي [سازنده اصطلاح] پينتر سك قائلم، بايد بگويم نميتوانم معناي آن را مشخص كنم.» و در پايان با يك همانگويي ترجيح داد چيز خاصي درباره كار خود نگويد: «چيزي كه من مينويسم همان چيزي است كه من مينويسم.»
به سال 1962 نيز پينتر در خطابهاي كه بعدها مكتوب و منتشر شد از دو نوع سكوت صحبت كرد و منتقدان با استفاده از همين عبارات و ضمن اشاره به سكوت شخصيتهاي پينتر از «درنگ پينتري» سخن گفتند. بنا به گفته پينتر در تئاتر: «دو نوع سكوت وجود دارد. يكي زماني كه هيچ كلمهاي به زبان نيايد. ديگري زماني كه سيلاب واژگان سرازير ميشود. نطقي كه ميشنويد نشانهاي است از آنچه نميشنويد.» در نمايشنامههاي او نيز گاه شخصيتها درنگ ميكنند، خاموش ميشوند و كلمهاي نميگويند. در دهه شصت ميلادي و پيش از آن كه پينتر به سوي سياست بگرود، همين ويژگي باعث شد تا شهرت فراواني نصيب او شود. هر جا منتقدي از نمايشنامههاي پينتر مينوشت، به همين مكثها حتما اشاره ميكرد و كارگردانها و هنرپيشهها براي اجراي چنين صحنههايي كه حاوي سكوت بود مرارت بسيار ميكشيدند. رفتهرفته نكتهاي كه جان نوشتههاي پينتر به شمار ميرفت، مخاطب را خفه ميكرد: بازيگران زير فشار و نگاه لحظات درنگ را بسيار اغراقآميز اجرا ميكردند، علاوه بر آن، گاه زمان بيشتري درنگ ميكردند و گاه كمتر و ريتم نمايش را به هم ميريختند. پينتر در نمايشهايي كه خود كارگرداني آنها را به عهده داشت، بازيگران را در اجراي اين سكوتها يكسره آزاد ميگذاشت و به گواهي كساني كه با وي كار كردهاند، او همواره يادآور ميشد كه اين درنگها چيز چندان مهمي نيست و خيلي طبيعي هر جا احساس كردند كه بايد راجع به گفته خود كمي بينديشند مختصر مكث كنند.
تفريح نويسنده؛ شگفتي منتقدان
تاكيد بسيار منتقدان بر اين درنگها هميشه مايه خنده و تفريح پينتر بود. پس از 50 سال او حتي اين را هم كافي ندانست و در مستندي كه سال گذشته به نمايش درآمد به كارگردانان توصيه كرد «هر جا دوست دارند» اين علامت مشخصه تئاتر پينتر را ببرند و دور بريزند. او سخت معتقد بود كه در مواجهه با آثارش همه دچار بدفهميشدهاند، هيچ كس اين آثار را درست اجرا نميكند و مقصر همين سكوتهاست: «اين سكوتها و درنگهاي لعنتي چيزي خارج از رخدادهاي نمايش نيست و هميشه گفتهام اگر معنايي ندارند، حذفشان كنيد. فكر ميكنم زيادي به اين سكوت و درنگها در نمايشنامههاي من توجه ميشود. من افسرده ميشوم وقتي ميبينم كه در توليدات تئاتري سكوت تنها به اين دليل پيش ميآيد كه در نمايشنامه نوشته شده است سكوت كنيد. در آخر نيز همه چيز بيمعني و تصنعي از كار درميآيد. وقتي من خود در آثارم بازي ميكنم، نصف آنها را حذف ميكنم.»
پينتر كم و بيش در برابر همه عباراتي كه براي توصيف آثارش به كار رفته موضع مشابهي گرفته است. ايروينگ واردل منتقد در مقالهاي «كمدي تهديد» پينتر را سخت ستايش كرده بود. كمي بعد شخص ديگري او را «استاد تهديد» خوانده بود. منظور اين منتقدان نمايشنامههايي مانند «بازگشت» و «نو منز لند» است كه در دنيايي بسته، محافظتشده و خفهكننده ميگذرد. و پينتر سالها بعد گفته بود: «منتقدان كار مرا كمدي تهديد و نظير آن ميدانند. من واقعا هيچ كدام از اين اصطلاحات را نميتوانم تفسير كنم.» بعدها او در گفتگويي راجع به نمايشنامه زمانهاي گذشته گفت كه ديگر نميتواند در اتاقي بسته بماند و عدهاي مدام مشغول رفت و آمد باشند، و تاكيد كرد كه از هر نوع دستهبندي بيزار است و دوست ندارد نه خودش و نه ديگر نمايشنامهنويسان را منتسب به مكتب خاصي بكنند.
باري، هارولد پينتر مردي شورشي با صدايي خشدار كه نوبل هيچ شهرتي برايش به ارمغان نياورد، مبارزي كه تنها سلاحش كلمات بود حتي به خود نيز رحم نميكرد. او متعلق به دنياي امروز ما بود و همان عبارتي كه خود هرگز نميپسنديد بهترين توصيف براي نمايشنامههاي اوست: «تئاتر تهديد.»
احمد پرهيزي
يکشنبه 29 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 211]