تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816436269




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان صنعت گاز در ايران - 2كارآموزي در نفت براي گاز


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: داستان صنعت گاز در ايران - 2كارآموزي در نفت براي گاز
پيچيدگي فعاليت‌ها در صنعت نفت و آن هم در پالايشگاه آبادان كه زاد و رشدش را به انگليسي‌ها مديون است، موجب شده تا محسن‌پور شيرازي كه از بنيانگذاران صنعت گاز ايران به حساب مي‌آيد، مدتي بحث كند تا به مساله صنعت گاز برسد.


آنچه در خاطرات وي جذاب است، مناسبات مديريتي ميان اعضاي بلندپايه صنعت نفت ايران در نيم قرن پيش و همچنين مناسبات ميان ايراني‌ها و انگليسي‌هايي كه هنوز در صنعت نفت فعاليت داشته و اعضاي كنسرسيوم است. نكته ديگر جذاب اين خاطرات، آشنا شدن خوانندگان با برخي مسائل تكنيكي در اين صنعت است كه پيچ و خم‌هاي آن در ميزان سود يك شركت يا يك كشور چه تاثيري بر جاي مي‌گذارد
خيلي علاقه داشتم كه بيايم تهران. پدرم خيلي فعاليت مي‌كرد و با‌اين كه با مرحوم انتظام آشنايي داشت ولي تشكيلات شركت نفت آن موقع خيلي كوچك بود و نمي‌توانستند مرا منتقل كنند به تهران. اين وسيله‌اي شد كه من منتقل شدم به تهران. در آن اداره احساس كردم كه يك شكوفايي خاصي پيدا كردم، چون از آن استعداد‌هايي كه در زمينه نوشتن و حرف زدن و تجزيه و تحليل داشتم ديدم خيلي خوب مي‌توانم استفاده بكنم و به سرعت شروع كردم در‌اين كار ترقي كردن، تا جايي كه در سن 29 يا 30 سالگي رييس اداره كل تنظيم سازمان و بهبود روش‌هاي قسمت پخش، كه يكي از بزرگ ترين سازمان‌هاي شركت ملي نفت بود، شدم، كه سن بسيار پاييني براي آن سمت بود.
درآن زمان رييس سازمان پخش شركت ملي نفت كي بود؟
آقاي منوچهر فرمانفرماييان. ما شروع كرديم با شدت كار كردن. دوره خيلي جالبي بود براي من، كارهايي كه انجام مي‌داديم كارهاي تقريبا غيرفني بود، كارهايي كه در زمينه مديريت مي‌كرديم، تجزيه و تحليل‌هايي كه مي‌كرديم، بررسي‌هاي سازماني كه مي‌كرديم، تغييرات سازماني كه مي‌داديم. در نتيجه اقداماتي كه ما كرديم ساختار سازماني شركت ملي نفت به كلي دگرگون شد و توسعه يافت.
دراين زمان شركت بوزالن‌هاميلتون هم بود؟ با آنها كار مي‌كرديد؟
بله با آنها كار مي‌كرديم، خيلي نزديك.
چند سال بعد آقاي دكتر اقبال منصوب شدند به شركت ملي نفت‌ايران و آقاي انتظام رفتند. دستگاه ما خيلي مخالف داشت. به علت تغييرات سازماني كه ما داده بوديم يك عده بيكار مي‌شدند و يك عده ترقي مي‌كردند و يك عده رتبه (grade) مي‌گرفتند و يك عده گريدشان كم مي‌شد و خودتان كاملا وارد هستيد كه در‌اين (restructuring) چه گرفتاري‌هايي است. بنابراين يك عده زيادي با تشكيلات ما بد بودند. يكي از اولين اقداماتي كه آقاي دكتر اقبال كرد تمام‌اين ادارات (OMS)، تنظيم سازمان و بهبود روش‌ها را منحل كرد. بنده به ياد دارم كه يك روز آقاي آقاخان بختيار،10 كه مدير‌امور اداري و مالي بودند، چون سيد خليل كازروني ديگر از كار تقريبا كنار گذاشته شده بود، ما چهار پنج نفر را كه روساي ادارات مختلف تنظيم سازمان و بهبود روش‌ها در قسمت‌هاي مختلف شركت نفت بوديم احضار كرد توي اتاقش در طبقه 15 و با يك لحن تقريبا بدي گفت كه ديگر به‌اين ادارات احتياج نيست و به كارمندانتان بگوييد كه بروند به مرخصي. من كه در آنجا باز ميان آن چند نفر جوان‌ترين بودم گفتم كه آقاي آقاخان كارمندان ما از زبده كارمندان شركت ملي نفت هستند و تمام تحصيلكرده‌هاي داخل يا خارج كشور هستند و با نهايت صميميت و علاقه در راه وظيفه‌اي كه مديريت آن موقع شركت به‌اينها واگذار كرده بود كار كردند و خطايي هم انجام نداده‌اند كه من در سر زمستان به‌اينها بگويم بدون برنامه به مرخصي بروند و من‌اين كار را نخواهم كرد. ‌ايشان فوري عقب‌نشيني كرد و‌اين كار انجام نشد و بايد بگويم از‌اين اقدام ساده‌لوحانه جلوگيري شد.
در همين احوال آقاي منوچهر فرمانفرماييان كه به طرز كار من آشنايي داشت، با انحلال آن اداره‌اي كه من رياستش را داشتم مرا به سمت مشاور خودش منصوب كرد در دستگاه پخش. در آن جا بود كه من يك كارهاي جالبي برايم پيش‌ ‌آمد. يكي از كارهاي اصلي من ‌اين بود كه دستور جلسات هيات مديره شركت تصفيه را نگاه بكنم و‌ايشان را آماده بكنم براي جلسات هيات مديره. چون روح كنجكاوي داشتم وارد پروژه‌هاي مختلف هم مي‌شدم. يكي از ‌اين پروژه‌ها در مورد رژيم مالياتي پالايشگاه آبادان بود. وقتي مطالعه كردم ديدم قسمت پخش شركت ملي نفت فرآورده‌هاي مختلف از پالايشگاه آبادان برداشت مي‌كند، بدون آن كه كسي از تاثير آن نسبت به رژيم مالياتي پالايشگاه آبادان آگاهي داشته باشد و ‌اين ‌امر اثرات مثبت يا منفي و قاعدتا چون اطلاع نداشتند منفي مي‌گذاشت. حالا بچه ترتيب.
يعني كنسرسيوم ‌اين كار را..؟
نخير، دستگاه پخش شركت ملي نفت. چون مقداري از فرآورده‌هايشان را از پالايشگاه آبادان برمي‌داشتند، مثل نفت كوره، بنزين، نفت سفيد، قير،‌ اين چيزهايي را كه بر مي‌داشتند در جمع اثر مي‌گذاشت روي وزن مخصوص
«اپي‌اي گراويتي» (API gravity) نفت خامي‌كه مبناي محاسبات مالياتي كنسرسيوم قرار مي‌گرفت براي پرداخت به دولت‌ايران كه به آن مي‌گفتند (Deemed Crude) يعني نفت خام فرضي. بعد من يك مورد خاصي را مورد مطالعه قرار دادم و محاسبه كردم كه فرض كنيد در آن سال مخصوص اگر در ماه دسامبر دستگاه پخش يك مقدار نسبتا جزيي نفت كوره بيشتر برمي‌داشت يا بنزين كمتر بر مي‌داشت، مثلا فرض كنيد يك درجه اپي‌اي در Deemed Crude اثر مي‌گذاشت، آن يك درجه اپي‌اي خودش يك اثر نسبتا فاحشي داشت در پرداخت ماليات كنسرسيوم به دولت‌ايران. من‌اين محاسبات را به قول معروف با initiative خودم انجام مي‌دادم. وقتي‌اين را به منوچهر فرمانفرماييان نشان دادم بسيار علاقمند و هيجان زده شد. بلافاصله با هم رفتيم پهلوي دكتر فلاح. دكتر فلاح خيلي آدم تيزهوشي بود. خيلي سرعت انتقال داشت. به محض‌اين كه برايش توضيح دادم خيلي خوب متوجه شد. بلافاصله تلفن زد به رييس پالايشگاه آبادان و گفت كه هفته بعد كه ما مي‌آييم براي جلسه هيات مديره شيرازي مي‌آيد و در آن جا يك presentation مي‌دهد. من هم كه درpresentation يد طولاني پيدا كرده بودم. پس از تهيه مقدمات لازم، با هواپيماي مخصوص، فرند شيپ، با منوچهر فرمانفرماييان و دكتر فلاح رفتيم آبادان. نكته جالب برايم‌اين بود كه رييس پالايشگاه دست مرا گرفت برد توي اتاقش و وقتي كه شروع كرد به سوال كردن ديدم او هم از رژيم مالياتي پالايشگاه آبادان اطلاع ندارد، پالايشگاه را اداره مي‌كند، ولي از قرارداد و رژيم مالياتي آن اطلاعي ندارد. به هرحال وقتي كه من presentation دادم ديدم كه تقريبا جز دكتر فلاح و فرمانفرماييان كه قبلا در جريانشان گذاشته بودم و به خصوص دكتر فلاح، بقيه اعضاي هيات مديره هم كه بعضي‌هايشان فرنگي بودند، از‌اين موضوع اطلاعي ندارند. بعد كه ما برگشتيم به تهران، يك روز مديركل نفت با عجله خاصي‌‌آمد توي اطاق من در طبقه پنجم.
مدير كل نفت در وزارت...؟
مديركل نفت در وزارت دارايي... همايون جابر انصاري. با علاقه‌ ‌آمد كه‌اين داستان چه هست. داشت مي‌رفت به جلسه مجمع عمومي ‌شركت نفت. من فهميدم كه ‌اين مطلب در آنجا هم مطرح شده و ‌ايشان هم سوالاتي مي‌كرد كه ‌اين مطلب چه هست، قضيه چه هست كه براي او هم توضيح دادم. تنها كسي را كه من گير آوردم كه در‌ اين جريانات وارد بود، يك دوستي داشتم در قسمت پخش به اسم آقاي جهانبخش زمانيان كه من در جستجوي خودم ديدم. او هم نسبت به‌اين كارها وارد هست. خوشبختانه بعداً او خودش براي مدت كوتاهي رييس تداركات پخش شركت ملي نفت شد و احتمالا يا به من مي‌گفت كه ‌اين مطالب را مراعات مي‌كرد، ولي از آن كه گذشت ديگر اصلا كسي واقعا توجهي به‌اين مطالب نداشت.
آيا‌ اين آگاهي كه شما داديد تاثير گذاشت و براساس آن در مثلا شيوه مشخص كردن ماليات‌ها تحولي‌ايجاد شد؟
نه، من تنها پي گيري كه فهميدم انجام گرفته از طرف همين آقاي زمانيان بود كه خودش هم تصادفا شده بود رييس تداركات پخش شركت ملي نفت، در زمان تصدي خودش احتمالا‌ اين كار را توجه مي‌كرد و اجرا مي‌كرد كه به چه ترتيب برداشت بكند كه اثر منفي روي API نفت خام فرضي و سيستم مالياتي نگذارد.
اين طوري كه من برداشت كردم، هم منوچهر فرمانفرماييان و هم فلاح راجع به‌اين مساله كاملا علاقمند بودند و رفتند در هيات مديره مطرح كردند و بعد... و بعد ديگر من چيزي نديدم. حتي مديركل نفت را ديدم كه به ‌اين كار علاقمند بود‌اما من چيز سيستماتيك خاصي نديدم براي پي‌گيري ‌اين كار.
براي‌اين كه من روشن بشوم.
آيا شما‌ اين مساله را دنبال كرديد؟ يعني ممكن است‌اين اتفاق افتاده باشد، كاري راجع بهش شده باشد، وليكن شما، چون مسووليت‌هايتان متفاوت شد، يا فعاليت‌هايتان به طرف ديگر معطوف شد، نتيجتا‌اين را نديديد؟ يا ‌اينكه مي‌دانيد هيچ اتفاقي نيفتاد؟
من واقعا بطور قطعي نمي‌دانم كه چه اتفاقي افتاد يا نيفتاد. ولي برداشتم ‌اين است كه يك پي‌گيري سيستماتيكي در‌اين مورد نشد. چون با اطلاعاتي كه من از سازماندهي دارم، اگر قرار بود در‌اين كار پي‌گيري بشود، در قسمت پخش شركت ملي نفت يك نفر آموزش‌ اين كار را مي‌ديد. چون رژيم مالياتي قرارداد كنسرسيوم خيلي پيچيده بود. زبان كنسرسيوم زبان پيچيده‌اي بود. قراردادش قرارداد پيچيده‌اي بود. مي‌بايستي يك متخصص در قسمت پخش نفت منصوب مي‌شد و به طور مداوم‌اين كار را پي گيري مي‌كرد، كه من اطلاع ندارم كه چنين كاري شده باشد.
يك سوال ديگر بكنم قبل از‌اين كه مي‌رسيم به مساله گاز. شما با منوچهر فرمانفرماييان مدتي كار كرديد؟
من چند سال مي‌شد. يعني موقعي كه من‌‌آمدم به تهران در ژوئن 1960 چند ماه در اداره مركزي شركت ملي نفت بوديم با آقاي كازروني. بعد منتقل شدم به سازمان پخش كه در حدود 4 سال يا 5 سال كار كرديم.
علت‌اين كه‌اين سوال را مي‌كنم ‌اين است كه راجع به منوچهر فرمانفرماييان، همان طور كه مي‌دانيد، يك مقدار صحبت‌هايي شده و مي‌شود. بيشتر راجع بــــه رابطه‌اي كه در دوران ملي شدن با انگليس‌ها ممكن است داشتـــه باشد و حداقل سوءظنــــي كه به نظر مي‌آيــد مصدق و اطرافيانش نسبت به او داشتند. مي‌خواستم ببينم شما هيچ نظري در‌اين مورد داريد؟
اصلا. واقعا نه اطلاعي داشتم و نه واقعا موردي بود كه مرا به‌اين مطلب هدايت بكند. يعني در مورد كارهايي كه در موقعي كه من با‌ايشان همكاري داشتم انجام مي‌دادم هيچ موردي نبود كه مرا واقعا به‌اين مطلب هدايت بكند.
يكي ديگر از كارهايي كه در دوران همكاري با آقاي فرمانفرماييان پيش‌ ‌آمد ‌ايشان يك كاري را شروع كرد، براي توسعه ظرفيت پالايشگاه آبادان كه خيلي مورد علاقه مملكت بود. چون براي عايدي بيشتر هميشه به كنسرسيوم فشار مي‌آوردند. يك متخصص نفتي سرشناس بود به اسم والتر لوي (Walter Levy) كه با آقاي فرمانفرماييان گويا آشنايي داشت، به اظهار خودش. به هرحال‌ايشان به آقاي والتر لوي ماموريت دادند كه براي افزايش ظرفيت پالايشگاه يك مطالعه‌اي بكند. ‌ايشان ‌اين مطالعه را انجام داد و يك گزارش خيلي قطوري فرستاد كه ‌اين گزارش را هم آقاي فرمانفرماييان داد به بنده و مرحوم دكتر‌اميرحسين جهانبگلو كه مشاور اقتصادي‌ايشان بود. ما دو نفر مامور شديم كه‌ اين گزارش را بررسي كنيم و آقاي فرمانفرماييان را در جريان‌اين كار بگذاريم، چون گزارش خيلي مفصلي بود و‌ايشان هم خيلي علاقمند بود. ما حدود دوماه‌اين گزارش را تقريبا صفحه به صفحه مطالعه و تجزيه و تحليل كرديم و هر روز صبح با‌ايشان جلسه داشتيم، حدود يكساعت و يكساعت و نيم، گاهي دوساعت و قسمت‌هاي مختلف گزارش را برايشان توضيح مي‌داديم و سعي مي‌كرديم كه خوب تفهميم بشود. نظريه والتر لوي، كوتاهش بكنيم،‌ اين بود كه يك حدي براي ظرفيت پالايشگاه آبادان قائل بشويم و بالاي آن حد ظرفيت به كنسرسيوم اجازه داده بشود كه فرآورده‌ها را بر اساس marginal cost صادر بكند. همين طور كه اطلاع داريد هر دستگاه صنعتي يك هزينه (cost)‌هاي ثابت دارد و يك هزينه‌هاي متغير. وقتي كه فرض كنيد هزينه‌هاي ثابت يك پالايشگاه را به چهار صد هزار بشكه در روز تخصيص مي‌داديم، اگر پالايشگاه چهار صد و پنجاه هزار بشكه توليد مي‌كرد، براي آن پنجاه هزار فقط هزينه‌هاي متغير (variable costs)
تخصيص داده مي‌شد، بنابراين هزينه پالايش فرآورده خيلي براي كنسرسيوم پايين مي‌‌آمد و ترغيب مي‌شد كه بيشتر صادر بكند.‌ اين را ما با دقت مطالعه كرديم و به آقاي فرمانفرماييان گزارش كرديم.‌ اين گزارش رفت براي كنسرسيوم و كنسرسيوم، براساس‌اين گزارش و درخواست شركت نفت، يك پيشنهادي درست كرد براي شركت نفت. ‌اين پيشنهاد در حدود 4 يا 5 صفحه بود، انگليسي خيلي مغلق به همان زبان خاص كنسرسيوم، خيلي(legalistic) و با‌اين كه من به كليه گزارش به خوبي وارد بودم براي درك و تجزيه و تحليل‌اين پيشنهاد مجبور شديم واقعا باز يك مدتي وقت صرف بكنيم. وقتي به آقاي فرمانفرماييان توضيح دادم، تلفن زد به دكتر فلاح و دكتر فلاح ‌آمد آن جا و‌اين گزارش 4 و 5 صفحه‌اي را قبل از اين كه من حتي توضيح بدهم گرفت و با يك سرعت خاصي خواند. فكر كردم بي توجهي مي‌كند، مي‌خواهد از سر باز كند. وقتي ‌اين چهار پنج صفحه را خواند و خيلي سريع هم خواند، يكي دو تا نظر داد كه من خيلي تعجب كردم. متوجه شدم كه فهميده.‌ اين كه در‌اين مدت كم چهار صفحه را فهميد براي من خيلي جالب بود. نشان داد كه آدم باهوشي بود. واقعه ديگري در‌اين زمينه. يك روز من در اتاقم بودم آقاي فرمانفرماييان تلفن زد و گفت آقا هركاري دستت هست بگذار زمين زود بيا اطاق آقاي نفيسي.
آقاي فتح الله نفيسي؟
بله آقاي فتح الله نفيسي كه من برايشان خيلي احترام دارم، با وجود مخالفت‌هاي حرفه‌اي مختلفي كه ما با هم پيدا كرديم. ولي نهايت احترام را برايشان دارم. من رفتم اطاق آقاي نفيسي ديدم آقاي فرخ نجم آبادي آن جا بود، يك فرنگي هم بود و منوچهر فرمانفرماييان. منوچهر فرمانفرماييان يك سوالي را مطرح كرد در مورد گزارش و گفت آقاي نفيسي‌اين را مي‌گويند، تو كه‌ اين گزارش را خوانده‌اي و دقيق هستي توضيح بده. من هم توضيح دادم. توضيح من برخلاف نظر آقاي فتح الله نفيسي بود و خوب، ‌اين جلسه خيلي سرد شد، يك حالت تنشي پيدا كرد. بعد از جلسه فرخ نجم‌آبادي كه من خيلي دوستش دارم و خيلي برايش احترام قائل هستم و به‌نظر من از مردان ورزيده و برجسته مملكت بوده، به من گفت آقا تو چطور جرات كردي و چطور به خودت اجازه دادي به يك پيردير صنعت، جلوي نماينده كنسرسيوم ‌اين طور صريح جواب بدهي. گفتم و الله اولا من حقيقت را گفتم، در ثاني نماينده كنسرسيوم كه فارسي نمي‌داند. گفت نه از قضا ايشان فارسي را از من و تو بهتر مي‌داند. البته من در آن زمينه اطلاع نداشتم و به هرحال روحيه من‌اين جوري بود. رك بودم و مطالب را مي‌گفتم.‌ اين اولين برخورد من با آقاي نفيسي بود. البته برخوردهاي بعدي جالب ديگري هم داريم. پاره‌اي از آنها به طور نزديك مرتبط مي‌شود به‌ايجاد صنعت گاز. گزارش والتر لوي، بعد از رفت و ‌آمد و كشمكش‌هاي بسيار، به هرحال به جايي نرسيد، يعني توافقي با كنسرسيوم به عمل نيامد.
ملاقات با‌امپراتور حبشه
به علت‌اين كه من در كار پالايشگاه آبادان وارد شده بودم و خوب هم در پالايشگاه آبادان كار كرده بودم، به عنوان دانشجو، بعد در مسووليت‌هاي ديگر، آقاي قطب الدين سجادي كه رييس صادرات شركت ملي نفت و آدم خيلي واردي بود، يك روز به من گفت كه تو چون در كارهاي پالايشگاه وارد هستي بيا برو به حبشه. درآن جا برنامه‌اين بود كه يك پالايشگاهي مي‌ساختند به اسم «اسب»
(Assab Refinery). پالايشگاه كوچكي بود، ده هزار بشكه در روز و ما مي‌خواستيم نفت‌اين پالايشگاه را تامين بكنيم، چون شركت ملي نفت سعي مي‌كرد به طور مستقيم وارد بازارهاي نفتي بشود. ما رفتيم به اتيوپي. سفيركبير آقاي قوام بود كه برادر زاده يا عموزاده قوام‌السلطنه مشهور بود. در آن جا من يكي دو سه صحنه ديدم. اولا به هيات دولتشان رفتم.
ادامه دارد
 يکشنبه 29 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 64]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن