واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نگاهي به پيام اخير رهبرانقلاب/سرنوشت يهوديان در جنگ احزاب چه بود؟
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: رهبر معظم انقلاب ديروز در پيامي به نخست وزير دولت قانوني حماس تأكيد كردند: "خيانتكاران عرب بدانند سرنوشت آنان بهتر از يهوديان جنگ احزاب نخواهد بود". در اين جنگ يهوديان هم پيمان با پيامبر ،پيمانشكني كرده و به دشمن پيوستند اما پس از جنگ نتيجه خيانت خود را ديدند.
به گزارش خبرگزاري مهر ، غزوات پيامبر گرامي اسلام از حساس ترين و پربارترين دستاوردهاي جامع و سرنوشت ساز براي اسلام و مسلمين به شمار مي روند. اين صحنه ها شيوه درست برخورد و مقابله و دفاع در برابر دشمن را آموزش مي دهند. يكي از اين حوادث پر ماجرا و آموزنده، جنگ احزاب است كه در آن همه شرك و كفر و نفاق در برابر اسلام صف كشي كرد و قدرت به رخ كشيد، اما نتوانست به اهداف استراتژيك خود برسد. اسلام اين پيروزي بزرگ را مرهون انديشه و عمل رسول اعظم (ص) است.
آيات 9 تا 26 سوره احزاب يكي از پرماجراترين حوادث را رقم مي زند. موضوع، اصلي ترين صحنه تهاجم سپاه متحد شرك و كفر و كارشكنيهاي منافقان، يهوديان و قبايل مختلف قريش و بت پرستان است .چرا كه آنان دست به دست هم دادند تا اسلام و مسلمين را نابود سازند اما امدادهاي غيبي و البته تدابير اصولي پيامبر و هوشمندي و شجاعتهاي حضرت علي(ع) در جنگ خندق، موجب شكست مفتضحانه آنان شد.
چنان كه پس از جنگ، همه يهوديان عنود مجازات شدند و اين حادثه بزرگترين و سخت ترين امتحان و آزمون براي مسلمانان گرديد. قرآن كريم در اين باره در آيه 11 سوره احزاب مي فرمايد: هُنالِك ابْتُلي المؤمِنونَ وَزُلزِلُوا زِلْزَالاً شديد؛ «آن جا [بود كه] مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند».
آيات 9 و 10 سوره احزاب پيروزي مسلمانان و امدادهاي غيبي را چنين ياد مي فرمايد: يا أيهَا الّذين ءامَنوا اذْكرُوا نِعمةَ اللهِ عَلَيكم إذجآءتكمْ جُنودٌ فَأرسلْنَا عَليهِم رِيحاً وَجُنوداً لّم تَروْهَا وَكانَ اللهُ بِمَا تَعملُونَ بصيراً … إذجآءُوكم مّن فوقِكم ومِن أسْفلَ مِنكم وإذ زاغتِ الأبصارُ وَبلغتِ الْقلُوبُ الْحناجِرَ وتظُنُّونَ باللهِ الظُّنُون؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آن گاه كه لشكرهايي به سوي شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادي و لشكرهايي كه آنها را نمي ديديد فرستاديم، و خدا به آن چه مي كنيد، همواره بيناست … هنگامي كه از بالاي [سر] شما و از زير [پاي] شما آمدند، و آن گاه كه چشم ها خيره شد و جانها به گلوگاه ها رسيد و به خدا گمانهايي [نابجا] مي برديد».
گستردگي جنگ احزاب را بايد از زبان مبارك رسول اعظم اسلام شنيد كه فرمود: «بَرزالايمان كلّهُ إلي الشّرك كلّه؛ تمام ايمان در برابر تمام كفر قرار گرفت». و در اين جنگ، ستاره اقبال دشمن رو به افول گذاشت و پايه هاي قدرت آن ها در هم شكست؛ همچنان كه پيامبر اكرم پس از پايان اين جنگ فرمود: «ألآن نَغْزُوهُم وَلاَيغزونَن؛ اكنون ديگر ما با آنها مي جنگيم و آنها قدرت جنگ نخواهند داشت».( بحارالانوار، جلد 20، صفحه 215)
تاريخ از جنگ احزاب يا خندق به عنوان بزرگترين رخداد سال پنجم هجرت ياد مي كند. قواي دشمن، بيش از ده هزار نفر با تجهيزات بسيار و سپاه اسلام متشكل از سه هزار نفر با تجهيزات اندك بود. حفر خندق با طول و عرض و عمق بسيار، براي مسلمانان طاقت فرسا بود، با اين وجود سپاه حضرت رسول با كمال سربلندي پيروز شدند. در اين ماجرا، حوادث گوناگوني رخ داد كه از جمله مهمترين آنها، قهرماني بي نظير حضرت علي(ع)، ماجراي امداد غيبي و برپا شدن طوفان شديد و قلع و قمع يهوديان كارشكن و عهد ستيز را مي توان به يادآورد.
گزارش مأموران اطلاعاتي رسول اعظم(ص) نشان مي داد كه جمعيتي بيش از "ده هزارنفر" از قبيله هاي مختلف و به منظور براندازي اسلام و مسلمين به سوي مدينه در حركت هستند؛ پيامبر اكرم بي درنگ با اصحاب و ياران به مشورت پرداخت.
پيشنهاد سلمان فارسي مبني بر حفر خندق به عنوان سنگري عظيم در سراسر راههاي ورودي مدينه پذيرفته شد. براساس فرمان پيامبر اكرم، مسلمانان به شكل گروهي به حفر زمين مشغول شدند، چون كار به تعداد جمعيت تقسيم شده بود، افراد در سرعت انجام و پايان كار با يكديگر رقابت مي كردند. اين صحنه انگيزشي اتمام پروژه را از زمان پيش بيني شده سريع تر نمود.
آن گاه كه لشكر عظيم دشمن از راه رسيد، خندق را در برابر خود ديد، برق انبوه شمشيرهاي آنان از پشت خندق، چشم خورشيد را نيزه خيره مي كرد. روزها از پي هم مي آمد و اينك مدت يك ماه بود كه دشمن پشت خندق زمين گير شده بود و راهي به مدينه نداشت.
مدينه در محاصره دشمنان ماند و راه هاي ارتباطي شهر قطع شد. قحطي و كمبود مواد غذايي چهره خود را نشان داد. عده اي به گمان هاي ناپسند راه يافتند، اما مؤمنين راستين مي دانستند كه اين حادثه، آزمايش و امتحان الهي است؛ از اين رو بر لغزشها خوفناك بودند و از ناتوان شدن در تحمل سختيها به خداي قادر متعال پناه بردند و به نصرت و مدد الهي اميد داشتند؛ گرچه برخي مسلمانان كه تحت تأثير سم پاشي و تبليغ منافقان قرار گرفته بودند، به ياران صديق پيامبر مي گفتند: «اي اهل يثرب [مردم مدينه] اينجا جاي توقف شما نيست. به خانه هاي خود بازگرديد»؛ و از همين رو دسته اي تصميم به فرار گرفتند و در پي بهانه جويي نزد رسول خدا آمدند.
قرآن در آيه 13 سوره احزاب از آن ها چنين ياد مي كند: وإذْ قالَت طّآئِفةٌ مّنهُم يا أهل يثربَ لامُقام لَكم فارْجِعوا وَ يسْتئذِنُ فريقٌ مّنهم النّبي يقولونَ إنّ بُيوتَنا عَوْرةٌ وَما هِي بِعورةٍ إن يريدونَ إلاّ فرار؛ «و چون گروهي از آنان گفتند: اي مردم مدينه، ديگر شما را جاي درنگ نيست، برگرديد. و گروهي از آنان از پيامبر اجازه مي خواستند و مي گفتند: خانه هاي ما بي حفاظ است ولي خانه هايشان بي حفاظ نبود، [آنان] جز گريز [از جهاد] چيزي نمي خواستند».
در اين واقعه رسول خدا(ص) در سه جبهه درگير بود: با دشمنان از پيش رو، و با جنگجوياني از پشت سر و نيز با مخالفت برخي از همراهان منافق و پيمان شكن. خداي متعال حال آنان را در آيه 14 اين سوره اين گونه بيان مي فرمايد: وَلَوْ دُخِلَتْ عَلَيهِم مّن أقطَارِها ثُمّ سُئِلُوا الْفِتنةَ لآتَوْهَا وَمَاتَلَبَّثُوا بِهآ إلاّ يسِير؛ «و اگر از اطراف [مدينه] مورد هجوم واقع مي شدند و آن گاه آنان را به ارتداد مي خواندند، قطعاً آن را مي پذيرفتند و جز اندكي در اين [كار] درنگ نمي كردند». و در آيه بعدي نيز مي فرمايد: وَلَقَدْ كانُوا عاهَدُوا اللهَ مِن قبلُ لاَيوَلُّونَ الأدبارَ وَكانَ عهْدُاللهِ مَسئُول؛ «با آن كه قبلاً با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن] نكنند، و پيمان خدا همواره بازخواست دارد».
تفسير قرطبي و تفسير في ظلال عهد و پيمان را در اين جا، تعهد طايفه «بني حارثه» در روز جنگ احد با پيامبر خدا(ص) مي دانند. آنان تصميم به مراجعت از ميدان گرفتند و بعد پشيمان شدند؛ و عهد بستند كه ديگر هرگز در اين امور نروند، اما همان ها در ميدان احزاب باز به فكر پيمان شكني افتادند.
خداي تعالي در آيه 16 سوره احزاب به پيامبر خود فرمود: قُل لَنْ ينفعَكم الْفِرارُ إنْ فَرَرْتُم مِّن المَوتِ أوِالْقَتْلِ وَإذاً لاّتُمتّعُونَ إلاّ قليل؛ «بگو: اگر از مرگ يا كشته شدن بگريزيد، هرگز اين گريز براي شما سود نمي بخشد، و در آن صورت جز اندكي برخوردار نخواهيد شد».
همچنين در آيه 17 آمده است: قُل مَن ذَا الّذي يعْصِمُكم مّن اللهِ إنْ أرادَ بِكم سُوءاً أوْ أرادَبِكم رحْمَةً وَلاَيجدُونَ لَهُم مّن دونِ اللهِ وَلياً وَلاَ نَصِير؛ «بگو: چه كسي مي تواند در برابر خدا از شما حمايت كند اگر او بخواهد براي شما بد بياورد يا بخواهد شما را رحمت كند؟ و غير از خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت».
هلاكت قهرمانهاي جبهه متحد دشمن به دست علي بن ابيطالب از يكسو، و طوفان و شدت سرما و كمبود علوفه از سوي ديگر، موجب شد كه سپاه ده هزار نفري دشمن با كمال خواري، جبهه را ترك كند و به سوي مكه عقب بنشيند.
در آيه 25 سوره احزاب مي خوانيم : وَردَّ اللهُ الّذينَ كفروا بِغَيظِهِم لَمْ ينَالوُا خيراً وكفَي اللهُ المؤمِنينَ القِتالَ وكانَ اللهُ قوياً عزيز؛ «و خداوند آنان را كه كفر ورزيده اند، بي آن كه به مالي رسيده باشند، به غيظ و حسرت برگرداند و خدا [زحمت] جنگ را از مؤمنان برداشت و خدا همواره نيرومند شكست ناپذير است».
اگر حضرت علي(ع) قهرمانان پيشتاز دشمن را نمي كشت، عبور سپاه دشمن از خط دفاعي خندق قطعي بود؛ و در اين صورت نه تاك مي ماند و نه تاك نشان. و بر اساس محاسبات نظامي و ارزيابي دقيق بود كه پيامبر ارزش ضربه علي را برتر از ارزش اعمال جن و انس مي دانست.
طوفان ويرانگر، يا امداد غيبي؛ جبهه متحد احزاب گوناگون دشمن، مدينه را در محاصره تنگاتنگ خود قرار داد و اين محاصره حدود يك ماه طول كشيد. مسلمانان در فشار سخت كمبود مواد غذايي قرار گرفتند . مردم مدينه بي تاب، افسرده و غمگين شده بودند. پيامبر اعظم(ص) در مسجد مشغول نماز بود و از خداي متعال خواست تا با امداد غيبي خود فشار و رنج مردم را دفع گرداند. سپس خطاب به جمعيت مسلمان فرمود: «آيا در ميان شما كسي هست كه به درون دشمن نفوذ كند و براي ما از آنها خبر بياورد تا در بهشت رفيق و همدم من گردد؟».
پاسخي شنيده نشد؛ زيرا چنين مأموريتي بسيار سخت و دشوار بود. در اين بحران، پيامبر، «حذيفةبن يمان» را كه شخصي زيرك و زبردست و منافق شناس بود طلبيد و به وي فرمود: «برخيز و مخفيانه به سوي دشمن برو، و در ميان آنان نفوذ كن و چگونگي وضع آن ها را به ما گزارش بده، به شرط اين كه جز اين، هيچ كاري انجام ندهي تا برگردي».
«حذيفة» اطاعت كرد و از مدينه و حصار شهر و خندق خارج شد و در ميان لشكر قريش نفوذ كرد. باد و طوفان شديد و سرماي طاقت فرساي زمستان تشكيلات دشمن را در هم ريخت، نه خيمه اي باقي ماند و نه ظرف و اثاثيه و آتشي. لشكر دشمن در فشار سختي قرار گرفت. ابوسفيان كه رياست لشكر كفر را بر عهده داشت، فرياد برآورد: «اي گروه قريش، هركس از نام رفيق بغل دستي خود بپرسد تا مبادا جاسوسي در ميان ما باشد، كه مي خواهم مطلبي را اعلام كنم».
حذيفة مي گويد: «خود را آماده كردم و پيش دستي نمودم و بي درنگ به جانب چپ و راست خود متوجه شدم و به بغل دستي خود گفتم: تو كيستي و نامت چيست؟؛ به اين ترتيب كسي نفهميد كه من جاسوس لشكر اسلام هستم». آن گاه كه ابوسفيان از سپاه مطمئن شد، فرياد زد: «اي گروه قريش! سوگند به خدا ديگر جاي توقف نيست؛ زيرا سم دار و بي سُم همه هلاك شدند؛ يهود بني قريظه نيز پيمان خود شكستند، و اين باد و طوفان چيزي براي ما نگذاشت».
سپس با سرعت به سوي مركب خود رفت و آن را از زمين بلند كرد و شتاب زده بر آن سوار شد. حذيفة كه شاهد اين ماجرا بود، مي گويد: «در همين لحظه خواستم ابوسفيان را هدف تير قرار دهم و او را هلاك كنم؛ فرمان پيامبررا به ياد آوردم كه جز گزارش اطلاعاتي هيچ اقدامي نكنم؛ از اين رو به سوي مدينه و نزد پيامبر بازگشتم. حضرت در حال نماز بود، منتظر شدم و آنگاه آنچه را ديده بودم به آن حضرت گزارش دادم. پيامبر به خداوند عرض كرد: «اللّهمَّ أنتَ مُنزِلُ الكتابَ، سريعُ الحِسابَ، أهزمِ الأحزابَ، اللّهمّ أهزِمْهُم وزلزِلْهُم؛ خدايا! تو نازل كننده كتاب و سرعت بخش در حسابرسي هستي، خودت احزاب را نابود كن، خدايا آنها را نابود و متزلزل فرما».
به دنبال آن امداد غيبي، دشمنان از پاي درآمدند و زنجيرشان از هم گسيخت. قرآن كريم اين بخش از ماجرا را در آيه 9 سوره احزاب اين گونه بيان مي فرمايد: يا أيهَا الّذينَ ءَامَنوا اذْكروا نِعمةَاللهِ عَليكم إذجآءتـْكم جُنودٌ فَأرسَلنا عَليهِم ريحاً وجُنوداً لّم تَرَوهَا وكانَ اللهُ بِما تَعمَلُونَ بصير؛ «اي كساني كه ايمان آورده ايد، نعمت خدا را بر خود به ياد آريد، آن گاه كه لشكرهايي به سوي شما [در] آمدند، پس بر سر آنان تندبادي و لشكرهايي كه آن ها را نمي ديديد، فرستاديم، و خدا به آن چه مي كنيد، همواره بيناست».
به گزارش مهر ، برخورد با عهد شكنان؛ نفاق، عهد شكني و خيانت يهوديها از جمله مشكلات تاريخ اسلام است. لجاجت و دشمني همه طوايف يهود با پيامبر اسلام در جنگ احزاب نمود گسترده اي دارد؛ همچنان كه قرآن شريف در آيات 56 تا 59 سوره انفال و آيات 78 تا 82 سوره مائده از آن ياد كرده است.
هنگامي كه پيامبر اكرم به مدينه مهاجرت فرمود، در اطراف شهر طوايف مختلفي از يهود ساكن بودند. آنان به سه طايفه : بني قينقاع، بني النضير و بني قريظه منشعب مي شدند.پيامبر اكرم(ص) همه اين طوايف را كه آگاه به اوصاف پيامبر اسلام از طريق تورات شده بودند دعوت به اسلام كرد، ولي آن ها سر باز زدند. رسول اكرم با در نظر گرفتن شرايط زيست مسلمانان و جنگهاي آينده و دشمنان بسيار از هر سو، وجود طوايف يهود را در اطراف مدينه زيان بار و خطرساز مي دانست؛ از اين رو با آنها پيمان محكم بست ، كه نه تنها در حوادث به دشمن اسلام كمك نكنند، بلكه در بحرانها به سپاه اسلام كمك رسانند.
يهوديها اين پيمان را امضا كردند اما هنگام عمل و وفاي به پيمان با كمال بي پروايي عهد خود را شكستند و به دشمن پيوستند؛ گرچه سراسر تاريخ به ياد ندارد كه دسته اي از طوايف يهود به عهد و پيمان خود وفا كرده باشند. همچنان كه قرآن شريف در آيه 8 سوره انفال به اين مطلب اشاره مي فرمايد: الّذِينَ عاهَدتَّ مِنهُم ثَمَّ ينقضُوُنَ عَهدَهُم فِي كلِّ مَرَّةٍ وَهُم لاَيتّقُون ؛ «همانان كه از ايشان پيمان گرفتي، ولي هر بار پيمان خود را مي شكنند و [از خدا] پروا نمي دارند».
شنبه 28 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]