واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: سيره حسين بن علي عليه السلام(4)خون حسين(ع)؛ بهاي تطهير اسلام از رجس و پليدي
گروه بينالملل: امام حسين(ع) دريافت، ناپاكي كه زمين را فراگرفته جز با خون پاك او محو نخواهدشد، پس همه هستي خود را از مال و جان و خانواده به كربلا برد تا صحنهاي زيبا و بيادماندني بيافريند.
خبرگزاري قرآني ايران(ايكنا) سعي دارد، تا در ادامه سيره حسين بن علي(ع) در اين شماره به اختصار اوضاع جامعه اسلامي در زمان امامت حسين(ع) را مورد بررسي قراردهد و شمهاي از اسلام در دوران معاويه را به تصويركشد تا با بيان آن گوشهاي از دلايلي را كه منجر به خروج امام از مدينه شد، بازگويد.
گفتيم كه حسين بن علي(ع) سالها در مدينه، نور چشمي پيامبر(ص) بود و همگان اين مسئله را به خوبي ميدانستند و از او به بزرگي، كرامت و تقوا ياد ميكردند اما، اندك اندك انحرافي كه از فراموشي غدير رخ دادهبود به بيشترين حد خود رسيد چنانكه همه غرق در دنياي خويش شدهبودند و در دوره امامت حسين(ع) جز ياراني اندك ايشان را نميشناختند.
در پي سياستهاي شوم معاويه اسلام علوي به اسلام اموي تبديل شده و از اسلام جز نامي باقي نمانده بود كه آن هم دستآويز حكمراني برخي ظالمان شدهبود؛ زيرا معاويه حق را با شايعه به پايين كشيده و خود را با تظاهر و نفاق بالابرده بود.
در آن ايام ملاك برتري در سرزمين اسلام ديگر تقوا نبود، گويي لباس زرين، برتر از انسانيت شده، عنوان و طايفه و قبيله و شهر بهجاي فتوت و جوانمردي ملاك ارزشگذاري شدهبود؛ بيشك جاهليت دوباره زنده شدهبود، غلبه جهل بر معرفت و سلطه هواي نفس بر عبوديت بيداد ميكرد، ظلم و بيعدالتي عدالت نبوي را در خويش فروبرده و محبت حاكم بر جامعه جاي خود را به دورويي و رقابتهاي ظلماني و كدورت و كينهتوزي دادهبود.
امامتي كه تبديل به خلافت شده بود اينك به سمت سلطنت ميگراييد و منبر پيامبر(ص) كه بايد محل تعليم معارف ديني و جايگاه عبوديت و بندگي خدا باشد و انسان مجاهد از آن بالابرود در دست نااهلان و مراجع سازشكار با ضلالت و طاغوت و اسيران هواي نفس قرار گرفته بود.
در آن زمان اوضاع شام از همه وخيمتر بود، دياري كه سرنوشت آن از ابتدا به دست معاويه و عمروعاص رقم خورده بود، نه معارف نبوي را شنيده و نه عدل علي(ع) را ديده بود. بهخاطر تسامح خليفه در اعطاي مسئوليتها امارتي كه امانت بود، به طعمهاي در دست منافقان خائن تبديل شده بود.
تحمل اين وضعيت براي حسين بن علي(ع) كه رسالت جلوگيري از انحراف مسير دين را داشت، سخت بود اما، ايشان نيز چون برادر مأمور به سكوت در برابر سياست فريبكارانه معاويه غاصب بودند؛ چنانكه از پذيرش خواسته كساني كه اعلام كرده بودند حاضر به بيعت با ايشان و خلع معاويه هستند، سرباززدند و در پاسخ فرمودند: «ميان برادرم و معاويه پيماني است كه تا مدت آن سرنيايد روا نيست آنرا بشكنم اما، پس از مرگ معاويه در اين باره خواهم انديشيد.»
حسين بن علي(ع) 10 سال دست به اقدامي نزده و سكوت اختيار كردند اما، سكوتي روشنگرانه و بيداركننده، امام ضمن پايداري به عهدنامه برادرشان و انتظار مرگ معاويه همواره به افشاگري چهره پليد حكومت ميپرداختند و پيوسته همتشان بر حفظ دين بود.
سرانجام معاويه در سال 56 عهدش را شكسته، يزيد را وليعهد خود معرفي كرد اما، سيدالشهداء(ع) نپذيرفته و فرمودند: (انا لله و انا اليه راجعون، و على الاسلام السلام اِذ قد بليت الامّة براع مثل يزيد)«زمانيكه اسلام گرفتار حاكمي چون يزيد باشد بايد با اسلام خداحافظي كرد.»* سايه شوم جهل بيشترين وسعت خود را به نمايش ميگذاشت، جامعهاي كه روزي معاويه را حتي براي نظردادن در عرصه حكومت هم قبول نداشت، آن روز بهخاطر دنيازدگي اهل دين، تسامح در اعطاي مسئوليتها و كوچك شمردن منكرات از طرف مردم و سكوت مرگبارشان در برابر بيعدالتيها پذيراي يزيد بهعنوان امير مسلمين شده بود؛ فرد ميمونبازي كه آشكارا شراب مينوشيد و صبحگاهان مست از خواب برميخاست.
فضاي جامعه آنقدر تاريك و ظلماني شده بود كه سابقهداران هم بين حق و باطل توان تشخيص نداشتند، برخي به قدري مشغول جمع مال و منال دنيا شده بودند كه ترس از دست دادن دنيا بر دهانشان مهر زده بود؛ لذا كوري را بر بينايي ترجيح ميدادند. بيشك اگر جامعه امامت علي(ع) را نپذيرد زماني خواهد رسيد كه محكوم به پذيرش سلطنت يزيد خواهد بود.
سرانجام معاويه در نيمه رجب سال 60 هجري درگذشت و يزيد به جاي او به خلافت نشست. در اين هنگام والي مدينه «وليد بن عتبة بن ابي سفيان»، والي مكه «عمرو بن سعيد بن عاص»، والي بصره «عبيد الله بن زياد» و والي كوفه «نعمان بن بشير انصاري» بودند.
يزيد به وليد نامه نوشت و از او خواست كه از همه مردم بهويژه امام حسين(ع) براي وي بيعت بگيرد و اگر امام امتناع كردند سر از بدنشان جداكند اما، امام حاضر به بيعت با يزيد نبودند و ميفرمودند: (مثلي لايبايع مثله)«همچو مني با مثل يزيد هيچگاه بيعت نميكند»** لذا به همراه برادران، برادرزادگان، شيعيان و خانواده خود شب 28 رجب به قصد مكه از مدينه خارج شدند.
--------------------------
براي مطالعه بيشتر ميتوانيد به منابعي چون تاريخ طبري؛ نوشته محمد بن جرير طبري، ارشاد؛ نوشته شيخ مفيد، مروج الذهب؛ نوشته مسعودي، كشف الغمه؛ نوشته اربلي، مناقب؛ نوشته ابن شهر آشوب، تذكرة الخواص؛ نوشته ابن جوزي، اللهوف علي قتل الطفوف؛ نوشته سيد رضي الدين علي بن طاوس، بحار الانوار؛ نوشته علامه مجلسي(جلد44و 45)، معالم المدرستين؛ نوشته علامه عسكري(جلد3)، امام حسن(ع) و امام حسين(ع)؛ نوشته علامه سيد محسن امين، تاريخ يعقوبي؛ نوشته يعقوبي مراجعه كنيد.
* بحارالانوار، جلد44
** همان منبع
يادداشت: رئوفزاده
بخشهاي اول تا سوم اين مقاله را در اين آدرس بيابيد!
جمعه 27 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]