واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پيامدهاي عاشورا(2)واقعه حرّه
خبرگزاري فارس:مهم ترين عامل قيام حجاز، به ويژه در مدينه ، مركز وحى و جايگاه صحابه پيامبر(ص) و موطن خـانـدان رسـول خـدا(ص) و بـنـى هـاشـم و بـازمـانـدگان حادثه عاشورا، همان تاءسّف عميق و تـاءثـّر عـظـيـم آنـان از واقـعه كربلا و شهادت مظلومانه حسين بن على (ع) و يارانش بود كه جايگاه خاصّى در قلوب مردم مدينه داشتند.
تمام تواريخ معتبر اسلامى همچون تاريخ طبرى (72)، يعقوبى (73)، ابن اثـير (74)، مسعودى (75) وابن كثير (76) اين واقعه را ثبت كرده انـد. مـا بـه طـور فـشـرده آن را از مـروج الذهـب مـسـعـودى نقل مى كنيم .
مهم ترين عامل قيام حجاز، به ويژه در مدينه ، مركز وحى و جايگاه صحابه پيامبر(ص) و موطن خـانـدان رسـول خـدا(ص) و بـنـى هـاشـم و بـازمـانـدگان حادثه عاشورا، همان تاءسّف عميق و تـاءثـّر عـظـيـم آنـان از واقـعه كربلا و شهادت مظلومانه حسين بن على (ع) و يارانش بود كه جايگاه خاصّى در قلوب مردم مدينه داشتند.
مسعودى مى نويسد:
چـون دامـنـه ظـلم و جـنـايـت و فسق و فجور يزيد به همه جا كشيده شد، مردم به پا خواستند. در مدينه مركز وحى و پايگاه پيامبر(ص) كه هنوز تعداد كثيرى از صحابه ، از مهاجر و انصار در قـيـد حـيـات بـودنـد، بيشتر نسبت به جنايات يزيد حساسيّت نشان مى دادند، خصوصا كشتن امام حـسـيـن (ع) ، فـرزنـد دخـتـر پـيـامـبـر(ص)، و يـارانش و فسق و فجور و شراب خوارى و حكومت فرعونى يزيد كه به سبب آن ، مردم دست به شورش زدند.
اين شورش ، زاييده عوامل چندى بود كه اهمّ آن عبارت بود از: حادثه عاشورا، فساد دستگاه حاكم ، به عزلت كشاندن اين شهر از لحاظ سياسى توسط معاويه ، ظلم و جور كارگزارانى كه از سـوى مـعـاويـه در آن مناطق حكومت مى كردند، بدين علل ، آتش خشم و اعتراض مردم در حجاز شعله ور شد.
آنـان در پـى فـرصـتـى مـنـاسـب بـودنـد تـا اهـداف خـود را عـمـلى سـازنـد و حـادثـه كـربـلا عامل دگرگونى اوضاع شد. مردم سر به شورش نهادند. قيام كردند، فرماندار يزيد به نام عـثمان بن محمد بن ابى سفيان را از شهر بيرون راندند. و شوراى انقلابى موقّتى به رهبرى تـنـى چـنـد از بـزرگـان مـهـاجـر و انـصـار و تـابـعـيـن ، حـكـومـتـى خـودمـخـتـار تشكيل دادند.
مـديـنه موضع سازش ناپذيرى گرفت و جز قيام عليه نظام اموى راه ديگرى نمى شناخت و با تـشـكـيـل مـجـمـعـى در مـسـجـد پـيـامـبـر(ص)، رسـمـا از حـكـومت يزيد سرپيچى و او را از خلافت عزل كرد.(77)
بـارزتـريـن چـهره رهبرى اين حركت حق طلبانه و انتقام جويانه عبدالله ، فرزند برومند حنظله غسيل الملائكه (78) بود و مردم به طور موقّت تا روشن شدن اوضاع ، به عنوان امير بـا او بـيـعـت كـردنـد. عـبـداللّه در آن سـال ، پـنـجـاه و هـشـت سـال و انـدى داشـت . مـردم عـنـاصـر كـاخ نـشـيـن امـوى را، كـه در مـنـزل بـزرگـشـان ، مروان بن حكم ، جمع شده بودند، از مدينه بيرون كردند و بدين ترتيب ، پايتخت اوليّه اسلام از نفوذ امويان خارج شد.
به محض رسيدن خبر به مركز، يزيد يكى از خطرناك ترين و پست ترين فرماندهانش به نام مـسـلم بـن عـقـبـه ، را كـه بـعدا به دليل خون ريزى و جنايات زيادش به مجرم بن عقبه شهرت يـافـت ، بـا لشـكـرى جـرّار بـه اسـتـعـداد پـنـج هـزار نـفـر بـراى سـركـوبـى مـردم مـديـنـه گـسـيـل داشت . نيروهاى يزيد به مدينه رسيدند و در بيابانى به نام (حَرَّه)اردو زدند. حرّه موضعى نزديك شهر مدينه بود.(
مـردم مـديـنـه بـه رهـبـرى عـبـداللّه بـن حـنـظـله و عـبـداللّه بن مطيع ، به دفاع پرداختند، امّا در مقابل يورش ددمنشانه لشكر يزيد شكست خوردند ودشمن وارد شهر شد.(80)
مسعودى مى گويد:
واقـعـه عـظـيـمـى بـود در كـثـرت خـون ريـزى ؛ حـمـّام خـون بـه راه انـداخـتـند و مردم زيادى به شكل فجيعى قتل عام شدند و تعداد كثيرى از بنى هاشم و مهاجر و انصار و ساير مردم مظلومانه به دست عمّال يزيد به شهادت رسيدند.(81)
آمـادگـى مـردم مـدينه براى رويارويى با سپاه جرّار و سازمان يافته دشمن كافى نبود. بدين دليل آرزوى پيروزى و آزادى از حكومت امويان با شكست در جنگ حرّه و هتك حرمت آنان با تلفات و خسارات سنگين و جبران ناپذير خاتمه يافت .
ابن اثير، مورّخ شهير در كتاب خود مى نويسد:
نـخـسـتـيـن واقـعـه ، كـه در حـرّه (مـديـنـه)رخ داد، خـلع يـزيـد بـود كـه چـون سـال مـزبـور (سـال 63) رسـيـد، اهـالى مـدينه عثمان بن محمد بن ابى سفيان را، كه فرماندار يزيد بود، از مدينه بيرون كردند و بنى اميّه را، كه در مدينه ساكن بودند، محاصره نمودند و با عبداللّه بن حنظله بيعت كردند.
بـنـى امـيـّه و هـوادارنـشـان در خـانـه مروان تحصّن نمودند و به يزيد نامه نوشتند و طلب كمك كـردنـد و پـيـك آنـان هـنگامى به شام رسيد كه يزيد بر كرسى نشسته و پاى خود را در تشت آبـى نـهـاده بـود-زيـرا بـه درد نـقـرس مـبـتـلا بـود ـ او وقـتى نامه او را خواند، به اين شعر تمثل جست :
(لَقَدْ بَدَّلُوا الْحِلْمَ الَّذى فى سَجِيَّتى
فَبَدَّلْتُ قَوْمى غِلْظَةً بِلِيانِ)
(يـعـنـى : آنـان حـلم مـرا، كـه نـاشى از اخلاق من است ، دگرگون كردند. من هم درباره قوم خود، نرمى را به خشونت تبديل ساختم .)
سپس گفت : آيا بنى اميّه و هواداران آنان در مدينه بالغ بر هزار نفر نيستند؟ پيك گفت : به خدا قسم ، بيش تراند.
يـزيـد گـفـت : آن هـا نـمـى تـوانـنـد حـتـى يـك سـاعـت جـنـگ و مـقـاومـت كـنـنـد؟! سـپـس بـه دنـبـال عـمـر سـعد فرستاد و از او خواست كه براى سركوبى مدينه حاضر شود. عمر گفت : من خـدمـات زيـادى بـه تـو كرده ام ، ولى دوست ندارم خون قريش به دست من در دشت و هامون جارى شود و بدين سان ، عذر خواست .
يزيد براى عبيداللّه بن زياد پيام فرستاد و اين ماءموريت را به او واگذار كرد، به او دستور داد پس از سركوبى مدينه ، به مكّه برود؛ آن جا را محاصره نمايد و ابن زبير را سركوب كند.
ابـن زيـاد هـم عـذر خـواسـت و گـفـت مـن دو كـار بـراى آن فـاسـق انـجـام نـخـواهـم داد؛ هـم فرزند رسـول اللّه (ص) را بـكـشـم و هـم كعبه را ويران كنم . بنابراين ، توسّط پيك ، از يزيد عذر خواست .
يـزيـد نـزد مـسـلم بـن عـقـبـه مـرّى ، كـه مـردى سـال خـورده و بـيمار بود، فرستاد و خبر طغيان اهـل مـديـنـه را بـه او اطـّلاع داد. مـسـلم از پـيـشـنـهـاد يـزيـد اسـتـقـبـال كـرد و گفت : اى اميرالمؤ منين ، بگذار آن ها (بنى اميّه)كه در مدينه محاصر شده اند، خـودشـان در مـقابل مردم بايستند و براى نجات خويش بكوشند و جان بازى كنند تا بدانى چه مردمى از روى طاعت براى تو جنگ و از تو دفاع مى كنند.
يـزيـد گـفـت : واى بـر تـو، زنـدگـانـى پـس از آن ها سودى ندارد و تو بايد اين ماءموريت را قبول كنى .
گـويـنـد: مـعـاويـه بـه يـزيـد تـوصـيـه كـرده بـود كـه اگـر روزى دچـار اهـل مـديـنـه شـدى ، مسلم بن عقبه را بر آن ها مسلّط كن ، او تير تو باشد و آن ها را با همين تير هـدف قـرار ده ؛ زيـرا او در وفـادارى و اطـاعـت ، مـردى صـميمى و با تجربه است و من او را به خوبى مى شناسم .
پـس از اعـلام آمـادگـى مـسـلم بـن عـقـبـه ، مـنـادى در شـهـر شـام نـدا داد و مـردم را بـراى جـنـگ با اهل مدينه بسيج نمودند. هر كس اعلام آمادگى مى كرد، صد دينار مى گرفت . بدين سان ، دوازده هزار نفر آماده شدند. يزيد از آنان سان ديد و در حالى كه شمشيرى به خود آويزان كرده بود و كمانى بر دوش داشت ، به اشعارى تمثّل جست و لشكر را بدرقه نمود.
لشـكـر عـازم حـجـاز شـد و يـزيـد بـه مـسلم توصيه نمود: اگر از بين رفتى ، حصين بن نمير جـانـشين تو خواهد بود و به او تاءكيد كرد كه چون به مدينه رسيدى ، سه بار مردم را دعوت بـه تـسـليـم كـن . اگـر تـسـليـم نـشـدنـد، سـه روز آنـان را قـتـل عـام كـن و نـامـوس و امـوال آنـان بـر تـو و لشـكـريـانـت حلال است . او ضمنا سفارش كرد نسبت به على بن الحسين (ع) مدارا كن و به او آسيبى نرسان و اين را به همه سربازانت ابلاغ كن . (82)
مـسـعودى مى گويد: (مردم مدينه به رهبرى عبداللّه بن مطيع عدوى و عبداللّه بن حنظله انصارى (غـسـيـل الملائكه)به جنگ پرداختند. جنگى بزرگ رخ داد و خلقى كثير از بنى هاشم و قريش و انـصـار و ديـگـران كـشـته شدند. از خاندان ابوطالب ، دو نفر به شهادت رسيدند: عبداللّه بن جـعـفـر بـن ابـى طـالب ؛ و جـعـفـر بـن مـحـمد بن على بن ابى طالب ، از بنى هاشم ، سه نفر: فـضـل بـن عـبـّاس بـن ربـيـعـة بـن حـارث بـن عـبـدالمـطـّلب ؛ حـمـزة بـن عـبـداللّه بـن نـوفـل بن حارث بن عبدالمطّلب ؛ و عبّاس بن عتبة بن ابى لهب بن عبدالمطّلب ، از قريش نود و چـنـد نـفـر، و از انـصـار، هـمـيـن حـدود و از سـايـر مـردم ، حـدود چـهـار هـزار نـفـر قتل عام شدند، به غير از كسانى كه شناسايى نشدند.(83)
او اضـافـه مـى كـنـد: مـردم بـه عـنـوان بـنـدگـى يزيد بيعت كردند و هر كس كه از چنين بيعتى خوددارى مى كرد، كشته مى شد.
امـام سـجـّاد(ع) بـنـابـر توصيه يزيد به مسلم بن عقبه ، از اين واقعه جان سالم به در برد. وقـتـى امـام (ع) را نـزد آن جـنـايـت كـار بردند، حضرت دعايى زير لب خواند(84) و خداوند ايشان را از شرّ آن خبيث حفظ نمود.
مـورّخـين نوشته اند: لشكر يزيد، وارد حرم پيامبر (ص) شدند و بيش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام نمودند، (85) يزيد به مسلم بن عقبه فرمانده نيروهايش ، دستور داده بود. پـس از پـيـروزى بـر مـديـنـه ، تـا سـه روز مـديـنـه را بـر سـربـازانـش حلال كندو آنان هم چنين كردند.(86)
در تـاريـخ فـخرى آمده است : پس از واقعه حرّه ، مردم مدينه ، هنگامى كه دختر خود را شوهر مى دادند، بكارت او را تضمين نمى كردند.(87)
در تـاريـخ ابـن كـثـيـر، چـنـين آمده است : هر كه در هر چيزى از مسلم بن عقبه شفاعت يا توسّط يا خـواهـش كـرده بـود، او هـمـان مـورد شـفـاعـت يـا خـواسـتـه را از مـيـان بـر مـى داشـت و بـه عـكـس عمل مى كرد. زنى از خويشان او درباره فرزند خود، كه اسير شده بود، شفاعت كرد. گفت : سر فـرزنـدش را بـه او بدهيد و اضافه كرد: تو راضى نشدى كه او اسير باشد، خواستى او را كشته ببينى ؟
زنـى ديـگـر گـفـت : مـن دخـتـر عـمّ تـو هـسـتـم ، شـتـرهـاى مـن مـصـون بـاشـنـد. گـفـت اول شترهاى او را غارت كردند.(88)
لشـكـر مـسـلم بـن عـقـبـه به زنان مدينه تجاوز كردند كه از اين واقعه ، هزار زن از لشكريان يـزيـد حـامـله شـدنـد. اشـراف و اعـيـانى كه كشته شده بودند، هفتصد تن و سايرين ده هزار تن بـودنـد(89) و آن واقـعـه و پـيـش از آن ، فاجعه عاشورا، يزيد و بنى اميّه را در عالم اسلام تا ابد ننگين و مستوجب لعن و نفرين نمود.
واقـدى ، از عـلمـاى ، بزرگ اهل سنّت ، مى نويسد: عبداللّه بن حنظله مى گويد: به خدا قسم ، ما بـر يـزيـد شـورش نـكـرديـم ، مـگـر آن كـه تـرسـيـديـم از آسمان بر ما سنگ ببارد. او فردى شهوتران و دائم الخمر و بى اعتنا به نماز بود. (90)
ذهـبـى مـى نـويـسـد: بـه دليل آنچه يزيد بر سر مردم مدينه آورد-علاوه بر اين كه او فردى شرابخوار و تبهكار بود-مردم بر او شوريدند و خداوند عمرش را كوتاه كرد.(91)
ماجراى جنايات يزيد در بسيارى از كتب اهل سنّت آمده است . (92)
واقـعـه حـرّه در آغاز سال 63 ه.ق به وقوع پيوست . و جنايات و جزئيّات آن را مورخان بسيارى نوشته اند كه ذكر همه آن ها از حوصله اين مقال خارج است .
ايـن واقـعـه را بـه دليـل آن كـه در ريگ زارى (اطراف مدينه)به نام (حّره) واقع شد و پايگاه لشكر يزيد نيز در آن جا بود، آن را در تاريخ به نام (واقعه حرّه)ثبت كرده اند.
بـديـن سـان ، اهـل مـديـنـه بـراى ابـراز تـنـفـّر نـسـبـت بـه قـتـل امـام حـسـيـن (ع) توسّط يزيد و فاجعه عاشورا و ردّ سياست اموى كه از روح اسلامى تهى بود، شورش كردند. ولى فرونشاندن آتش خشم مدينه به معناى نابودى آن نبود، بلكه پرچم جنبش به مكّه انتقال يافت و در آن شهر، مردم قيام عظيم ترى به راه انداختند.
............................................................................................
ادامه دارد...
پنجشنبه 26 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2218]