تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837935908
صهيونيستها(غربيها) بخوانند
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: صهيونيستها(غربيها) بخوانند
اصفهان - محمدرضا شكراللهي: خنده دار است ولي گاهي وقتها انگار دل آدم بايد براي صهيونيستها (بخوانيد غربيها) بيشتر بسوزد تا فلسطينيها!؟ شتاب نكنيد تا چرايش را بگويم.
آخر، بلاهت هم حدي دارد، مگر آدم چقدر بايد كودن باشد كه نفهمد در دهكده كوچك"مك لوهان" و دنياي رسانه اي هزاره جديد نمي شود در مقابل چشم ميليونها آدم، مثل آب خوردن آدم كشت و بي هيچ عقوبتي، فلنگ را بست و دبرو كه رفتي.
ناداني كه شاخ و دم نمي خواهد. جهالت كه خاص آدمهاي كوچه و بازار نيست، خلي بعضي از آدمهاي اسم و رسم دار از چلي ساده لوحان گمنام توي كوچه و پس كوچه ها كم ندارد. وانگهي تاوان بلاهت آدمهاي عادي به همان اندازه پيش افتاده، غيرفراگير و قليل الكميت است كه مرتكبينش بي اثر و يك لاقبايند، برخلاف آدمهاي كله گنده كه تقاص ناداني شان را گاه ملتي و حتي جهاني مي دهند عينهو همين الاني كه هزاري هم نمي توانند سنگ انداخته ناداني مثل بوش را از ته چاه عراق درآورند.
راستش من نميدانم كه چرا عقل برخي از اين سياست پيشگان دنيا آنقدر پاره سنگ دارد كه براحتي آب خوردن دم به تله مي دهند و با دست خودشان، هم خود را و هم بقيه را توي هچل مي اندازند و براي توجيه اهداف واهي و من درآورديشان محشر كبرا بپا مي كنند و بعد كه تق هوسهايشان در رفت، تازه دوقورت و نيمشان هم باقي است.
خدا وكيلي بعضي از كاخ نشينان گيتي در مشنگي و مخبطي ته خطند. دايره مخشان تاب دارد. انگار كورند.انگار كرند. اصلا نمي دانم چطور با افكار عصر هجريشان، هزار سومي شده اند يا اصلا چطور قباي رياست بر تن و قبه ي سياست بر شانه انداخته اند و اصلا چطور ملتهايشان، با انتخاب تحفه هايي مثل آنها هم "عرض" خود را برده اند هم ديگران را به "زحمت" انداخته اند.
(اي مگس عرصه گيتي نه جولانگه توست - عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري)
بازهم گلي به جمال منگولها كه دستكم فرق آب وآتش را مي دانند يا ايول به خل و چل هاي دارالمجانين كه برخي وقتها اقلكم مي كوشند شكلك و اداي عقلا و نجبا را درآورند برخلاف برخي حمقاي سياست پيشه ي منطقه اي و جهاني كه از دست ناداني شان، ملتهايشان نمي دانند چه خاكي بايد بر سر بريزند.
والله ديدن اين همه كودني و ابلهي آنهم از سياست پيشگان لوس و ننري كه حتي برخي از آنها تبار خود را نژاد برتر مي دانند و مدعي پررنگتر بودن سلولهاي خاكستريشان برديگر خلايق عالم، بخصوص جهان سومي هايند و ماليخولياي اوهامشان را تز "پايان تاريخ" مي خوانند و فيس وافاده و دك و پزشان هم گوش فلك و فلكزدگان گيتي را كر كرده است، نوبر است. اصلا بگذاريد بگذرم و جور ديگري حرف بزنم.
همه مي دانند كه بحث داغ امروز جهان و جهانيان، غزه است كه ديدن فجايعش مو بربدن آدم راست مي كند و بحث امروز من هم همين است بااين فرق كه اصل حرفم، جهالت و حماقتي است كه زاينده اين فاجعه و بقيه فجايعي است كه در اين يكي دو دهه اخير گريبان عالم و عالميان را گرفته است.
دردنياي سياست بر سبيل منطق، بايد صاحبان انديشه براريكه قدرت سوار شوند تا به عنوان برگزيدگان مردم، زمام امور را به دست بگيرند تا با تدبير و تدبرشان راه سعادت ملتهايشان را هموار كنند اما راست اين است كه گاه ابلهان به عنوان اصلحان، شنل پرزرق و برق حاكمان را بر شانه هاي قناسشان مي اندازند و براثر خنگي و ندانم كاريهايشان خيلي زود چنان دمار از روزگار ملتهايشان درمي آورند كه آنسرش ناپيداست.
نمونه ها دردنيا آنقدر زيادند كه نه من وقت گفتنش را دارم و نه يحتمل شما حوصله شنيدنش را، امادست به نقدش، همين هيتلري است كه تاوان بلاهتش را بعد از نيم قرن هنوز نسل هاي درمانده ژرمن دارند پس مي دهند- و جيكشان هم درنمي آيد- وازآن براي ماايراني ها و عراقي ها و شايد همه مسلمانها ملموستر، همين صدام گور به گوري است كه ملت عراق و شايد كليت امت اسلام تازه در اول راه اداي تقاص جنونهاي بي پايان اويند.
بواقع، امروزه روز نيز در هزاره جديد تا دلتان بخواهد ازاين قماش سياست پيش بلاهت كيش آنقدر زيادند كه نگو و نپرس.
اينان كساني اند كه هميشه چوب ندانم كاريهايشان را بايد ملتهاي فلك زده- اشان بخورند و خودشان هم بعد از دسته گل به آب دادن بسيار و افتادن پته رسوايي شان روي آب، بايد راهي زباله دان تاريخ شوند تا ننگ و نفرين ابدي براي خود بخرند يا شايد هم به قلم مورخي اجير، از بند بدنامي برهند.
باز هم نمونه دم دستي و خيلي روشن ادعايم همين سياست پيشگان دون انديش اسراييل اند كه عقلشان به منافع خود عبريهاي دربدري كه آنها را به تطميع يا تهديد از هر گوشه جهان جمع كرده اند تا باصطلاح در سرزمين موعود بياسايند و آنها هم سرنوشتشان را به دست حمقاي اينچنيني داده اند، هزاري هم قد نمي دهد.
باور نمي كنيد؟ بقيه مطلبم را بخوانيد تا دليلش را بدانيد!.
راستش اگر نخواهم منم منم بكنم و شما هم- كريمانه - حرفم را به حساب ژستم نگذاريد فقط منباب يادآوري بگويم كه صاحب اين قلم شكسته - خوب يا بد - به عنوان كسي كه سالها در عرصه سياست چيزكي خط خطي كرده و شايد در دانشگاه هم از"سياست" درسكي از بركرده، هرچه زور مي زنم، عقلم قد نمي دهد كه چرا در جنگل مولايي كه "نظم نوين جهاني" مي خوانندش، عده اي مانند همين يانكي هاي مدعي و سرپر يا همين صهيونيستهاي حسابگر و بزن بهادر، آنقدر كودنند كه با دست خودشان كاري مي كنند كه آخرش هم دود لات بازيهايشان به چشم خودشان و مردمشان مي رود!؟
من دراينجا كاري به جفنگيات هميشگي غرب كه هي ليبرال دموكراسي اش را به رخ ديگران مي كشد و "فوكوياما(يش)"، ناكامي مسلك كمونيست را به حساب پيروزي مشرب سرمايه داري مي گذارد و آن را "پايان تاريخ" مي خواند و يا همين صهيونيست هاي جزجگرزده كه خود را"دموكراترين كشور جهان"مي دانند ندارم اما چه آنها(غربيها) و چه اينها(اسراييلي ها) و حتي چه همين عربهاي اخته كه در ماجراي امروز غزه روي هرچه ناكس تاريخ را سفيد كرده اند، چه بخواهند و چه نخواهند، راست اين است كه فلسطيني ها- خوب يا بد- حماسي ها را از طريق همين شيوه دهن پركن پرطمطراق غربيها يعني دموكراسي برگزيده اند.
البته به هزار دليل گفته يا شايد هم نگفته، اين انتخاب (انتخاب حماس در سال 2006 را مي گويم) از همان روزاول به مذاق تل آويو و واشنگتن خوش نيامده و به همين دليل آنها به ضرب هر ترفند و به زور هر نيرنگ خواسته اند كه آب رفته رابه جوي بازگردانند كه شق القمر ماقبل آخرشان همان محاصره اي بود كه 18 ماه آزگار طول كشيد تا به مدد آن از1/5 ميليون غزه اي راي دهنده چشم زهر بگيرند يا به اصطلاح آنها را برسر عقل آورند تا مبادا ديگر اينقدر راديكال شوند (حماسي شوند)، اما آن جفا افاقه نكرد كه نكرد و تيغشان به غزه ايهاي جان سخت نبريد كه نبريد و دليلش هم همين بمباران بي امان و جنون آساي دو هفته اخير باريكه 365 كيلومترمربعي است كه به ضرب و زور آن مي خواهند قال حماس را بكنند و خود را از شر آنها خلاص كنند.
اما بطوراتفاق قائله از همين جا شروع مي شود و كار سفاكان غزه و بالاتر از آن غربي ها از همين جا بيخ پيدا مي كند و رمز و راز حرف من هم از همينجا سر باز مي كند.
يك كلام، ختم كلام كه الم شنگه كنوني اسراييل و تراژدي خونبار غزه حذف حماس و روي كار آوردن عباس است و صدالبته آش اين صيغه آنقدر شور است كه خان هم فهميده است تا جايي كه اينك هوار برخي از بلدچيان و سياست نويسان ينگه دنيا هم بلند شده- كه چي - كه چگونه غرب با اينهمه دك و پز و ادا و اطوارش حتي تحمل رفتار دموكراتيك جمع قليل تحت اشغالي را در گوشه اي از عالم ندارد آنوقت مي خواهد نسخه دموكراسي را براي همه جاي زمين بخصوص خاورميانه درهم و برهم بپيچد.(مرادم همان طرح كذاي "خاورميانه بزرگ" است كه قرار است مدل به اصطلاح "دموكراسي اسراييل" را براي همه خاورميانه ايها بپيچد اما از همان اول زهوارش در رفت.)
اما بگذاريد از اين نكته هم بگذرم و پيش از گفتن حرف اصلي ترم يك چيز را نيز از قلم نيندازم و آن اين است كه اولا برخلاف گذشته،ديگر دوره گنده لاتي و قلچماق بازي در دنياي امروز و به اصطلاح استراتژيستها عصر" قدرت بر پايه ميليتاريسم" گذشته و امروزه مفاهيم سنتي"قدرت" و "تهديد" از زمين تا آسمان با مضامين قديم فرق كرده است.
در دنياي نونوار شده امروز، ديگر تعداد موشكهاي بالستيك و كلاهك هاي اتمي، بازدارنده خطر و ضامن امنيت براي هيچ كشوري نيست. باور نمي كنيد به قضاياي 11 سپتامبر وهمين ماجراي اخير بمبئي كه مثل آب خوردن اعتبار دو قدرت اتمي دنيا را به نيشخند گرفت بنگريد تا ببيند زرادخانه اتمي آنها بيشتر به درد دم كوزه مي خورد تا مقابله با خطرات دشمنانشان.
در اصل، تهديدات اصلي امروز عليه ثبات دنيا(غرب) از موشك و موشك پراني و قاره پيمايي كلاهكهاي اتمي نيست هرچند مدتي است چانه زني دوسوي آتلانتيك براي نصب سيستم موشكهاي ضدموشك در "چك" و "لهستان" بالا گرفته و هيچ كدامشان هم دراين زمينه از خرشيطان پياده نمي شوند غافل ازآنكه اصلا ماجراي خطرات دنياي جديد،اينها نيست. يعني هست، اما چنانكه تاريخ "جنگ سرد" نشان داده است اين بازي چاره دارد و تكنولوژي و منطق ناشي از آن، خواه ناخواه خودش چاره ساز مشكلات امنيتي اتميزه شدن دنياست.
بگذاريد راحت تر بگويم، آدمهاي امروز از موشكها خيلي خطرناكترند. بن لادن از "كروز" خيلي وحشتناكتر است. انتحاريون هدايت كننده "بوئينگ ها" به برجهاي دوقلو خيلي پيچيده تر از هواپيماهاي فوق سري "استيلت" عمل مي كنند. آدمهاي عاصي و خون به دل و جان به لب كشورهاي تحت ستم خيلي از "كروز(هاي)" آمريكا و "اس اس(هاي)" روس بيشتر مي توانند امنيت واشنگتن و مسكو را تهديد كنند.
دليل روشنش هم اين است كه عصر"توازن وحشت" در دوره بلوك بنديها بخوبي نشان داد كه نفس هراس منطقي از خطر امحاي جمعي، خود بهترين ضامن بازدارندگي و حافظ امنيت جهان است. يعني درهماوردي موشكي يا اتمي دستكم نوعي منطق ماشيني حاكم است كه نمي گذارد كسي دست از پا خطا كند اما آيا در دوره جديد و با اين مخاطرات نوپديدي كه گفتم- قصه هماني است كه بود. نه والله.
چرايش اين است كه در قرن جديد با پيشرفت تكنولوژي و ازآن بدتر پخش و پلا شدن سلاحهاي كشتار جمعي در دست همه و حتي گروههاي تروريست و در نتيجه در هم و برهم شدن سيستم امنيت جهاني چگونه مي توان با خيال راحت لگام ثبات را در دست داشت و از خطرات بالقوه در حال انتشار كنوني نهراسيد.
مثلا در دنياي مدرن اما شلم شورباي امروز چه كسي مي تواند رد يك آدم حامل يك كيف كوچك حاوي بمب اتم يا حتي يك شيشه محتوي خطرناكترين سم را كه براي آلود كردن منبع آب يك شهر و كشتن هزاران جمعيت كافي است، بگيرد.
پس پيداست كه امروزه مفهوم سنتي دو مولفه"قدرت" و"تهديد" با گذشته تفاوت اساسي يافته و لب كلام من هم همين است كه هي سعي دارم ابعادش را بازكنم.
به ديگر سخن، در دنياي نوبه نوشونده كنوني خطرات جديدتر هراس انگيزتر ، ناشناخته تر و درعين حال گسترده تر است و لااقل تا به امروز براحتي نمي توان به اين اسب چموش تهديدكننده امنيت جهان(غرب) لگام زد و باصطلاح در برابر آن مكانيزم پيشگيرانه ي موثر و منطقي بكار برد.
اما يك چيز اين شرايط نو، مسلم است و آن هم اين است كه ميزان خطرات جديد با آزمندي و زورگويي و عربده كشي قدرت طلبان جهاني نسبت مستقيم دارد يعني هر چقدر سلطه طلبي و قلدرمابي جهاني و شاخ و شانه كشيدن آزمندان گيتي براي ملتهاي ضعيف بيشتر شود تهديدات نامرئي اما كاري نيز بالا مي گيرد و بلعكس.
مضاف براين ، يك عامل ديگر كه خواه ناخواه به درجه اين خطر براي غربي ها اضافه كرده، نقش بي بديل رسانه هاست كه مو را از ماست هر جنايتي بيرون مي كشند و في الفور پته هر جنايتي را روي آب مي ريزند.
با اين اوصاف، حاشا به عقل سياستمداراني كه بخواهند با ماشين جنگي خود و براه انداختن حمام خون در مناطق هدف، منويات باصطلاح ملي شان را پيش ببرند.
اما قدرمسلم برخي از اينان در مقابل آفتاب تابناك حقايق موجودآنقدر بيعار و دنده پهن اند كه براي روشن كردن موتور گيرپاچ مغزشان بايد هي چرخ زنگ زده مخشان را هندل زد تا شايد بخاطر هوا و هوسشان و با دست خود، مردمشان را توي هچل و مهلكه نيندازند عينهو همين اسراييلي كه در جنگ 33 روزه تق ارتشش در رفت و يا همين آمريكايي كه در باتلاق عراق هنوز دارد دست و پا مي زند.
الان هم مثل روز روشن است كه كشتار بيرحمانه مردم غزه و نشان دادن لحظه به لحظه صحنه هاي دلخراش فاجعه انساني در صفحه تلويزيونهاي جهان كه برخي آن را"خشونت حيواني انسان قرن جديد" مي خوانند اما من اين را بي انصافي و توهين به حيوانات مي دانم- عالم و آدم را عليه اسراييل برانگيخته و برعكس ، دري و وري و جفنگيات سران رژيم عبري كه دنيا را روي سرشان گذاشته اند كه فقط در برابر موشك پراني حماسي ها از خود دفاع مي كنند، نه تنها حماسي ها رااز چشم فلسطيني ها و ديگر ملتها نينداخته بلكه بدرجات آنها را درحد قهرمانان ملي و بلندآوازه و در عين حال آماده دفاع از آرمان و ملت خود، جان سخت تر و راسختر كرده و آنها نيز با خونشان نشان داده اند كه باج به شغال نمي دهند.
در اين ميان، عر و عز اسراييلي ها درباره اصابت چند راكت دست ساز به شهركهاي يهودي نشين ، براي ماست مالي كردن جنايتهايشان- كه كمترين امكان دفاع مشروع غزه ايهاست- هم افاقه نمي كند و همه عالم و آدم مي دانند كه زهره آنها از روي كار آمدن حماسي ها آب شده نه چند موشك فكسني قسام.
پس صهيونيستها و حاميان غربي و عربي آنها بايد كمي به مخشان فشار آورند تا شايد اين نكته ابتدايي اما بسيار اساسي را بفهمند كه فلسطيني ها و حتي آن كساني هم كه مخالف حماس اند،با ديدن قطار جنازه هاي آش و لاش شده در درازناي كوچه هاي غزه، رويت توحش و سفاكي جنون آسا در لابلاي ويرانه خانه ها و بخصوص ديدن معصوميت آسماني چهره هاي دفرمه و لت و پار كودكان شهيد، خواه ناخواه بيش از گذشته كينه تل آويو را به دل مي گيرند و حتي اگر ميانه اي هم با حماسي ها نداشته باشند، ديدن اين صحنه ها آنها را سمپات و هواخواه اين جنبش مي كند.
وانگهي غزه ايها با وجود دادن اينهمه شهيد و مجروح الان چنان رگ غيرتشان به جوش آمده كه شش دانگ هواسشان جمع است كه دقيقا همان كاري را بكنند كه مهاجمان نمي خواهند يعني دست نكشيدن از حماسي ها.
اما جداي از عكس العمل جانانه فلسطيني ها و مقاومتر شدنشان در برابر اعمال دژخيمان و فراتر از قصه خونبار غزه، حدوث اينگونه بربريت نو در هزاره جديد، همان تهديدات نوتري را كه از آن سخن راندم، دير يا زود به جان مرتكبين و حاميان غربي اسراييل مي اندازد و روح گرفتن تقاص را نيز در وجود بمب هاي متحرك ناشناس مي دمد.
صرفنظر از اغراض بن لادنيستها و طالبانيستها كه آنها هم در ارتكاب قساوت و سفاكي يد طولايي دارند و خود آنها نيز بر اثر خبط خود غربيها پا گرفتند اما بعدا بلاي جان خودشان شدند، اينك بي صبرانه چشم در راهند تا نوبت به آنها نيز برسد تا لااقل با زدن تلنگري و خنك كردن دل تفته ملتهاي منزجر از جنايات كنوني اسراييل و غربي ها در غزه، ارج و قربي براي خود نزد اين ملتها بخصوص اعراب دست وپا كنند و از پرتو آن، منويات ايدئولوژيكشان را به پيش ببرند.
از اين نظر، بلاهت سران غرب در زمينه سازي براي استفاده افراد رندي امثال بن لادن، براي اين دست گروهها نعمت است تا هرآينه به مثابه شواليه هاي ضدظلم به اصطلاح براي گرفتن تقاص خلق هاي تحت ستم وارد صحنه شده و در واقع بر موج حماقتهاي آزمندان منطقه و جهان سوارشوند پس ازاين حيث، لااقل قماش تروريستي نظير بن لادن حتما حسابي مرهون جرم و جنايت آفريني رهبران خل و چل غربند.
بواقع از ديد غرب، مهمترين خطر امروز جهان، تروريست است و اتفاقا آنها مخ ملتهاي خود را با نشان دادن لولوي سرخرمن هايي مثل القاعده و طالبان و خرابه هاي برجهاي دوقلو اينگونه مي پيچانند كه تا ريشه تروريستها نخشكد،
دنياي غرب هم روي آرامش نمي بيند اما آنها به ملتهاي خود نمي گويند كه ريشه پيدايش اعمال نوپديد ضد غربي نيز دقيقا زير سر خود آنها و اعمال ابلهانه آنهاست و آن نيز ظلم و ستمي است كه اينگونه كشورهاي يغماگر در حق ديگر ممالك مي كنند و با اين اعمال بهانه عرض اندام به دست امثال بن لادن و قماشش مي دهند.
اگر باور نمي كنيد به آماري توجه كنيد كه نشان مي دهد بعد از واقعه 11 سپتامبر دارو دسته بن لادن در چند كشور عرب سمپات و سينه چاك آمريكا مثل كويت و عربستان از محبوبيت بالاي 80 درصد بين مردم برخوردار شده اند.
بهتر است بدانيد كه رگ و ريشه اين دلبستگي افكار عمومي عرب به گروههاي خونريزي مثل القاعده- كه امثال زرقاويهايش مانند شارون مثل گوسفند در مقابل دوربينهاي تلويزيوني سر آدمها را مي برند- سلطه طلبي غرب عليه كشورهاي عرب و بخصوص حمايت بي محاباي يانكي ها از جنايات اسراييل در سرزمين هاي اشغالي اعلام شده است.
واقعيت نيز اين است كه درشرايط وانفساي دنياي كنوني گروههاي تروريستي مثل القاعده نيز، هم بخوبي دندان غربي ها را شمرده اند هم بخوبي آموخته اند كه چگونه بايد دل ملتهاي عاصي از دست جور غربي ها را به دست آورند تا از قبل آن نيز به اهداف پشت پرده خود(كه جاي بحثش اينجا نيست) برسند.
من نمي خواهم يا اقلكم نمي دانم كه اسم اين بازي يا سناريو را بايد گاوبندي غربي ها و تروريستها بگذارم اما نيك واقفم كه سران غرب لااقل براي حفظ منافع خودشان هم كه شده ابدا" نبايد در ممالك به اصطلاح هدف، دست به خشونت بخصوص از نوع بربريت برهنه اش مانند دژخيمان صهيونيست درغزه بزنند چرا كه اينكار بجاي اينكه قاتق نانشان شود بعدا" قاتل جانشان مي شود.
البته جنايت، جنايت است: چه به دست صهيونيستها در صبرا و شتيلا، كفر قاسم ، تل زعتر ، غزه و ...، چه به دست صربها در سربرنيتسا، چه به دست يانكي ها درعراق و چه به دست بن لادنيستها درهر جاي جهان اما آنچه مهم است اين است كه عقلاي غرب بياموزند كه پخش صحنه هاي تكاندهنده ضدبشري در صفحه تلويزيونها، ريشه هاي عميق كينه و نفرت را درون آدمهايي مي دواند كه براي منفجركردن خود در بين آدمهاي چشم آبي و موبور، لحظه شماري مي كنند.
باور كنيد حتي حاميان عرب تل آويو مثل مبارك كه دم خروس همدستي نكبت بارش با تل آويو از اول پيدا بوده يا مثل ديگر اعراب بي غيرتي كه در برابر اين تراژدي بي بديل كه صداي همه جهانيان از جمله مسيحيان و يهوديان عالم را هم درآورده است، لالماني گرفته اند و عينهو كبك سرشان را زير برف كردند، نيز نمي توانند براحتي از زير بار مسئوليت خود قصر در روند و آنها نيز دير يا زود در تيررس انتقامند.
همه مي دانند كه سران عرب براي سربه نيست كردن حماسي ها جيك و پوكشان با "جانيان دوست داشتني"يكي است و برغم ادعاهاي واهي شان در محكوميت ارتكاب فاجعه غزه، در واقع آنها هم شريك دزدند هم بظاهر رفيق قافله.
تا يادم نرفته اينرا هم بگويم كه سران نادان غرب واسراييل و ايضا" رهبران بي بوته عرب، حسابي كور خوانده اند چراكه ارتكاب اين سفاكي ها نه تنها گرايشات به اصطلاح راديكالي رادر فلسطين ريشه كن نمي كند بلكه حتي اينگونه تمايلات را قويتر و آتش كينه هاي خفته در دلها را شعله ورتر مي سازد و من دقيقا از نفهميدن موضوعي به اين تابناكي توسط آنها، هاج و واجم و اصل حرفم از"ب" بسم الله نوشتنم تاكنون نيز همين است كه هي مي خواهم توي مخ آنها بكنم.
واقعا" گاه اثبات يك موضوع بسيار ساده و ابتدايي بسي مشكل تر از حل پيچيده ترين فرمول هاي رياضي و مسائل غامض فلسفي است و اين امر دقيقا در باره شيرفهم كردن نتايج گرانبار ناداني سران قدرتهاي زورگو در كشورهاي ديگر صادق است.
پس نشان به آن نشان كه در دنياي جديد، در عصر تبديل تلويزيونهاي خانگي به نمايش لحظه به لحظه سريال هاي اكشن، مستند و در دوره پيدايش تيرهاي غيبي مهلكتر از كلاهكهاي اتمي، حتم بدانيد كه تراژدي غزه بي پاسخ نمي ماند.
از اين نظر، آينده دير نيست.
اگر باور نمي كنيد، اين خط و اين نشان.
چهارشنبه 25 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 299]
-
گوناگون
پربازدیدترینها