واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نور، صدا، حركت: به ياد ماندنى ها! همه آن نقش هاى به يادماندنى
[ يزدان سلحشور ]
گاهى اوقات، برخى از «نقش»ها به دليل «نماد» شدن در حوزه هاى فرهنگى يا هنرى يا اجتماعى يا سياسى يا اعتقادى، به يادماندنى مى شوند. در واقع اين «نقش ها» با خود، نوعى ايدئولوژى را عرضه مى كنند كه چه آن ايدئولوژى را بپذيريم چه نپذيريم، لااقل كنجكاوى مخاطب را برمى انگيزد و حاوى جذابيتى پنهان [هم در سويه نيكى بشرى و هم در سويه تاريكى] است.
قاضى شارع، معاويه، عمروعاص، شعبون استخونى [با بازى درخشان محمدعلى كشاورز در سريال «هزاردستان»]، فضل [با بازى شگفت انگيز اكبر زنجان پور در سريال «ولايت عشق»]، [امين «بهترين بازى رامبد جوان و در.// «ولايت عشق»]، مفتش شش انگشتى [با بازى به يادماندنى داوود رشيدى در سريال «هزاردستان»] و.// نمايانگر سويه تاريك طبيعت بشرى در سينما و تلويزيون ايران اند كه چند نقش ديگر را هم مى توان به اين مجموعه اضافه كرد از جمله نقش وليد [محمدرضا شريفى نيا] و مروان [اصغر همت] در سريال «امام على(ع)» و از اين كه سينما و تلويزيون ايران در پرداخت به نقش هاى منفى به ياد ماندنى، تا اين اندازه موفق بوده، لذت برد. معناى «ايدئولوژى» در اين نگرش، لزوماً واجد الزامات فلسفى يا دينى نيست [گرچه به طور مثال در حوزه نقش هايى چون حمزه، مالك اشتر، مسيح، عمر مختار يا.// كاملاً واجد خصوصيات دينى است] بلكه به معناى نوعى «روش زندگى» و نگاه به دنياست كه گرچه مخاطبان با آن موافقت نداشته باشند اما چون كمدى تاريك كه هميشه هم ترسناك و هم پر راز و رمز براى كودكان است، كودك ذهن مخاطب را با خود همراه مى كند. بديهى است نقش هايى چون «هند جگرخوار»، «قطامه»، ژنرال فيلم عمر مختار يا.// هرگز مخاطبان را به همسويى با خود فرانمى خوانند و واجد چنين ويژگى نيز نيستند اما تاريكى و راز و رمز و عطش كشف «فرايند بدى»، ما را به سوى چنين نقش هايى مى كشاند و در ذهن مان به يادگار مى مانند.
در سينماى جهان از اين دست نقش ها، پرشمارند مثل نقش «نويسنده جن زده» در تلألو [استانلى كوبريك] با بازى درخشان جك نيكلسون كه فاصله ميان نيكى و بدى را، در زمانى كوتاه طى مى كند يا نقش «هانيبال لكتر» كه توانست بازيگرى بزرگ چون آنتونى هاپكينز را پس از چند دهه حضور موفق اما ناآشنا براى عامه مردم، بدل به سوپراستارى بى چون و چرا كند. «هانيبال لكتر» عصاره «خردمندى تاريك انسان مدرن» است كه از رمان هاى «تامس هريس» [كه خود روانكاو صاحب سبكى است] به دنياى سينما راه يافت؛ با اين همه نبايد از ياد برد كه اين نقش كه يك بار توسط بازيگرى ديگر در فيلمى از «مايكل مان» بازى شد، موجوديت فعلى اش را مديون هاپكينز است و البته مى توان به تشكرات ويژه هاپكينز از «نيكلسون» اشاره كرد كه عدم پذيرش اين نقش از سوى او، فرصتى طلايى را در اختيار هاپكينز نهاد؛ وگرنه خدا مى داند كى و چه وقت، او بدل به بازيگرى با محبوبيت جهانى مى شد.
«شيوه زندگى» و «رويكرد تاريك» اين نقش ها، هنگامى جلوه اى تأثيرگذارتر مى يابند كه بدانيم بدل به نشانه هاى فرهنگى با «تأويل هاى فلسفى» مى شوند. در فيلم «اسپارتاكوس» [ساخته استانلى كوبريك و براساس رمانى از «هاوارد فاست»] دو شخصيت ژنرال رمى و برده فروش [با بازى هاى درخشان لارنس اوليويه و پيتر يوستينف] نه تنها به مشهورترين نقش حيات هنرى بازيگران خود بدل شدند كه در حوزه تأويل هاى سياسى و اجتماعى، بارها مورد استناد و تطبيق با شخصيت ها و سياستمداران معاصر قرار گرفتند. همان گونه كه نقش «لئون» [در فيلمى به همين نام و به كارگردانى لوك بسون] بر سراسر زندگى حرفه اى «ژان رنو» سايه انداخت و نه تنها نقطه عطفى در حوزه شخصيت پردازى را رقم زد كه اساساً به تعريفى جديد از روانكاوى «كودك درون» و «اگزيستانسياليسم سارترى نه كى گاردى» بدل شد.
خب! اين نقش هاى به يادماندنى، چه بپذيريم چه نه! حاوى ايدئولوژى خاص خود براى مخاطبان عام و خاص اند؛ اصلاً، كاركرد سينما همين است!
سه شنبه 24 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]