واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: واقعه كربلا عوامل و زمينه هاي فكري فرهنگي اجتماعي و سياسي ـ 9 (بخش آخر) جشن و پايكوبي « جاهلان » از قتل و كشتار « صالحان »
در واقعه كربلا و در شرايطي كه امام حسين (ع ) و اصحاب فداكارش در راه دفاع از اسلام اصيل و مبارزه با تحريفات و بدعت ها و ظلم و تباهي هاي حاكم بر جامعه به خاك و خون غوطه ور شدند دو منطقه و شهر مهم از مجموعه شهرهاي سرزمين اسلامي در جهل و جمود مي سوختند و همين عارضه و آفت خطرناك خاستگاه اصلي افكار باطل و تحركات ضد اسلامي عليه فرزند رسول خدا و مبارزه خونين عليه او گرديد. اين دو شهر كوفه و شام بودند.
كوفه به نوعي در جهل و قشري گري فرو رفته بود و شام به گونه اي ديگر و اين جهل و جمود از دوره حيات و امامت و حكومت حضرت علي (ع ) تا دوره امامت و رهبري حضرت اباعبدالله الحسين (ع ) ظهور و بروز داشت .
در دوره امامت حضرت علي (ع ) جهل و جمود در ميان سپاهيان كوفه در موارد و موضوعاتي چون عدم فرمانبري و اطاعت از امام مسلمين و پاسخ منفي به درخواست هاي مكرر او براي حضور آنان در ميادين جهاد و مبارزه با دشمنان به عينيت درآمد و طبيعي مي نمود كه اميرمومنان (ع ) به شدت از اين جهالت و قشري گري گروه هايي از سپاهيان خويش كه از مردم كوفه بودند در رنج و مرارت افتد و خويشتن را غريب و بي ياور بيابد. اين سخنان دردناك و حزن آلود نمونه اي از رنج و غربت امام (ع ) از كوفيان در جهل فرورفته است كه مي فرمايد :
« مردم كوفه ! چرا شما را پيكرهاي بي روح و روح هاي بدون بدن مي نگرم چرا شما را عبادت كنندگان بدون صلاحيت و بازرگاناني بدون سود و تجارت و بيداراني خفته و حاضراني غايب از صحنه بينندگاني نابينا شنوندگاني كر و سخن گوياني لال مشاهده مي كنم » (1 )
مصداق و نمونه ديگر جهل و قشري گري كوفيان را در مخالفت و عدالت گروهي جاهل و متحجر به نام « خوارج » با حضرت علي (ع ) مي يابيم كه اسلام را نمي شناختند و در عين حال خود را اسلام شناس مي پنداشتند و سرانجام همين مردم قشري گرا و فاقد دانش و بينش و كوته فكر و كوردل به نفي ضرورت حكومت در اسلام پرداختند و به قيام مسلحانه عليه امام علي (ع ) روي آوردند . (2 )
جهل و جمود كوفيان در دوره امامت حضرت امام حسين (ع ) به اين شكل به ظهور و بروز درآمد كه در همان حال كه اهل قبله بودند و پيشاني به خاك مي گذاشتند و خدا را عبادت مي نمودند در مقابل دين خدا و امام معصوم صف آرايي كردند و خيانت هاي بني اميه عليه اسلام همچون غصب خلافت اسلامي و قرار گرفتن عنصر فاسق و فاسد و شرابخوار و زنباره اي چون يزيد در مسند زمامداري و ولايت اسلامي و جانشيني رسول خدا(ص ) را در نيافتند و قتل امام حسين (ع ) و يارانش را در صحراي تفتيده كربلا بر خويش واجب شرعي ! تلقي كردند.
اگرچه جهل و جمود در ميان مردم كوفه رخنه و نفوذ داشت و آفت و آسيب مي آفريد لكن جهل حاكم بر مردم شام بسيار عميق تر و گسترده تر بود و اين جهل هم در دوره امامت حضرت علي (ع ) و هم در دوره امامت حضرت امام حسين (ع ) حضوري مخرب و وحشتناك داشت .
نگرش به دو نمونه از جهل و ناداني شديد مردم شام نسبت به حضرت علي (ع ) به وضوح و صراحت عمق اين فاجعه بزرگ فكري و سياسي در شاميان را آشكار مي نمايد.
در جنگ صفين جواني از سپاه شام وارد ميدان كارزار مي شود و شروع مي كند به لعن و دشنام عليه حضرت علي (ع ).
از او پرسيده مي شود : اين شخصي كه او را لعن مي كني كيست
پاسخ مي دهد : دزدي است كه سرگردنه ها راه را بر مردم مي بندد و اموالشان را غارت مي كند!
نمونه ديگر اين كه در جنگ صفين وقتي « هاشم بن عتبه » از سوي لشكر امام علي (ع ) به ميدان نبرد وارد مي شود مردي از سپاه شام در مقابل او قرار مي گيرد و به دشنام و ناسزاگويي عليه اميرمومنان (ع ) مي پردازد.
هاشم بن عتبه به او مي گويد : از خدا بترس و دشنام مده تو مي ميري و بايد پاسخگوي سخنان خود باشي .
مرد شامي جواب مي دهد : چگونه دشنام ندهم و لعن نكنم در حالي كه شنيده ام رهبر شما علي نماز نمي خواند و شما نيز كه پيروان او هستيد نماز نمي خوانيد
جهل شاميان همچنان در بستر زمان تسري يافت و آنان اينگونه رشد كردند و پرورش يافتند تا اين كه واقعه كربلا در اثر همين جهل و جمود به وقوع پيوست .
پس از واقعه كربلا و به شهادت رسيدن حضرت امام حسين (ع ) بدترين جلوه جهل و گمراهي اهل شام به هنگام ورود كاروان اسرا به نمايش درآمد.
شاميان از اين كه امام حسين (ع ) توسط يزيدبن معاويه به شهادت رسيده بود در اوج شعف و شادماني به سر مي بردند و به درگاه خداوند سپاسگزاري مي كردند! مصداقي از اين حالات شاميان را در پيرمردي مشاهده مي كنيم كه هنگام ورود قافله اسيران خطاب به آنان چنين گفت :
« سپاس خداوند را كه شما و كسانتان را كشت و ريشه فتنه را قطع كرد. »
آنگاه كه اين حالات فردي تجلي اجتماعي پيدا مي كنند مي بينيم كه اهل شام به مناسبت به قتل رسيدن امام حسين (ع ) و يارانش محافل جشن و سرور برپا مي كنند و از اين نصرت الهي ! و پيروزي بزرگ ! به دست افشاني و پايكوبي مي پردازند!
گزارش اين مراسم حيرت آور كه از جانب مسلمانان ! و به انگيزه قربت ! و به عنوان عبادت ! برگزار گرديد متجلي كننده عمق جهل و جمود و آثار مخرب اين ويروس خطرناك در ميان مسلمانان اهل شام مي باشد :
« يزيد سرمست و مغرور و دارودسته حيوان صفت او ـ كه شهادت امام (ع ) و ياران او را پيروزي بزرگي براي خود مي پنداشتند ـ براي ورود خاندان آن حضرت ـ كه به صورت اسيران جنگي بودند ـ جشن و چراغاني مفصلي ترتيب داده بودند و هرگوشه شهر را به نحوي آذين بسته و دسته هاي خواننده و نوازنده را در نقاط مختلف شهر مستقر ساخته و به شادي و پايكوبي واداشته بودند.
در خبري كه از سهل بن سعد ساعدي نقل شده است مي گويد : من آن روز از شام مي گذشتم و مي خواستم به بيت المقدس بروم و چون با آن منظره روبه رو شدم حيرت كردم و هر چه انديشيدم چه عيدي است كه من اطلاع ندارم و مردم اين گونه شادي مي كنند به نتيجه اي نرسيدم . تا اين كه جمعي را مشاهده كردم كه باهم گفتگو مي كردند. از آنها پرسيدم :
آيا شما عيدي داريد كه من نمي دانم !
گفتند : اي پيرمرد مثل اين كه در اين شهر غريب هستي
گفتم : من سهل بن سعد هستم كه افتخار درك محضر رسول خدا محمد(ص ) را داشته و آن حضرت را ديده ام .
گفتند : به راستي اي سهل عجيب است كه از آسمان خون نمي بارد و زمين اهل خود را فرو نمي برد!
پرسيدم : براي چه مگر چه شده
گفتند : اين سر حسين بن علي است كه براي يزيد مي آورند!
در كتاب كامل بهايي نقل شده كه : خاندان پيغمبر را سه روز در خارج شهر شام نگه داشتند تا شهر را چراغان و زينت كنند. در اين سه روز به نحوي بي سابقه شام را تزيين كردند و سپس گروه بسياري حدود پانصد هزار نفر از زن و مرد براي تماشا به استقبال كاروان اسيران از شهر خارج شدند و اميران و سركردگان نيز دف زنان و رقص كنان و پايكوبان حركت كردند... و آن روز چهارشنبه شانزدهم ربيع الاول بود و در بيرون شهر جمعيت به قدري زياد بود كه همانند روز محشر در ميان يكديگر موج مي زدند و براي يزيدبن معاويه سراپرده وسيع و تختي نصب كرده و اطراف آن را به انواع جواهرات مرصع نموده و كرسي هاي زرين و سيمين در اطراف آن نهاده بودند ... » (3 )
چنين است كه با سياست هاي بني اميه مردم شام با « جهل » و « جمود » رشد مي كنند و رگ و پوست و گوشت و استخوانشان قوام مي گيرد و شاكله وجود و روح و جانشان انسجام مي يابد. آنان از زماني كه چشم گشودند حكمرانان بني اميه را مشاهده كردند و با اسلام اموي ـ با نام و نشان و ظاهري از اسلام نبوي و پوسته اي از تعاليم و معارف قرآني ـ انس يافتند و تفكر و مباني اعتقادي و عبادت و اخلاق و تربيت خود را با القائات امويان جهت و شكل دادند.
و چنين مردمي باطل را حق شمردند فساد را اصلاح پنداشتند ضلالت را هدايت تلقي كردند بيراهه را راه ناميدند و در ظلمتي كه نور مي پنداشتند به وادي شقاوت شتافتند و دنيا و آخرت خويش را تباه نمودند. اين فرجام شوم در همان حال كه تلخ است و اسف انگيز درس و پيامي است براي عصر و نسل ما و همه عصرها و نسل ها كه در دام جهل و جمود و تحجر نيفتيم كه انتهاي اين سراب كفري است در پوشش ايمان و همين جاست كه به نام دين بي ديني مي كنيم و به سوي بيت نفس نماز مي گزاريم و نه به سوي قبله حق و گام در مسير جهنم سوزان معاصي و مفاسد مي نهيم و خويشتن را رهسپار به سوي بهشت پاكي ها مي پنداريم و هر عمل « نفساني » همچون فتنه مكر دروغ تهمت اختلاف افكني وحدت ستيزي هتك و تخريب و نفاق را توجيه « عقلاني » مي كنيم و خود را در انجام اين همه كژي و ناراستي كاملا « محق » مي پنداريم !
پاورقي :
1 ـ نهج البلاغه خطبه 108
2 ـ مراجعه شود به نهج البلاغه خطبه 40 پاسخ حضرت علي (ع ) به شعار انحرافي خوارج در نفي حكومت در اسلام .
3 ـ زندگاني حضرت زينب (س ) سيدهاشم رسولي محلاتي دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم ص 102 و 103
گروه « خوارج » اسلام را نمي شناختند و در عين حال خود را اسلام شناس مي پنداشتند و سرانجام همين مردم قشري گرا و كوته فكر و كوردل به نفي ضرورت حكومت در اسلام پرداختند و به قيام مسلحانه عليه امام علي (ع ) روي آوردند
با سياست هاي بني اميه مردم شام با « جهل » و « جمود » رشد كردند و رگ و پوست و گوشت و استخوانشان قوام گرفت و شاكله وجود و جان و روحشان انسجام يافت و آنان با « اسلام اموي » ـ با نام و نشان و ظاهري از « اسلام نبوي » و پوسته اي از تعاليم و معارف قرآني ـ انس يافتند و سرانجام در مقابل امام حسين (ع ) صف آرايي كردند و قتل او را براي خويش مصداق نصرت الهي ! و پيروزي بزرگ ! تلقي نمودند!
فرجام شوم مسلمانان عصر امام حسين (ع ) اگرچه تلخ است و اسف انگيز لكن درس و پيامي براي عصر و نسل ما و همه عصرها و نسل هاست كه در دام جهل و جمود و تحجر نيفتيم كه انتهاي اين سراب كفري است در پوشش ايمان و همين جاست كه به نام دين بي ديني مي كنيم و به سوي بيت نفس نماز مي گزاريم و نه به سوي قبله حق و گام در مسير جهنم سوزان معاصي و مفاسد مي نهيم و خويشتن را رهسپار به سوي بهشت پاكي ها مي پنداريم و هر عمل « نفساني » همچون فتنه مكر دروغ تهمت اختلاف افكني وحدت ستيزي هتك و تخريب و نفاق را توجيه « عقلاني » مي كنيم و خود را در انجام اين همه كژي و ناراستي كاملا « محق » مي پنداريم !
دوشنبه 23 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هموطن سلام]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 311]