واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تلنگر به حافظه
نقد- مهدي تهراني:
روايت سينمايي درباره رويدادهاي تاريخي و مستند كه دست بر قضا هنوز از حافظه تاريخي مردم پاك نشدهاند، وجه بصري ويژهاي را ميطلبد.
اين وجه بصري نه در دكوپاژ كامل ميشود و نه به مدد ابتكار و نوع آوري از سوي يك مدير فيلمبرداري شش دانگ. بسته به ارزش ماجرا كه شايد از بازگويي داستان زندگي يك مدل باشد يا قصه يك سرباز كهنه كار جنگ تا رسواييهاي سياسي يا يك رخداد ناگوار و درام گونه اجتماعي، اين وجه بصري ميتواند زمين تا آسمان تفاوت داشته باشد و خالق اين وجه بصري كارگرداني است كه فيلمنامهاي در دست دارد كه خودش در جا ميتواند يك اثر هنري باشد. «كارل دراير» فقيد و خالق اكسپرسيونيسم اصرار داشت كه هرگز سناريو و فيلمنامه ارزش هنري ندارند اما كار به جايي رسيد كه بعضي از فيلمنامههاي خود او مثل «ژاندارك» به مثابه يك اثر هنري داراي اعتبار شدند.
وجه بصري در سري آثاري كه در بالا ذكر شد، قوام و عزتش و سقوط و ابتذالش به همان سناريو برميگردد چرا كه هنوز خام است و كارگردان حتي در يك سوتي پيش پا افتاده بايد برود خودش را قايم كند. براي فيلم «فراست - نيكسون» به فيلمنامه نويسي «پيتر مورگان» و كارگرداني «ران هوارد» اين اتفاق افتاده. سناريوي مورگان در جا يك اثر هنري است و برداشت عالي «هوارد» در مقام يك فيلمساز و كسي كه نوشتهها را به تصوير تبديل ميكند نيز قابل ستايش است.
البته اينجا يك توضيح ضروري هم لازم است؛ سناريوي «فراست - نيكسون» دستپخت «مورگان» از نمايشنامهاش است؛ نمايشنامه اي كه همين 14 ماه پيش در برادوي روي صحنه رفت و اجراهاي بسيار ديگري در سالنهاي تئاتر معتبر داشته است. از اينرو پيتر مورگان با يك پيشينه سينمايي بسيار قوي در نوشتن فيلمنامههاي تاريخي (او براي سناريوي اوريژينال فيلم «ملكه» در سال 2006 نامزد اسكار شد) «فراست - نيكسون» را با همين نوع نگاه از نمايشنامه به فيلمنامه برگردانده و هوارد هم با زيركي و ظرافت بدون به ميخ و نعل زدن فيلم را ساخت.
به «كارل دراير» بازگرديم؛ او نمايشنامه را درجا يك اثر هنري ميداند و فيلمنامه را نه و بعدها منتقدان تعدادي از فيلمنامههاي او را در جا اثر هنري به حساب آوردند. به نظر ميرسد سناريوي فراست - نيكسون مانند نمايشنامهاش يك اثر هنري قلمداد شود و اين امر به دليل اهميت موضوع و داستان نيست. نظم و ترتيب و روايت تمام واقعيتهاي پرجاذبه در اين داستان و البته اهميت واتر گيت پس از سيو اندي سال مهمترين دليل موفقيت فيلم است؛ اثري نيمه بيوگرافيك از 2شخصيت بسيار متفاوت كه در زماني متفاوتتر به تور هم ميخورند.
فيلم تاريخي با درام اقتباسي و سياسي!
«پيتر مورگان» بهرغم پيشينه فيلمنامهنويسي و نمايشنامهنويسياش و علاقهاش به كارهاي تاريخي در فراست- نيكسون به وجه سياسي و درام اجتماعي كارش بيشتر پراخته، هرچند گاه به گاه گريز او به نگارش سناريوي تاريخي به ويژه در اوايل فيلم قابل توجه است. در فيلم با 2چهره قرار است روبهرو شويم. اين 2چهره براي نسل امروز، فارغ از هر مليتي كمي تا قسمتي ناشناختهاند؛ حتي آمريكاييهاي 25ساله و انگليسيهاي 30ساله!
به هر حال اصل ماجرا به 30سال قبل برميگردد و خود نيكسون هم كه از مرگش حدود 14 سال ميگذرد. از اينروست كه عمده تماشاگران در فاصله سني 20 تا40 سال به فيلم به عنوان يك كار از قبل ديده شده نگاه نميكنند. اما نميشود انكار كرد اگر تماشاگري پيش از ديدن فيلم، نمايشنامه «فراست- نيكسون» را در «برادوي» و يا جاي ديگري ديده باشد، باز هم كل فيلم برايش جذاب جلوهگري ميكند، اما چرا؟
در نمايشنامه، عمدتا اين نيكسون است كه بيشتر زير ذرهبين است؛بيشتر ديالوگ دارد و ماجرا را به دنبال ميكشد و در فيلم تقريبا به طور ملموسي اين «فراست» است كه ميتواند نقش اول نام بگيرد؛ نقش اولي كه با تيزهوشي «هوارد» نه آنچنان به چشم ميآيد كه فيلم را از يكدستي و بيطرفي خارج كند و نه اينكه آنقدر به نيكسون ميدان ميدهد كه به هر حال به نحوي تماشاگر بتواند با اين پيرمرد مفلوك همذاتپنداري كند. اصلا گويي نمايشنامه دنيايي ديگر دارد و فيلم فراست - نيكسون نيز جهاني متفاوت را صاحب است.
اصلكاري كدام است؟
پيشفرضها در اين آخرين كار «ران هوارد» قبل از نمايش فيلم بسيار زياد بود. عمدتا علاقهمندان به كارهاي «هوارد» پيشبيني ميكردند او وارد جزئيات شود و اصل ماجرا كه همان قضيه واترگيت باشد،كمرنگ مطرح شود. چرا كه «هوارد» كارگرداني است كه به جزئيات وابسته است و در ساختن فيلم به گنجاندن جزئيات در بستر داستان وفادار است؛ روندي كه در فراست- نيكسون به اين گونه خاص، اصلا از سوي «هوارد» انجام نشد.
ما در فيلم و در 17 دقيقه ابتدايي فراست را ميشناسيم و اطلاعاتمان دربارهاش كامل ميشود و از سوي ديگر نيكسون نيز برايمان به عنوان يك رياستجمهور اسبق اصلا جلوهگري ندارد. براي تماشاگر آنچه مهم است اولا پيشنهاد فراست به نيكسون است و در مرتبه بعد چگونگي اين پذيرش مهم مينمايد و سر آخر اينكه اين 2نفر چه ميخواهند به ما بگويند؟ همين ظرافت در ارائه جزئيات است كه تماشاگر را وادار ميكند با اصل ماجرا همذات پنداري كند و درگير داستان شود تا به اين 3 وجه اشاره شده برسد.
فراست يك ژورناليست درجه يك انگليسي است. يك مجري بسيار حرفهاي و تثبيت شده كه «تاكشو»هايش حتي در استراليا هم طرفدار دارند. او با اين پيشينه از نيكسون درخواست مصاحبه ميكند؛ كاري كه تاكنون فراست انجام نداده است؛ يعني او عمدتا با سياستمداران آنچنان كاري نداشته و حالا يكهو ميخواهد با يك سياستمدار كهنه كار به نام ريچارد نيكسون رودررو شود، آن هم نيكسوني كه يك سوتي گردن كلفت در پيشينهاش به چشم ميخورد، يعني واترگيت!
از همان ابتداي فيلم ما ذره ذره بدون اينكه نماي اضافه يا حرف اضافهاي ببينيم يا بشنويم با خود فراست و شخصيتاش و مهمتر از همه با پيشنهادش آشنا ميشويم. آن طرف نيكسوني است كه در هنگام دريافت پيشنهاد فراست در حال تعطيلات است. در ظاهر بيخيال همه چيز است، اما معلوم است كه پيرمرد كله خراب بعد از 3 سال از رسوايي واتر گيت هنوز هم گيج ميزند (داستان مربوط به سال 1977 است). فراست كه از رد پيشنهادش دلسرد نشده همچنان كه در يك سكانس بامزه هم ميبينيم با 600هزار دلار نقد، نيكسون را به يك سري مصاحبه راضي ميكند.
حالا كه 2 حريف براي انجام كار آماده ميشوند بيش از پيش تماشاگر بيصبري ميكند تا سؤالهاي فراست و جوابهاي نيكسون را بشنود، چرا كه نيكسون كه خود را سخنور تمام دوران ميداند و سياستمداري كهنهكار و گرگي باران ديده است، عليالظاهر شانس فراواني دارد تا فراست جوان و شيكپوش را بگيرد و له كند و اساس زندگي ژورناليستياش را به باد فنا بدهد؛ روندي كه هوارد به زيركي در فيلم وارد ميكند(تهيهكننده مشغول شمارش معكوس است كه يكي، دو تكه و مزهپراني نيكسون ، فراست را با كله به جهنم ميفرستد اما فراست خودش را جمع و جور ميكند).
اما در طول مصاحبهها اين نيكسون است كه به گوشه رينگ رانده ميشود و در لحظهاي كه قرار است فراست مشت آخر را به كله او بكوبد، از ادامه كار انصراف ميدهد؛ آن هم با عصبانيت و بداخلاقي فراوان... كه البته فرقي هم نميكند، چرا كه همين عكسالعمل نيكسون هم به بازندگي او به گونهاي تمام عيار كمك ميكند.
«هوارد» فيلمش را اثري سياسي ميداند و البته اعتقاد دارد اثرش تاريخي هم هست اما در تمام مصاحبههايش فراست- نيكسون را يك فيلم درام سياسي نام نهاده. فيلم 122 دقيقهاي فراست - نيكسون اگرچه اثري ماحصل پروسه توليدي هاليوودي است، ا ما «جادهاي متروك» را «بزرگراه»و «روستايي» را «شهري مدرن» نشان نميدهد؛ «هرآنچه بوده و هر آنچه همه ميدانند» (به قول هوارد و پيتر مورگان) در فراست- نيكسون با يك توالي و نظم ارائه شده و اين تماشاگر است كه ميتواند قضاوت نهايي را داشته باشد و همين قضاوت البته جذابيت خاص خودش را دارد، چرا كه به احتمال زياد كسي قرار نيست واتر گيت را فراموش كند و اين افتضاح سياسي كاخ سفيد را.
«فراست- نيكسون» تماشاگر را به يك بازخواني قديمي از يك داستان تاريخي- سياسي مهمان ميكند تا تماشاگر در نهايت قضاوتش را دوباره اصلاح كند. و در آخر اينكه به رغم بازي خوب فرانك لانگلا(در نقش نيكسون) و اينكه خود فيلم شانس اسكاري شدن دارد، شايد رقابتهاي بسيار سخت و نزديك باعث شود كه اين فيلم سياسي كه سرش از كسب جايزه بيكلاه بماند؛ يك فيلم سياسي كه يك سروگردن از ديگر آثار مشابه ساخته شده در سال 2008 بالاتر ايستاده است.
دوشنبه 23 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 54]