واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: تاثير مذهب بر رشد اقتصادي
رابرت بارو ـ ترجمه: علي سرزعيم - در بخش نخست مقاله دين و عملكرد اقتصاد نويسنده دو رويكرد را مورد بحث قرار داد. يك خط تحقيقي كه معتقد است دين متاثر از متغيرهايي چون سطح توسعه يافتگي در عرصه هاي اقتصادي و سياسي زندگي معاصر است و رويكرد دوم به رابطه ميان دين به عنوان يك پديده مستقل و زندگي اقتصادي- اجتماعي مي پردازد. نويسنده در يك تحليل تجربي سعي كرده عوامل موثر بر دين در هر دو رويكرد را با يكديگر تركيب كند بدون آنكه بخواهد بر اعتبار يكي يا ترجيح يكي بر ديگري تاكيد كند.نويسنده در بخش نخست مقاله تركيب رويكردها، نمونه گيري و منابع، ساخت متغيرها، طبيعت اطلاعات و يافته ها را مورد بررسي قرار داد. در بخش پاياني اين مقاله اثرات كمونيسم ديانت و عملكرد اقتصادي از نظرتان مي گذرد.
لازم به ذكر است اين مقاله با توجه به آموزه هاي ديني در كشورهاي واجد دين كاتوليك مسيحي و پروتستان نگاشته شده است و دين اسلام و كشورهاي اسلامي را شامل نمي شود.
---
اثرات كمونيسم
ما در تحقيق خود دريافتيم كه رژيم هاي كمونيستي اثرات منفي بر ميزان ديانت مردم داشتند البته اين الگو كاملاً به اين بستگي دارد كه مردم در چه شرايطي به سوالات پرسشنامه پاسخ گفته اند. با اين حال من فرض مي كنم كه داده هاي جمع شده كاملاً دقيق است.
از اين زاويه رژيم هاي كمونيستي در عرضه كمونيسم به عنوان يك دين جايگزين و امحاي اديان موجود موفق بوده اند. در همين رابطه بايد گفت كه فروپاشي رژيم هاي كمونيستي موج احياي دين ايجاد شده است. به طور تخميني مي توان گفت كه با گذشت 10 سال از اين فروپاشي ساكنان اين كشورها از نيمي از مسير بي ديني به سمت دين برگشته اند.
البته بايد لهستان را از اين حيث يك استثنا قلمداد كرد. لهستان تنها كشور كمونيستي بود كه حتي قبل از فروپاشي نيز شديداً مذهبي باقي ماند. لهستان و ايرلند مذهبي ترين كشورهاي اروپا به شمار مي آيند. با سقوط كمونيسم در لهستان، ديانت نيز در لهستان فروكش كرد. اين وضعيت بر خلاف الگويي است كه مشاهده كرديم يعني احياي مذهب پس از فروپاشي كمونيسم.
اجازه دهيد قبل از ادامه بحث، كمي در مورد اين يافته ها صحبت كنيم. اين تحقيق نمونه اي است كه نشان مي دهد با كارهاي تجربي در مورد چه چيزهايي مي توان سخن گفت و در مورد چه مسائلي نمي توان سخن گفت.
با استفاده از داده هاي پيمايش ارزش هاي جهاني از سال 1990 من به سنجش دو شاخص پرداختم. يكي شاخص شركت در مراسم مذهبي است كه بر حسب اينكه چند درصد مردم يك كشور گفته اند كه اقلاً ماهي يك بار به كليسا مي روند. شاخص دوم كه از پيمايش جهاني درست شد براي سنجش اعتقادات مذهبي بود. براي اين مقصود در مورد اعتقاد به وجود بهشت از مردم سوال شد. شاخص بر حسب درصدي از مردم كه جواب مثبت به اين سوال دادند طراحي شد. با توجه به تعداد كشورهايي كه در مورد آن اطلاعات لازم را داشتيم، با توجه به متغيرهايي چون سطح توسعه اقتصادي و وجود دين رسمي دولتي مدل تخمين هايي را در مورد ميزان اعتقادات مذهبي و شركت در مراسم به دست مي دهد. يك نكته مهم اين است كه آمريكا واقعاً يك استثنا در اين قضيه به حساب مي آيد. به عنوان مثال درصد كساني كه گفته اند اقلاً ماهي يك بار به كليسا مي روند به 58 درصد مي رسد كه رقم بسيار بالايي است خصوصاً در ميان كشورهاي ثروتمند. در حالي كه مدل پيش بيني مي كرد اين رقم بايد 36 درصد باشد لذا مدل نمي تواند نمونه آمريكا را به درستي تحليل كند. در حالي كه براساس اطلاعات جهاني وسيع تر، درآمدهاي بالاتر همراه با ديانت كمتر بود لذا ايالات متحده چندان با اين تحليل ها جور در نمي آيد.
همين مساله در مورد اعتقادات مذهبي نيز مطرح است. در مورد موضوع خاص بهشت، درصد اعتقاد آمريكايي ها بسيار بالا است. 87 درصد گفته اند كه به وجود بهشت (و جهنم) اعتقاد دارند كه از مقايسه با كشورهاي ديگر مشخص مي شود كه رقم بسيار بالايي است. در حالي كه مدل پيش بيني مي كند كه اين رقم بايد 57 درصد باشد لذا بازهم آمريكا خارج از دامنه شمول اين مدل قرار مي گيرد. به همين شكل لهستان نيز خارج از اين الگوهاست. در سال 1990 قريب به 85 درصد لهستاني ها حداقل ماهي يك بار در كليسا شركت مي كردند در حالي كه مدل چنين چيزي را به هيچ وجه پيش بيني نمي كند. برخي معتقدند كه كليسا در جامعه لهستاني كاركردهاي خيلي ويژه اي دارد و به همين دليل نرخ شركت در كليسا بسيار زياد است. به اعتقاد من اين تحليل خيلي قوي نيست.
ما تلاش كرديم شاخص توسعه اقتصادي را به چند شاخص ديگر بشكنيم. به جاي تمركز بر توليد ناخالص داخلي سرانه فاكتورهايي را در نظر گرفتيم كه در مسير توسعه اقتصادي افزايش مي يابد. به عنوان مثال هر چه كشورها ثروتمندتر مي شوند، سطح تحصيلات مردم، شهرنشيني و بهداشت (ميزان اميد به زندگي) نيز بالاتر مي رود و نرخ باروري كاهش مي يابد لذا درصدي از جامعه كه كودكان باشند كاهش مي يابد چرا كه مردم ثروتمندتر مي شوند و سهم بيشتري از جمعيت را افراد مسن تشكيل خواهند داد.من اين شاخص ها را ذكر كردم چون بسياري از مدل هايي كه مقوله ديانت را توضيح مي دهند بر اين متغيرها متمركز هستند. يعني شاخص هايي چون آموزش، شهرنشيني، ميزان اميد به زندگي، سن و... اينكه آيا شما بچه داريد يا نه. اگر با اين شاخص ها به آمريكا نگاه كنيم، مدل با اطلاعات آمريكا سازگارتر خواهد بود.
مشكل اين تحليل اين است كه اگر با اين شاخص ها به سنجش توسعه اقتصادي بپردازيم در مورد اينكه آيا توسعه اقتصادي بر ميزان دينداري موثر است يا برعكس وضعيت مبهم تر مي شود در حالي كه من متقاعد شده ام كه چنين رابطه به شرحي كه گفته شد وجود دارد. به عنوان مثال، معمولاً گفته مي شود كه باروري و بهداشت و آموزش متاثر از باورهاي مذهبي هستند. اگر شاخص هاي ريزتر و جزئي تر را به كار بگيريم، چنين رابطه اي ديده مي شود اما در مورد رابطه علي آن كمتر مي توان مطمئن بود.
ديانت و عملكرد اقتصادي
حال به بخش ديگري از تحليل خود مي پردازيم كه در آن به اين سوال پرداخته مي شود كه چگونه دينداري بر عملكرد اقتصادي و متغيرهاي ديگري چون ساختار سياسي و دموكراسي تاثير مي گذارد؟ ما شاخص رشد اقتصادي كشورها را بر حسب درصد تغييرات در توليد ناخالص داخلي آنها تعريف كرديم. اين بخشي از تحقيقي بود كه حدود 12-10 سال قبل روي آن كار مي كردم و بر اساس آن در مورد عواملي كه بر رشد اقتصادي موثر هستند و چرا برخي كشورها سريع تر رشد مي كنند، اطلاعاتي كسب كردم.
حال مي خواهم همان تحليل را تعميم داده و به بررسي اين مساله بپردازم كه آيا متغيرهاي فرهنگي و خصوصاً دين بر رشد اقتصادي موثر هستند يا نه؟ من متغيرهاي ديگري كه بر رشد اقتصادي موثر هستند را ثابت مي گيرم تا ببينيم آيا دينداري به طور مستقل اثرخاصي بر رشد اقتصادي دارد يا نه. اين دقيقاً آن چيزي است كه به دنبال بررسي آن بودم.
به عبارت ديگر اين تحقيق سنجش ادعايي است كه ماكس وبر صد سال قبل مطرح كرده بود. در سنجش اثر دينداري بر رشد اقتصادي هر دو شاخص دينداري يعني ميزان شركت در مراسم مذهبي و ميزان اعتقادات مذهبي را به كار گرفتم. مقصود از اعتقادات مذهبي همان اعتقاد به حيات پس ازمرگ، بهشت، دوزخ و مسائلي از اين دست است. از نظر مفهومي فرض كرديم كه اگر دين بخواهد بر عملكرد اقتصادي موثر باشد
اين كار از خلال اعتقاداتي كه بر خصوصيات رفتاري و شخصيتي نظير اخلاق كار، صداقت و مسائلي از اين دست موثر هستند انجام مي شود. من در اين رويكرد به اعتقادات مذهبي به عنوان مهم ترين خروجي دين كه مي تواند بر عملكرد اقتصادي موثر باشد مي نگرم. به عنوان مثال ممكن است كه اديان رسمي يا چيزهاي ديگر بر اعتقادات افراد موثر باشند و اين تاثير در جهت تقويت كارايي و رشد باشد.
اگر من اعتقادات راسخي داشته باشم و به تبع آن خصوصياتي نظير اخلاق كار و صداقت كسب كنم، آنگاه شركت بيشتر در مراسم مذهبي دال بر مصرف بيشتر منابع است. اين احتمالاً به اين معني است كه رابطه اي منفي با رشد اقتصادي وجود دارد. به اين معني كه اگر من چيزهايي كه توسط مذهب توليد مي شود يعني اعتقادات را ثابت نگه دارم، آنگاه من نهاد هاي بيشتر، زمان بيشتر و منابع بيشتري خواهم داشت لذا انتظار دارم رابطه اي منفي با رشد اقتصادي داشته باشد.البته اين تنها شكلي نيست كه مي توان در مورد كل اين فرآيند تصور كرد. مي توان فرض كرد كه دين خروجي هاي ديگري چون سرمايه اجتماعي شبكه ها و ديگر نهادهاي اجتماعي را نيز عرضه مي كند. مي توان اين امور را هم بر رشد اقتصادي موثر دانست. اين تاثيرات طبيعتاً از كانال اعتقادات مذهبي نخواهد بود. مي توان چنين فرض كرد كه بخش مذهبي به دلايلي ديگري بر رشد اقتصادي موثر واقع مي شود مثلاً از طريق تاثير بر آموزش اما حدس من اين است كه مهم ترين اثر مذهب كه مهم ترين خصوصيت آن نيز هست، تاثير آن بر باورها و اعتقادات، ارزش ها و خصوصيات فردي است. دقيقاً به همين دليل بر اين خصوصيات متمركز شده ام و تحليل خود را بر اين امور بنا كرده ام.
با اين توصيف حال مي توان يافته ها را تشريح كرد. به طور مفهومي به دنبال عواملي بودم كه بر رشد اقتصادي كشورها در طول زمان هاي مختلف تاثيرگذار بوده اند. براساس تحقيقات قبلي خودم و ديگران مي دانيم كه امور زيادي هستند كه بر رشد اقتصادي موثرند اما من اينها را ثابت گرفته ام و مي خواهم اثر مستقل دين بر رشد اقتصادي را بررسي كنم. در مورد دين از دو شاخص شركت در مراسم مذهبي و اعتقادات مذهبي استفاده كردم. در اين حالت خاص، اعتقاد به وجود جهنم بيشترين اثر را بر عملكرد اقتصادي داشته است.اگر ميزان شركت در مراسم مذهبي را ثابت بگيريم، با افزايش باورها و اعتقادات (مذهبي) رشد اقتصادي بيشتر مي شود. اگر به كشورهاي مختلف نگاه كنيم، برخي كشورها از ديد هر دو شاخص خيلي مذهبي هستند و برخي ديگر خيلي غيرمذهبي. اين شاخص ها با وجود نوسان زياد همسو تغيير مي كنند. اخيراً كتابي توسط گريس ديوي5 دينداري در بريتانيا را به بحث گذارده است. او موضوع افرادي را به بحث گذارده كه سطح بالايي از اعتقادات مذهبي دارند اما به كليسا نمي روند لذا مشاركت آنها در مراسم ديني پايين است اما اعتقاد مذهبي قوي دارند. اين يكي از چيزهايي است كه ما به آن رسيديم؛ يعني موقعيتي كه براي يك سطح خاص از مشاركت در مراسم مذهبي ميزان اعتقادات زياد بود. در چنين وضعيتي اثر مثبت باورهاي مذهبي بر عملكرد اقتصادي مشاهده شد.
مي توان سوال كرد كه ديندار بودن يك كشور در مجموع چه اثري بر رشد اقتصادي دارد؟ پيش از اين به اين الگو اشاره كردم كه در كشورهايي كه نرخ مشاركت در كليسا بالاست، ميزان اعتقادات مذهبي نيز در سطح بالايي قرار دارند و برعكس.
با اين حال در رابطه با باورها مي توان گفت اعتقاد به جهنم در مقايسه با ديگر اعتقادات تاثير بيشتري در رشد اقتصادي دارد. به جهنم مي توان به عنوان مكانيسمي كه انگيزه انجام ندادن كار بد را ايجاد مي كند،نگريست. من در اين تفكيك خيلي پيش نخواهم رفت. البته به اعتقاد من نمي توان خيلي ميان عقايد و امور ديگر تفكيك قائل شد. ما دريافتيم كه اعتقاد به جهان پس از مرگ اعم از اعتقاد به بهشت يا جهنم همگي اثرات همسويي و مثبت بر رشد اقتصادي دارند.
ما در مقاله خود به اين مساله پرداخته ايم كه چرا جهت عليت از دينداري به سمت رشد اقتصادي است و نه برعكس. قبلاً گفتم يك عليت دو طرفه وجود دارد. ما اعتقاد داريم اين اثرات در نتيجه تاثير ميزان مشاركت در مراسم مذهبي و اعتقادات مذهبي بر رشد اقتصادي حاصل شده است و نه برعكس. ما استدلال كرديم چرا مساله صرفاً يك همبستگي ساده نيست و رابطه اي علي برقرار است و چرا جهت آن از دينداري به سمت رشد اقتصادي است.
نتيجه گيري
در پايان اجازه دهيد كارهاي ديگري كه در حال انجام هست را تشريح كنم. علاوه بر اثرات دينداري بر عملكرد اقتصادي، به دنبال سنجش اثرات دينداري بر ديگر شاخص هاي سياسي و اجتماعي هستيم. به عنوان مثال مي خواهيم بدانيم آيا دين تاثيري در تحقق و حفظ از دموكراسي و آزادي هاي ليبرال دارد. همچنين مايل به دانستن اين نكته هستيم كه آيا دين در هر كشور بر متغيرهايي چون نرخ زاد و ولد، بهداشت و آموزش تاثيرگذار است يا نه؟
ما همچنين به دنبال دانستن اين هستيم كه چرا در برخي كشورها دين رسمي دولتي وجود دارد و در برخي ديگر چنين چيزي وجود ندارد. سابقه برخي اديان رسمي دولتي به صدها سال قبل باز مي گردد. به عنوان مثال سوئد كليساي لوتري را در قرن پانزدهم همزمان با اصلاحات در كليسا پذيرفت و بيش از 400 سال آن را حفظ كرد با وجود اينكه كشوري غيرمذهبي شد. سوئدي ها تنها در سال 2000 بود كه كليساي لوتري را به عنوان دين رسمي دولتي ملغي كردند. بسياري از كشورها دين رسمي دارند صرفاً به اين دليل كه مثلاً 400 سال قبل اتفاق خاصي رخ داد. مثلاً هنري هشتم تصميم گرفت ديگر كليساي كاتوليك را نمي خواهد. نمونه هاي متعددي از كشورهايي وجود دارد كه دين رسمي را ملغي كرده اند. به عنوان مثال اگر به فاصله سال هاي 1900 تا 2000 بنگريم، بسياري از كشورها كه دين رسمي داشتند آن را رها كردند.حتي با افول رژيم هاي ماركسيست، در بسياري از جاها اديان رسمي احيا شدند. اين واقعيت در كشورهاي آسيايي كه قبلاً تحت سلطه شوروي بودند بسيار صادق است.
منبع:رستاك
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
دوشنبه 23 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]