واضح آرشیو وب فارسی:آفرينش: انسان آرماني در غزليات عطار نيشابوري
اشعار عطار همانند بسياري از شعراي پارسي گوي ديگر مملو از مضاميني است كه مي توان سيماي انسان آرماني را از طريق آن ترسيم نمود . بررسي اشعار عطار نشان مي دهد كه آثار او اكنده از مفاهيم مذهبي و عرفاني است كه مي توان با بررسي آن مفاهيم ديدگاه عطار در باره انسان آرماني ( كه همانا در علم نوين روان شناسي تحت عنوان سلامت روان مطرح شده ) را استنباط كرد. يكي از مفاهيم معمول در غزليات عطار مفهوم عشق مي باشد و به نظر مي رسد كه عطار به شيوه اي خاص با اين كلمه و با اين مفهوم برخورد نموده است. در اين متن بر آنيم تا با بررسي مفهوم عشق از ديدگاه عطار و بررسي جايگاه عشق در اشعار او به ديدگاه اين شاعر بزرگ درباره انسان آرماني پي ببريم.
بررسي غزليات عطار نشان مي دهد كه او عشق را والاترين و متعالي ترين مرحله تكامل انسان و بشر مي داند او معتقد است انسان بدون عشق انساني است كه در مرحله خورد و خواب و تخته بند تن باقي مانده است . اشتياق شديد به زيبايي انسان حساس و عاطفي را بر مي انگيزد كه براي رسيدن به نيكي و پاكي و ادراك خير و جمال باطن به حركتي نفساني در اعماق قلب و روح خود بپردازد . عشق عرفاني كه حاصل سير جان و روان آدمي از تمايلات مادي و عبور از خواسته هاي پست حيواني است. با شناخت و معرفت حق همراه و نقطه اوج و اتصال بشر به جنبه الهي خود و اتحاد با منبع و مبدا» كمال مطلق است. اين كيفيت انساني همراه و اشتياق دردناك وصال موجب شديد ترين هيجانات روحي در انسان مي شود و عاشق را با نياز جانسوز وصال و عطش پيوستن به مبدا» آفرينش دين و دل باخته و سر از پاي نا شناخته, در كوره راه هاي پرپيچ و خم و ناهموار هفت وادي رنج و بلا به اميد يافتن كم ترين نشان از معشوق سرگردان رها مي سازد. عاشق حق سنگلاخ طلب را نااميدانه با پاي پرآبله مي پيمايد و سرانجام در بيان حيرت در حسرت يافتن قطره اي از چشمه ازلي حق به تمامي محو و فنا مي گردد. كه وصال يار همين است.
در ادب فارسي از قرن چهارم به بعد عشق عرفاني والاترين جوهر شعر و بزرگترين منبع الهام شعرا و ادبا بوده است و بزرگان شعر و ادب ما را اين زلال مستي بخش براي غنا بخشيدن به انديشه و بيان خود جرعه ها نوشيده اند و بهره ها برده اند اين غنا و تعالي در محتوا و مضمون كلام ادبي از قرن ششم به بعد با ظهور شعراي عارف بزرگي چون سنايي و عطار و مولانا به اوج رسيد.
شيخ فريدالدين عطار نيز كه به حق بزرگترين شاعر عارف قرن ششم هجري است, در آثار متعدد مكتوب خود از اين سرچشمه بيكران و پايان نايافتني فيض ها برده و افاضه ها نموده است . عطار در شناخت حق و معرفت رموز عشق رباني در مرتبه بسيار بالايي از سير و سلوك قرار دارد . از اين جهت شايد مناسب تر باشد كه او را عارف شاعر بناميم تا شاعر عارف , همچنان كه با مروري بر ديوان اشعارش در مي يابيم كه قالب كلام و محدوده واژگان , براي بازگو كردن جوششي كه در درون دارد. رسايي لازم و كافي را ندارد. در غزليات , عشق اصلي ترين و شايد تنها محور مضامين است و " وهرچه رود جز حديث عشق افسانه است".
دراين متن نگاهي مختصر خواهد شد بر تجلي عشق و مفهوم آن و مراحل عشق عرفاني از ديدگاه عارف و سالك بزرگ طريق محبت تا بدين وسيله مراد او از آن را دريافته و آن را به حوزه روان شناسي به ويژه سلامت روان مرتبط سازيم.
عشق چيست؟
از نظر عطار , عشق پديده اي است غير قابل وصف و بي شرح و بيان كه به عبارت نمي گنجد و تنها به اشارت توصيف مي شود:
سخن عشق جز اشارت نيست
عشق در بند استعارت نيست
در عبارت همي نگنجد عشق
عشق از عالم عبارت نيست
واقعه اي است كه هر كه در آن افتد به سلامت برنخيزد و دل و جانش برباد فنا رود.
بيچاره دلم در سر آن زلف به خم شد
دل كيست كه جان نيز در اين واقعه هم شد
چون پرده برانداختي از روي چو خورشيد
هرجا كه وجودي است از آن روي عدم شد
راه تو شگرف است به سر مي روم آن ره
زان روي كه كفر است در آن ره به قدم شد
در جاي ديگر اشاره مي كند:
همه در جام بمانديم مدام
اثر گرد ره يار كجاست
گشت عطار در اين واقعه گم
اندر اين واقعه عطار كجاست
و نيز آتشي است كه خشك و تر مي گيرد:
گر پرده ز خورشيد جمال تو بر افتد
گل جامه قبا كرده ز پرده به در افتد
بر چشم و لبم زاتش عشق تو بترسم
كين آتش از آن است كه در خشك و تر افتد.
ديگر عرفا نيز از دير باز عشق را مقوله اي توصيف ناپذير دانسته اند و تعريف گوناگوني كه در آن داده اند به واقع هيچ يك نتوانسته است اين كشش جادويي به سوي اتحاد با معشوق ازلي را تشريح كند , بيان حضرت مولانا :
هرچه گويم عشق را شرح و بيان
چون به عشق ايم خجل گردم از آن
اعتراف واضحي در اين زمينه است محبت صفتي است كه خلق از وي عاجز آمدند . هيچ واصف كه مر محبت را وصف كرد . از عين محبت خبر نكرد . ليكن آنچه گفتند اوصاف محبت گفتند.
خاصيت عشقت كه برون از دو جهان است
آن است كه هرچيز كه گويند نه آن است
برتر زصفات خرد و دانش و عقل است
بيرون زضمير دل و انديشه جان است
از وصف تو شرح كه دادند محال است
وز عشق تو هر سود كه كردن زيان است
ذره جادويي
عرفا و شعرا بر اين عقيده اند كه همه عالم پرتوي از جمال طلعت دوست است . ذره اي به عظمت جهان , مبدا» كل حيات و منشا» تكوين همه عناصر هستي است و عالم كثرت از اين نقطه وحدت به ظهور پيوسته و به مدد نيروي شگرف او از ظلمات نيستي به در آمده و صورت هستي كمال پذيرفته است و سرانجام نيز عالم كثرت در ذرات باري تعالي محو و نابود مي شود و تنها اوست كه ماندني است.
عطار نيز چون ديگر عرفا , براين انديشه وحدت وجودي است و جز» جز» پديده هاي مادي و معنوي جهان را تجلي ذات و صفات معشوق مي داند.
رويت زبرق ناگهان يك شعله زد آتش فشان
هرلحضه آتش صد جهان در مرد و زن افتاده شد
برقي برون جست از قدم بركند گيتي را زهم
پس نور وحدت زد علم تا ما و من افتاده شد
و در جاي ديگر اشاره مي كند:
ذره اي خورشيد رويش شد پديد
ولوله در جن و انسان اوفتاد
همچنين بيتي از او مي فرمايد:
يك شعله آتش از رخ تو بر جهان فتاد
سيلاب عشق در دل مشتي خراب بست
و نيز اشاره مي كند:
در تافت روز اول يك ذره عشق از غيب
افلاك سرنگون گشت ارواح نعره زن شد.
عشق موهبت الهي براي زندگي
عطار معتقد است كه عشق موهبتي است الهي كه به هركس داده نمي شود و فقط جان هاي آگاه ودل هاي دردمند وارواح مستعد , لياقت آن را دارند. عشق نوري است كه خداوند بر دل صالحان مي تاباند و آتشي است كه جز در آسمان جان پاكان و نيكان نمي گيرند. بنابراين عطار انساني را كمال يافته مي داند كه عاشق باشد . عشق به تنها خالق و تنها عشق را وسيله ايجاد كننده ارتباط واقعي با خدا مي داند.
عشق جز بخشش الهي نيست
اين به سلطاني و گدايي نيست
عشق وقف است بر دل پردرد
وقف در شرع ما بهايي نيست
ادامه دارد
يکشنبه 22 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفرينش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 312]