تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 13 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):سجده شكر برهرمسلمانى واجب است،با آن نمازت را كامل و پروردگارت را خشنود مى سازى و فرش...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837374483




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ما فيلم مي‌سازيم تا آدم‌ها حرف بزنند


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: ما فيلم مي‌سازيم تا آدم‌ها حرف بزنند
تلويزيون- ندا رجبي:
سعيد شاهسواري را پيش‌تر به عنوان تدوين‌گر مي‌شناختيم اما چند سالي است كه تكرار نام او در تيتراژ چند سريال و فيلم به عنوان تهيه‌كننده، نويسنده و تدوين‌گر نشان مي‌دهد كه برخلاف آنچه خودش معتقد است جاه‌طلبي و علاقه‌اش به مال خود كردن اثر، باعث شده توانايي‌هايش را در زمينه‌هاي مختلفي پرورش دهد و موفق هم باشد.

سريال بيگناهان همكاري مجدد سعيد شاهسواري و احمد اميني (كارگردان) است، بعد از مجموعه موفق «اولين شب آرامش» كه مدتي است از شبكه 3 سيما در حال پخش است و با وجود زمان نه‌چندان مناسب پخش با استقبال خوبي از جانب مخاطب روبه‌رو شده. گفت‌وگوي ما با شاهسواري بخشي از جزئيات اين همكاري و تاييد سلايق وي در اثر را توضيح مي‌دهد كه در ادامه مي‌خوانيد.

* شما كه نويسندگي، تهيه‌كنندگي و تدوين سريال‌هايتان را انجام مي‌دهيد چرا كارگرداني را هم برعهده نمي‌گيريد تا خيال خودتان را راحت كنيد؟

كارگرداني، جاه‌طلبي مي‌خواهد كه من ندارم.

* مطمئنيد كه جاه‌طلب نيستيد؟!

حالا اينكه نظر شخصي است درباره خودم اما در مورد وظايفي كه در كار دارم، تدوين را كه من سال‌هاست انجام مي‌دهم.

* حرف من اين است كه وقتي كسي كاري كه خودش نوشته تدوين مي‌كند و از طرفي تهيه كار هم برعهده خود اوست، يعني دوست دارد يك كار شخصي با سليقه خاص خودش توليد كند.

البته من اعتقادي به كار شخصي ندارم. اين طبيعي است كه وقتي كاري را خودم تهيه كردم خودم هم تدوينش كنم، اما هميشه هم اين‌طور نيست. در مورد نويسندگي و تهيه هم هر دو اجباري بود. من اصلا رفته بودم يك كاري را كارگرداني كنم، تهيه كننده كار ديگري شدم! منظورم 8 سال پيش است و دليل اينكه چرا خودم نوشتم اين است كه آدم كم‌حوصله‌اي هستم؛ برايم سخت است صبر كنم تا يكي از در بيايد و يك فيلمنامه بدهد دستم كه با يك حداقل‌هايي بسازم و يك حداكثري را هم از آن توقع نداشته باشم. بحث سختگيري نيست، فقط هر كسي براي خودش سليقه‌اي دارد و شايد ايراد من اين است كه نمي‌توانم اين را به نويسنده ديگري منتقل كنم؛ اين است كه باز اجبارا خودم مي‌نويسم.

* چرا احمد اميني را براي كارگرداني انتخاب كرديد؟

براي اينكه خيلي دوستش دارم.

* خودش را دوست داريد يا كارش را؟

من آدم‌ها را بيشتر از كارشان دوست دارم چون كارهاي ما تابع‌اند و وقتي آدم‌ها كارشان تابع مي‌شود ممكن است در موقعيتي قرار بگيرند كه مثل هر هنرمند ديگري هزار و يك مسئله داشته باشند تا كار، آن چيزي نشود كه باب ميل‌شان است؛ مخصوصا در سينما. خيلي هم طبيعي است اما در مورد آقاي اميني، من 23 ساله بودم كه ايشان اولين فيلم‌شان را ساختند و در آن پروژه من دستيار تدوين بودم. بعد از آن يك سريال‌شان را مونتاژ كردم و بعد فيلم چتري براي دو نفر را و به اين ترتيب يك رابطه حرفه‌اي و دوستانه طي اين
18 سال بين ما شكل گرفته و تداوم داشته، پس مسلم است كه بتوانيم با هم همكاري خوبي داشته باشيم.

* مي‌توان گفت هم سليقه هم هستيد، چون كارهاي قبلي آقاي اميني در سينما شباهت‌هايي به فضاي كار شما دارد.

بله، خب يكسري اشتراكات ذهني داريم.

* اگر غير از اين بود و كارگرداني با نگاه و سليقه‌اي دور از شما وارد كار مي‌شد ممكن بود حس كند از هر طرف توسط شما محاصره شده و با اختياراتي كه داريد قدرت هيچ مانوري ندارد.

نه، اصلا چنين رابطه‌اي بين من و آقاي اميني وجود ندارد. البته من از زماني كه نگارش فيلمنامه تمام مي‌شود و آن را به كارگردان مي‌سپارم ديگر اعمال نظري به معني دخالت در كار ايشان ندارم. با هم گپ مي‌زنيم اما اصلا سليقه آقاي اميني است كه اجرا مي‌شود. بعضي وقت‌ها به شكل اجرا در متن وفادار مي‌مانند و گاهي هم شكل ديگري به آن مي‌دهند. من مطلقا دخالتي نمي‌كنم و لذتش در همين است.

* همين اختلاف‌سليقه باعـث مي‌شود يك چيـزهـايي تـوسط كارگردان به كار شما اضافه بشود؟

گــذشته از اينكـه كارگرداني يك بلد بودني مي‌خواهد كه من شخصا فكر مي‌كنم اين را بلد نيستم دليل ديگري كه خودم دوست ندارم نوشته‌‌ام را كارگرداني كنم همين است. من همين رابطه‌اي كه با احمد اميني دارم را با بيژن ميرباقري هم دارم و كارهايي را نوشته‌ام و تدوين كرده‌ام و تهيه‌كننده‌اش بوده‌ام كه او كارگرداني كرده، همين‌طور در مورد فرزاد مؤتمن. همه لذت من اينها است؛ چيزي را كه نوشته‌ام توسط آدم ديگري كه دوستش دارم، قبولش دارم ولي ممكن است يك جاهايي اختلاف سليقه هم داشته باشيم ساخته شود و واقعا همان‌طور كه گفتيد دلم مي‌خواهد چيزهايي به كار اضافه شود كه از من برنيامده يا در ذهن و سليقه من جايي نداشته.

* البته با وجود تفاوت‌ها همه كارهايي كه شما نوشته‌ايد فضاي نزديك به هم دارند و قابل تشخيص‌اند.

شايد، اما اين تاثيري نيست كه من به كار تحميل كنم به اين معني كه بالاي سرش ايستاده باشم. من براي هر كارگرداني نوشته‌ام. اگر توجه كنيد كار استيل خود آن كارگردان را دارد ضمن اينكه وقتي مي‌خواهم بنويسم مي‌دانم براي چه كارگرداني مي‌نويسم و چه‌جوري مي‌نويسم.

* پس قبل از نگارش، كارگردان انتخاب شده؟

بله. حتي بازيگران كار هم تقريبا مي‌دانم كه چه كساني هستند. مثلا در بيگناهان نقش جلال از ابتدا براي داريوش فرهنگ نوشته شد يا نقش آصف براي مسعود كرامتي.

* جمع شدن 4 تا كارگردان در كنار هم براي بازي در اين سريال هم مسئله جالب توجهي است. چه‌طور تصميم به اين كار گرفتيد؟

البته توضيح بيشتر را در اين‌باره بايد آقاي اميني بدهند اما اين ايده را ما از زمان ساخت سريال اولين شب آرامش داشتيم كه آنجا ميسر نشد. با داريوش فرهنگ قبلا روزبرمي‌آيد را كار كرده بوديم... او بازيگر مورد علاقه و احترام من است. اما در مورد مسعود كرامتي، همان‌طور كه گفتم با توجه به شناختي كه من از قابليت‌هاي بازيگري‌ ايشان داشتم نقشي را براي ايشان نوشته بودم. در مورد مهدي پاكدل يا امير آقايي هم به همين ترتيب و همين‌طور پرويز پورحسيني عزيز كه در اولين شب آرامش نقش جلال را بازي كرد.

* اما در مورد حضور محمـدعلي نجفـي و همايون اسعديان در كنار داريوش فرهنگ و مسعود كرامتي، به نظرم غير از مسئله نقش، صميميتي كه در پشت صحنه داشته‌ايد هم بايد موثر بوده باشد تا بپذيرند كه چنين همكاري‌اي با پروژه داشته باشند.

بله، خب ما با هم دوست هستيم. من قبلا با همه اين عزيزان كار كرده بودم. براي آقاي نجفي يك فيلم و يك سريال مونتاژ كرده بودم. براي آقاي اسعديان و مسعود كرامتي هم همين‌طور.

* خب اين كار كردن با يك گروه ثابت با توجه به اين همه شباهت كارهايتان به هم، به آن لطمه نمي‌زند؟

به نظرم اولين شب آرامش و بيگناهان هيچ نزديكي با هم ندارند مگر در بعضي جزئيات كه به هم پيوندشان داده و اتفاقا شخصي هم هست و بعيد مي‌دانم كسي متوجه آنها شده باشد.

* چرا، روابط آدم‌ها كه يك حالت زنجيره‌وار دارد؟

بله. اين را قبول دارم كه چنين حالتي در روابط حاكم است اما اين باعث نمي‌شود كارها عين هم باشند.

* البته داستان كه براي مخاطب، اصل ماجرا محسوب مي‌شود متفاوت است و يك ويژگي‌هايي هم در آن هست كه كار قبلي نداشته، از خيلي لحاظ‌ها هم پخته‌تر شده. اما محور گفت‌وگوي ما سبك كار شماست كه خيلي شخصي است و تعلقاتي وجود دارد كه در همه كارهايتان ديده مي‌شود.

ببينيد من وقتي فيلمنامه را مي‌نويسم نمي‌دانم به طور قطع چه اتفاقي قرار است بيفتد؛ چيزي شبيه بداهه‌نوازي در موسيقي؛ يعني روي كاغذ كه مي‌آيد ممكن است آني نباشد كه اول قصد داشته‌ام بنويسم. بارها شده كه سكانسي را با يك پيش‌فرض نوشته‌ام و بعد به نتيجه‌اي 180درجه دور از آن پيش‌فرض رسيده‌ام؛ مثلا صحنه دعوا به يك صحنه عاشقانه تبديل شده يا برعكس و گذشته از اين، واقعيت اين است كه من خيلي سابقه طولاني در نوشتن فيلمنامه ندارم. حدود 9 تا كار نوشته‌ام ولي زمان زيادي سپري نشده كه بخواهم ادعا كنم توانايي ايجاد تنوع در كارهايم را دارم و واقعا اين چالش براي خودم وجود دارد كه هر بار شروع مي‌كنم به نوشتن چه اتفاق تازه‌اي قرار است بيفتد. الان يك كار تاريخي را نوشتم در حد يك طرح و باز ديدم يك چيزهايي در آن مشابه مثلا «اولين شب آرامش» است.

* به گمانم بيشتر به خاطر حال‌وهواي نوستالژي است كه بر كارهايتان حاكم است؛ آدم‌هايي كه مدام در حال جست‌وجوي گذشته‌اند.

من هيچ فيلمي را در تاريخ سينما نمي‌شناسم كه از گذشته به حال نيامده باشد.

* اين فرق دارد. بعضي كارها زمان حال‌شان هم بوي گذشته مي‌دهد.

آخر ، كلمه نوستالژي يك نگاه غربت‌آلود و تلخ را تداعي مي‌كند؛ مثل اينكه آدم‌ها مدام بگويند چرا الان اين‌طوري شده؟ دلم گذشته‌ها را مي‌خواهد و... .

* خب مگر كارهايتان همين شكل نيست؟

در يك مواردي بله. خب به خاطر اينكه يك چيزهايي از گذشته خيلي خوب است واقعا. شما نمي‌توانيد انكارشان كنيد. ولي اين فرق مي‌كند و اصلا به معني بيزاري از اوضاع و احوال امروز نيست.

* مثلا موسيقي كلاسيك كه در اولين شب آرامش اتفاقا خيلي خوب جواب داد و دوست‌داشتني هم بود حالا در بيگناهان، چند برابر شده و تنوع ‍‌ استفاده از سبك‌هاي مختلف كه گاهي در يك قسمت چند بار تكرار مي‌شود كمي توي ذوق مي‌زند.

سليقه‌اي است. همه نظر شما را ندارند.

* البته اين يك مثال براي بحث بود.

خب بله، موسيقي‌اي كه گفتيد عمدي است. به خاطر اينكه موسيقي آن موقع قشنگ‌تر از موسيقي الان‌مان است. چه كارش كنم؟ طبيعي است كه دلم مي‌خواهد بگويم اينها هم بوده!

* مي‌خواهيد مردم ياد آن ترانه‌ها بيفتند و مسلما آن ترانه‌ها براي خيلي‌ها خاطراتي را زنده مي‌كند و...

نه، من نمي‌خواهم بغضي در گلوي كسي بياورم و... نه. فقط مي‌خواهم بگويم اين هم هست.

* در مورد آدم‌هاي قصه‌تان كه همه يك جور رازداري و نگراني دارند و هر كدام يك علامت سؤال هستند چطور؟

در اين‌باره كه شباهت آگاهانه است. اصلا اين عمدي است كه من دارم و اگر اسم كاراكترهايم را تغيير نمي‌دهم به خاطر همين است. اگرتوجه كرده باشيد من هم در اولين شب آرامش و هم در بيگناهان شخصيت‌هايي دارم با نام‌هاي جلال، فروغ، نوشين، ليلا؛ حتي سكانسي بود در اولين شب آرامش كه پرويز پورحسيني در نقش جلال بازي مي‌كرد و در داستان «بيگناهان» و يك مجموعه ديگري كه نام آن «بيقراري» است قصه‌اي تعريف مي‌كرد. مطمئنا اين را فقط خودم مي‌دانم و كاملا شخصي است؛ جايي كه پرويز پورحسيني داستاني راجع به يك رابطه سه نفره كه خودم بودم و دو تا از دوستانم تعريف مي‌كرد. بيگناهان پارت اول است، اولين شب پارت دوم و بي‌قراري پارت سوم اين سه‌گانه .

* عجب! حالا اين آدم‌ها از كجا مي‌آيند؟

اينها آدم‌هايي هستند كه من فكر مي‌كنم با آنها راحت‌تر مي‌نويسم و راحت‌تر حرف مي‌زنم و بهتر مي‌فهمم‌شان. به هر حال نويسندگي يك جلوه‌گري است و شكي نيست كه يك نويسنده تلاطم‌هاي روحي‌اش را مي‌نويسد و كابوس‌هايش را. به نظر من هيچ نويسنده‌اي نيست كه وقتي دارد مي‌نويسد يا شاعري كه شعر مي‌گويد فكر نكند دارد كابوس‌هايش را‌ مي‌نويسد. حتما قرار نيست آن اتفاق‌ها براي نويسنده افتاده باشد، اما مطمئنا كابوسش بوده و از يك خويشتن‌خويشي مي‌آيد و دور از انتظار نيست كه شبيه هم بشود و بعضي نويسندگان بزرگ هم اصلا در اين مورد عمد داشته‌اند؛كساني كه من خيلي هم دوستشان دارم و البته من قابل مقايسه با آنها نيستم؛ مثل محمود دولت‌آبادي. بعد هم ما مگر چند نفر را بلديم بنويسيم؟ چقدر ديده‌ايم؟ چقدر خوانده‌ايم؟

* البته از طرفي هم اگر سعي كنيد از آن شباهت فرار كنيد كار بي‌معني مي‌شود.

گفتم من كه نمي‌فهمم تنوع در نويسندگي يعني چه. در كارگرداني مي‌فهمم اما در نويسندگي...؟

* اما اين كابوس‌ها كه گفتيد جالب است. اصلا چيزهايي كه به نظر همه عادي و كوچك است وقتي خواب و خيال كسي شود، كابوس كسي شود كه آن را بزرگ ببينيد تبديلش مي‌كند به يك اثري كه حالا توجه همه كه بي‌اهميتش مي‌پنداشتند را جلب مي‌كند و مي‌فهمند كه «اي دل غافل! چه مهم بود ما نمي‌دانستيم!»

در كارهاي من هميشه اين جمله وجود دارد و يك جايي كاراكترهايم مي‌گويند «من خواب ديدم...»؛ ناخودآگاه هم هست. هميشه يك آدمي پشت يك سدي وجود دارد كه مي‌خواهد از آن طرف خبردار بشود ديگر.

* همين است كه آدم‌هايتان همه معما هستند و مخصوصا در «بيگناهان»، معما پشت معما كه ذهن بيننده را به خود مشغول مي‌كند.

درست است. همه يك جايي‌شان مي‌لنگد و يك درگيري در يك جاي زندگي‌شان دارند.

* حتي پليس قصه! اما اين شكل كار در پخش هفتگي كمي ذهن بيننده را خسته مي‌كند. خيلي بايد حوصله داشته باشد كه يك هفته صبر كند بلكه يك ذره از راز شما را كشف كند و تازه باز سؤالي هست كه به سؤال‌هاي قبلي اضافه مي‌شود.

بله، شايد اگر هر شب پخش مي‌شد بهتر بود. راستش من و آقاي اميني هم مي‌دانستيم كه اين شكل داستان ما قدري غيرمتعارف است‌ اما دوست نداشتم هر شب پخش شود. هفته‌اي دو شب هم مناسب نيست؛ بيننده تاريخ‌ها را گم مي‌كند.

* پخش جمعه به جذب مخاطب لطمه نزده؟ پيش از اين شبكه 3 جمعه‌ها فقط سريال خارجي پخش مي‌كرد.

گمان نمي‌كنم تاثيري داشته باشد. البته هنوز در قسمت‌هاي اول هستيم اما بيننده‌هاي كار زياد است. در مقايسه با سريال «اولين شب آرامش» واكنش‌ها عميق‌‌تر و جدي‌تر است. البته من «اولين شب...» را خيلي دوست دارم و قصد قياس با هم را ندارم. اينها دو كار متفاوتند اما در آن سريال ما تقريبا تمام عناصر كليشه‌اي كه بيننده را بنشاند پاي تلويزيون داشتيم. در قسمت اول دختري بود كه سر سفره عقد به پسري كه دوستش هم داشت مي‌گفت «نه» و همين شوك كافي بود براي اينكه بيننده تا پايان سريال را دنبال كند.

* «بيگناهان» هم البته چنين عناصري را دارد اما در كنارش يك داستان آرام و غم‌انگيز چند تا پيرمرد هم هست.

بله. ولي نمي‌دانم در بيگناهان، همسنگ آن اتفاق و شوك چيست. مثل اينكه يكي زده برادر زنش را كشته، اين قدرت را دارد و اين سنگي كه ما برداشتيم و اتفاقي كه 26 سال قبل افتاده مي‌تواند هنوز همان‌قدر داغ باشد يا فقط مي‌شود با آن داستان را جلو برد. حالا در «اولين شب...» مثلث عشقي وجود داشت؛ چه‌بسا مربع وجود داشت.

* اما آدم‌ها يك تفاوت مهمي دارند با «اولين شب آرامش» در آنجا همه قسمت‌هاي پاياني سياه و سفيد بودند؛ يعني يك قضاوتي درباره آنها داشتيم و در پايان اين قضاوت به هم مي‌ريخت. اما در «بيگناهان» با آدم‌هايي روبه‌رو هستيم كه از همين قسمت اول قدرت قضاوت را از ما مي‌گيرند و كاملا واقعي و چند وجهي هستند درست مثل يك آدم.

چه خوب!

* اما پايان تمام كارهاي پليسي هم خودش هميشه مسئله بوده.

اين يك مجموعه حادثه‌اي است، يك مجموعه اتفاق كه باعث مي‌شود آدم‌ها يك وجه ديگر از خودشان را ببينند. حالا اينكه مي‌گويند چرا گره‌ها در دو قسمت آخر باز مي‌شود، من مي‌گويم كجا باز شود؟ قسمت اول خوب است؟! خب بالاخره يك جايي بايد باز شود، بايد تمام شود. پس ما كي بايد تمامش كنيم؟

* مسئله اين است كه به چه‌ صورت تمامش كنيد.

با اين موافقم. با اينكه ما ممكن است بد تمام كنيم يا خوب.

* يك مدل ديگري هم كه خيلي مد شده پايان باز است ‌!

در تلويزيون البته نمي‌شود اين كار را كرد وگرنه درستش همين است.

* بهتر كه نمي‌شود. در سينما هم به قدر كافي افراط كرده‌اند در اين باره و هر بلاتكليفي
و به بن‌بست‌خوردني را براي جمع‌بندي ماجرا پايان باز تعبير مي‌كنند.

حالا... ولي در اين كار گره‌ها باز مي‌شود. در 5 قسمت آخر در مورد بد و خوبش بايد ببينيد و قضاوت كنيد. البته بعضي‌ها حدس‌هايي مي‌زنند و هيچ‌كدام هم درست نيست. ولي در كل ما يك سري آدم‌ عادي را نشان مي‌دهيم و اميد من اين بود كه اينها همين‌طور كه دارند عادي زندگي‌شان را مي‌كنند، من هم عادي توانسته باشم تمامش كنم و اصلا ادعا نمي‌كنم كه خوب تمام كرده‌ام. فراموش نكنيد كه به هر حال ما راجع به پايان‌بندي هميشه معضلاتي داريم. يك سفارش ناگفته داريم. يك نگراني خيلي بزرگ داريم كه تلخ تمامش كنيم مي‌گويند تلخ بود، شاد تمام كنيم مي‌گويند فيلمفارسي شد، بينابين تمام كنيم فحش مي‌شنويم. ولي من مي‌گويم اگر آدم‌ها در پايان قصه‌شان، رفتارشان و روابط‌شان منطقي به نظر برسد درست است. با اين حساب به گمانم بد تمام نشده. به هر حال رويارويي آدم‌هاست، چيز عجيب و غريبي نيست. حرف زدن آدم‌هاست.

* به قول فيلمسازان ما زندگي كنند؟!

نه، حرف بزنند. ما اصلا فيلم مي‌سازيم تا آدم‌ها حرف بزنند.
 يکشنبه 22 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن