تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833366399
تختي هميشه قهرمان
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: "تختي" هميشه قهرمان
دفتر پژوهش و بررسيهاي خبري: با فرارسيدن 17 دي 87 ، چهل و يكمين سالگرد درگذشت جهانپهلوان غلامرضا تختي فراررسيد.زندگي جاويد اين پهلوان مردم، فصلي است كه به شهادت 35 سال حضور مستمر و بالنده او هرگز آخرين فصل حيات او نبوده است.
غلامرضا تختي در روز پنجم شهريور ماه 1309 در خانواده اي متوسط و مذهبي در محله خاني آباد تهران به دنيا آمد."رجب خان"- پدرتختي- غير از وي دو پسر و دو دختر ديگر نيز داشت كه همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند."حاج قلي"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعريف مي كنند كه حاج قلي در دكانش بر روي تخت بلندي مي نشست و به همين سبب در ميان اهالي خاني آباد به حاج قلي تختي شهرت يافته بود. همين نام بعدها به خانواده هاي رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگي" تبديل شد.
رجب خان با پولي كه از ماترك پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه آهن زميني خريده و يك يخچال طبيعي احداث كرده بود و از همين راه مخارج زندگي خانوادگي پرجمعيت خود را تامين مي كرد.
نخستين واقعه اي كه در كودكي غلامرضا روي داد و ضربه اي بزرگ و فراموش نشدني در روح او وارد كرد، آن بود كه مرحوم پدرش براي تامين معاش خانواده ناچار شد خانه مسكوني خود را گرو بگذارد.
تختي سال ها بعد در آخرين مصاحبه خود با يادآوري اين ماجراي تلخ مي گويد:" يك روز طلبكاران به خانه ما آمدند و اثاثيه خانه و ساكنينش را به كوچه ريختند، ما مجبور شديم كه دو شب را توي كوچه بخوابيم. شب سوم اثاثيه را برديم به خانه همسايه ها و دو اتاق اجاره كرديم. چندي بعد روزگار عرصه را بيشتر بر پدرم تنگ كرد تا اين كه مجبور شد يخچال طبيعي اش را نيز بفروشد. اين حوادث تاثير فراواني در روحيه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحي او در سال هاي آخر عمر شد."
در چنان شرايطي، غلامرضا تنها 9 سال به تحصيل پرداخت. وي خود مي گويد:" مدت 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري كه در همان خاني آباد قرار داشت، درس خواندم، ولي تنها خاطره اي كه از دوران تحصيل به ياد دارم، اين است كه هيچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگي در ميان مردم و براي مردم درس هايي به من آموخت كه فكر مي كنم هرگز نمي توانستم در معتبرترين دانشگاه ها كسب كنم.
زندگي همچنين به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آن جا كه در حد توانايي من است، به آنان كمك كنم، حال اين كمك از چه طريقي و از چه راهي باشد، مهم نيست. هر كس به قدر تواناييش..."
غلامرضا، ورزش را از نوجواني آغاز كرد. ورزش ابتدا براي او نوعي تفنن و سرگرمي بود. در همان اوان، خيال قهرمان شدن، مدتي او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجواني كه تازه به فكر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت كه ورزش براي تندرستي و سلامت جان و تن هر دو لازم است.
شادروان تختي در مصاحبه اي با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجواني اش مي گويد" با آن كه علاقه فراواني به ورزش داشتم، مجبور بودم كه در جستجوي كاري برآيم. زندگي ، نان و آب ، لازم داشت. براي مدتي به خوزستان رفتم و در ازاي روزي هفت يا هشت تومان، كار كردم. دنيا در حال جنگ( جنگ جهاني دوم) بود، زندگي به سختي مي گذشت."
آشناي حقيقي تختي با ورزش و كشتي در باشگاه " پولاد" آغاز شد. وي كه پيش از اين گودها و زورخانه هاي فراواني ديده بود و شيفته تواضع و افتادگي پهلواناني كشتي و ورزشي باستاني شده بود، براي نخستين بار درسال 1329 به باشگاه پولاد( واقع در خيابان شاهپور سابق) رفت و به دليل علاقه و استعداد وافري كه نسبت به كشتي نشان داد مورد توجه مرحوم " حسين رضي زاده" مدير آن باشگاه قرار گرفت.
تختي، خود مي گويد:" رضي خان آدم خوبي بود، اگر كسي را نشان مي كرد و مي ديد كه استعداد كشتي دارد، دست از سرش بر نمي داشت. در گرماي تابستان لخت مي شديم و هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا چندين ساعت كشتي مي گرفتيم، از دوش آب گرم و حمام خبري نبود . كشتي گيران براي وزن كم كردن، به خزينه مي رفتند تشك هاي كشتي را با پنبه پر مي كردند، اما خاك و خاشاك آن، بيش از پنبه بود."
تختي كه پس از بازگشت از خوزستان( مسجد سليمان) روانه خدمت سربازي شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصت ها و توجهات فراهم شده، به ويژه تشويق و حمايت دبير وقت فدراسيون كشتي كه در دژبان ارتش فعاليت داشت، تمرينات كشتي خود را بار ديگر آغاز كرد. تختي خود در اين باره مي گويد:" وقتي در سال 1328 در مسابقه بزرگ ورزشي( كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولين ضربه فني شدم. اما تمرين هاي جدي و سختي كه در پيش گرفتم، مرا ياري كرد تا حقيقت مبارزه را درك كنم، اگر چه شور پيروزي در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پيروزي مي دانستم."
به اين ترتيب تختي با تمرين و پشتكار مثال زدني رفته رفته خود را از ميان بازنده ها بيرون كشيد و سرانجام در سال 1330 در وزن ششم(79 كيلوگرم) به عضويت تيم ملي درآمد.
وي در نخستين دوره مسابقه هاي كشتي آزاد قهرمانان جهان( هلسينكي، 1951) با وجود آن كه هنوز 21 سال داشت، نايب قهرمان جهان شد.
درخشش خيره كننده تختي در رقابت هاي كشتي هلسينكي كه در نخستين حضوراو در مسابقه هاي قهرماني جهان در فاصله كمتر از دو سال از ورودش به ميادين ورزشي داخلي اتفاق افتاد، بيش از هر چيز نمايانگر ايمان و تلاش و اراده كم نظير تختي و همچنين استعداد و مهارت فوق العاده او در زمينه كشتي بود.
گفتني است در اولين دوره مسابقات قهرماني كشتي آزاد جهان كه از لحاظ تاريخي ميدان معتبر و تعيين كننده اي براي كشتي ايران و جهان بود، تيم ملي كشتي آزاد ايران با تركيب كامل و در هر هشت وزن آن زمان حضور پيدا كرد و با كسب دو نشان نقره( محمود ملاقاسمي و غلامرضا تختي) و دو نشان برنز، (عبدالله مجتبوي و مهدي يعقوبي) در نتيجه درخشان و غيرقابل تصور پس از تيم هاي ملي تركيه و سوئد عنوان سوم جهان را به دست آورد.
مسابقات سال 1951 هلسينكي(فنلاند) براي تختي آغار راهي بود كه طي 15 سال آينده با كسب ده ها پيروزي و فتح سكوهاي متعدد قهرماني در بزرگترين ميادين بين المللي كشتي ادامه يافت.
شادروان غلامرضا تختي در سال 1331 (1952) در نخستين حضور خود در رقابت هاي المپيك با كسب شش پيروزي و قبول يك شكست در برابر " ديويد جيما كوريدزه" از شوروي صاحب نشان نقره شد. وي در اين مسابقه ها توانست حيدر ظفر ترك را كه سال پيش با غلبه بر تختي قهرمان جهان شده بود را شكست دهد.
تختي در دومين دوره مسابقات جهاني كه در خرداد ماه 1333(1954) در توكيو برگزار شد، در وزن هفتم (87 كيلوگرم) به رقابت پرداخت كه با وجود پيروزي هاي درخشان و شايستگي فراواني كه از خود بروز داد با قبول يك شكست غيرمنتظره در برابر " وايكينگ پالم" سوئدي از راهيابي به فينال بازماند و در نهايت عنوان چهارمي اين وزن را به دست آورد.
تختي شش ماه بعد در يك ديدار دوستانه در سوئد،" پالم" را با ضربه فني شكست داد و باخت غافلگيرانه توكيو را به خوبي جبران كرد.
شادروان تختي همچنين در سال 1955 در جشنواره بين المللي ورشو موفق به كسب نشان نقره شد. اما سومين دوره مسابقه قهرماني جهان( استانبول،1957) تجربه تلخي براي مرحوم تختي بود. وي كه در اين دوره از رقابت ها، براي اولين و آخرين بار در وزن فوق سنگين آن زمان(87+ كيلوگرم) كشتي مي گرفت، به دليل وزن بسيار كمتر نسبت به رقيبان با دو باخت حذف شد.
پهلوان ايران با وجود حذف شدن در استانبول آبرومندانه كشتي گرفت و نتايجي كه به دست آورد با توجه به آن كه با وزن 92 كيلوگرم به مصاف كشتي گيران فوق سنگين رفته بود، در مجموع غيرقابل قبول نبود.
به عنوان نمونه "ديتريش" آلمان و " ايوان ويخريستيوك" روس، حريفان اصلي تختي در اين رقابت ها 110 كيلوگرم وزن داشتند و علاوه بر آن در وزن خود نيز از تجربه خوبي برخوردار بودند.
در بازي هاي المپيك ملبورن( استراليا) كه در آذرماه 1335 (1956) برگزار شد تختي يك بار ديگر در وزن هفتم (87 كيلوگرم) به مصاف رقبايي از شوروي، آمريكا، ژاپن آفريقاي جنوبي، كانادا و استراليا رفت و با شكست تمامي حريفان اولين نشان طلاي خود را به گردن آويخت.
اين براي نخستين بار بود كه دو قهرمان از آمريكا و شوروي در يك سكوي معتبر جهاني پايين تر از حريف ايراني قرار مي گرفتند.
جهان پهلوان تختي در اسفندماه همان سال با غلبه به مرحوم حسين نوري به مقام پهلواني ايران دست يافت و صاحب بازوبند شد و در سال هاي 1336 و 1337 نيز اين عنوان را تكرار كرد.
جهان پهلوان تختي در سال 1958 در بازي هاي آسيايي توكيو و مسابقات قهرماني جهان در صوفيه به ترتيب نشان هاي طلا و نقره اين رقابت ها را به گردن آويخت و در مهرماه سال 1338(1959) در چهارمين دوره مسابقات كشتي آزاد قهرماني جهان كه در تهران برگزار شد سومين عنوان قهرماني جهان خود را كسب كرد.
"بوريس كولايف" از شوروي تنها كشتي گيري بود كه با امتياز به تختي باخت و در 5 كشتي ديگر رقباي مجارستاني، لهستاني، فرانسوي، بلغار و ترك تختي با ضربه فني مغلوب پهلوان ايران شدند.
تيم ملي كشتي آزاد ايران كه در رقابت هاي تهران با اكتفا به دو مدال طلاي غلامرضا تختي و امامعلي حبيبي با وجود برخوردي از امتياز ميزباني در حفظ عنوان سومي سال هاي قبل نيز ناموفق بود در هفدمين دوره بازي هاي المپيك( ايتاليا،1960) تا مكان پنجم رده بندي سقوط كرد. تختي كاپيتان تيم ملي و پرتجربه ترين كشتي گير ايران كه در اين رقابت ها در وزن هفتم به ميدان رفته بود، پس از پيروزي در پنج ديدار با در مسابقه نهايي با قبول شكست در برابر "عصمت آتلي" از تركيه به گردن آويز نقره دست يافت.
مسابقه هاي قهرماني جهان در يوكوهاماي ژاپن ميداني فراموش نشدني براي كشتي ايران بود. تيم ملي كشتي آزاد كشورمان پس از حضور در 8 دوره مسابقات المپيك و جام جهاني در رقابت هاي جهاني 1959 ژاپن، پرافتخارترين حضور خود در تاريخ كشتي را رقم زد و با دريافت پنج نشان طلا، يك نشان نقره، يك نشان برنز و يك عنوان پنجمي به مقام قهرماني كشتي آزاد جهان دست يافت.
جهان پهلوان تختي كه در اين مسابقات در وزن 87 كيلوگرم به مصاف حريفان رفته بود با حضوري مقتدرانه آخرين مدال طلاي خود را به گردن آويخت.
كشتي گيران آزاد ايران در ششمين دوره رقابت هاي قهرماني جهان در توليد وي آمريكا (1962) نيز حضوري شايسته داشتند.
تيم ملي ايران اگر چه نتوانست مقام قهرماني خود را در اين مسابقات حفظ كند ولي كسب مقام سوم جهان نيز با توجه به كارشكني ها و ناداوري هايي كه در حق تختي و ساير كشتي گيران ايران روا شد نتيجه قابل قبولي تلقي مي شود. جهان پهلوان تختي در اين مسابقات با حضور مقتدرانه در برابر " وان براند" آمريكايي، " مريود" روسي و " عصمت آتلي" كه از قهرمانان صاحب نام وزن هفتم بودند از حيثيت كشتي ايران به خوبي دفاع كرد و در نهايت پس از تساوي با " مرويد" جوان تنها به دليل 200 گرم اضافه وزن نسبت به حريف از دريافت نشان طلا محروم شد و به گردن آويز نقره رضايت داد.
قهرمان ارزشمند ايران در شرايطي در اين ديدارها شركت كرد كه از بيماري خطرناكي رنج مي برد با اين حال عشق به ملت ايران او را به مصاف با بزرگترين قهرمانان جهان كشاند. شدت بيماري تختي به حدي بود كه پس از ديدار فينال سريعا به نيويورك منتقل و روز بعد در بيمارستان بزرگ نيويورك تحت عمل جراحي قرار گرفت.
در فاصله سال هاي 1962 تا 1966، جهان پهلوان تختي با وجود سن بالا همچنان عضو تيم ملي ايران بود. اما تنها در بازي هاي المپيك 1964 توكيو شركت كرد كه در اين ديدار با بداقبالي از كسب چهارمين نشان المپيك خود بازماند و به عنوان چهارمي جهان اكتفا كرد. البته جانشينان تختي در مسابقات جهاني صوفيه(1963) و منچستر(1965) از دريافت حتي يك امتياز در وزن هفتم ناموفق بودند، اين امر در كنار عشق وافري كه ملت ايران به جهان پهلوان داشتند، موجي از درخواست هاي مردمي و مطبوعاتي براي حضور مجدد تختي در رقابت هاي جهاني را برانگيخته بود. پهلوان 36 ساله ايران با وجود عدم آمادگي كافي و گذشتن از مرز بازنشستگي شركت در مسابقه هاي جهاني 1966 (تيرماه 1345) توليدو را پذيرفت.
تختي در مسابقات انتخابي مسابقات جهاني 1966 از نظر نتايج فني و پيروزي با ضربه فني، بهترين چهره شناخته شده و به عنوان بهترين كشتي گير وزن هفتم ايران راهي آمريكا شده بود با اين حال كارشكني و برخوردهاي سويي كه از سوي برخي افراد و مقامات نسبت به او روا مي شد روحيه او را تضعيف كرده بود.
جهان پهلوان تختي به هنگام عزيمت به آخرين سفر خود، در ميان خيل عظيم مردمي كه براي بدرقه او و همراهانش آمده بودند در گفت و گو با خبرنگار" كيهان ورزشي" گفت: هيچ چيز نمي تواند مرا خوشحال كند، پول، مدال طلا، عشق و حتي عشق.
نسبت به اين مردمي كه به فرودگاه آمده اند، احساس شرمندگي مي كنم. راستي چقدر محبت بدهكارم؟ من چرا بايد كشتي بگيرم؟ چرا بايد همراه تيم مسافرت كنم، تا سبب اين همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به اين پرسش را مي دانستم من هم مي توانستم ادعا كنم چون ديگران هستم... وقتي كسي نداند چه عاملي سبب خوشحالي اش خواهد شد، يقينا نخواهد توانست بگويد چرا كشتي مي گيرد و چرا همراه تيم مسافرت مي كند "
تختي كه بي اميد به مصاف تازه نفسي ها و جوانان جوياي نام رفته بود، متاسفانه با بدترين قرعه ممكن نيز مواجه شد به طوري كه پس از پيروزي پنج بر صفر در مقابل حريفي از مجارستان به مصاف " الكساندر مدويد" و " احمد آئيك"( نفرات اول و دوم اين دوره از رقابت ها) رفت و با قبول شكست در برابر آنها براي هميشه با صحنه كشتي خداحافظي كرد.
سجايا و خصايص انساني والاي شادروان تختي
جهان پهلوان غلامرضا تختي پرافتخارترين چهره تاريخ ورزش قهرماني ايران و فاتح سكوهاي رفيع كشتي جهان، نه تنها در ايران كه در تاريخ ورزش دنيا نيز چهره اي كاملاً شناخته شده است. با وجود گذشت بيش از4 دهه از آخرين حضور تختي در رقابت هاي المپيك ( توكيو،1964) و 41 سال از درگذشت جهان پهلوان، نام وي همچنان در زمره نام آورترين قهرمانان كشتي رقابت هاي المپيك مي درخشد.
با اين همه ترديدي نيست كه راز محبوبيت و ماندگاري كم نظير شادروان غلامرضا تختي را نه در برق نشان هاي رنگارنگ ورزشي او كه در خصايص و سجاياي اخلاقي و صفات بارز انساني اين فرزند وفادار مردم بايد جستجو كرد.
پس از تختي قهرمانان بسياري بودند كه با كسب چند مدال جهاني و تقليد ازحركت هاي مردمي تختي سوداي دستيابي به موقعيت بي بديل او در سرپروراندند و چند صباحي به مدد تبليغات و جنجال هاي مطبوعاتي رداي جهان پهلواني را بر تن كردند اما هيچگاه نتوانستند به خانه هاي روشن و پاك دل مردم راه پيدا كنند عشق و ارادت خالصانه توده هاي معتقد و مذهبي به اين " سلاله بي فخر و تبار برخاسته از تن درد و رنج و محروميت" خود آن چنان عميق و ريشه دار و آگاهانه است كه حتي نيش گزنده آن" دروغ بزرگ " هم نتوانسته است، كوچكترين خللي در آن ايجاد كند.
"او با مردم و چونان مردم زيست. در شادي شان گلخنده اش را نثار آنان كرد و در ماتم و اندوهشان، ايثارگرانه و اندوهگين در كنارشان جاي گرفت. شادي هر لبخند فتحي را كه بر لبانش نقش بست با آنان قسمت كرد و با غرور و پيروزي خويش بارها و بارها، زنگار اندوه شكست هاي ديرين را از سينه آنان شست.
چه بسيار مردم سيلي خورده يي كه زبوني خويش را در قدرت و حميت و همت او جبران شده مي ديدند و غروب آرزوها و آرمان هاي خويش را در طلوع نام و كام او ازياد مي بردند و تداوم آرمان هايشان را در صلاي مردانگي و عزت او- كه او هرگز- آن را به پاي دونان و دشمنان سوگند خورده مردم نريخت جستجو مي كردند و چنين بود كه تختي آرام آرام و نه يكباره و ناگهاني قهرمان شكست ناپذير افسانه هاي دل مردم شد. او تبلور آرزوهاي مرده و به طاق نسيان سپرده مردم شد."
تختي بزرگ، خود نيز به عمق علاقه خالصانه طبقات محروم و رنج ديده نسبت به خويش واقف بود، وي در پاسخ به خبرنگاران داخلي و خارجي كه از او پرسيده بودند" با ارزش ترين مدالي كه تا كنون گرفته اي كدام است؟" گفته بود:" بزرگترين پاداش و عالي ترين هديه اي كه گرفتم مدال يا نشان طلا و نقره نبود. قلب يك انسان بيش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من مي دانم كه هزاران هزار نفر از مردم حق شناس ميهنم در قلب مهربان خودشان جاي كوچكي هم براي من ذخيره كرده اند."
تختي كه در خانواده اي مذهبي و معتقد پرورش يافته بود، از همان جواني انساني مومن و پرهيزگار بود. ايماني خالصانه داشت، براي شرعيات اهميت خاصي قائل بود و نماز و روزه اش هرگز ترك نمي شد." شبهاي جمعه همواره براي زيارت به حضرت عبدالعظيم مي رفت" و ارادت خاصي به ائمه اطهار خصوصا حضرت ثامن الحج(ع) داشت.
نقافيان از مفسران قديمي ورزش در مشهد با تجليل از سجاياي اخلاقي جهان پهلوان تختي مي گويد:" تختي ارادت وعلاقه زيادي به حضرت امام رضا (ع) داشت و در هر فرصتي كه پيش مي آمد و يا قبل از هر سفري به خارج به مشهد مي آمد و به زيارت و پابوسي آن حضرت مشرف مي شد. وقتي وارد حرم حضرت رضا (ع) مي شد، ديگر خودش نبود، آستان بوسي او به قدري خاضعانه و بي پيرايه بود كه همه همراهان و اطرافيان را تحت تاثير قرار مي داد."
تختي در آخرين مصاحبه اش در مورد رمز موفقيت خود را تاسي از ائمه اطهار دانسته و مي گويد: من ازعلي(ع) آموختم كه در مقابل ناملايمات بايد ايستادگي كرد و براي پيروزي بايد تلاش كرد و با اتكال به خدا به ميدان رفت و پيروز شد و من چنين كردم و پيروز شدم، ولي نه آن پيروزي كه من مي خواستم چرا كه نگذاشتند و سد راهم شدند.
ساده زيستي، قناعت و مناعت طبع از صفات بارز جهان پهلوان بود. او با وجود مشكلات مالي كه به ويژه در اثر فشارهاي رژيم گريبانگير او بود، نه تنها حاضر به پذيرش پيشنهادات وسوسه انگيزي كه به او مي شد نبود كه با بزرگواري، مستمري محدود خود را نيز به كشتي گيران نيازمند حواله مي كرد.
شاه حسيني يكي از دوستان نزديك تختي ضمن بيان خاطره يكي از ديدارهاي خود با وي از قول جهان پهلوان نقل مي كند:" اومدن به من مي گن حالا كه بعضي از آقايون ورزشكار فيلم بازي كردن و از نظر مال و تمول، شارژ شدن، تو هم بيا پول كلوني بگير و تو يكي دو تا فيلم بازي كن. من بهشون گفتم آقا از من اين كارها ساخته نيست. ما اگر پول مي خواستيم از طريق مشروع ترهم مي شد."
وي ادامه داد:" نماينده كمپاني تيغ ناست اومده پيشنهاد كرده كه بيا پاي آينه با اين تيغ هاي ناست به خورده صورتت را بتراش ما هم مبلغ زيادي مي ديم" و بعد از نقل اين پيشنهاد يك مصرع شعر خواند:" عمر عزيز است و صرف غم نتوان كرد". وقتي دست و پا شكسته اين مصرع را خواند گفت: بقيه اش يادم رفته.
تختي هر بار كه عازم سفر ورزشي بود، به مشهد مي رفت و به ثامن الحجج(ع) متوسل مي شد، در عين حال كه دستگاه تربيت بدني و سرشناسان شهر به او بسيار احترام مي گذاشتند و استقبال مي كردند، او به خانه وفادار- پهلوان صاحب بازوبند- وارد مي شد و هميشه مي گفت:" ما بايد بريم خونه وفادار چون آبگوشت خونه وفادار مي ارزه به تمام غذاهاي ديگه و چلوكباب توكلي."
" بيني و بين الله مردم ما هم الحق پاسخ خوبي به جهان پهلوان خود دادند. پس از سي سال از مرگ او نسلي كه نه او و نه كشتي اش را ديده و تنها اسمي از او شنيده، اين چنين شيفته اوست و هر سال يادش را گرامي مي دارد. ما از تختي كشتي گيرتر داشتيم، اما مردم براي "سگك نشستن" شيفته اش نشدند. مدال بگير هم زياد داشتيم ولي تختي بود كه " مدال مردم" را گرفت."
مردمداري و دستگيري نيازمندان يكي ديگر از خصايص بارز جهان پهلوان بود كه در اين مورد حكايت هاي بسيار زيادي نقل شده است. بابك فرزند پدر ناديده كه تختي را از وراي انبوه سخنان و خاطرات مردم بازشناخته است در اين مورد مي گويد:" از دستگيري هاي تختي خاطره خيلي زياد است. از كمك به يك زن و مرد فلج كه تازه ازدواج كرده بودند تا دكه مطبوعاتي خريدن براي يك جوان بيكار و... مي گويند هر وقت كادويي از طرف راه آهن- محل كارش- يا بقيه سازمان ها ودستگاه ها مي گرفت، بدون اينكه آنها را بازكند به كساني مي داد كه ناگفته سرپرستي شان را به عهده داشت بعد از شب هفت، يكي از دوستانش مي بيند كه پِيرزني در راهروهاي فدراسيون كشتي مي گردد. از او مي پرسد:" مادر چي مي خواي؟ دنبال كي مي گردي؟" پيرزن مي گويد:" والله نمي دونم دنبال كسي مي گردم كه قد و قواره اش به پهلوونها مي خوره او ميومد به من كمك مي كرد، چند وقتيه كه پيدايش نيست، گفتم شايد بتوانم اينجا ازش خبري بگيرم."
... و بالاخره تختي با مردم بود و از مردم، مردمگرايي در ذاتش بود، يك بار كه دانشجوها در دانشگاه تهران تحصن كرده بودند و دانشگاه هم محاصره بوده و كسي امكان تردد به دانشگاه نداشته، تختي با ظرف هاي غذا از دانشگاه وارد مي شود، خوب پاسبان ها هم او را مي شناختند و كاري با او نداشتند. چون غذا كم بوده، او از درهاي متعدد دانشگاه وارد مي شود و كار غذا رساني را تكرار مي كند.
بابك با اشاره به علاقه و سمپاتي متقابلي كه مردم نسبت به تختي داشتند، برخورد آنها با جهان پهلوان را نظير اعتمادي مي داند كه نسبت به پهلوان هاي قديم وجود داشت.
وي مي گويد:" يك بار پدرم كه از آلمان با ماشين شخصي راهي ايران بوده، يكي از دانشجويان ايراني كه خانم آلمانيش را مي خواسته به ايران بفرستد مي فهمد كه تختي راهي ايران است. نمي دانم چرا خانمش را با هواپيما نمي فرستاده، شايد به خاطر اينكه پول نداشته، در فرانكفورت به سراغ تختي مي آيد و خانمش را مي سپرد به دست تختي. ظاهرا ماشين تختي ايرادي داشته. تختي عنوان مي كند خيلي خوب ماشين رفيق من هست خانم شما مي تواند با او بيايد. ولي آن دانشجو مي گويد فقط بايد در ماشين خودت سوار شود. بالاخره او با تختي به ايران مي آيد و اين زمينه دوستي هاي بعدي دانشجوي ايراني با تختي مي شود. به هر حال تختي در جامعه ما پديده اي بود. "
" تختي در طول عمر خود تنها يك بار دست نياز به سوي ديگران دراز كرد و آن هم بخاطر مردم و اين دست با صميميت شرافتمندانه بدرقه شد."
شهريور ماه 1341 چند روز پس از زلزله ويرانگر" بويين زهرا" پهلوان و چندنفر از دوستانش در حالي كه اخبار و تصاوير ساكنان مصيبت زده و ويرانه هاي مناطق زلزله زده را در روزنامه نگاه مي كردند، ضمن صحبت هايشان در مورد علت كم بودن كمك هاي مردمي و بي توجهي مردم به مراكز جمع آوري اعانه راه اندازي شده در شهر بحث مي كردند . بعضي از دوستان تختي معتقد بودند كه مردم توجهي به مصيبت هموطنان خود ندارند و حاضر نيستند كوچكترين كمكي به آنها بكنند. پهلوان، اين سلاله پاك مردم، كه به عمق مهرباني و ايثار هموطنان پاك نهاد خود و ميزان بي اعتمادي و انزجار آنها از " خودكامگان حاكم" واقف بود، مي گفت: علت بي توجهي مردم به اين مراكز كمك رساني، نداشتن اطمينان به حكومت و كساني است كه معركه گردان اين جريان شده اند. پيش كشيده شدن اين بحث و مخالفت يكي از دوستان تختي با نظر او ناگهان فكري را به ذهن پهلوان انداخت. تختي تصميم گرفته بود كه خود وارد اين ميدان شود البته نه براي اثبات گفته هايش بلكه" براي اين كه به هر حال يك نفر بايد وسط بيفتد و سبب خير شود."
فرداي آن روز تختي بدون هيچ اعلان و تبليغاتي اول صبح به چهار راه وليعصر فعلي رفت و تصميم خود براي جمع آوري اعانه به نفع زلزله زدگان را به كمك دوستانش به اطلاع مردم رساند. پس از آن غوغايي به پا شد كه در تاريخ مشاركت هاي مردمي ايران كم نظير و شايد بي نظير بود. محمود رفعت از دوستان و علاقمندان جهان پهلوان و نويسنده كتاب " تختي مرد هميشه جاويد" اين واقعه تاريخي را چنين نقل مي كند:" مردم كه دهن به دهن خبردار شده بودند از دور و نزديك خودشان را رسانده بودند به پهلوان و بي دريغ هر چه از دستشان برمي آمد كمك كرده بودند. چند دانشجو كتشان را درآورده بودند و انداخته بودند روي تل بزرگ لباس ها، پتوها، ظرف و ظروف ها، طلا و جواهرات و خلاصه هر چيزي كه عابران معمولا همراه دارند يا خانه دارها مي توانستند از آن صرف نظر كنند.
در اين ميان پيرزني چادرش را از سرش برداشته بود و بعد از دادن آن به پهلوان پيشانيش را بوسيده و گفته بود:" پسرم خدا عمرت بدهد كه به فكر مصيبت زده ها هستي، خدا عزتت را بيشتر از اين ها بكند كه غصه خانه خراب ها را مي خوري، من خجالت زده ام كه چيز ديگري ندارم."
پهلوان در حالي كه چشمايش از اشك برق مي زد چادر را برداشت و ملتمسانه از پيرزن خواهش كرد كه آن را بگيرد. پيرزن چادر را كه تختي به او داده بود دوباره روي تل هدايا انداخت و با لحن مادري كه از حرف گوش نكردن فرزندش بي حوصله شده گفت:" مرحمت خشك و خالي كه فايده ندارم، پسرم."
پيرزن وقتي با ترديد دوباره پهلوان مواجه شد، خشمگينانه گفت:" يعني ما فقير بيچاره ها حق نداريم:"
صورت پهلوان يك دفعه رنگ به رنگ شد، گفت:" شما را به خدا اين حرف را نزنيد . شما از هر ثروتمندي ثروتمندتريد، حق دارتريد، چون كه بلندنظرتر و باگذشت تريد.
پيرزن همين كه سرخ شدن صورت پهلوان را ديد به گريه افتاد، اما چشم هايش را به تندي با گوشه لچكش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم بيرون كشاند و رفت."
"كيهان ورزشي" كه خبر اين رويداد را با عنوان" تختي، گوهر گرانبهاي ملت ما" در مشاره 24 شهريورماه 1341 خود به چاپ رسانده بود، ثمره دو روز پياده روي تختي را چهاركاميون خواربار و پوشاك و بيست هزار تومان پول نقد( كه در آن زمان رقم بسيار بالايي به حساب مي آمد) نوشته است.
جوانمردي، فتوت و صفات انساني تختي كه ريشه در اعتقادات و باورهاي عميق او داشت هرگز به عرصه هاي اجتماعي و برخوردهاي مردمي وي محدود نمي شد. جهان پهلوان اين سلاله خلف" پورياي ولي" در ميادين ورزشي و رقابت هاي جهاني نيز منش والاي خود را به نمايش مي گذاشت.
در اين مورد خاطره ها و روايت هاي فرواني نقش شده است، الكساندر مدويد، كشتي گير صاحب نام شوروي سابق و رقيب مقتدر تختي در اين مورد خاطره جالبي دارد:" در توليدو(1962) تختي و من ديدار نهايي را برگزار كرديم. در جريان اين مسابقه ها، پاي راست من به شدت ضرب خورده و روحيه ام را خراب كرده بود. فكرم متوجه تختي بود كه بايد با اين پاي ناجور با او مبارزه مي كردم. به راستي تا آن موقع از خصوصيات اخلاقي، رفتار و كردار انساني و والاي تختي خبرنداشتم. اما در آنجا به عظمت، انسانيت و جوانمردي تختي پي بردم و تحت تاثير آن قرار گرفتم. او كه شنيده بود پاي راست من ضرب ديده با اين پا به خوبي مدارا كرد و هرگز نخواست با هجوم به اين پا مرا زجر دهد. او تا آخرين لحظه، مردانه و تميز كشتي گرفت و از پاي ناراحت من اصلا استفاده نكرد. تختي با اين كارش نشان داد كه يك قهرمان به معناي واقعي است. بعد از اين جريان، ما به صورت دو دست صميمي درآمديم.او هميشه مرا دوست مي داشت. او ملت خودش را هم دوست مي داشت و فكر مي كنم تختي اصلا براي ملتش زندگي مي كرد. آشنايي با او براي من افتخار بزرگي به حساب مي آيد. تختي بسيار خوب و فني كشتي مي گرفت و من چيزهاي زيادي از او آموختم. ما روي تشك دو حريف سخت كوش بوديم و در خارج از تشك دو دوست جدانشدني، تختي مي تواند الگوي خوبي از نظر ورزشي و اخلاقي براي جوانان شما باشد"
زندگي جاويد اين پهلوان مردم، فصلي كه به شهادت 35 سال حضور مستمر و بالنده او هرگز آخرين فصل حيات او نبوده است.
جمعه 20 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 176]
-
گوناگون
پربازدیدترینها