واضح آرشیو وب فارسی:فارس: قسمت دوم // سير تاريخي نهضت عاشورا (13)
خبرگزاري فارس: زينب عليهاالسلام دستهاى خود را در زير آن پيكر مقدس برد و به طرف آسمان بالا آورد و گفت: «الهى تقبّل منّا هذا القربان» خداوندا! اين قربانى را از ما قبول كن!(41)

خطابهاى زينب كبرى عليها السلام
خطاب اول
زينب عليهاالسلام دستهاى خود را در زير آن پيكر مقدس برد و به طرف آسمان بالا آورد و گفت:
«الهى تقبّل منّا هذا القربان».
«خداوندا! اين قربانى را از ما قبول كن!»(41)
خطاب دوم
پس با زبان پر گله آن بضعْ البتول
رو كرد در مدينه كه يا ايها الرسول
يا محمداه! صلّى عليك ملائكُْ السّمأ! هذا الحسين بالعرأ، مرمّل بالدّمأ، مقطّع الاعضأ، و بناتك سبايا و ذريّتك مقتّلْ، تسفى عليها الصبا. فابكت كلُّ عدوو صديق(42)
اى رسول خدا! اى آنكه ملائكه زمين و آسمان بر تو درود مىفرستند، اين حسين توست كه اعضاى او را پاره پاره كردند، سر او را از قفا بريدند، اين حسين توست كه جسد او در صحرا افتاده در حالى كه بادها بر او مىوزند و خاك بر او مىنشانند. پس هر دشمن و دوستى را گرياند.
خطاب سوم
پس رو در بقيع و به زهرا خطاب كرد
مرغ هوا و ماهى دريا كباب كرد
كاى مونس شكسته دلان حال ما ببين
ما را غريب و بى كس و بى اقربا ببين
بعد از آن خطاب به مادر خود گفت:
اى مادر! اى دختر خير البشر! نظرى به صحراى كربلا افكن و فرزند خود را ببين كه سرش بر نيزه مخالفان و تنش در خاك و خون غلطان است! اين جگر گوشه توست كه در اين صحرا روى خاك افتاده! و دختران خود را ببين كه سراپردههاى آنها را سوزاندند و ايشان را بر شتران برهنه سوار كردند و به اسيرى مىبرند، ما فرزندان توايم كه در غربت گرفتار شدهايم(43).
خطاب چهارم
سپس با چشمى خونفشان روى به جسد سرور شهيدان كرد و گفت:
بابى من اضحى عسكره فى يوم الاثنين نهبا، بابى من فسطاطه مقطّع العُرى، بابى من لا غائب فيرتجى و لا جريحٌ فيداوى، بابى مَن نفسى له الفدأ، بابَى المهموم حتّى قضى، بابى العطشان حتّى مضى، بابى من شيبته تقطر بالدمأ، بابى من جدّه رسول اله السمأ، بابى من هو سبط نبى الهدى، بابى محمّدٌ المصطفى، بابى خديجْ الكبرى، بابى علىُّ المرتضى، بابى فاطمْ الزهرأ، سيدْ النسأ، بابى مَن ردّت له الشمس وصلّى(44).
به فداى آنكس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد، به فداى آنكس كه ريسمان خيامش را قطع كردند، به فداى كسى كه نه غائب است تا اميد بازگشتش باشد و نه مجروح است كه اميد بهبوديش باشد، به فداى آنكس كه جان من فداى او باد، به فداى آنكس كه با دلى اندوهناك و با لبى عطشان او را شهيد كردند، به فداى آنكس كه از محاسنش خون مىچكيد، به فداى آنكس كه جد او رسول خداست و او فرزند پيامبر محمد مصطفى و خديجه كبرى و على مرتضى و فاطمه زهرا سيده زنان است، به فداى آنكس كه خورشيد براى او بازگشت تا نمازگزارد.
خطاب پنجم
آنگاه اصحاب پيامبر را مخاطب قرار داد و گفت:
يا حُزناه! يا كرباه! اليوم مات جدّى رسول الله، يا اصحاب محمّداه! هؤلأ ذريّْ المصطفى يُساقون سوق السّبايا(45).
امروز جدم رسول خدا از دنيا رفته، اى اصحاب پيامبر! اينان ذريه رسول خدا هستند كه آنان را همانند اسيران مىبرند.
سكينه و پيكر امام عليهالسلام
آنگاه سكينه دختر امام حسين عليهالسلام جسد منور پدر خود را در بر گرفت و صورت بر صورت پدر گذارد و با جگر سوخته مىناليد تا جميع حاضران را به گريه در آورد، آنقدر گريست و بر سر خود زد كه بيهوش شد.
حضرت سكينه خود حديث مىكرد كه: از پدرم شنيدم كه مىگفت:
شيعتى ما ان شربتم
عذب مأ فاذكرونى
و سمعتم بغريب
او شهيد فاندبونى(46)
پس كسى را توان نبود كه او را از بدن مطهر پدرش دور سازد تا آنكه گروهى از سپاه دشمن آمدند و با قهر او را از بدن امام حسين عليهالسلام جدا كردند(47).
امام زين العابدين عليهالسلام فرمود: چون در روز طف (عاشورا) بر ما آن ستمها رسيد، و پدرم با يارانش كشته شدند و حرم او را بر جهاز شتران سوار و به جانب كوفه روانه كردند، من كشتگان را بر زمين افكنده ديدم كه به خاك سپرده نشده بودند، و بر من گران بود و از آنچه مىديدم سخت آشفته حال بودم و نزديك بود كه از اين درد قالب تهى كنم، عمهام زينب عليها السلام آثار آن حزن را در من ديد و گفت: اى بازمانده جد و پدر و برادرانم! چرا اينگونه بيتابى و جان خود را در معرض خطر قرار دادهاى ؟!
گفتم: جگونه بيتابى نكنم و ناشكيبائى نورزم در حالى كه مىبينم پدر و برادران و عموها و عموزادگان و كسان من بر زمين افتاده و به خون آغشتهاند در حالى كه جامه هايشان را ربودهاند و نه كسى آنها را كفن كرده است و نه به خاك سپرده! هيچ كس نزديك آنها نمى شود! گوئى خانواده ديلم و خزر هستند!
عمهام گفت: اينها تو را به جزع نياورد كه اين عهدى است از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با جد و پدرت عليهالسلام . خداوند پيمانى گرفته از جماعتى از اين امت كه سركشان زمين آنها را نمى شناسند، اما فرشتگان آسمانها آنها را مىشناسند و آنها اين استخوانهاى پراكنده را جمع نموده و با اين پيكرهاى خون آلود به خاك مىسپارند و در اين سرزمين (كربلا) براى قبر پدرت حسين عليهالسلام نشانى برپا دارند كه آثار آن از بين نرود و هر اندازه كه دشمنان و سردمدران كفر و پيروان ضلالت در محو اين آثار بكوشند شناختهتر و عظيمتر گردد(48).
اجساد مطهر شهدا
همانگونه كه قبلا هم گفتيم امام حسين عليهالسلام در روز عاشورا خيمهاى را آماده نمود و دستور داد تا هر يك از اهل بيت و اصحاب به شهادت برسد بدن او را به آن خيمه منتقل نمايند، و تنها بدنى كه به اين خيمه منتقل نشد (شايد به علت جراحات سنگين و پاره پاره بودن و تنهائى حسين عليهالسلام) بدن مطهر قمر بنى هاشم حضرت عباس عليهالسلام بود.
نوشتهاند: هرگاه بدنى را به خيمه شهدا مىآوردند، امام عليهالسلام مىفرمودند: كشتگانى مانند پيامبران و آل پيامبران ؛ و على عليهالسلام در وصف شهداى كربلا فرموده بودند: اينان بزرگان شهدا در دنيا و آخرت هستند، و هيچ كس تاكنون بر ايشان سبقت نگرفته است و هرگز بر آنها مقدم نخواهد شد.
مشاهدات مردى از بنى اسد
مردى از بنى اسد مىگويد: پس از رفتن قافله كربلا، من به ميدان نبرد آمدم، صحنه عجيبى بود، اجساد مطهر اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و ياران امام عليهالسلام غرقه در خون روى زمين افتاده بودند و خاك برآنها نشسته بود، منظرهاى بسيار حزن آور بود، از بدنهاى مطهر آنان نور به آسمان مىتابيد و نسيمى كه بر آن اجساد عزيز مىگذشت عطر آگين بود، در اين هنگام شيرى را ديدم كه در كنار جسد مطهر حضرت حسين عليهالسلام آمد و خود را به خون مبارك اما آغشته كرد و چنان ناله مىكرد كه تا كنون نشنيده بودم، و آنچه كه بر تعجب من افزود آن بود كه شب هنگام نگاهى به صحنه كارزار كردم، در كنار هر بدن نورى ديدم همچون شمعى كه مىدرخشيد و صداى ناله و گريه از كنار آن عزيزان به گوش مىرسيد(49).
قد غير الطعن منهم كل جارحْ
الا المكارم فى امن من الغير(50)
در آن ميان پيكر سيد جوانان بهشت به گونهاى بود كه از مشاهده آن حتى دلى كه همانند سنگ است پاره مىشد، ولى انوار الهى از اطراف آن بدن مطهر ساطع و بوى عطر از جوانب آن پيكر مقدس به مشام مىرسيد(51).
دفن اجساد مطهر
در بعضى از مصادر آمده است: عدهاى از قبيله بنى اسد آمدند تا بدن مطهر امام عليهالسلام و ياران را دفن نمايند، اما چون معمولاً بدنهاسر نداشتند و حتى لباس آنها را ربوده بودند و بيشتر بدنها بر اثر ضربات شمشير پاره پاره بود،، قابل شناسائى نبودند و بنى اسد متحير مانده بودند، در اين هنگام امام چهارم عليهالسلام تشريف آورد و بدنها را به بنى اسد معرفى نمود و خود به دفن بدن مطهر و مقدس پدر بزرگوارش اقدام كرد و در حالى كه بشدت گريه مىنمود و مىفرمود:
طوبى لاِرضٍ تضمّنت جسدك الطاهر، فان الدنيا بعدك مظلمْ و الاخرْ بنورك مشرقْ، اما الليّل فمسهد و الحزن فسرمد، او يختار الله لا هل بيتك دارك التى انت بها مقيم و عليك منى السلام يابن رسول الله و رحمْ الله و بركاته.
آفرين بر آن زمينى كه پيكر پاك تو را در بر گرفته، دنيا پس از تو تاريك و آخرت به نور تو روشن است، ديگر شبها خواب ندارم و اندوهم را پايانى نيست تا اينكه خداوند اهل بيت تو را به تو ملحق گرداند و در مأواى تو جاى دهد، درود من بر تو اى فرزند رسول خدا و رحمت خداوند بر تو باد.
سپس روى قبر مطهر نوشت: «هذا قبر الحسين بن على بن ابى طالب الذى قتلوه عطشاناً غريباً».
آنگاه بدن مقدس حضرت على بن الحسين (على اكبر) عليهالسلام را پائين پاى حضرت به خاك سپردند، و بعد به دستور امام عليهالسلام شهداى اهل بيت عيلهم السلام را در نزديكى قبر امام حسين عليهالسلام در يك محل به خاك سپردند(52)، و بنى اسد همراه امام عليهالسلام براى دفن قمر بنى هاشم عليهالسلام به طرف نهر علقمه حركت كردند و بدن مطهر عباس بن على عليهالسلام را در همانجا كه شهيد شده بود به خاك سپردند، در اين هنگام امام سجاد عليهالسلام در حالى كه بشدت گريه مىكرد فرمود:
على الدنيا بعدك العفا يا قمر بنى هاشم و عليك منّى السّلام من شهيد محتسب و رحمْ الله و بركاته.
پس از تو - اى ماه بنى هاشم - خاك بر دنيا ببارد، بر تو درود مىفرستم و رحمت خداوند را بر تو مىطلبم(53).(54) سپس بنى اسد اصحاب را در يك محل دفن نمودند و حبيب بن مظاهر را همانجائى كه اكنون هست (نزديك بالاى سر امام) دفن كردند به جهت شأن و مرتبهاى كه در قبيله خود داشت، چون او از بنى اسد و رئيس آنها بود(55).
و در كامل بهائى آمده است: حر بن يزيد در همان محلى كه مقتول شده بود، دفن گرديد، و مىگويد: بنى اسد بر ساير قبائل عرب فخر مىكردند به اينكه: ما بر حسين عليهالسلام و اصحابش نماز گزارده و آنها را دفن نموديم(56).
اجساد در روز دفن شدند يا در شب ؟
بعضى از ارباب مقاتل قائل به اين هستند كه دفن در روز دوازدهم بوده است، و بعضى به اينكه جريان دفن در شب سيزدهم بوده است ؛ و به نظر مىرسد كه صحيحترين اقوال اين است كه اجساد مقدسه شب دوازدهم دفن شدهاند(57).
--------------------------------------------------------------------------------
پاورقى ها
-41 مقتل الحسين مقرم 307.
-42 كامل ابن اثير 4/81.
-43 مرحوم نراقى در مجلس پانزدهم محرق القلوب خطاب به حضرت زهرا عليها السلام را دوم قرار داده است و خطاب اول (اللهم تقبل منا هذا القربان) را كه از مقتل الحسين مقرم نقل كرديم، نياورده است.
-44 الملهوف 56.
-45 بحار الانوار 45/59.
-46 «اى شيعيان من! چون آب نوشيديد، تشنگى مرا ياد كنيد، يا اگر نام غريبى و يا شهيدى را شنيديد براى من ندبه كنيد».
-47 الملهوف 56 ؛ مقتل الحسين مقرم 308.
-48 كامل الزيارات 261.
-49 مدينْ المعاجز 4/70.
-50 «زخم نيزهها و شمشيرها همه آن بدنها را دگرگون كرده بود، ولى مكارم و بزرگوارى آنها از تغيير مصون بود».
-51 مقتل الحسين مقرم 318.
-52 ظاهراً هفده نفر بودند شامل برادران و فرزندان امام عليهالسلام و پسر عموهاى حضرت كه در پايين پا دفن شدهاند. (ارشاد شيخ مفيد 2/126).
-53 حياْ الامام الحسين 3/324.
-54 بعضى از مورخين دفن امام عليهالسلام را به ديگران نسبت دادهاند، مثلا گفتهاند بنى اسد امام را دفن كردند و يا غلام زهير و يا جمعى از يهوديان و يا... كه عمدتا باطل است زيرا متولى كفن و دفن هر امامى امام بعد از اوست. و در اين رابطه رواياتى در كافى و ديگر كتب حديث مذكور است.
از امام باقر عليهالسلام روايت شده است كه:بصورت پنهانى حضرت على بن الحسين عليهالسلام آمد و بر پدر بزگوارش نماز خواند و آنگاه او را دفن كرد. (جلأ العيون شبّر 2/216).
و اين مطلب از بيانات امام هشتم عليهالسلام نيز بر مىآيد هنگامى كه على بن حمزه به امام عرض كرد: ما از پدران شما روايت كردهايم كه متولى امر امام بجز امام بعد از او نخواهد بود، حضرت رضا عليهالسلام به او فرمود: مرا خبر ده آيا حسين بن على عليهالسلام امام بود يا اينكه امام نبود ؟
على بن حمزْ گفت: آن حضرت امام بود.
اما رضا عليهالسلام فرمود: چه كسى متولى امر او بود و او را دفن نمود ؟
على بن حمزه گفت: حضرت على بن الحسين عليهالسلام.
حضرت رضا عليهالسلام فرمود: على بن الحسين در آن هنگام كجا بود ؟ آيا او محبوس در دست عبيدالله بن زياد بنود ؟!
على بن حمزه گفت: على بن الحسين عليهالسلام آمد و دشمنان اطلاع نداشتند و آن حضرت پيكر مطهر امام را دفن كرد و باز گشت.
حضرت ابو الحسن رضا عليهالسلام فرمود: همان كسى كه على بن الحسين عليهالسلام را قدرت داده است كه به كربلا بيايد و جسد مطهر پدرش را دفن كند، به صاحب اين امر (امام وقت) قدرت داده است تا به بغداد آمده و امر امام و پدرش را عهده دار شود سپس بازگردد، با اين تفاوت كه او در زندان و اسارت دشمن همانند على بن الحسين نبوده است. (بحار الانوار 48/270).
-55 الامام الحسين و اصحابه 375.
-56 نفس المهموم 388.
-57 الامام الحسين و اصحابه 380 و 382.
...................................................................................
چهارشنبه 18 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 200]