تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):علم میراث گرانبهائی است و ادب لباس فاخر و زینتی است و فکر آئینه ای است صاف.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831381236




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

عزاي حسين(ع) از ديروز تا امروز


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: عزاي حسين(ع) از ديروز تا امروز


انديشه - نصرالله حدادي

كم‌كم به روزهاي پاياني ذي‌الحجه نزديك مي‌شويم و ماه محرم از راه مي‌رسد و دو ماه «حرام» بر شيعيان مظلوم‌ترين بشر هميشه تاريخ يادآور مي‌شود، حسين(ع) معلم آزادي و آزادگي به تمامي ابناي بشر، براي هميشه تاريخ آموخت: زندگي، جهاد در راه عقيده است و چنانچه دين نداريم، حداقل آزاده باشيم و سره را از ناسره تشخيص دهيم.

جاي بس خوش‌وقتي كه اين روزها بسياري از ناسره‌ها را از ايام عاشوراي حسيني زدوده‌اند و ديگر خبري از – صدالبته به علن و آشكار – قمه‌زني، سنگ‌زني، تيغ‌زني، شمايل‌كشي، و... نيست، هر چند هنوز هم علامت‌كشي باقي و بقايايي دارد و اميد آنكه اين كار نيز از عزاي سيد و سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) دور گردد و با خود بينديشيم، آنكه بر ما درس آزادگي داد، شش دهه پس از آنكه از عمر مباركش گذشت، قيام در راه دين خدا كرد و فقط ما، ده روز از سال را با او كار داريم و از اين ده روز، فقط نيم روز را درمي‌يابيم، آن هم با برخي از آداب و رسوم نكوهيده و كمتر انديشيده‌ايم: چرا حسين(ع) در ايام ذي‌الحجه، حج ابراهيمي را كامل نكرد و رو به سرزمين كوفه نهاد و حتي تا آخرين لحظات حاضر به جنگ و خون‌ريزي نبود و آن‌گاه كه قصد به ذلت كشيدنش را داشتند، به آن‌ها «هيهات» گفت و از شمشيرها خواست تا او را دريابند، تا دين جدش، پايدار بماند و ماند و خواهد ماند.

شكي نيست كه قريب به هشت قرن است، در دياري كه تعلق به علي(ع) و اولاد او دارد، بر سيدالشهدا(ع) مي‌گريند و مظلوميتش را بازگو مي‌كنند، تا درسي باشد براي زندگان رهرو او، تا راه و رسم زندگي با عزت را بياموزند. اما طي هشت قرن گذشته، آن‌قدر حواشي بر مراسم بزرگداشت او افزودند، كه اصل ماجرا مي‌رفت تا به گونه‌اي ديگر جلوه‌گر شود.

مي‌گويند، دل‌سوخته‌اي، در روز عاشورا، در اعتراض به اين‌گونه مراسم زائد و به دور از شئون دين،‌ در حالتي كه پيامبر(ص) را مخاطب قرار داده بود، سرود:

دين تو را از پي آرايشند در پي آرايش و پيرايشند

بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو بيايي، نشناسيش باز

با اين مقدمه نگاهي كوتاه به چگونگي برپايي مراسم محرم در گذشته مي‌اندازم و چند تكيه و حسينيه معروف تهران را – كه هنوز هم به گونه‌اي باقي مانده‌اند – يادآور مي‌شوم.

تهران در نوروز سال 1200 هجري قمري به عنوان مركز ايران انتخاب شد. تا آن موقع، چند امام‌زاده – امام‌زاده زيد(ع) در بازار و امامزاده يحيي(ع) در محله عودلاجان – و مسجد جامع مركز تجمع مردم براي عزاداري بود. از نحوه و چگونگي عزاداري در آن زمان اطلاعات چنداني در دست نيست، اما پس از آن كه فتحعلي شاه قاجار بر تخت نشست، براي سرپوش نهادن به شكست‌هاي خفت‌بار در برابر روس و تحميل شدن عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي، تظاهر به دين‌داري، از مهم‌ترين كارهاي اين پادشاه غافل، عياش و ايران برباد ده بود.

ساختن مسجد سلطاني، آن هم با «گنبد دوپوش» نخستين كاري بود كه به انجام رساند و در آن‌جا بزرگداشت ايام عاشوراي حسيني(ع) برپا مي‌شد و نخستين سنگ بناي انحراف در بزرگداشت سيد و سالار شهيدان در اين محل گذارده شد و با روي كار آمدن ناصرالدين شاه و ساختن «تكيه دولت» به نهايت رسيد و با قدغن ساختن برپايي مراسم در روزهاي عاشوراي حسيني، به بهانه مبارزه با خرافات در عهد پهلوي اول، و سپس سوء استفاده پهلوي دوم و تعدادي ازايادي او در سال‌هاي پس از شهريور 1320 شمسي، از مراسم عاشوراي حسيني(ع) چنان وضعي را فراهم ساخت كه، اندك نام و نشاني از درس‌هاي آزاده‌ترين بشر هميشه تاريخ، باقي مانده بود و... امروز خدا كند آن اندك باقي مانده را نهي قانوني و شرعي كنيم، تا چهره تابناك حسين(ع) كه عينيت جد و پدر بزرگوارش است، بيش از پيش نمايان شود.

فتحعلي‌شاه قاجار در سال 1225 هـ‌.ق سنگ بناي مسجد سلطاني را نهاد. اين مسجد ده هزار مترمربع وسعت دارد و در زمان ناصرالدين‌شاه بارها تعمير شد. با نگاهي به تاريخ درمي‌يابيم در دوران اين سه پادشاه – فتحعلي‌شاه، محمدشاه و ناصرالدين‌شاه – بخش اعظم خاك ايران ضميمه روسيه شد، افغانستان از ايران جدا شد و امتيازات بسياري به بيگانگان داده شد و براي سرپوش نهادن بر اين كارهاي خفت‌بار، تظاهر به دين‌داري كردند.

ناصرالدين‌شاه قاجار، به تقليد از ساختمان‌هاي اپرا در اروپا، دستور داد تا «تكيه دولت» را در جنوب كاخ گلستان در عمارت شمس‌العماره كه بخشي از «ارك شاهي» بود، بسازند و در آن‌جا تعزيه برپا دارند.

براي آنكه دريابيد، مردم در آن دوران چگونه عزاداري مي‌كردند و حكومت چگونه از آن سوء استفاده مي‌كرد، گزارش رسمي روزنامه «وقايع‌ اتفاقيه» را بخوانيد:

«در ايام عاشورا اهالي و سكنه شهر جميعاً در تكاياي محله و محوطه خود از روي اخلاص و جان‌فشاني در تعزيه‌داري جناب سيدالشهدا عليه آلاف التحيه و الثناء بستن طاق‌نما و ملزومات آن قيام و اقدام نمودند،‌ به طوري كه از هيچ قسم دريغ و مضايقه ننمودند...

در روز عاشورا كه شبيه هفتاد دو تن شهدا رضوان الله عليهم را مي‌آورند به مواظبت عاليجاه زكي‌خان، كدخداي محله سنگلج تداركات و مخارج اسباب چراغاني زياد سر به هزار چراغ مي‌زد و در شب عاشورا در چاله حصار چه در اطراف مرتبه‌ها و چه از منجنيق به اقسام مختلف ترتيب يافته روشن بود و الي پنج ساعت از شب گذشته اشخاص معارف و غيرمعارف از هر قبيل و هر گروه آمد و شد مي‌كردند و دسته‌هاي سينه‌زن و سنگ‌زن از تكاياي حول و حوش آمده به تعزيه‌داري مشغول بودند».

تكليف مردم و بخشي از حكومت روشن شد. اما «تكيه دولت» ناصرالدين‌شاه.

در سال 1283 هجري قمري، ناصرالدين شاه به دوستعلي‌خان معيرالممالك دستور داد تا در داخل ارگ سلطنتي تكيه بزرگي برپا دارند. اين تكيه مدور و چهار طبقه بود و از آجر و آهن ساخته شد و در زمان خود، يكي از سه «سواد» شهر طهران بود. ساختمان شمس‌العماره، گنبد مسجد سلطاني و سقف تكيه دولت.

بهتر است روايت دوستعلي‌خان راجع به تكيه دولت را با هم بخوانيم: «در دو ماه محرم و صفر تهران را عزاخانه حقيقي بود. از هيچ نقطه و به هيچ بهانه صداي ساز و آواز برنمي‌خواست و مجلس سروري برپا نمي‌شد، مگر سلام تحويل كه در دو ماه مزبور با تمام كيفيت منعقد مي‌گرديد. دست كم دويست مجلس سوگواري در نقاط مختلف شهر تشكيل مي‌يافت و دسته‌هاي سينه‌زن و غيره روز و شب در حركت بودند.

پوش فراخ بر سقف تكيه دولت افراشته و به اصطلاح تكيه را مي‌بستند. مكان مزبور تا اواسط دوره مظفري يك طبقه بلندتر بود و طاقي از چوب داشت. ... هر يك از طاق‌نماهاي تكيه به شاهزاده‌اي يا به امير و وزير و يا به حكمراني تعلق داشت كه با جار و چراغ و آيينه و گلدان و قاليچه و اثاثيه ديگر آن را زينت مي‌كردند و چهل‌چراغ‌ها و قنديل‌ها از سقف آن آويخته، عكس صاحب طاق‌نما يا يكي از پدرانش را بالاي آن قرار مي‌دادند. حكام، پيشكاران خود را از مركز حكمراني براي بستن طاق‌نماها به تهران مي‌فرستادند. دير بزرگ به خرج شاه آراسته مي‌شد. برگ و تخت وسط كه جايگاه تعزيه‌خوان‌ها بود، شش چراغ برق بزرگ مي‌آويختند و در ايام عاشورا روز و شب تعزيه‌داري معمول مي‌گرديد. روزها از دو ساعت بعدازظهر تا نزديك غروب و شب‌ها از دو ساعت از شب گذشته تا نيمه‌شب تعزيه‌خواني ادامه داشت.

طاق‌نماهاي طبقه اول تا سوم مخصوص اهل اندرون بود كه بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار مي‌گرفتند. در دهه اول محرم بالغ بر دو هزار تن از خانم‌هاي وزرا و اشراف و همراهانشان به اندرون مي‌آمدند.

از در بزرگ نارنجستان تا در تكيه دولت در دو سوي تجيري سرخ‌فام كشيده و خياباني به عرض سه ذرع بين آن براي عبور اهل حرم مي‌گذاشتند. هنگام رفتن به تكيه بانوان با مهمانان خود دسته‌دسته از ميان تجحيرها مي‌گذشتند... گاه شاه در ابتداي تجحير به تماشا مي‌ايستاد و با هر دسته از راه مزاح سخن مي‌گفت... جايگاه شاه بالاخانه وسيعي بود كه ارسي بزرگ رو به ديوان داشت و دو غرفه در دو طرف آن بود... زن‌هاي شهر از صبح با قاليچه و غذايي مختصر آمده، جا مي‌گرفتند و بيشتر آن‌ها براي امشب مي‌ماندند».

روايت حاج سياح محلاتي، نشان از سوء استفاده حكومت و انجام كارهاي خلاف شرع در روز عاشورا دارد، او مي‌گويد:

«باري ماه محرم اوضاعي است كه ديدن مي‌خواهد. روز تاسوعا و عاشورا دسته‌ها تشكيل مي‌شود. مردم، زن و مرد به تماشاي كساني مي‌رفتند كه سر خود را شكافته و غرق خون شده‌اند، دسته ديگر بدن خود را سوراخ كرده، طپانچه گذرانيده، بعضي سينه خود را قفل كرده، بعضي خود را تا كمر برهنه،‌ با زنجيرها مثل چهار دوال چهار چارپادار به جان خود افتاده، دوش و پشت خود را سياه كرده، جمعي سنگ به سينه مي‌زنند... در دهه محرم سقاخانه‌ها ساخته‌اند و در عاشورا اسب و كتل و نعش ساخته در شهر گردش مي‌دهند. بالجمله غالباً از كارها مانده خرج‌هاي زياد مي‌كنند به مصارفي‌ كه قطعاً امام راضي نيست يا قطعاً اطعام مساكين هزار درجه بهتر از آن است لكن چون آخوندها منتفع مي‌شوند عوام را به آنچه نفع خودشان است تشويق مي‌كنند و كسب جرأت گفتن حرف حق يا خيرخواهي به مردم ندارد.

اين عنوان محرم و تكيه دولت را اگرچه همه مي‌دانند لكن باز براي يادگار مي‌نويسم در ايران تماشاخانه و تئاتر و باغ عمومي و گردشگاه عمومي و مجامع و روزنامه و كتب و هر چيز كه انسان گاهي خود را مشغول كرده از هموم وارده يا از كارها كه خسته شده خود را تفريح دهد و رفع خستگي روح نمايد، وجود ندارد. موسيقي هم ممنوع است، هر چه براي دل و چشم و گوش موجب تفريح است ممنوع است و كوچه و بازار و محله و همه‌جا با تنگي و غم و صداهاي مريضان و فقراء و سائلان و حرف‌هاي فحش و لغو و هرزه و تعفن كثافات و مردار، دل‌ها خسته و روها عبوس و روح‌ها مرده، خصوصاً از خوف‌ها و تقيه‌ها و فشارها و بغض و كينه و حسد و تخويفات ملاها از بليات دنيا و عذاب آخرت و وحشت مردم از شدت جهالت از جن و ديو و پري و اين نحو خرافات بالكليه مردم مثل مرده متحرك كند. لابد در زير اين فشارها يك فرح و تفريحي لازم دارند و به هيچ وسيله به آن دسترسي نيست. تنها راهي كه هست و كسي نمي‌تواند از حركات آشكار ممانعت كند اسم امر ديني و مذهبي است كه يك تفريح را لباس مذهبي پوشانيده به آن اشتغالي كند و چون منحصر به همين راه است در آن مبالغه و افراط و اختراعات جديده مي‌نمايند. مثلاً يكي رفتن به زيارت عتبات يا قبر يكي از امامزاده‌ها و مخصوصاً حضرت عبدالعظيم(ع) در طهران. مي‌بيني كسي كه اصلاً اعتنا به دين و واجبات و محرمات ندارد پولي از حرام و ظلم و دزدي جمع كرده، زن يا مرد در معني، محض اينكه يك زماني فارغ از كارها گردشي كرده، راه‌ها و جاده‌ها ديده، تماشايي نموده، اشخاص مختلف و كارهاي غيرمعمولي و مكرر ببيند، سفري به مشهد طوس يا كربلا و نجف يا مكه مي‌كند يا مختصرتر به قم مي‌رود يا حضرت عبدالعظيم(ع) يا يكي از امامزاده‌ها عده قليلي هم البته هستند كه از روي عقيده و حسن‌ نيت، با زحمت و رنج بسيار براي زيارت از روي ديانت، متحمل اين مسافرت‌ها مي‌شوند ولي اكثريت ندارند.
محرم و اسم تعزيه‌داري حضرت سيدالشهداء(ع) را به اين صورت در آورده‌اند از اول محرم تا آخر صفر اولاً زن‌ها با بسياري از پارچه‌هاي خارجي پوشيده از همين راه كرورها به كيسه خارجه ريخته،‌ مي‌گويند ما براي امام حسين سياه‌پوش شده، تعزيه‌ داريم و بعد هر كس به قدر امكان بلكه بسياري بالاتر از تمكن، با قرض هم مجلس ترتيب مي‌دهند. مرد يا زن خرج‌ها به چاي و قند خارجه و شمع و نفت روسي كرده به اهالي ناهار و شام مي‌دهند. كساني كه در ظرف سال يك تومان به ايتام و فقرا كه افتاده از گرسنگي و عرياني و سرما و گرما جان مي‌دهند خرج نمي‌كنند و اصلاً معارف و تعليم يا معاجله مريضان و مايه‌دادن به اهل كسب و دستگيري اقارب را اعتنا ندارند صدها تومان خرج اين نحو مجالس كرده، به رقابت هم بر تزيينات مي‌افزايند و ثروت و تجمل و عمارت خود را به اين اسم نمايش مي‌دهند و كثرت اعوان و خدام را در اين مقام مي‌نمايانند و روزبه‌روز بر اين تشريفات افزوده، دسته‌ها علم‌ها بلند مي‌كنند و با طبل و شيپور و موزيك، سينه‌زنان در محلات گردش مي‌كنند. دسته‌اي بدن خود را برهنه كرده،‌ با زنجير چاردوال كه براي راندن حيوان است بدن و پشت و دوش زده و بدن را سياه مي‌كند، هزاران نفر كفن پوشيده، سر خود را شكافته غرق خون مي‌شوند. بالجمله تكيه دولت هم جايي است كه از طرف سلطنت براي اين كار مقرر است، جاي خيلي وسيع و در وسط قبه‌اي بلند و چوب‌بندي شده، در اول محرم روي آن چادر كشيده چندين مرتبه و پله‌ها عقب سر هم ترتيب داده شده، چندين روز از ابتداي محرم آن‌جا را تزيين مي‌دهند.

هر غرفه‌اي را يك نفر از وزراء و امراء و شاهزادگان بزرگ و رجال با ثروت به اسم خود آذين‌بندي مي‌كند و هر چيز بر قيمت از شال و زري و حرير و قاليچه‌هاي اعلا و چراغ و جواهرات و بلورآلات كه دارند در آن‌جا جمع كرده، به شكل‌هاي مختلف زينت داده، نمايش مي‌دهند و به رقابت يكديگر كه بايد غرفه من از همه مزين‌تر باشد زحمت‌ها مي‌كشند، خرج‌ها مي‌كنند كه واقعاً تماشا دارد. هر روز صبح يا عصر مثلا چند ساعت مردم خصوصاً خانم‌ها خود را آراسته در آن‌جا و غرفه‌ها جمع مي‌شوند. شاه هم غرفه‌اي مخصوص دارد كه مشرف بر همه جاي آن تكيه است، مي‌آيد و دوربين هم دارد. بعد يك دسته مركب از چند نفر خوش‌جمال و خوش‌آواز از بچه‌ها و جوان‌ها هر يك لباس قشنگ مردانه يا زنانه عربي با روبنده پوشيده، يكي به اسم امام حسين(ع)، يكي عباس(ع)، يكي علي‌اكبر(ع)، يكي شمر، يكي ابن‌سعد، يا زينب يا سكينه و ساير نسوان،‌ خود را نمايش داده وضع و حالت يك قضيه را با تفصيلاتي كه غالباً دروغ است با نغمات دلچسب و صوت‌هاي حزين نمايش و تماشا مي‌دهند و در اين بين جوانان خود را به نسوان و نسوان خود را به جوانان مي‌نمايانند! مخصوصاً معروف است شاه تماشاي خانم‌هاي رجال را مي‌كند و خانم‌ها مكلف هستند كه صورت خود را از شاه نپوشانند، بعضي هم از غمزه و كرمشه فروگذار نمي‌كنند شايد شاه او را پسنديده، تمجيد كرده، به شوهرش مرحتي كند».

آنچه خوانديد حقيقتي محض و تأسف‌بار بود و براي آنكه بيشتر دريابيد تا چه حد گفته‌هاي حاج سياح – به عنوان يك مخالف ناصرالدين‌شاه، صحيح است، سخنان وزير انطباعات، روزنامه‌خوان و مشير و مشار شاه، محمدحسن‌خان اعتمادالسلطنه را بخوانيد:

جمعه هفتم محرم سنه 1306 قمري: «... شنيدم ديشب در تكيه دولت تعزيه ديرسليمان بوده و سفراي انگليس و ايطاليا با اتباعشان آمده بودند تماشا. بعد از ختم تعزيه، اسماعيل بزاز مقلد معروف با قريب به دويست نفر از مقلدين و عمله طرب بودند كه... و رو بر تكيه كردند و حركات قبيح از خودشان بيرون آوردند.5

پنجشنبه هفتم محرم‌ صفر 1301 هجري: «... شنيدم در تكيه دولت كه دو سال است نايب ناظر كه ميل مفرط به بازي دارد و شاه را مستعد اين كارها ديده است، روز شهادت حضرت قاسم كه با تعزيه بلقيس و سليمان بيرون مي‌آورند. اقسام حيوانات را كه به طور زشت از مقوا ساخته‌اند به تكيه مي‌آورند. فيل را هم مي‌آورند. پارسال به خير گذشت، امسال فيل دم تكيه رم كرد. بعد از شكستن اسباب زياد، يك زني را هم زير دست و پا كشته بود. پناه بر خدا از اين وضع عزاداري».6

روايت جعفر شهري، نه روايت حاج سياح در آن زمان و نه روايت اعتمادالسلطنه است، او به عنوان يك نويسنده مي‌گويد: «تكيه دولت داراي طبقات سه‌گانه آن طاق‌نماهايي با طاق‌هاي مقوس بود كه در مرتبه دوم و سوم آن پشت پرده زنبوري‌ها زن‌هاي تماشاچي جمع مي‌شدند و طبقه هم‌كف آن از طرف اعيان و رجال و وزرا و امنا و رؤساي اصناف آذين‌بندي شده زينت مي‌گرديد: هر طاق‌نما از طاق‌نماي ديگر بهتر و زيباتر و باشكوه‌تر بسته مي‌شد كه با چشم و هم‌چشمي كامل و پرخرج‌ترين سليقه‌ها انجام گرفته بايد جلب‌ نظر شاه مي‌نمود.

بستن هر طاق‌نما شامل بود بر گستردن و كوفتن بهترين قالي و قاليچه‌ها و گرانبها‌ترين طاق شال‌ها و آويختن سنگين‌ترين چلچراغ‌ها و قرار دادن جالب‌ترين شمايل‌ها و نصب خوب‌ترين سياهي‌ها و بيرق‌ها و علم و كتل‌ها و ديگر و ديگر اشياء از قنديل‌ و شمعدان و فانوس و جاروكوي و ديواركوب و غيره و مظاهر جنگ و ستيز صحراي كربلا از شمشير و سپر و نيزه و گرز و شش‌پر و زوبين‌ كه با شايستگي و بايستگي تمام جلوه‌گري كرده. مخصوصاً نور چراغ‌هاي برق كه در سال‌هاي اخير بر آن‌ها اضافه شده در و ديوار و اسكلت و چادر و سقف و ستون‌ها را ديدني‌تر مي‌نمود.

افتخار بستن اين طاق‌نماها خود به خود نصيب نمي‌گرديد كه بايد قبلاً با پيشكشي‌ها و تقديمي‌هاي قابل توجه از شاه كسب اجازه بكنند و بهترين طاق‌نماها در اختيار كسي قرار مي‌گرفت كه پيشكش ارزشمندتر يا تقديمي زيادتر داده باشد و همچنين رسم همه ساله بود كه در شب هشتم محرم اين قرار را با فرستادن نقدينه و تقديمي تازه تجديد كرده از آن سو مفتخر به خلعت شاهانه طاق شال گرديده اجازه بستن سال ديگر را دريافت نمايند و مسلم بود كه ارتقا يا تنزل طاق‌نماداران كه طاق‌نماهايشان مقابل جايگاه يا در كنار و دور از ديدگاه همايوني باشد نيز بسته به آن بود كه آخرين پيشكش شب هشتم را مافوق ديگران يا كمتر از سايرين تقديم كرده باشند. اين همان پولي بود كه جهت هر اتفاق كوچك و بزرگ ديگر بايد بزرگان و صاحبان اسم و رسم حضور سلاطين قجر تقديم بكنند، مانند رفتن به سفر، بازگشت از سفر، روز تولد، عروسي، ولادت فرزند، جشن‌ها و اعياد، سلام‌ها و رفع خطرها، نازشست، مهماني‌ها، چه در مهمان شدن و چه در مهمان نمودن، نزول اجلال‌ها جهت ملاقات و احوال‌پرسي، جهت درخواست حكومت و بازگشت از حكومت و خلاصه در هر كار و برخورد بايد با دست پرحضور سلاطين را ادراك كرده هر بار نيز بر آن افزوده به سلاطين قجر تقديم نمايند و يا كم و زيادي همين تقديمي‌ها و پيشكش‌ها هم بود كه مي‌توانستند اندازه چاكري و مقدار ارادت و دولت‌خواهي خويش را اثبات بكنند.7

كار تكيه چنين بود، اما دسته و دسته‌كشي در خيابان‌هاي تهران. عبدالله مستوفي، كه خود يكي از شاهزادگان قاجار است، مي‌گويد: «يكي از عزاداري‌هاي توده مردم، به خصوص داش‌ها، سينه‌زني بود، كه عده‌اي از اهل هر محل در تكيه يا ميدان سر محله جمع شده، يكي نوحه‌خواني مي‌كرد و باقي به نواي نوحه‌خوان سينه مي‌زدند.

«در زمان ناصرالدين‌شاه، وقتي در سر جلو و عقب رفتن دو تا از دسته‌ها بين افراد آن‌ها نزاع و كار به زد و خورد كشيده، چندين فقره سر و دست از طرفين شكست. قضيه با اسامي رؤساي دو دسته بناه رسيد. شاه در اسامي اشخاص دقت كرد، بعضي دو اسمي و برخي يك اسمي بودند زير صورت مجازاتي، به طور كلي، براي هر يك از يك اسمي‌ها و دو اسمي‌ها معين ولي مجازات يك اسمي‌ها را كمتر از دو اسمي‌ها تعيين نمود». شاه كهنه‌كار خوب فهميده بود كه اشخاص يك اسمي مثل تقي و نقي و حسين و حسن غير از اشخاص دو اسمي مثل عبدالله بي‌غم و باقر بي‌خون و اكبر بلند و علي نيزه‌اي و حسين ببري و مهدي گاوكش هستند. دسته اخير از داش‌هاي محل مي‌باشند و البته دسته يك اسمي‌ها كه چندان مداخله‌اي در اين زد و خورد نداشته‌اند، نبايد به قدر دو اسمي‌ها مجازات شوند.

استبداد حوصله رسيدگي ندارد و كليه احكام آن براي جلوگيري از وقوع نظير است نه براي مجازات دادن به اندازه جرم. بنابراين ايراد بر اصل استبداد است نه حكم. حكم ناصرالدين‌شاه مطابق رويه استبداد و اگر عادلانه نيست لامحاله عاقلانه است و از تكرار نظير، خوب جلوگيري مي‌كند و آن‌گاه تفاوت بين مثلاً پنجاه ضربه شلاق كه نصيب يك اسمي‌ها شده با صد ضربه آنكه گير دو اسمي‌ها آمده بود، به قدري با تفاوت بين موت و حيات زياد است كه قابل مقايسه نبوده و اين قياس مع‌الفارق است.8

كار تكيه دولت و سوء استفاده از عواطف پاك مردم، با انقراض قاجاريه رو به افول نهاد و كم‌كم عزاداري بر حسين(ع) و خاندانش، به عنوان مبارزه با خرافات آغاز شد.

رضاشاه در دوران سردار سپه‌اي، تظاهر به دين‌داري مي‌كرد و «از روز دوم محرم ۱۳۴۰ قمري در تكيه قزاق‌خانه واقع در ميدان مشق قديم (باغ ملي) شروع به روضه‌خواني و عزاداري و ذكر مصيبت خامس آل‌عبا گرديد. دسته‌هاي سينه‌زن و سنگ‌زن محلي و صنفي كه به آن‌جا مي‌رفتند از طرف وزير جنگ (سردار سپه) نسبت به آن‌ها تحبيب و به هر يك از سران و مؤسسين آن يك طاقه شال داده مي‌شد... روز دهم محرم (روز قتل) دسته قزا‌ها با يك هيأت و نظم و تشكيلات مخصوص به بازار آمده و چند دسته موزيك در حالي كه آهنگ نوا و عزا مي‌نواختند، اسب و يدك همراه داشتند و خود سردار سپه نيز در حالي كه سر خود را برهنه كرده بود و كاه روي سر خود مي‌پاشيد در جلو دسته ديده مي‌شد. ساير افسران قزاق هم عقب سر مشاراليه به عزاداري مشغول بودند. دسته‌اي از قزا‌ق‌ها هم سر و صورت خود گل و لجن زده عزاداري مي‌كردند.9

به محض آنكه رضاخان سردار سپه، رضاشاه شد، با اين مراسم به مخالفت برخاست بد نيست روايت بهبودي، پيشكار رضاشاه را نيز در اين‌باره بخوانيم؛ آن هم در مخالفت با اين كارها:

«سابقاً در تهران، در ايام محرم و صفر مجالس سوگواري زياد بود. حتي بيشتر روزها عزاداران، دسته عزاداري مخصوص راه مي‌انداختند. نظامي‌ها هم به رقابت يكديگر دسته راه مي‌انداختند. ژاندارمري و بريگاد سرباز و همچنين قزاق‌ها، هر كدام در محل مخصوص خود حسينيه داشتند و عزاداري مي‌كردند. قزا‌ق‌ها در ميدان مشق... عزاداري مي‌كردند ... دسته كه راه مي‌افتاد معمولاً سران دسته، پياده در جلو دسته به طور جمعي در حركت بودند. حضرت اشرف و ساير درجه‌داران ارشد از قبيل سرتيپ و ميرپنج جلو دسته قزاق بودند و شخص معيني كه در دامن خود كاه داشت، به طور پراكنده بر سر ديگران كاه مي‌پاشيد و موزيك عزا هم مترنم بود. يكي از روزها كه از سمت بازار دسته قزاق خيلي مفصلي به خيابان ناصريه در حركت بودند و سينه‌زن‌هاي قزاق نوحه‌خواني مي‌كردند و مجتمعاً سينه مي‌زدند و دم گرفته بودند، اين نوحه را مي‌خواندند:

اگر در كربلا قزاق بودي حسين بي‌ياور و تنها نبودي

بين مردم كه كنار خيابان براي تماشا ايستاده بودند، تعدادي از اهالي رشت كه در زمان ميرزا كوچك‌خان در زد و خورد قزاق و متجاسرين مورد غارت و چپاول هر دو طرف قرار گرفته و ناراضي بودند، در جواب نوحه‌خواني قزاق، آن‌ها هم نوحه‌ ساخته و مي‌گفتند:

اگر در كربلا قزاق بودي چادر از سر زينب ربودي10

روزگار ديگر روزگار قديم نبود،‌ و با رفتن رضاشاه و در شهريور 1320 بار ديگر عزاداري‌ها برپا شد، ولي اين بار هم رسوم نكوهيده‌اي چون قمه‌زني، سنگ‌زني، تيغ‌زني، علم و كتل‌كشي، برخورد دسته‌جات سينه‌زن با هم، به شكل قديمي احيا شد و پهلوي دوم نيز ادعاي دين‌داري داشت، اما همه چيز در 22 بهمن 57 فرو ريخت و از سال سوم انقلاب برخورد با اين رسوم نسنجيده آغاز و مأمورين انتظامي، با آن برخورد مي‌كردند.

از قديم‌الايام در تهران تكايا و حسينيه‌هاي بسياري در گوشه و كنار شهر در ايام عاشوراي حسيني(ع) پا مي‌گرفت و مردم عادت داشتند و نذر مي‌كردند تا «چهل و يك منبر»11 رفته و دعا و نذر و نياز بكنند. معروف‌ترين تكاياي تهران در آن روزگار، كه برخي به روزگار ما هم رسيده‌اند، عبارت بودند از:

تكيه سرچشمه، تكيه شيرازي‌ها، تكيه بزازها، تكيه كفاش‌ها، تكيه سادات اخوي، تكيه رضاقلي‌خان، تكيه دانگي، تكيه سرجمبك، تكيه حياط‌شاهي، تكيه سيدعلي آقا در اندروني، تكيه خراساني‌ها، تكيه سيدقاسم، تكيه قمي‌ها، تكيه باجمانلوها، تكيه حاج رجب‌علي، تكيه دباغ‌خانه، تكيه در خوانگاه، تكيه افشارها، تكيه عرب‌ها، تكيه كوچه نقاره‌چي‌ها، تكيه ملاقدير، تكيه سرپولك، تكيه لوطي‌ علي‌خان، تكيه پهلوان شريف، تكيه زرگرها، تكيه باغ پسته بك و...

و امروز، نه از تكيه دولت خبري است،‌ نه از برخورد دسته‌ها و اي كاش رسم علامت‌كشي نيز منسوخ شود و به جاي اين همه ريخت و پاش و كارهاي ناثواب و ناصواب، اندكي بينديشيم چرا حسين(ع)، در راه احياي دين خدا، از خانمان و زندگي‌اش گذشت، تا درس عبرتي براي ما باشد.

و حسن ختام، در راه برپايي مراسم محرم از سوي مردم در عهد پهلوي دوم و مخالفت آشكار با اين مراسم، از زبان عباس منظرپور:

«خبر شديم كه بچه‌هاي پا ماشين» روز عاشورا در سيد ملك خاتون سينه‌زني مي‌كنند... مدت‌ها بود كه سينه‌زني،‌ آن هم در يك مكان مذهبي نديده بوديم، چون ممنوع بود. اگر يك دسته سينه‌زني به راه مي‌افتاد بلافاصله پاسبان‌هاي شهرباني به آن حمله مي‌كردند. سينه‌زن‌ها را متواري و سردسته‌هاي آن‌ها را دستگير مي‌كردند... وقتي سينه‌زني شروع و صداي مرثيه بلند مي‌شد، هنوز از يكي دو كوچه عبور نكرده بوديم كه پاسبان‌ها حمله مي‌كردند و ما هم منتظر همين لحظه بوديم و اصولا منظورمان همان جنگ و گريز... بود. البته بعضي‌هايمان يكي دو باتون هم دريافت مي‌كرديم!‌ به محض پيدا شدن سر و كله پاسبان‌ها، كه معمولا دو تا سه نفر بيشتر نبودند، ما مرثيه عزاداري را ترك و شروع بر خواندن اين بيت مي‌كرديم:

از آسمون كوفته مياد آجان پدر سوخته مياد!

معلوم است پاسبان‌ها بيشتر عصباني مي‌شدند و بيشتر ما را تعقيب مي‌كردند.12

پي‌نوشت‌ها:

1- نوربخش، مسعود؛ تهران به روايت تاريخ، ج اول، ص 314، نشر علم، 1380، تهران.

2- نوربخش، ج دوم، ص 1114.

3- معيرالممالك، دوستعلي؛ يادداشت‌هايي از زندگاني خصوصي ناصرالدين شاه، ص 5-54، نشر تاريخ، 1382، تهران.

4- خاطرات حاج سياح، ص 86 به بعد، انتشارات اميركبير، 1356، تهران.

6و 5- روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 591 و 265.

7- شهري، جعفر به طهران قديم، ج اول، ص 110 به بعد، انتشارات معين، 1370، تهران.

8- مستوفي،‌ عبدالله؛ شرح زندگاني من، ج اول، ص 287، انتشارات زوار، 1363، تهران.

9- مكي، حسين؛ تاريخ بيست ساله، ج اول، ص 1-450، نشر ناشر، 1361، تهران.

10- بهبودي، سليمان؛ رضاشاه، ص 11-10، طرح نو، ‌1372، تهران.

11- در اين مورد نگاه كنيد به خاطرات عبدالله مستوفي، ج اول، ص 300 و همچنين اعتمادالسلطنه، ص 203.

12- منظرپور،‌عباس؛ در كوچه و خيابان، ص 36، سازمان چاپ و انتشارات،‌ 1384، تهران.

Print چاپ مطلب
 دوشنبه 16 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1818]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن