واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: جوشش خون خدا در كربلادر دنيا آزاد مرد باشيد
بعضي از راويان اخبار در بيان شجاعت آن فرزند حيدر كرار، تعجب خود را چنين اظهار نمودهاند كه به خدا سوگند، هرگز نديدم كسي را كه دچار لشكر بسيار گرديده و دشمنان بيشمار او در ميان احاطه نموده باشند با آنكه فرزندان و اهل بيت و اصحاب او شربت مرگ نوشيده و به دست دشمنان مقتول گرديده باشند كه قوي دلتر باشد از حسينبنعلي عليهالسلام، دراين حال بود كه مردان كارزار بر آن جناب حمله آورند، پس آن حضرت نيز با شمشير تيز به آنها حمله نمود، چنان حملهاي كه از ضربت شمشير آتشباران بر روي هم ميريختند و صفها را مي شكافتند مانند آنكه گرگي بيباك در ميان گله بزها، به خشمناكي درافتد و حمله بر آن منافقان سنگدل، آورد هنگامي كه سيهزار نامرد به عدد كامل بودند از پيش روي آن حضرت،مانند انبوه ملخها فرار را برقرار اختيار مينمودند.
سپس آن امام بييار در مركز خونين قرار گرفت و فرمود: لاحول و لا قوه الا بالله.> امام عليهالسلام همچنان با آنها جنگيد تا آنكه لشكر شيطان حايل گرديد در ميان آن حضرت و حرم مطهر رسول پروردگار عالميان و نزديك به خيمههـا و سراپردهها رسيدند، پس آن معدن غيرتالله، فرياد بر گروه دين تباه، زد كه: اي پيروان آل ابوسفيان! اگر شما را دين نيست و از عذاب روز قيامت ترس نداريد، پس در دنيا خود از جمله آزادمردان باشيد و رجوع به حسبهاي خود نماييدچنانكه گمان داريداگر شما ازعرب هستيد.
راوي گويد: شمر پليد فرياد زد كه اي فرزند فاطمه زهرا عليهالسلام چه ميگويي؟ امام عليهالسلام فرمود: مي گويم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ داريد و زنان را گناهي نيست، پس اين سركشان و جاهلان و ياغيان خود را نگذاريد متعرض حرم من شوند مادامي كه من در حال حياتم. شمر گفت: اين حاجت تو رواست اي پسر فاطمه! پس آن جماعت بيدين همگي قصد امام مبين نمودند و آن فرزند اسدالله حمله بر گروه اشقيا، نمود و آنان حمله به سوي آن مظلوم آوردند و در اين حال تقاضاي شربتي از آب از آن بيدينان بيباك نمود ولي فايدهاي نبخشيد تا آنكه هفتاد و دو زخم بر بدن شريفش وارد گرديد.
تير سه شعبه بر قلب حضرت
امام عليهالسلام ساعتي بايستاد كه استراحت نمايد و از صدمه قتال، ضعف بر جنابش مستولي شده بود. پس در همان حال كه آن حضرت ايستاده بود، سنگي از جانب دشمنان بر پيشاني مباركش اصابت نمود و خون جاري گشت، امام جامه خود را گرفت كه خون را از پيشاني شريف پاك نمايد، تيري سه شعبه به جانب حضرت آمد و آن تير بر قلبش كه مخزن علم الهي بود نشست!
حضرت فرمود: سپس سر مبارك به سوي آسمان بلند نمود و گفت: خداوندا! تو ميداني كه اين گروه ميكشند آن كسي را كه نيست بر روي زمين فرزند دختر پيغمبري به غير او.
پس آن تير را گرفت و از پشت سر بيرون كشيد و خون مانند ناودان از جاي آن جاري شد و آن جناب را توانايي بر قتال نمانده بود و از كثرت زخمها وجراحات، ضعيف و ناتوان گشته بود. لذا قدرت جنگيدن را نداشت و هر كس نزديك ايشان ميآمد براي اينكه مبادا در قيامت با خدا ملاقات نمايد در حالي كه خون آن مظلوم بر گردنش باشد، باز ميگشت و از آنجا دور ميشد تا آنكه مردي از طايفه آمد كه نام نحسش مالك بنيسر بود. آن چند ناسزا به زبان بريده جاري كرد و ضربت شمشير بر سر مباركش فرود آورد كه عمامه امام شكافته شد و عمامهاش از خون لبريز گشت.
راوي گويد: خوليبن يزيد اصبحي سرعت نمود كه سرمطهر امام عليهالسلام را از بدن جدا نمايد ولي لرزه بر بدن نحس نجسش افتاد و از آن فعل قبيح اجتناب نمود. آنگاه سنان بن انس نخعي از اسب پياده شد و قصد قتل فرزند رسول و نور ديده زهراي بتول - سلامالله عليها - را نمود، شمشير ظلم و جفا بر حلق خامس آل عبا، فرود آورد و به زبان بريده همي گفت: به خدا سوگند كه سر از بدنت جدا ميكنم و حال آنكه ميدانم تويي فرزند رسولالله صليالله عليه و آله و بهترين مردم از جهت پدر و مادر ! پس آن شقي نااميد از رحمت عام يزداني سرمقدس آن بنده خاص حضرت سبحاني را از بدن شريف جدا نمود.
منبع: لهوف سيد بن طاووس
يکشنبه 15 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 151]