محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827983299
در انتظار مرگ كاسترو هستند كاروان چريك هاي انقلابي
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: در انتظار مرگ كاسترو هستند كاروان چريك هاي انقلابي
ترجمه؛ محمدعلي فيروزآبادي
اين تصويري بود كه جهانيان همه آن را ديدند يعني همان عكسي كه «فيدل كاسترو» رهبر پيروز ارتش انقلابي را نشسته بر ماشين روبازي نشان مي داد. او در سمت چپ خود فرمانده هنگ دوم انقلابيون را در حالي كه مسلسلي آماده شليك داشت نشانده بود و وظيفه اين فرمانده يعني «هوبر ماتوس» جلوگيري از حملات احتمالي حين حركت به سوي هاوانا بود.
اين كاروان انقلابيون ريشو در آن روز هشتم ژانويه 1959 براي رسيدن و راه باز كردن به سوي محل گردهمايي آن توده عظيم در پايتخت سه ساعت وقت صرف كرد. هنگامي كه بالاخره اين كاروان به مقصد رسيد، فيدل در حالي كه كبوتر سفيد دست آموزي را بر شانه خود داشت در آن پادگان موسوم به كلمبيا پشت تريبون قرار گرفت و بانگ برآورد؛ «ما صلح را تسخير كرده ايم.» در آن روز يك ميليون نفر به سخنان كاسترو گوش دادند و به جشن و پايكوبي پرداختند.
در گوشه يي از اين مراسم دو جوان نيز از جمله شركت كنندگان بودند؛ «فدريكو لومنيتز» 18 ساله و دانشجوي حقوق كه فرزند مدير يكي از شركت هاي فعال در كوبا بود و همراه با خانواده اش از آلمان به آن كشور مهاجرت كرده بود. نفر دوم «كارلوس آلبرتو مونتانر» 15ساله و دانش آموز و فرزند روزنامه نگاري بود كه با وجود سانسور شديد مطبوعات همواره در مقالاتش از آن وكيل دعاوي جوان يعني فيدل كاسترو دفاع مي كرد. آن سه نفر يعني ماتوس، لومنيتز و مونتانر هيچ آشنايي با يكديگر نداشتند اما هر سه به مانند كاسترو به مناسبت پيروزي انقلاب جشن گرفته بودند.
اما حال و 50 سال پس از آن روزها، چيزي از آن شور و نشاط باقي نمانده است. امروز ماتوس يعني همان چريك سابق 90 سال دارد و در خانه ساده يي در ميامي امريكا زندگي مي كند و يكي از آن سه ميليون كوبايي به شمار مي آيد كه در گوشه و كنار اين جهان پخش هستند. آيا امروز هم چيزي براي جشن گرفتن وجود دارد؛ «بله، امروز فيدل يك جنازه هنوز زنده است و شايد من در آينده بتوانم كوبايي ها را به ملتي آزاد تبديل كنم.»
فدريكو لومنيتز امروز 68 سال دارد و به كار صادرات مواد غذايي مشغول است و در آلمان و در منطقه «بادهومبورگ» زندگي مي كند. او نيز در حالي كه ميان آن قفسه هاي پر از بيسكويت و نوشابه و قوطي كلم ترش نشسته است در انتظار مرگ رهبر كوبا به سر مي برد. لومنيتز مي خواهد در صورت مرگ كاسترو همه امكانات و به اصطلاح تجارب آلماني اش را به آن جزيره گرسنه سوسياليستي منتقل كند.
كارلوس آلبرتو مونتانر 65ساله هم كه علاوه بر نويسندگي از مدت ها پيش در جامعه تبعيديان كوبايي در ميامي رهبري يك دولت در تبعيد را بر عهده دارد، خود را براي روزي آماده مي كند كه «فيدل ديگر نباشد». مونتانر مي خواهد به عنوان مشاور نسل آينده سياستمداران كار كند و البته او هم مانند ماتوس و لومنيتز در سوداي بازگشت دوباره به هاوانا است. اين هر سه نفر عقيده دارند كاسترو همه مردم كوبا را فريب داد و هر سه آنها به خوبي آنچه را كه 50 سال پيش در آن كشور روي داد در حافظه خود دارند.
روز 31دسامبر 1958 همان روزي بود كه هوبر ماتوس از واحدي به واحد ديگر مي رفت تا آن هزار رزمنده را آماده نبرد كند. كاسترو به وي ماموريت داده بود در روز اول ژانويه شهر ساحلي سانتياگو را تسخير كند. رهبر انقلاب كوبا از دو سال قبل از آن به همراه 81 نفر از افرادش در جزيره يي مستقر شده بود كه تنها دويست كيلومتر با سانتياگو فاصله داشت.
ماتوس در آن شب سال نو خواب بسيار كوتاهي كرد و آرام و قرار نداشت زيرا خود را به هدف نزديك مي ديد. اين هدف همان «رويا و آرمان ميهن پرستانه يي» بود كه وي به خاطر آن همسر و چهار فرزندش را به كاستاريكا فرستاده بود و شغل و مزرعه برنجش را نيز رها كرده بود.
هنگامي كه «باتيستا» رئيس جمهور سابق كوتاه زماني پيش از انتخابات سال 1952 دست به كودتا زد، ماتوس معلم دبستاني در شهر كوچك «مانزانيلو» در استان «اورينته» و عضو حزب تندرو ناسيونال سوسياليست بود. ماتوس مي گويد؛ «در آن زمان براي دفاع از آرمان هاي دموكراتيك ناگهان تبديل به يك شورشي شدم.» او در مارس 1958 محموله يي از سلاح را كه هديه حاميان كاستاريكايي انقلاب بود براي فيدل كاسترو به كوهستان سيرامائسترا برد و به چريك ها پيوست. در پايان آگوست همان سال همراه با 129 نفر ديگر به سوي سانتياگو روانه شد و از ماه اكتبر آن شهر را با آن پادگان پنج هزار نفري اش به محاصره درآورد.
اين پيرمرد شكسته با آن چشم هاي آبي و سبيل سفيد امروز هم به خوبي جزئيات را به ياد مي آورد؛ «روز سال نو حوالي ساعت پنج صبح بود كه افرادم را بيدار كردم. راديو دولتي هيچ برنامه يي پخش نمي كرد و ما فهميديم كه باتيستا كناره گيري كرده است.» ديكتاتور سابق كوبا همراه با نزديكترين يارانش ساعت دو بامداد سوار هواپيما شده و به جمهوري دومينيكن گريخته بود.
فدريكو لومنيتز يعني پسر همان مهاجر آلماني در آن زمان دانشجو بود و اولين ترم دانشگاه را مي گذراند. فدريكو در آن شب تصميم گرفته بود هيچ جشني در خانه اش كه در محله اعيان نشين «كوهلي» هاوانا قرار داشت برگزار نكند و به جاي آن همراه با دوستانش به كلوپ شيك «بيلتمور» رفت.
اما آن دانش آموز يعني كارلوس آلبرتو مونتانر در هيچ جشن عمومي شركت نكرد زيرا جنبش تحت رهبري كاسترو يعني جنبش «26جولاي» اعلام كرده بود برگزاري جشن ها در كازينوها و هتل هاي لوكس عملي غيرميهن پرستانه است. به همين خاطر مونتانر آن سال را در خانه والدين نامزدش «ليندا» به پايان رساند و سپس به خانه اش بازگشت و متوجه شد همكاران روزنامه نگار پدرش از طريق تلفن خبر سقوط باتيستا را داده اند.
فيدل كاسترو در سال هاي پيش از انقلاب با خانواده مونتانر رفت و آمد داشت و حتي يك بار با همسرش «ميرتا» و پسر كوچكش «فيدليتو» شب را در خانه آنها گذرانده بود. در آن زمان كارلوس آلبرتو خود پسري كم سن و سال بود اما هنوز به ياد دارد كه كاسترو چطور سيگار مي كشيد و چقدر شير قهوه مي نوشيد.
آن پسر 15 ساله در اولين روز سال 1959 خود را خوشبخت ترين آدم روي زمين احساس مي كرد؛ «اين احساسي بود كه من، خانواده، همسايگان و دوستانم در آن شريك بوديم.» آن جوان آن روز فكر مي كرد با پيروزي انقلابيون، دوراني آكنده از عدالت در كوبا آغاز مي شود و به اين خاطر كه نمي تواند همپاي بزرگ ترها بجنگد غبطه مي خورد.
مونتانر در حالي كه از پنت هاوس خود در ميامي به آبراه فلوريدا نگاه مي كند لقب «هيولاي زودرس» را به خود مي دهد. البته اين مساله منحصر به وي نبود و همه همكلاسي هايش به مانند او همان شور و حال را داشتند. صبح روز اول ژانويه 1959 همراه با برادر بزرگ تر و دوستانش به شهر رفت. آنها بازوبندهايي را به بازوهاي خود بسته بودند كه علامت هواداران كاسترو در جنبش 26 جولاي بود و با هدف مصادره اسلحه و جلوگيري از كودتا به خانه هاي هواداران و نزديكان باتيستا حمله بردند.
خانواده فدريكو لومنيتز در كوهلي هم از اين وضعيت و از اينكه بالاخره آن «اراذل فاسد» شكار مي شوند، احساس رضايت داشتند. اين تاجر آلماني امروز و در شهر آبا و اجدادي خود هم آن ژانويه 1959 كوبا را فراموش نمي كند. پدرش مهندس كشاورزي و از خانواده يي سوسيال دموكرات بود كه در پايان دهه 30 از دست رژيم نازي آلمان فرار كرده و به كوبا آمده بود. آن مهندس آلماني در كوبا يك كارخانه توليد غذاي دام به راه انداخت و در كارش موفق شد و پسرش فدريكو هم توانست ديپلم خود را با بهترين نمرات بگيرد.
لومنيتز به خاطر مي آورد كه در آن زمان تاجران كوبايي و غيركوبايي به شدت از روش هاي حكومت باتيستا ناراضي بودند. گمرك و ادارات ديگر و پليس همگي رشوه مي گرفتند و حتي مقامات دولتي هم بدون دريافت رشوه پاي هيچ نامه يي را مهر و امضا نمي كردند؛ «ما از وضعيت جديد خشنود بوديم و فيدل را يك رهايي بخش مي دانستيم.» در آن روز اول ژانويه 1959 در محله مرفه نشين كوهلي نيز جشن و پايكوبي برقرار بود.
در همان زمان و در سوي ديگر جزيره كوبا اتفاقات ديگري در جريان بود. فرمانده ماتوس موفق شده بود افسران ارتش باتيستا را به ملاقات با كاسترو ترغيب كند. كاسترو آنها را قانع كرد كه نه به عنوان يك نيروي موقت بلكه همراه با نيروهاي انقلاب به سانتياگو حمله كنند و همين كار هم انجام گرفت و در همان شب فيدل از داخل ساختمان شهرداري به مردم قول داد؛ «ديكتاتوري هرگز به كوبا باز نخواهد گشت.»
اما اين جشن و خوشحالي در هاوانا مدت زيادي دوام نداشت و خيلي زود همه آن اميدها به برقراري دموكراسي و عدالت بر باد رفت. مونتانر خود شاهد بود كه چطور يك دادگاه خلقي مدير مدرسه اش را بدون آنكه جرمي مرتكب شده باشد به 10 سال حبس محكوم كرد و در تمام كشور و بر اساس مقررات حكومت نظامي اعدام هاي متعددي به مرحله اجرا گذاشته شد.
مونتانر در روزنامه خوانده بود كه سه سال قبل ارتش شوروي با وحشيگري قيام مردم مجارستان را سركوب كرده است. از نظر وي همين مساله كه انقلاب كاسترو هم خيلي زود در مسير ماركسيسم افتاد خود نشانه يي از آغاز يك شكست بود. مونتانر به جنبش «نجات دموكراتيك انقلاب» كه از سوي دانشجويان حقوق تاسيس شده بود، پيوست. اين جنبش كه از سوي واشنگتن پشتيباني مي شد در مناطق كوهستاني كوبا به تربيت و تجهيز چريك براي جنگ با نيروهاي كاسترو اقدام كرد. البته مونتانر و دوستانش تاوان زيادي براي اين كار دادند و پس از انهدام اين جنبش در پايان سال 1960، وي كه 17 سال داشت به 25 سال زندان محكوم شد. او به زندان نوجوانان منتقل اما موفق به فرار شد و شش ماهي را در سفارتخانه ونزوئلا گذراند و در هشتم سپتامبر 1961 از كوبا خارج شد. اين نويسنده كوبايي امروز اعتراف مي كند؛ «مطمئن بودم خيلي زود دوباره به كوباي آزاد باز خواهم گشت.»
اما ماتوس هم كه از سوي فيدل ماموريت اداره استان شكرخيز «كاماگوي» را داشت پس از مدتي فهميد نمي تواند با خرده فرمايش هاي كمونيست هايي چون چه گوارا و رائول كاسترو كنار بيايد. ماتوس نمي توانست تحمل كند فيدل همه آن وعده ها مبني بر برگزاري انتخابات آزاد را به يكباره فراموش كرده باشد. به همين خاطر بود كه در اكتبر 1959 طي نامه يي استعفاي خود را تقديم رهبر كوبا كرد و نوشت مي خواهد بار ديگر به شغل معلمي بازگردد. او در آن نامه به دوست سابق خود گوشزد كرد؛ «تنها زماني انقلاب پيروز مي شود كه بتوانيد روي يك ملت واحد حساب كنيد.» اما كاسترو سر آن نداشت كه خواسته هاي اين كوبايي را برآورده كند.
برادرش رائول كه در آن زمان وزير دفاع بود تقاضا كرد ماتوس را بر پايه قوانين حكومت نظامي تيرباران كند. اما در دسامبر همان سال و كوتاه مدتي پيش از اولين سالگرد انقلاب كوبا، ماتوس طي يك دادگاه نمايشي به 20 سال زندان محكوم شد. رهبر كوبا خود به عنوان شاهد اصلي در آن دادگاه حضور يافت و اين قهرمان سانتياگو را به خيانت، توطئه هاي ضدانقلابي و خرابكاري در برنامه رفرم كشاورزي متهم كرد. ماتوس تا آخرين روز محكوميت خود در زندان بود و تازه در سال 1979 و با كمك دولت كاستاريكا توانست از كوبا خارج شود.
وداع با كوبا براي لومنيتز البته تا به اين اندازه غم انگيز نبود. هنگامي كه اصلاحات كشاورزي كاسترو در مه 1959 شروع شد، پدر لومنيتز به صورت مشروع با اين طرح موافق بود و عقيده داشت بدين صورت اين سرزمين لم يزرع احيا مي شود اما اين مساله هرگز اتفاق نيفتاد و همه آن ماشين آلات كشاورزي كه از طرف كارخانه لومنيتز و ديگر كارخانجات خريداري شده بود پوسيد و از بين رفت. رژيم كوبا در اواسط سال 1960 در مرحله اول همه شركت هاي امريكايي و سپس همه بانك هاي خارجي را ملي اعلام كرد. لومنيتز مي گويد؛ «پول و مداركي را كه ما در آن بانك ها به امانت گذاشته بوديم عملاً از بين رفت.» مالكيت خصوصي محدود و همه املاك و مستغلات به استثناي آپارتمان هاي مسكوني مصادره شد.
فدريكو هم چاره يي نداشت جز آنكه تا فروكش كردن هرج و مرج ها در هاوانا براي ادامه تحصيل به آلمان برود. اما چيزي نگذشت كه خانواده اش هم اين كشور را در حالي ترك كردند كه تنها چند چمدان همراه خود داشتند. خانه آنها در كوهلي مصادره شد و تنها چيزهايي كه از شركت پدرش به آلمان آورده شد در داخل يك كارتن مقوايي جاي مي گرفت. البته پدر چندي بعد از دولت كوبا تقاضاي جبران خسارتي معادل شش ميليون يورو امروز را كرد اما؛ «تا زماني كه حكمرانان هاوانا زنده هستند هرگز به كوبا باز نخواهم گشت.»
مونتانر اميد دارد كه واپسين دوره زندگي را همراه با همسرش در كوبا سپري كند. او در سال 1990 و درميامي حزبي به نام «اتحاد كوبايي هاي ليبرال» تاسيس كرد تا شايد به وسيله آن بتواند پروژه «گذار مسالمت آميز» را در كشورش محقق كند و عقيده دارد در آينده نزديك به اين آرزوي خود خواهد رسيد. به گفته وي در صورت مرگ فيدل كاسترو مردم كوبا كه از همه رهبران اين كشور نااميد شده اند بيش از هر چيز كمونيسم را زير سوال خواهند برد زيرا اين ايدئولوژي بود كه آن سومين كشور ثروتمند امريكاي لاتين را از نظر اقتصادي به ورطه سقوط كشاند.
و هوبر ماتوس؟ از نظر وي گرچه فيدل كاسترو هنوز هم دبيركل حزب واحد كمونيست است و به عنوان توجيه و واكنشي به خط مشي 50 سال گذشته اين رژيم مقالاتي در روزنامه دولتي مي نويسد اما او هم (به مانند ماتوس) مي داند كه «پايان ظلم و استبداد» نزديك است. ماتوس سالخورده پيش بيني مي كند تا يك سال ديگر به كوبا بازگردد و در مورد «ارزش هاي اخلاقي جمهوري» براي هموطنانش سخنراني كند. به عقيده وي يك دهه پس از اين تغييرات كوبا خواهد توانست به وضع عادي بازگردد.
منبع؛ اشپيگل
شنبه 14 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]
-
گوناگون
پربازدیدترینها