واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: علياكبر و علياصغر دردانههاي امام حسين(ع)اذن جهاد حضرت علياكبر(ع)
چون همه ياران و اصحاب امام شربت شهادت نوشيدند و مقتول اشقيا گشتند و كسي از اصحاب باقي نماند مگر اهل بيت و خويشان آن حضرت، پس فرزند دلبند امام مستمند و نوجوان رشيد آن مظلوم وحيد كه نام ناميش عليبنالحسين بود و در صباحت منظرگوي سبقت از همه خلق ربوده و در زمانه بيعديل و بينظير بود، اذن جهاد از پدر بزرگوار درخواست نمود، پدر نيز اذنش بداد؛ پس نظر حسرت و مايوسي به سوي جوان خود نمود و سيلاب اشك از ديدگان فرو ريخت و گفت: پروردگارا! بر اين گروه شاهد باش كه جواني به جنگ آنان ميرود كه شبيهترين مردم است در خلقت ظاهري و اخلاص باطني و سخنسرايي به پيامبر تو و ما هرگاه مشتاق ديدار پيغمبر تو ميشديم، به سوي اين جوان نظر مينموديم، سپس صيحهاي كشيد و به آواز بلند فرمود: اي ابنسعد! خدا رحم تو را قطع كند چنانكه رحم مرا قطع كردي.
شهادت حضرت علياكبرعليهالسلام
آن شبيه رسول، قدم شجاعت در ميدان سعادت نهاد و با آن گروه بيباك به جنگ پرداخت و خاطرهها را اندوهناك گردانيد و نونهال بوستان امامت جنگي كرد به غايت سخت و جمعي كثير از آن اشقياء نگونبخت را به خاك هلاك انداخت. سپس به خدمت پدر بزرگوار آمد و گفت: اي پدر! تشنگي مرا كشت و سنگيني اسلحه آهنين مرا به تعب افكند، آيا راهي به سوي حصول شربتي از آن هست؟ حضرت سيدالشهداء(ع) هم به گريه افتاد و فرياد واغوثاه برآورد و فرمود: اي فرزند عزيزم! اندكي ديگر به كار جنگ باش كه به زودي جدت حضرت محمد صلياللهعليه و آله را ملاقات خواهي نمود و ايشان از جام سرشار كوثر شربتي به تو خواهد داد كه پس از آن هرگز روي تشنگي نبيني و احساس عطش ننمايي.
حضرت علياكبر به سوي ميدان برگشت و جنگي عظيم نمود كه بالاتر از آن تصور نتوان كرد و داد شجاعت بداد در آن حال تيري به جانب آن فرزند رشيد سيدالشهداء، افكند كه از صدمه آن تير بر روي زمين افتاد و فرياد برآورد: يعني پدر جان، سلام من بر تو باد! اينك جدم رسولخدا صليالله عليه و آله است كه به تو سلام ميرساند و ميفرمايد: زود به نزد ما بيا. علياكبر اين بگفت و فرياد زد و جان بر جان آفرين تسليم نمود. چون آن جوان اين دنياي فاني را مشتاقانه وداع نمود، حضرت سيدالشهداء عليهالسلام بر بالين ايشان آمد وگونه صورت خود را بر گونه صورت او گذارد و فرمود: خدا بكشد آن كساني را كه تو را كشتند، چه بسيار جرات و گستاخي نمودند بر خداي عزوجل و بر شكستن حرمت رسول خدا صليالله عليه و آله، پس از تو، خاك بر سر اين دنيا!
راوي گويد: در اين هنگام زينب خاتون صليالله عليه و آله از خيمه بيرون دويد در حالتي كه ندا ميكرد: يا حبيباه يابناخاه! پس آن مخدره آمد و خود را بر روي بدن پاره پاره علياكبر افكند، امام حسين عليهالسلام تشريف آورد و خواهر را از روي جنازه علياكبر بلند كرد به نزد زنان برگردانيد.
فرياد دادخواهي سيدالشهداء
راوي گويد: چون امام مظلومان قتلگاه جوانان و دوستان خود را مشاهده فرمود كه همه بر روي خاك افتادهاند و جان به جان آفرين سپردهاند تصميم عزم فرمود كه با نفس نفيس با گروه بدنهاد، جهاد نمايد و نداي بيكسي در داد كه آيا كسي هست كه از حرم رسول پروردگار عالميان، دفع شر ياغيان نمايد؟ آيا خداپرستي هست كه در ياري مااهل بيت از خداي عزوجل بترسد و ما را تنها نگذارد؟ آيا فريادرسي هست كه به فريادرسي ما اميد لقاي پروردگار را داشته باشد؟ آيا اعانتكنندهاي هست كه به واسطه ياري ما، به ما اميدوار شود به ثوابها و اجري كه در نزد خداي تعالي موجود است؟
شهادت حضرت علياصغر
پس زنان حرم و دختران محترم رسول اكرم صداها به ناله و گريه بلند نمودند. آن حضرت با دل پر از حسرت به سوي خيمه رجعت نمود و زينب خاتون عليهالسلام را فرمود كه فرزند دلبند صغير مرا بياور تا با او وداع نمايم و چون او را آورد، امام مظلوم طفل معصوم را گرفت و همين كه خواست از راه رافت و كمال مرحمت خم شده او را ببوسد، حرمله بنكاهل اسدي پليد - لعنهالله - از خدا حيا ننمود تيري به جانب آن نوگل بوستان احمدي انداخت كه تير به گلوي نازك آن طفل معصوم اصابت نمود به طوري كه گويا گلو را ذبح نمايند، گوش تا گوش پاره نمود.
پس آن حضرت با كمال غم و حسرت، به زينب خاتون، فرمود: اين طفل را بگير؛ پس امام عليهالسلام هر دو دست را در زير گلوي طفل گرفت چون پر از خون شد به سوي آسمان پاشيد، آنگاه فرمود: آنچه كه بر من اين مصائب را آسان مينمايد آن است كه اين مصيبت بزرگ در حضور پروردگار عادل نازل ميگردد. امام باقر عليهالسلام فرمود: از آن خون طفل معصوم كه امام عليهالسلام به آسمان پاشيد، حتي يك قطره هم روي زمين نيفتاد!
جمعه 13 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 58]