تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1865158515


گزارشي از پشت صحنه فيلم «ترديد» ساخته واروژ كريم مسيحي هملت در سعدآباد
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزارشي از پشت صحنه فيلم «ترديد» ساخته واروژ كريم مسيحي هملت در سعدآباد
جام جم آنلاين: در صف طولاني اتومبيلهايي كه قرار است فاصله ميان ميدان ونك تا ميدان وليعصر را طي كنند، اتوبوس تاريخ مصرف گذشتهاي كه من هم سوار بر آن شدهام از حركت ايستاده است.

فرصت خوبي است تا با نگاه كردن به چند خط يادداشت كوتاهي كه در دفترچهام نوشتهام، به اين مساله فكر كنم كه موزه مردمشناسي كاخ سعدآباد چه نسبتي با فيلم سينمايي ترديد دارد؟ با خودم ميگويم قواعد سينمايي را آنقدر بلد شدهام كه بتوانم حتي پيش از رسيدن به سر صحنه فيلمي سينمايي مقدمه مطلب را بر اساس اطلاعات قبلي يك بار در ذهن خودم بنويسم. شايد كريم مسيحي پس از سالهاي طولاني تصميم گرفته با پرداختن به بخشي از فرهنگ و هنر جامعه ايراني كه منبعث از سينماي ملي است باور كنيد مساله ميتواند به همين اندازه پيچيده باشد فيلمي فاخر و ملي بسازد، شايد هم مانند فيلم بيد مجنون ساخته مجيد مجيدي قرار است بخشهايي از اين فيلم در اين محل فيلمبرداري شود. پس از رسيدن به سعدآباد و راه رفتن در يك سربالايي نفسگير و همزمان شدن آن با شنيدن صداي كلاغها و ترانه «ديگه عاشق شدن ناز كشيدن فايده نداره» كه از نزديكي موزه مردمشناسي و در واقع سفرهخانه شنيده ميشود، تصميم ميگيرم ذهنم را از همه پيشفرضهاي گذشته پاك كنم. حتي به اين مساله هم فكر نميكنم قصهاي كه اقتباسي آزاد از داستان هملت است چه ويژگيهايي دارد كه بايد بخشي از آن در كاخ سعدآباد مقابل دوربين برود؟ يا اينكه اين قصه در فضايي ايراني چه سرنوشتي پيدا خواهد كرد؟
«پدر سياوش روزبهان بر اثر حادثهاي مرده و عموي او اختيار ثروت خود و برادرش را به دست گرفته است. سياوش عاشق مهتاب، دخترعمهاش است. انوري، پدر مهتاب، مباشر روزبهان است. سرگشتگي سياوش از مرگ پدر تمام نشده كه خبر ازدواج قريبالوقوع عمو با مادرش را ميشنود. سياوش طي ماجراهايي ميفهمد پدرش كشته شده در اين هنگام به سراغ دوست قديمياش گارو ميرود و ....» اين خلاصهاي از داستان فيلم ترديد است كه با تايپ كردن نام فيلم در موتورهاي جستجوي فارسي به آن ميرسيم. بيش از اين هم نميتوان خلاصهاي از داستان اين فيلم را پيدا كرد. البته همه گزارش پشت صحنه يك فيلم سينمايي به خلاصه داستان آن محدود نميشود و ميتوان چيزهاي زيادي را براي توصيف پيدا كرد. واروژ كريم مسيحي، كارگردان فيلم جليقهاي سورمهاي به تن و مويي كمپشت دارد و شلوار مشكي و كفش راحتي به پا كرده است و ضمنا نماياب و موبايل هم از گردنش آويزان نيست. خاطره اولين برخوردم با او مربوط به سال 80يا81 بود براي آدميكه 20 سال است فيلم نساخته، يك سال چه فرقي ميكند؟ آن موقع هنگام تدوين فيلم «تفنگ سرپر» بود كه گفت ميخواهد فيلمي بسازد كه برداشتي آزاد از داستان هملت است. شايد اين مساله به صدها نفر ديگر هم گفته شده بود، اما اين تصميم تا سال پيش كه براي دريافت عكس و خبر فيلم «نشاني» به دفتر محمدمهدي دادگو مراجعه كرده بودم و در آنجا كريم مسيحي را ديدم كه مشغول پيشتوليد فيلم است، رنگ و بويي واقعي به خود نگرفت. هرچه فكر ميكنم ميبينم كريم مسيحي سادهتر و مهربانتر از آن است كه به نظر برسد حقش بوده اين همه سال از سينما دور باشد. تحرك فراوان او در سر صحنه هم نشان ميدهد كه كاملا در كار خود جدي است. البته وسواس فراواني به آمدن ليوان چاي يكبار مصرف به سر صحنه دارد و بارها تاكيد ميكند كسي ليوان نياورد. با اين اوصاف كريم مسيحي واقعا هيچ شباهتي به برخي آدمهاي اعصابخراب اين حرفه ندارد كه مدام سيگار ميكشند و داد و بيداد راه مياندازند. او بخشي از رفت و آمدهاي خود در صحنه را هم به مشورت با امير اثباتي و بهرام بدخشاني اختصاص ميدهد و مرتب با آنها صحبت ميكند. در كنار او آناهيد آباد، دستيار كارگردان است كه پيشتر براي سالهايي طولاني به عنوان منشي صحنه در فيلمهاي مختلف سينمايي فعاليت كرده است و حالا چند سالي است دستياري ميكند.
در اين فيلم هم مانند تمامي فيلمها و سريالها بهترين راه براي سر درآوردن از كار و برنامه روزانه گروه فيلمبرداري ديدن «آفيش روزانه» است. آفيش برگهاي است كه در آن همه مسائل و ماجراهايي كه قرار است در يك روز در پشت صحنه فيلم اتفاق بيفتد، درج ميشود. آفيش روزانه فيلم ترديد با همه برگههايي كه تاكنون ديدهام، تفاوتي اساسي دارد و آن هم اين كه در اين برگه بخشي به عنوان شعر روزانه پيشبيني شده و در آن آمده است: «زندگي سرسره است/ميكني دل از خاك/ پله پله تا اوج/ ميدوي تا فردا/ بعد از آن بالا ميخوري آرام ُسر.» فهرست بازيگراني كه در اين فهرست عوامل آمده همان چيزي است كه چند خط ديگر در قالب اين گزارش توصيف خواهم كرد؛ اما بد نيست بدانيد براي اين روز خاص دكتر اميد روحاني، بازيگر نقش دكتر بنيادي، وكيل خانواده و يك بازيگر ديگر جزو استندبايهاي آفيش هستند. استندباي هم دقيقا به اين معني است كه بازيگر مورد نظر بايد منتظر باشد تا هر لحظه با تلفن دستيار كارگردان راهي صحنه فيلمبرداري شود. امروز قرار است 22 نفر هنرور هم به عنوان خدمه، كارگر و ميهمان سر صحنه حضور داشته باشند. بر حضور پرتقال و سيب مصنوعي هم تاكيد شده كه اين اقلام در داخل كارتني در سر صحنه قابل رويت است.
فضايي كه پس از ورود به كاخ موزه مردمشناسي با آن مواجه ميشوم، هيچ شباهتي به ساختمان قبلي موزه كه در گوشه گوشه آن مجسمههاي مومي با لباسهاي محلي به چشم ميخورد نيست. اينجا با تلاش و كوشش امير اثباتي و گروهش تبديل به خانهاي مجلل شده و رنگ ديوارهاي آن هم با دكوراسيون چوبي و قهوهاي كرمرنگ اتاق كاملا همخواني دارد. در گوشه گوشه اتاقي كه به آن وارد شدهام، دستهگلهاي مختلفي به چشم ميخورد؛ دستهگلهايي از گلهاي شيپوري و ليليوم از همانهايي كه شبيه سپر جنگي سربازان گلادياتوري است و پشت ويترين مغازههاي گلفروشي گرانقيمت جلوه ميكند. خيلي زود است كه نتيجهگيري كنم چند ساعت پيش اينجا مراسم عروسي بوده است. روي ميزها هنوز ميتوان بقاياي يك سورچراني حسابي را ديد. البته به جاي ميوههاي موز و خيار و انگور واقعي، روي ميز ميوههايي از جنس پلاستيك به چشم ميخورد. طبيعي است دوربين چند روزي اينجا توقف داشته و به همين دليل از اين ميوههاي پلاستيكي استفاده شده تا راكورد صحنه حفظ شود. عليرضا شجاع نوري، تهيهكننده سينماي ايران با همان سبيل هميشگي كه در اغلب ايام سال بر چهرهاش قابل ديدن است، در كت و شلواري تيره با كراوات و پيراهني به رنگ سماقي تيره كه دكمههاي سرآستين آن از زير كت بيرون زده، يك طرف نشسته است. او در اين فيلم نقش روزبهان و همان شخصيت عموي سياوش را بازي ميكند كه يك مولتيميلياردر است. در طرف ديگر هم محمد مطيع، بازيگر قديمي سينماي ايران در نقش انوري، همهكاره روزبهان با كت و شلوار سبز بدرنگ و پيراهن مغز پستهاي و دوبنده در رفت و آمد است. مقابل آنها هم يك صندلي سفيدرنگ قرار دارد كه به تناوب گاهي كريم قرباني با لهجه غليظ شمالي روي آن مينشيند و گاهي زني كه احتمالا با آن پيشبند و لباس ساده فقط ميتواند يك خدمتكار باشد. دكمههاي جليقه كريم قرباني بسختي جلوي پيشروي شكم او را گرفته است. صداي آنها آرامتر از آن است كه بتوانم چيزي بشنوم. محمد مطيع با آنها درباره تعداد بشقابهاي شكسته حرف ميزند و من يقين پيدا ميكنم هم آن مرد شمالي و هم اين زن خدمتكار خانه هستند.
آتش گركاني با مانتوي مغز پستهاي و روسري هم در آن سوي عرض ميز نشسته است كه تهچهره او شباهت فراواني به ميترا حجار دارد. او مادر سياوش است و البته سن و سال او خيلي بيشتر از ميترا حجار است. او با يك تلفن بيسيم شمارهگيري ميكند.
چند دقيقهاي است كه نورپردازي كه مداد اتودي از جيب پشت شلوارش بيرون زده و به تيشرت خود چند گيره بليتي آويزان كرده با كمك چند نفر ديگر تلاش ميكنند تا نور صحنه را درست كنند. به قول روزنامهنگاران قديمي از ظواهر امر چنين برميآيد كه فعلا خبري از فيلمبرداري نيست و اين زمان فرصت خوبي براي انجام يكي از گفتگوهاي پشت صحنهاي است. مجيد معدني مدير توليد سريال را پيدا كردهام و حالا بخشي از ماجراي توليد اين فيلم را از زبان او ميشنويم.
چراغهايمان را خاموش كرديم
«الحمدلله كار تا الان خوب پيش رفته است. «ترديد» فيلمي بوده كه همه منتظر تعطيلي آن بودند. ما سعي كرديم چراغ خاموش حركت و فضايي را فراهم كنيم كه كارگردان با آرامش كار كند. واروژ كريم مسيحي حتي سيگارش را هم ترك كرده است.» اين توضيحي است كه معدني صحبتهاي خود را با آن آغاز ميكند. گفتگو با مدير توليد فيلم ترديد را با سوالي درباره ساختمان موزه آغاز ميكنم. اين كاخ پيش از انقلاب متعلق به اشرف، خواهر شاه بوده است كه در اين فيلم به عنوان خانه روزبهان مورد استفاده قرار گرفته است. 40درصد از فيلم در اين لوكيشن مقابل دوربين رفته است. براي اين بخش از داستان كريم مسيحي نياز به خانهاي تودرتو داشت كه در مرحله قبلي، يكي از خانهها در منطقه فرمانيه يافت شده بود؛ اما براي مرحله جديد كار، صاحبخانه با در اختيار قرار دادن آن موافقت نكرد و به همين دليل گروه توليد طي مذاكره با مسوولان كاخ سعدآباد اين محل را در اختيار گرفت. زماني هم كه پاي گروه فيلمبرداري به اين محل رسيد، اين فضا در حال آمادهسازي بود و گروه سازنده فيلم ترديد با رنگآميزي و پاركت كردن موزه به آمادهسازي فضاي اين محل كمك كردند.
قصه اين فيلم خيلي پركشش است با فيلمهاي كمدي دو سه نفره تفاوت زيادي دارد و با آن معيارها حركت نميكند
معدني در ادامه توضيحات خود به اين مساله اشاره ميكند كه «ترديد» به تهيهكنندگي فدكفيلم و يك بانك خصوصي ساخته ميشود. بخشهايي از اين فيلم سال گذشته مقابل دوربين رفته بود، اما كار تعطيل شد و دوباره از اول فروردين سال 87 كار جدي شد. براي تغيير پروانه ساخت مدتي زمان صرف شد و تهيهكنندگي كار از محمدمهدي دادگو به سعيد سعدي واگذار شد. بالاخره كار از خرداد جدي شد و از 15مرداد كليد زده شد. در مرحله قبلي فيلمبرداري محمدرضا فروتن، بيتا فرهي و جمشيد مشايخي حضور داشتند كه اين تركيب در سري جديد تغيير كرد.
معدني در ادامه اين گفتگو كه در طبقه بالاي موزه و در اتاقي خالي انجام ميشد، به اين مساله اشاره كرد كه ترديد فيلم پر لوكيشني است. همه بخشهاي فيلم در تهران فيلمبرداري ميشود. يك صحنه فيلم هم قرار بود در بلوچستان فيلمبرداري شود كه اين صحنه در شهرك سينمايي دفاع مقدس مقابل دوربين رفت. بقيه لوكيشنها هم شامل سينما ركس لالهزار، ساختمان دفتر روزبهان، ساختمان پيرنيا و بيمارستان و مركز فرهنگي ارامنه بود.
وقتي از معدني ميپرسم، آيا از بخشهاي قبلي كار هم استفاده شده يا نه؟ ميگويد: در مرحله جديد همه چيز را از صفر شروع كرديم. تا پيش از تعطيلي كار 10 درصد فيلمبرداري شده بود، اما به دليل عوض شدن فصل، آن بخش از كار كنار گذاشته شد و بازيگرها هم عوض شدند و همه چيز از ابتدا آغاز شد.
بازيگران ديگر چه كساني هستند؟!
بهرام رادان، بازيگر نقش سياوش در گوشه سرسراي خانه در حال تمرين ديالوگهاي خود است. رادان با موي كوتاه و شلوار جين، پيراهن سفيد و كت سورمهاي هيچ شباهتي به آن بازيگر ستارهگونه فيلمهاي سينمايي ندارد و بيش از حد ساده و معمولي است و كاملا شبيه ديگر جوانهاي سر صحنه است. در گوشهاي از اين سرسرا هم سعيد سعدي تهيهكننده فيلم كه لباسي روشن بر تن كرده، دست در جيب كرده و با آرامش صحنه را تماشا ميكند. صحنه شلوغي در پيش است. كت و شلوارهاي راهراه و براق كه مد روز است، بر تن ميهمانان نشسته و آنها را حسابي خوشتيپ كرده است. سرسراي بزرگ اين خانه آنقدر مجلل است كه هيچ روزنامهنگار و فيلمسازي حتي در خواب هم نميتواند داشتن چنين جايي را تصور كند. صاحب اين خانه يا بايد در شكل واقعياش فردي مانند اشرف، خواهر شاه باشد يا يكي از چهرههاي مافياي اقتصادي. پشت سر من دري است كه به دفتر كار روزبهان باز ميشود؛ دفتري با يك ميز و كتابخانهاي كه پشت آن قرار گرفته و عمده كتابهاي موجود در آن شكلي تزييني دارد. در اين دفتر هيچ خبري از كاغذ و رايانه نيست و تقويم، تلفن روميزي و خودنويس موجود روي ميز هم نشان ميدهد كه صاحبخانه چقدر بايد قدرتمند باشد. البته با آن عروسي مجللي كه روزبهان براي خود راه انداخته ميتوان به قدرتمند بودن او صفت زندهدلي را هم اضافه كرد. با معادلات امروزي آتش گركاني مادر سياوش كه به عقد برادر همسر خود درآمده زني زيبا و جذاب نيست و بر اساس منطق داستان احتمالا ازدواج او و عموي سياوش دليلي جز هوس ندارد.
به داخل سرسرا كه باز ميگردم، يكي از دستياران صحنه چند دست لباس به بهرام رادان داده كه رادان بايد در حين حركت آنها را در دست بگيرد. سر بهرام بدخشاني مدير فيلمبرداري و امير اثباتي طراح صحنه و لباس كاملا شلوغ است. نكته جالب توجه شباهت پوشش آنها به يكديگر است كه هر دو كاپشن و شلوار لي به تن كردهاند. حركت در ميان وسايل آنتيك و مجلل اين خانه يكي از هنرورها را كنجكاو كرده كه آيا اين وسايل براي كاخ اشرف بوده يا خير؟ با اطلاعاتي كه دارم، برايش توضيح ميدهم كه هيچ كدام از اين وسايل مال كاخ اصلي نيست و همه آنها براي فيلمبرداري اجاره شده است.
در اين صحنه قرار است بهرام رادان و محمد مطيع با هم حركت كنند و حرف بزنند و به سمت يكي از اتاقها بروند. صحبتي كه آنها در طول راه انجام ميدهند، درباره تصادف يكي از رانندههاي روزبهان است كه پس از فوت مرد راننده، روزبهان يك مقرري ماهانه براي زنش تعيين كرده و براي اينكه اين مقرري حيف و ميل نشود، پولش را داده و يك آپارتمان قسطي براي زن خريده است و حالا مادر سياوش از اين مساله چندان راضي نيست. در اين لحظه فرصت مناسبي پيش ميآيد تا فهرست بازيگران را تكميل كنم. مهتاب كرامتي نقش ورجاوند، زن راننده روزبهان را ايفا ميكند. ترانه عليدوستي در نقش مهتاب، نامزد سياوش حضور مييابد. حامد كميلي در نقش گارو، دوست سياوش، محمود پاكنيت در نقش متين و مسوول بايگاني در دفتر روزبهان حاضر شده و كاوه كاوياني، مهرداد طوفانيان و رزا آرايش هم ديگر بازيگران فيلم هستند. در اين صحنه قرار است هريك از هنروران كار خاصي را انجام دهند و 2 نفر از خدمه وظيفه مييابند تا يك تابلوي بزرگ نقاشي كه متعلق به پدر سياوش است را حمل كنند. در گوشهاي از پشت صحنه 2 تن از عوامل فيلم يك تلويزيون سياه و سفيد 14 اينچ رديف كردهاند و فوتبال ميبينند. بوممن مچ دستش را ميبندد و با قرار گرفتن كريم مسيحي در پشت مانتيور فيلمبرداري آغاز ميشود.
طراحي صحنه با چاشني اغراق
خارج از كاخ موزه مردمشناسي، آفتاب كمكم در حال غروب است. از اين محل شهر تهران پيدا نيست. درختهاي بلند همه زشتيهاي تهران را پشت خودشان پوشاندهاند و حالا من با امير اثباتي، طراح صحنه و لباس فيلم در حال گفتگو هستم تا بخش ديگري از فيلم ترديد را با هم مرور كنيم. اثباتي در جيب كاپشن لياي كه به تن دارد، يك جلد مجله جدول قرار داده كه به درد لحظههاي معطلي سر فيلم ميخورد. اولين سوالم اين است: خانه روزبهان در داستان چه اهميتي دارد كه براي انتخاب آن چنين دقت و ظرافتي صرف شده است؟ اثباتي به اين پرسش اينگونه پاسخ ميدهد: «اين خانه منزل شخصيت اصلي قصه است و قرار است كساني كه در اينجا زندگي ميكنند، آدمهاي ثروتمندي باشند. البته در طراحي اين بخش كمي غلو هم وجود دارد. در مجموع در بخش صحنه و لباس تلاش كرديم چندان مقيد به رئاليسم نباشيم. اينجا پيش از انقلاب خانه اشرف بود و پس از انقلاب تبديل به موزه مردمشناسي شد. البته اين محل براي تبديل شدن به موزه دچار تغييراتي شده كه مزاحم كار ما بود و سعي كرديم با اعمال تغييراتي به فضاي يك خانه اشرافي برسيم و براي اين منظور با تعداد محدودي از آكساسوار و بهرهگيري از ترفندهاي طراحي صحنه فضاها را پر كنيم و اين بخش از كار به گونهاي بوده كه در كتاب ركوردهاي گينس قابل ثبت است.»
اشاره اثباتي به بحث آكساسوار مرا به ياد نكته مهمي مياندازد و آن هم گران بودن آكساسوار چنين فيلمهايي است. او با شنيدن اين پرسش ميگويد: با اين حرف داغ دل من تازه شد و بعد ادامه ميدهد: در بيشتر فيلمهاي ايراني آماده كردن چنين فضاهايي براي كار به معضل پيچيدهاي تبديل ميشود و براي چينش فضا در مسيري قرار ميگيريم كه تحقق يك شرايط ايدهآل به معضلي فرساينده تبديل ميشود. صنعت سينماي ما با وجود كثرت توليد، از نظر تجهيزات در پايينترين حد قرار دارد و حتي براي چيدمان يك خانه معمولي و تامين آكساسوار آن بايد آواره شويم. ما انبار آكساسوار به شكل جدي نداريم و چيزي كه طراحي صحنه را تعيين ميكند نه پيشبيني اين صنعت بلكه امكانات سمسارهاي پراكنده تهران است. وقتي از اثباتي درباره انبار كردن آكساسوار سوال ميكنم، پاسخ ميدهد: در ساختار دولتي ايجادشده در سينما و نبود امنيت سرمايهگذاري، به نظر من بخش خصوصي نه ميتواند و نه جرات ميكند در اين زمينهها سرمايهگذاري كند يا بايد ساختار سينما عوض شود يا دولت همانطور كه در ديگر شاخهها زيرساختها را فراهم ميكند، در اين بخش هم سرمايهگذاري كند و بهرهبرداري را به انجمنهاي ذيربط يا دفاتر فيلمسازي واگذار كند. من چنين طرحي را چند سال قبل كه تازه انجمن طراحان صحنه و لباس شكل گرفته بود ارائه كردم، اما متاسفانه بخش دولتي بيشتر از آنكه به فكر تامين زيرساخت باشد، به فكر برگزاري جشن و جشنواره است. به همين دليل تجهيزات فيلمبرداري ما هم در همين وضعيت اسفبار قرار دارد و شهركهاي سينمايي هم در چنين وضعي قرار دارند؛ اما در كشورهاي همسايه مانند تركيه و دوبي، وضعيت با ايران اصلا قابل مقايسه نيست. آنها خيلي جدي در اين زمينه فعاليت كردهاند و نه تنها پاسخگوي نياز داخلي هستند، بلكه به فيلمهاي خارجي هم سرويس ميدهند. به همين دليل كشور تركيه از اين بابت درآمد ارزي هم دارد و به كشورهاي ديگر پلاتوي فيلمسازي اجاره ميدهد؛ اما در ايران وقتي كسي بخواهد كاري جدي در زمينه فيلمسازي انجام دهد، مانند سريال مدار صفر درجه بايد به خارج از كشور برود و اگر نرود نميتواند كيفيت خوبي را ايجاد كند و مخاطب هم داستان را جدي نميگيرد.
وقتي از اثباتي سوال ميكنم: فيلم ترديد به عنوان يك فيلم معاصر و در مقايسه با يك اثر تاريخي، در زمينه طراحي صحنه و لباس چه نكتهاي دارد كه مخاطب عام بتواند آن را دنبال كند؟ پاسخ ميدهد: بعيد است مخاطب عام بتواند با جزيينگري به طراحي فيلمهاي معاصر نگاه كند، اما به نظر من كارهاي معاصر از اين دست از نظر طراحي صحنه دشوارتر است، چون در كارهاي تاريخي، صحنه و دكور به دليل شكوه و جلال و غيرواقعي بودن، تلاش طراح را جلوه ميدهد؛ اما در كارهاي معاصر به نظر ميرسد همه چيز همين جور بوده و البته در چنين آثاري هرچه كار طراح كمتر به چشم بيايد، موفقتر است. اما در كارهاي معاصر اصل ماجرا اين است كه طراحي چقدر در خدمت درام جاري در صحنه باشد؟ به اعتقاد من طراحي بايد فراتر از پوشاندن بدن بازيگر با لباس يا چيدن صحنه رخ دهد. در مقام مقايسه هم ميتوان اينگونه بيان كرد همانطور كه از بازيگر فقط اين انتظار نميرود كه ديالوگ بگويد و او بايد حس و احساس خود را هم به خدمت بگيرد، در طراحي صحنه كارهاي معاصر هم نبايد همه چيز فقط به پوشاندن صحنه و بدن بازيگر محدود شود. در شكل عادي، طراحي امكانات زيادي به فيلمنامه و كارگرداني اضافه ميكند و هر كاري يك استيل يا لحن نمايشي براي خود پيدا ميكند. در بعضي فيلمها سعي كردهام بشدت تصوير مستند باشد. در يك كار جنگي آگاهانه كوشش كردم طراحي صحنه و لباس شبيه به عكسهاي جنگي شود. در «ترديد» هم تلاش كردم با غلو در طراحي، از واقعگرايي صرف فاصله بگيرم.
آخرين سوال من از اثباتي درباره پرفروش بودن كار است. او پاسخ ميدهد: تماشاچي ايراني قابل پيشبيني نيست و موفقيت فيلم در شرايط اكران به خيلي چيزها بستگي دارد. يك فيلم با انتخاب زمان و فصل مناسب يا تقارن نمايش آن با مسائلي كه رخ ميدهد، شرايط متفاوتي را از نظر فروش تجربه ميكند؛ اما منهاي همه اينها فكر ميكنم قصه اين فيلم خيلي پركشش است و با فيلمهاي كمدي دو سه نفره تفاوت زيادي دارد و با آن معيارها حركت نميكند.
رضا استادي
پنجشنبه 12 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]
-
گوناگون
پربازدیدترینها