واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بوي تو با نسيم مي آيد...
نفس نفس اگر از باد نشنوم بويت
زمان زمان چوگل از غم كنم گريبان چاك
پيام مقام معظم رهبري بمناسبت شهادت سرلشگر احمد كاظمي: .
پس از پيروزي انقلاب اسلامي به اتفاق شهيد محمد منتظري، شهيد غلامرضا صالحي و شهيد غلامرضا يزداني در دي ماه سال هزار و سيصد و پنجاه و هشت راهي سوريه شد. او تصميم داشت همراه با گروههاي فلسطيني آموزشهاي چريكي را در كنار سازمانهاي فعال و مبارز فلسطيني ديده و وارد مبارزه عليه رژيم صهيونيستي شود. اما حوادث كردستان در حالي او را مجبور به بازگشت به كشور شد و بلافاصله جهت ياري رساندن به مردم كردستان و مبارزه عليه ضدانقلاب وارد كردستان گرديد .
در سال هزار و سيصدو پنجاه و نه با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با شروع جنگ تحميلي برغم مجروحيتي كه در يكي از جنگها با ضدانقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه ميرفت با اصرار زياد خودش به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطهاي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد.
احمد و جبهه فارسياد تبديل به يك موضوع مورد توجه در تمامي جنگ شد و اقدامات چريكي او به همراه گروه كوچك چند ده نفره، جبهه فياضيه را براي دشمن تبديل به يك كابوس كرد و فياضيه در كنار جبهه دارخوئين به فرماندهي حسين خرازي زبانزد تمامي جبههها گرديد.
آن روزها كسي نميدانست كه اين جوان خوش اندام نجفآبادي كه امروز در جبهه فياضيه در مقابل دشمن قد علم كرده است، روزي يكي از ستونهاي اساسي جنگ و سپاه پاسداران و بنيانگذار سازمان رزم سپاه خواهد شد و خود براي شتاب دادن به مبارزه عليه بعثيها و آزاد كردن خاك ميهن جمهوري اسلامي ايران لشگري را بنام 8 نجف پايهگذاري خواهد كرد كه بعدها فرماندهان ارتش بعث و لشگرهاي قدرتمند عراق هم تاب ايستادن در مقابل اين لشگر را ندارد.
احمد تا پايان مرداد ماه همان سال، قبل از عمليات ثامنالائمه(ع) نيروهاي مستقر در فياضيه را به سه گردان رسانيد و با آمادگي كامل در پنجم مهرماه سال هزار و سيصد و شصت به دشمن حمله سختي نمود و با تدبيري كه برخواسته از شجاعت او بود با دور زدن دشمن موفق گرديد حصر آبادان را بشكند و به هدف خود دست يابد.
وي همچنين توانست با غنايم فراواني كه از دشمن بدست آورد مقدمات تشكيل تيپ 8 نجف اشرف را فراهم نمايد. بعد از اتمام موفقيتآميز عمليات ثامنالائمه(ع) به اجراي عمليات طريقالقدس كمك نمود و در سوم آذرماه هزار و سيصد و شصت با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات بدست آمده از دشمن، يك تيپ قدرتمند را به نام تيپ 8 نجفاشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش يكي از مهمترين محورهاي عملياتي را عهدهدار شد و مقدمات مهمترين عمليات جنگ كه بعداً از سوي امام(ره) فتحالمبين نام گرفت را فراهم كرد.
در ساعت دوازده اولين نيمه شب هزار و سيصد و شصت از طريق ارتفاعات برغازه به دشمن حمله شديد و غافلگيركنندهاي نمود و با دور زدن تمامي جبهه و ورود به عقبه آن آخرين ضربات خود را وارد نمود و اين تدبير توام با ضربه مهلك نيروهاي جوان و نوپاي احمد بنام تيپ 8 نجف دشمن را در جبههاي به وسعت سه هزار و پانصد كيلومتر مربع وادار به شكست نمود. بعد از آن نام احمد آوازه جبهه خودي و دشمن گرديد.
يك هفته بعد او بدون وقفه و استراحت در حاليكه اكثر دوستان وي زخمي بودند وارد دارخوين شد و مقدمات عمليات آزادسازي خرمشهر را كه بعداً به نام بيتالمقدس نام گرفت فراهم كرد. او يكي از طولانيترين و سختترين محورهاي جنگ را عهدهدار شد و چهار روز پس از عمليات فتحالمبين در نيمههاي شب در حاليكه دشمن در خواب عميق فرو رفته بود به آرامي از رودخانه پرخروش كارون عبور كرد و با نفوذ به عمق بيست كيلومتري خط دشمن خود را به جاده استراتژيك اهواز خرمشهر رساند. در حاليكه هنوز واحدهاي دشمن در خطوط اوليه و در نزديك رودخانه كارون بودند در كنار جاده جنگ تن به تن رخ داد. فرماندهان دشمن كه متحير از اين پيشروي بودند در حاليكه صدام و جوخههاي اعدام پشت آنها ايستاده بود بارها به نيروهاي احمد و دوستانش حمله كردند اما تمامي اين تلاشها ناكام ماند و او با تثبيت جاده آسفالت حملات بعدي خود را به سمت خرمشهر آغاز كرد در حالي كه خود و ديگر همرزمانش به شدت زخمي بودند.
او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از بيادماندنيترين تصميمات در حاليكه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به صورت استشهادي به اتفاق شهيد خرازي به انبوه دشمن در خرمشهر حمله نمود و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد بيش از پانزده هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوشهاي سفيد خود را تسليم او نمودند و صداي بانگ اللهاكبر در شهر خرمشهر طنين افكن شد.
حلقههاي اشك در چشم احمد جمع شد و اين زيباترين منظرهاي بود كه او در عمر خود ديده بود و بهترين هديهاي كه او در گمنامي به ملت ايران و امام(ره) تقديم كرد و باراني از شادي و خوشحالي را بر مردم ايران باراند.
عمليات كربلاي 4 كه شروع شد احمد براي غواصها و بچهها خيلي صحبت كرد، ديدن همرزمانش در حاليكه ميدانست برخي از آنان تا ساعاتي ديگر نيستند و اين آخرين ديدار است، او را به شدت منقلب كرد. ديدن اين صحنه براي هر بينندهاي عجيب مينمود، فرماندهاي كه فرمانهاي سخت صادر ميكند و مثل شير بر دشمنان ميتازد چطور اينگونه در ديدار با دوستان خدا ميگريد.
يك بار ديگر پس از شهادت دوست صميمياش مهدي باكري شاهد مصيبت سختي بود كه آخر الامر به او پيوست و هميشه او را به خود مشغول نموده بود و از اذكار دائمي او گرديد و آن شهادت دوست بسيار صميمياش حسين خرازي بود و احمد از اين بابت خيلي متأثر گشت.
بيست و پنجم اسفندماه شصت و شش لشگر 8 نجف بار ديگر با فرماندهي احمد كاظمي در عمليات والفجر 10 در محور دربنديخان حلبچه با تمام توان شركت كرد و با موفقيت به تمامي اهداف نائل آمد. سردار جنگ كه مسئول تصرف شهر حلبچه بود، نه تنها براي حفظ مردم جان مردم عادي بلكه براي پرهيز از زنان و كودكان دستور داد هيچ كس حق ورود به شهر حلبچه را ندارد و با رعايت حال آن مسأله را پيگيري و به غايت رساند.
روزهاي جنگ به سرعت ميگذشت و احمد غمگين از اين بود كه چرا از كاروان دوستان شهيد خود عقب مانده است اما او راهي جز پذيرش تقدير الهي نداشت.
عمليات كربلاي 8 و تحركات دشمن مجدداً شرايط سختي را بوجود آورد و دشمن دست به تحركاتي در مناطق جنوب و غرب زد، وضعيت نابساماني بود، فرماندهان جنگ عمليات بيتالمقدس 7 را در سال شصت و هفت برنامهريزي كردند.
محور شلمچه بار ديگر با احمد كاظمي دست بيعت داد و ياد و خاطره شهدا را لحظه به لحظه از جلوي چشمانش ميگذراند. او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستانش برسد اما اينطور نشد و مصلحت چيز ديگري بود. منافقين هم در مرصاد نتوانستند در مقابل احمد بايستند و در حيله مكر خود گرفتار شدند. احمد در بيست و هفتم بهمنماه سال شصت و نه به درجه سرتيپ تمامي نائل آمد.
سال هزار و سيصد و هفتاد و دو با بروز مجدد ناامنيها در كردستان و علاج چنين بحراني و كمك به مردمي كه در تنگناهاي نا امني گروههاي ضد انقلاب بودند مقام معظم رهبري به سردار احمد كاظمي حكم دادند برود فرماندهي قرارگاه حمزه سيدالشهدا(ع) را قبول كند تا هيبت، شجاعت و فرماندهي مقتدرانه او ريشه ظلم و ستم را در منطقه بخشكاند.
رفتن او همه را خوشحال كرد، او توانست در مدت كوتاهي ريشه ظلم و ستم را در منطقه بخشكاند و ضمن برقراري امنيت، با حمايت دولت در دادن خدمات به مردم و توسعه عمران كردستان موفق گردد.
در سال هزار و سيصد و هفتاد و نه با حكم فرمانده كل قوا به مدت پنج سال به عنوان فرمانده نيروي هوايي سپاه منصوب گرديد. در اين مقطع هم همانند گذشته توانست در جهت بالا بردن توان و ارتقاء ساختار و سازماندهي هوايي و موشكي قدمهاي فوقالعاده مهمي بردارد و بر ارتقاء كمي و كيفي آن بيفزايد و براي اولينبار نيروي هوايي سپاه را مجهز به هواپيماي جنگنده سوخو 24 نمود و سازمان هليكوپتري را با خريد هليكوپترهاي ام.آي 17 سازماندهي كرد و حتي موفق به ساخت هليكوپتري شد كه امروز در سطح ملي مورد توجه واقع شده است.
احمد كاظمي به علت جراحتهاي زياد در طول دوران دفاع مقدس به 55% جانبازي نائل گشت و به جهت رشادتها و توانمنديها خود از دست مقام معظم رهبري سه مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود.
سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار ميرفت تا سرنوشت احمد را مشخص كند. حاج احمد با حكم مقام معظم رهبري فرمانده نيروي زميني سپاه شد.
احمد كاظمي يكي از نامآورترين سرداران فداكار اسلام در عصر انقلاب اسلامي و در عين حال براي بسياري از مردم ايران گمنامترين فرماندهان دوران دفاع مقدس و پس از آن بود.
صبح نوزدهم دي ماه سال هزار و سيصدو هشتاد و چهار احمد براي هميشه از خانواده و بچهها خداحافظي كرد و به هنگام سوار شدن بر هواپيما، مهدي باكري را در افق ابرهاي آبي ميديد. او رفت تا براي هميشه از تمام خستگيها و ناملايمتهاي دنيا خداحافظي كند.
يازده ستاره فروزان انقلاب در يك پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطرههايشان براي هميشه ماندگار و ثابت قدم در پيشگاه حضرت دوست شدند او در كنار دوستان شهيدش حسين خرازي و مصطفي ردانيپور در تكيه شهداي اصفهان جاي گرفت.
سردار سرلشگر پاسدار كاظمي به همراه يارانش رفت و آناني كه با عشق به آنها زندگي ميكردند در فراقشان چشم انتظار ماندند.
روحشان شاد و يادشان سبز.
چهارشنبه 11 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]