محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829179874
خرافهگرايي؛ چيستي و چرايي-2تبيين جامعهشناختي خرافات
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: خرافهگرايي؛ چيستي و چرايي-2تبيين جامعهشناختي خرافات
خبرگزاري مهر - گروه دين و انديشه: بحث و بررسي خرافات را در عرصه روانشناسي مي توان مطرح كرد و از منظر مباحث روانشناختي به آن پرداخت، تبيين روانشناختي خرافات و نحوه پرداختن به آن، دست كم دو ويژگي بنيادين دارد، اولا فرد گرايانه و ثانيا آسيبشناسانه است.
در ادامه انعكاس بخشهايي از كتاب "خرافه گرايي؛ چيستي، چرايي و كاركردها" پژوهشكده تحقيقات استراتژيك مجمع تشخيص مصلحت نظام گروه پؤوهشهاي فرهنگي و اجتماعي، فصل تبيين روان شناختي خرافات مورد توجه قرار گرفته است:
روان شناسي در تحليل و تعليل خرافات، عمدتا به فرد توجه مي كند. گويي خرافه، پديده اي فردي و حاصل تلاش رواني فرد براي حل تعارضات بيروني است. همچنين روان شناسي خرافات را از منظر آسيب شناسي رواني مطالعه مي كند. گويي خرافه، حاصل روان ناهنجار و ذهن بيمار است. در اين حالت، خرافات، صورت پاسخهايي را دارد كه شخص، در برابر نيازها و فعل و انفعالات دروني خود نشان مي دهد.
بنابراين پرداختن به خرافه با وجه نظر روان شناختي از دو جهت در مقابل نظرگاه جامعه شناسي قرار مي گيرد. جامعه شناسي بر عكس روان شناسي، همه امور و حتي فردي ترين و دورني ترين را به اجتماع نسبت مي دهد و معتقد است: فهم مسائل جز به مدد شناخت جامعه ممكن نيست گويي درون هر فرد بازتابنده و انعكاس دهنده امور بيروني و اجتماعي است. در صورتي كه روان شناسي، عمدتا تكيه بر روان فرد و درون آدمياني دارد كه در يك اجتماع زندگي مي كنند. گويي اجتماع و تعينات آن، برون فكني ذهن و روان افراد است.
تحليل خرافات با رويكرد مكتب روانكاوي و مكتب رفتارگرايي
فرويد با روش روانكاوانه، خرافات را به "سطح ناهوشيار" ذهن نسبت مي دهد. از نظر وي عناصر تهديد زدايي در درون ذهن و در بخش ناخودآگاه وجود دارد كه توسط مكانيسم فرافكني، به جهان خارج نسبت داده مي شود.
در مقابل فرويد، گوستاو يونگ، اولين روانكاوي بود كه فهميد، افكار و عقايد مذهبي و (حتي ) افسانه اي ، مظاهر بينشها و انديشه هاي ژرف هستند . يونگ معتقد بود كه خرافات، ويژگي اساسي روح آدمي است. از اين رو قائل به تمايز افكندن بين باورهاي درست و نادرست نبود . يونگ عمدتا به كاركرد خرافات در زندگي و روان آدمي توجه مي كرد.
مكتب روانكاوي فرويد، فهم، تحليل و علت يابي خرافات را به درون ذهن انسان ارجاع مي دهد. اين مكتب خرافات را از جنس واكنشهاي روحي در برابر ناملايمات و ناشكيبايي رواني و در مقابل مشكلات و بن بستها مي داند. اما خرافات در دستگاه تحليلي پاولف و اسكينر- بنيانگذاران مكتب رفتارگرايي - به مثابه پاسخهاي شرطي شناخته مي شود. پاولف ( روان شناس روسي ) با وضع اصطلاح "شرطي شده" قصد داشت شرايط بروز، ظهور و تقويت رفتارها از جمله رفتارهاي خرافي را توضيح دهد. وي با آزمايشهاي مختلف سعي كرد پيوندي بين محرك شرطي و محرك غير شرطي برقرار كند.
شرطي شدن به معناي آن است كه اگر يك متغير و يا يك محرك، به نحو تصادفي و به دفعات متعدد در كنار واقعه، حادثه و يا رويدادي ظاهر شود، احتمال اينكه پيوندي بين متغير و آن واقعه برقرار شود، زياد است. در چارچوب اين نظريه، خرافه در نتيجه تقويت تصادفي نوعي پاسخ عامل آغاز مي شود و از اين طريق نيز استوار مي ماند.
شايد بهتر باشد شرطي شدن را با زمينه معرفت شناسي جوامع ابتدايي و انسانهاي خرافي انديش نيزتحليل كرد. معناي سخن اين است كه مي توان ارتباطي بين نوعي خاص از معرفت شناسي و شرطي شدن برقرار كرد. اگر شرطي شدن در حوزه ارگانيسم طبيعي را ناديده بگيريم و توجه خود را معطوف به آن دسته از شرطي شدنهايي بكنيم كه نتيجه آن، شكل گيري نوعي نگرش و باوري خاص است ( مانند عطسه كردن و باور به صبر كردن و تأخير در كار) آنگاه در مي يابيم كه صرف همزماني بين رويدادها، براي همه افراد با فرهنگها و معرفتهاي متفاوت الزاما به شرطي شدن منجر نمي شود.
با طبقه بندي دو گونه معرفت شناسي، بحث ادامه مي يابد:
- معرفت شناسي نوع اول:
- اعتقاد به طرحي كلي در هستي
در اين دسته از معرفت شناسي، عقيده اي عميق به "وجود پيوند تنگاتنگي بين عالم كبير يعني گيتي و عالم صغير يعني انسان وجود دارد. عقيده اي كه تا انقلاب علمي قرن هفدهم همچنان پايدار بود" . ويژگيهاي اين نوع هستي شناسي عبارت است از:
- اعتقاد به وجود رابطه بين هر چيز ( هر چيزي ممكن است از هر چيز ديگر به وجود آيد- اعتقاد به اين كه هر رويداد، اتفاق و واقعه طبيعي و غير طبيعي واجد معنايي است.
- در اين نوع هستي شناسي، مفهوم تصادف رشد نكرده است.
- اعتقاد به اينكه هر واقعه و پديده اي براي انسان داراي پيامي است، پيامي كه انسان را از خطر و اشتباه برحذر مي دارد و يا آدمي را تشويق به امر نيكو و مثمر ثمري مي كند.
- معرفت شناسي نوع دوم
ظهور انقلاب علمي، شيوه همخواني و ارتباط بين تمامي رخدادها را تضعيف كرد. مفهوم "تصادف" و " احتمال" رشد كرد و نسبت بين پديده ها با سنجش تجربي و علمي مورد كاوش قرار گرفت. معرفت شناسي نوع دوم، شيوه علمي تفكر است كه در آن مفهوم تصادف، سنجش تجربي و احتمالات، نقش اساسي دارد. اگر در هستي شناسي نوع اول، مجموعه اي از باورهاي سنجش ناپذير و معتقدات خردستيز و خردگريز وجود دارد، در معرفت شناسي نوع دوم، خردپذيري گزاره ها و باورها وجه غالب و مسلط است.
شيوه تفكر علمي و جهان بيني خرافي، گرچه دو گونه تفكر است كه بر همساني طبيعت تأكيد مي كنند، " اما شيوه تفكر علمي ايجاب مي كند كه شخص، تا فراهم آمدن شواهد قاطع از قضاوت نهايي اجتناب كند" .
عدم قابليت فهم اين جهان و عدم قابليت كنترل شرايط، دو متغير اساسي در خرافه انديشي تلقي مي شوند. انسان زماني به جادو متوسل مي شود كه نتواند شرايط زندگي و اتفاقات را از طريق دانش مهار كند. به ميزاني كه آدمي در برابر شرايط بيروني، احساس ناتواني و ضعف كند احتمال بيشتري دارد كه به سمت خرافات متمايل شود و همچنين است به ميزاني كه شرايط رخدادها و حوادث از ظرفيت فهم و درك آدمي بيرون مي رود احتمال خرافه انديشي افزايش مي يابد. اگر دو متغير قابليت فهم و قابليت كنترل جهان را با يكديگر تلاقي دهيم، چهار نوع و گونه اجتماعي به دست مي آيد.
جهان اول: قابل فهم و قابل كنترل
شخصي كه جهان پيرامونش را مي تواند فهم كند و رويدادها را قابل پيش بيني مي داند و همچنين احساس مي كند توانايي كنترل و تأثيرگذاري بر شرايط را دارد، كمترين احتمال را دارد كه به سمت خرافات تمايل يابد، مهم اين است كه "افراد تا چه اندازه خود را سرور سرنوشت خويش و تا چه اندازه چونان عروسكي آويخته از يك نخ نامرئي مي دانند" . در بين ساكنان جهان اول، خرافه، رواج كمي دارد.
جهان دوم: قابل فهم، اما غير قابل كنترل
شخصي كه مي تواند جهان را فهم كند، روابط بين رويدادها و حوادث را تحليل نمايد و شناخت واقعي نسبت به جهان پيرامونش كسب كند، اما در برابر مشكلات، حوادث و رخدادها، خود را ناتوان مي يابد، به سمت خرافات مثل جادو و اعمال خرافي تمايل مي يابد. اسپينوزا ( متأله و فيسلوف) معتقد بود، اگر آدميان قواعد مشخصي براي اداره تمام امور زندگي خود در اختيار داشت، و يا بخت هميشه با آنها بود، هرگز به خرافات روي نمي آوردند. اما چون اغلب به مشكلاتي بر مي خورند كه قواعد موجود پاسخگوي آنها نيست در نتيجه، به نحو رقت آميزي بين ترس و اميد سرگردانند و لذا سخت زودباور مي شوند.
احساس شديد ناتواني، يأس، ترس و اضطراب، از جمله ويژگيهاي جهان دوم است. اهالي جهان دوم، علاوه بر آن كه به سمت اعمال خرافي رانده مي شوند، همچنين جامعه اي قهرمان گرا مي شوند. قهرمان گرايي، پديده اي بيمارگون است كه نتيجه و حاصل احساس ناتواني و درماندگي افراد معمولي در برابر حل تعارضات و مسائلي است كه آنان را آزار مي دهد. روحيه قهرمان گرايي نشان مي دهد كه مسئله ها و معضلات، با توان و ظرفيت موجود در جامعه ( كه احساس مي شود) قابل حل نيستند، بلكه بايد منتظر قهرماني و ابر انساني بود تا از راه برسد و با قدرت بالا و توان استثنايي مشكلات را از پيش پاي بردارد.
جهان سوم: قابل كنترل، اما غيرقابل فهم
در صورت بندي انواع جوامع، جهان سوم نيز نوعي جامعه است كه ساكنان آن به دليل فقر فكري، توانايي شناخت نسبت به مسائل خود و جهان پيرامون را ندارند، اما مي دانند كه اين جهان قابل كنترل و مديريت است و در خود قدرت مواجهه با شرايط را احساس مي كند. اما آنچنان كه جهل را يكي از پايه هاي اصلي خرافات بر مي شمارند، عدم فهم واقع بينانه طبيعت و روابط بين پديده ها (جهل)، باعث مي شود كه تمايل وافري به سمت خرافه انديشي وجود داشته باشد.
جهان چهارم: غيرقابل فهم و غيرقابل كنترل
جهل به واقعيتهاي اجتماعي و رخدادهاي طبيعي و مناسبات حاكم بر اين جهان و همچنين احساس ناتواني و ضعف در برابر حوادث، باعث مي شود بيشترين تمايل به خرافات در اين جامعه شكل گيرد. از سويي عدم درك عقلاني مسئله ها و فهم علمي پديده ها، به ترس و اضطراب آدمي دامن مي زند. از سوي ديگر، عجز و سستي در مقابل آن چه اتفاق مي افتد و احساس دست بسته بودن در برابر وقايع، زمينه يأس و نااميدي را فراهم مي كند.
دقيقا به دليل قدرت پايين تعقل در فهم پديده ها و قوانين حاكم بر زندگي فردي و اجتماعي و وجود مشكلات لاينحل، خرافات سرعت و گسترش مي يابد. منطقه چهارم از صورت بندي كه از تقاطع قابليت فهم و قابليت تأثيرگذاري به دست آمده است. زمينه سازترين شرايط اجتماعي را در نفوذ خرافات در انديشه ها و اعمال فراهم مي كند. هنگامي كه توانايي شناخت پديده ها و فهم قانون عليت و روابط علي بين پديده ها و رخدادها و مناسبات و روابط حاكم بر وقايع اين جهان، بسيار پايين باشد، اضطراب و ترس و دلشوره آينده شكل مي گيرد و بر منافذ زندگي فردي و جمعي رسوخ مي كند.
- چرا در برابر خرافه تسليم مي شويم؟
چرا افراد معمولا در برابر آرا و افكار محيطي تسليم مي شوند؟ چه دلايل روان شناختي باعث مي شود تفكر انتقادي ضعيف شده و به جاي آن تفكر انفعالي و باورهاي كاذب بنشيند؟ و چرا در برابر خرافه سكوت مي كنيم و يا حتي آنها را مي پذيريم؟
پاسخ به پرسشهايي كه از چرايي تسليم شدن و حالت انفعال مي پرسد، از منظر جامعه شناسي نيز قابل طرح و تحليل است. اما اين پرسشها از منظر روان شناسي نيازمند پاسخ است. ابتدا مي توان چگونگي و نحوه واكنش دست كم دو گونه "شخصيت" را در برابر ديگران از يكديگر متمايز كرد.
اولا افرادي با ويژگي شخصيتي مستقل، كنشگر، فعال و ديرباور و ثانيا شخصيت منفعل، تسليم گر و زودباور، شخصيت تسليم گر شخصيتي است كه به سوي ديگران و جلب نظر و حمايت آنها حركت مي كند. اساسا "احساس امنيت در شخصيتهاي تسليم گر به نحوه برخورد و نگرش ديگران نسبت به آنان بستگي دارد. از اين رو شديدا به ديگران وابسته اند". افرادي كه داراي چنين ويژگي و ساختار شخصيتي هستند از اين كه توسط ديگران طرد شوند، به شدت بيمناك مي شوند. از اين رو تمايل به همرنگي با ديگران و مطابق با انتظارات آنان عمل كردن، واكنش امنيت طلبانه آنان است . از نظر آنان نيكبختي تنها از راه تسليم به قواي بيروني به دست مي آيد. هرچه ساختار شخصيت فرد به سمت تلقين پذيري، احساس ناتواني و وابستگي به ديگران سوق پيدا نمايد، تسليم شدن در برابر افكار، احساسات و رفتارهاي ديگران، افزايش مي يابد. اين نكته نيز حائز اهميت است كه افراد تسليم گر، گويي نسبت به اين فرايند و كيفيت آن آگاهي ندارند، بلكه اعمال و باورهاي آنان واكنشي روان شناانه و بعضا غير آگاهانه است.
همرنگي با جامعه و انتقال مستمر و تدريجي پذيرش باورهاي خرافي و دروني كردن آنها همچنين انجام برخي اعمال خرافي در فرايند اجتماعي شدن رخ مي دهد. ما همواره در معرض نفوذ و ورود باورهايي هستيم كه درباره آنها انديشه كافي نكرده ايم. باورهاي ناانديشيده و بدون سنجش عقلاني، ساختار فكري ما را شكل مي دهد و نگرش و نگاه ما را به جهان مي سازد . اما چرا چنين نفوذ پذير هستيم؟ كلمن معتقد است: نفوذ پذيري ما نتيجه سه فرايند متمايز است. "اطلاعات، همانند سازي و دروني سازي" ، سه فرايندي است كه نفوذ باورهاي عمومي را به درون افراد تسهيل مي كند.
گرچه نيازهاي رواني وعيني زندگي فردي و اجتماعي ما را به سمت جمع مي داند اما در قبال ارضاي اين نيازها، هزينه تسليم شدن و پذيرش آرا، افكار و باورها بر آدمي تحميل مي شود. خرافات استمرار يافته و از فردي به افراد ديگر منتقل مي شوند زيرا نقد باورها و اعمال جاري در جامعه، هزينه سنگيني بر فرد وارد مي كند.
- خرافه به مثابه خطاي ادراكي
خرافه مولود فهم نادرست طبيعت و روابط علي بين پديده هاست. پيشتر و در فصل تحليل فلسفي خرافات، به اين نكته اشاره شد كه افلاطون معتقد بود، ما با سايه هايي از حقيقت روبه رو مي شويم. نتيجه درك با واسطه و مشاهده سايه هاي خيالي واقعيت، خطاي شناخت و ادراك ما نسبت به جهان است. روان شناسي شناخت نيز به خطاي شناخت و ادراك مي پردازد، اما با رويكردي متفاوت از آنچه فلاسفه به آن پرداخته اند. از اين منظر، اشتباه آدمي در شناخت و درك جهان، به ساختار شخصيت و وضعيت رواني ارجاع داده مي شود. نقطه اشتراك فلسفه و روان شناسي در تفسير و تبيين خطاي ادراكي در اين نكته نهفته است كه هر دوي اين رويكردها، معتقدند ادراك ما از جهان خارج به نحوي بي واسطه و به صورت كامل صورت نمي گيرد.
در روان شناسي علت به درون ذهن و ضمير آدمي بر مي گردد. برخي از علل روان شناختي كه مشاهدات ما را تحت تأثير قرار مي دهند عبارتند از:
- باورهاي قبلي و مقبولات ذهني گذشته
ما با جهان طبيعي و واقعيتهاي اجتماعي - انساني، با ذهن خالي و پاك شده روبه رو نمي شويم. بلكه در پس مشاهدات و ذهنها، مجموعه اي از باورهاي پيشين و اعتقاداتي وجود دارد كه نگاه و ارزيابي ما را شكل مي دهند. " مثلا وقتي اين اعتقاد وجود داشته باشد كه ستاره هاي دنباله دار آثار معجزه آسا دارند، ديگر نبايد تعجب كرد كه چرا مردم خيال مي كنند غريب ترين چيزها را در اين ستاره ها مي بينند". از آن جا كه باورهاي خرافي از طريق روند جامعه پذيري و به نحو دائمي ذهن ما را اشغال كرده است، تلاش مي كنيم كه اين ايده ها و باورها، توسط مشاهداتمان تأييد شوند.
باورهاي پيشين و جهاني ذهني فراهم آمده در طول زمان، واقعيت بيروني را تحريف مي كند. تحريف واقعيت بيروني بدين گونه صورت مي گيرد كه ما برخي حوادث و رويدادها را مي بينيم و برخي را نمي بينيم بعضي براي ما اهميت مي يابند و بعضي ديگر برايمان بي اهميت مي شوند. از كل واقعيت اتفاق افتاده، تنها به زواياي تاريك و مبهم و يا قابل تغيير آن توجه مي كنيم. بنابراين واقعيت آن گونه كه هست فهميده نمي شود، بلكه آن گونه كه مي خواهيم فهميده و درك مي شود.
- احساسات و عواطف و خطاي ادراكي
آدمي، علاوه بر باورها و اعتقادات، داراي احساسات و عواطف نسبت به جهان خارج است. عواطف، جهت گيري رواني است كه نگاه و نگرش فرد را به سمت مثبت و يا منفي ديدن سوق مي دهد. ادراك ما آدميان، از وراي عواطف و احساساتي است كه در دوران طولاني پرورده ايم، و به همين دليل دچار خطا در ادراك مي شويم. سوگيريهاي مثبت و منفي رواني به مثابه عينكي بر چشم ادراك مي نشيند و فهم جهان از پشت آن و تحت تأثير آن شكل مي گيرد.
وقتي شخصي در ميان جمع قرار مي گيرد، آماده باور كردن مي شود. گروه براي او يك چارچوب داوري فراهم مي آورد تا در قالب آن چارچوب و الگو نسبت به جهان قضاوت كند. گروه و جمع، علاوه بر فشاري كه بر افراد براي باور كردن مي آورد از طريق دستكاري انتظارات شخصي، كيفيت تفسير او را از رويدادهاي محيط و حوادث بيروني، سامان مي بخشد.
- چرا افراد گزاره هاي باور نكردني و خرافي را مي پذيرند
پرسش از پذيرش امور باورنكردني و خرافي از منظر روان شناختي، به عرصه فردي و روان آدمي معطوف است نظير: نياز به تأييد شدن، نياز به دوست داشته شدن، نياز به حمايت و كمك ديگران، نياز به پيوند با ديگران، نياز به امنيت خاطر، فرار از مسئوليت پذيري، گريز از تنهايي، شرطي شدن آدمي در برابر امور تصادفي، تكميل تحليل ذهني توسط امور خرافي، و نقش آرامش آفريني خرافات در شرايط اضطراب و بحراني .
ادامه دارد ...
دوشنبه 9 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]
-
گوناگون
پربازدیدترینها