محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831391540
نفوذ فرهنگ و تمدن ايران در شبهقاره هند
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نفوذ فرهنگ و تمدن ايران در شبهقاره هند
اشاره: بخش نخست گفتگو با استاد ثبوت كه افزون بر تحقيقات دامنه دار،سالهاي متمادي در شبه قاره هند زيستهاند،در شماره پيش به چاپ رسيد.اينك بخش دوم و ادامه گفتگو.
***
در باب نفوذ و گسترش فرهنگ ايران در شبهقاره در بعد فلسفه و علوم عقلي، از طريق استادان و مدرسان ايراني چه نكاتي در خور ذكر است؟
گسترش فلسفه و علوم عقلي در شبهقاره، در سدههاي دوازدهم تا چهاردهم هجري، بيش از هر عاملي مرهون كوشش علماي وابسته به خاندان علمي دين فرنگي محل و شاگردان ايشان بود و شجره نسب اين خاندان --- به گونهاي كه خود گفتهاند --- به خواجه عبدالله انصاري اديب و دانشمند و عارف بزرگ ايراني و پارسينويس منتهي ميشود و به لحاظ علمي نيز شجره نسب ايشان به نظامالدين لكهنوي و از او با چند واسطه به حكيم علامه فتحالله شيرازي (م: 997 ه-) ميرسد كه شاگرد جمالالدين محمود شيرازي (و او شاگرد علامه جلالالدين دواني) و نيز شاگرد غياثالدين منصور شيرازي و او شاگرد پدرش سيدصدرالدين دشتكي شيرازي بود كه سلسله تلمذ اين دو با چند واسطه به علامه حلي و خواجه نصيرالدين طوسي و از طريق آنها به شيخالرئيس بوعلي سينا منتهي ميشود. فتحالله شيرازي در شيراز تولد و پرورش يافت و در تمام شاخهه-اي حكمت - هيئت، رياضي، طبيعيات، الهيات، جراثقال (ميكانيك) - طب، علوم غريبه و دانشهاي ديني و ادبي يگانه روزگار گرديد. در رصدبندي مهارت يافت و كثيري از فضلا از مجلس درس و محضر وي بهرهمند شدند و نخستين كسي است كه آثار حكيمان متأخر ايران- همچون دواني و سيدصدرالدين و غياثالدين منصور - را به هند برد و در حلقههاي درسي وارد كرد و مورد قبول علما گردانيد؛ و در انتقال دانش و حكمت مدرسي ايران به هند، مهمترين نقش را داشت. دهها سال پيش از هجرت وي به هند نيز يكي از علماي هند به نام شيخ عبدالله تلنپي (م: 922 ه-) پس از اتمام درس مقدماتي به ايران آمد؛ و روزگاري دراز ملازمت يكي از علما به نام ملا عبدالله يزدي را (كه از صاحب كتاب حاشيه در منطق جداست) اختيار كرد و منطق و حكمت را از او فراگرفت و به هند بازگشت و شهريار هند منصب به او داد و خود در درس او حضور مييافت و او شاگردان مبرزي تربيت كرد كه بيش از چهل تن از آنان به مقامات عاليه علمي و مرتبه استادي رسيدند و با كوششهاي او و برادرش علوم عقلي در حوزههاي هند رواجي بيش از گذشته يافت. نيز ملا محمد جونپوري بزرگترين حكيم مسلمان هندي كه در قرن يازدهم ميزيست، در محضر حكيمان و دانايان ايراني همچون ميرفندرسكي شاگردي كرد.
تلمذ بزرگان هند بر دانشوران ايران در علوم عقلي، تا اعصار اخير ادامه داشت؛ چنان كه در شرح احوال امام الهند مولانا ابوالكلام آزاد- از رهبران نهضت آزاديخواهي در شبهقاره و از بزرگترين دانشمندان و اديبان و اولين وزير فرهنگ هند پس از استقلال - آوردهاند كه وي در سفر بمبئي، با يك استاد ايراني به نام شيخ الرئيس آشنا شد و يك سال با او مصاحبت داشت و در محضر او، علوم و فنون متعدد را فرا گرفت و از جمله شرح حكمه`الاشراق را آموخت كه اين شيخالرئيس ظاهراً همان ابوالحسن ميرزا- نواده فتحعلي شاه و با يك واسطه شاگرد حاج ملاهادي سبزواري - بود.
از نفوذ و گسترش فرهنگ ايراني در شبه قاره در بعد علوم پزشكي بگوييد.
از دو طريق: 1- پزشكان ايراني، 2- آثار طبي ايرانيان. در مورد اول، به عنوان نمونه از محمدهاشم علوي شيرازي معروف به حكيم علويخان (م: 1142ه-) ياد ميكنيم كه در هند اقامت گزيد و از حاكمان آن سرزمين صلهها و جوايز گرانبها دريافت كرد و به تدريس و افاده مشغول شد و مردمان بسياري از دانش وي بهرهمند شدند و گروههايي از اهل فضل در محضر وي دانش آموختند و رياست تدريس طب در شهر دهلي به او رسيد و شاگردانش در شهرهاي هند منتشر شدند و به تدريس و افاده پرداختند. و پيش از او نيز بيش از بيست پزشك نامي را ميشناسيم كه در عصر صفوي به هند رفتند. از جمله حكيم عمادالدين محمود طبيب شيرازي كه در قرن دهم ميزيست و بيست سال در هند به سر برد و در دربار پادشاه اود جايگاهي در خور داشت و كتابهاي متعددي در طب و طبيعيات نگاشت. نيز رستم جرجاني از اطباي قرن دهم كه پزشك پادشاهان گيلان بود و به دربار نظامشاه دكن راه يافت و آثاري به نام نظام شاهيان نگاشت. نيز نورالدين محمد عبدالله شيرازي از اطباي قرن يازدهم كه پدرش متخلص به و ملقب به بود و پس از درگذشت پدر، شاهجهان لقب عينالملك را به او داد. و او كتابهايي به نام شاهجهان و داراشكوه تصنيف كرد. نيز حكيم محمدقاسم استرآبادي از پزشكان قرن دهم و يازدهم و از ملازمان عادل شاه دكني كه مورخ هم بود و را به نام شهريار نامبرده نوشت.
اما رواج آثار طبي ايرانيان در هند را با توجه به اين نكات ميتوان دريافت: كثرت نسخههاي خطي از آثار طبي ايرانيان - اعم از عربي و فارسي - و كثرت چاپهايي كه از اين آثار شده؛ و كثرت كتابهايي كه هنديان به عنوان شرح و حاشيه بر اين آثار يا به عنوان ترجمه آنها به قلم آوردهاند؛ كه شايد بتوان گفت شمار هندياني كه مثلا بر بخشهاي مختلف ابنسينا شرح يا حاشيه نوشته يا اقدام به تدريس و ترجمه آن كردهاند، از شمار ايرانياني كه به اين كارها پرداختهاند، بيشتر بوده؛ و قانون ابنسينا يك قرن پيش از آنكه در ميان هموطنان او به زبان آنان منتشر شود، به صورت كامل به قلم حكيم غلامحسين كنتوري به اردو ترجمه و چاپ شد و در قرن دهم به درخواست عادل شاه بيجاپوري و به قلم فتحالله شيرازي سابقالذكر جامه پارسي دربركرد و در 1306ق در لكهنو به چاپ رسيد؛ و ارج و اعتبار قانون در سرزمين هند چندان بود كه نه تنها كساني مانند شاه رفيعالدين دهلوي - فرزند شاه وليالله - آن را تدريس ميكردند، بلكه حتي برخي از دانشمندان مانند سيدكمالالدين حسيني موهاني آن را از برداشتند و يك نكته جالب توجه ديگر اينكه تا اواسط سده سيزدهم، دانش پزشكي در شبه قاره، بيش از هر زباني به زبان فارسي عرضه ميشد و علاوه بر رواج كتابهاي پزشكي ايرانيان به فارسي، هنديان نيز آثار خود در اين رشته را غالباً به فارسي مينگاشتند و در مجلد اول از ، نشانيهاي نزديك به 1800 نسخه خطي از كتابهاي پزشكي فارسي در كتابخانههاي پاكستان آمده است. همچنين شايان ذكر است كه طب ايراني، پس از رواج طب جديد اروپايي در ايران، اندكاندك در وطن خود منسوخ شد و از رسميت افتاد؛ اما همين طب كه با كوشش پزشكان قديم ايراني و به وسيله آثار طبي قديم ما در شبه قاره رواج يافته و اطباي هندي در تكامل آن كوشيده بودند، تحت عنوان و ارج و اعتبار خود را در آن سرزمين حفظ كرده و هنوز هم در سطح وسيعي مبناي آموزشها و تحقيقات پزشكي و معالجه بيماريهاست. كاري كه خصوصاً موسسه بزرگ و نهادهاي تابعه آن، به آن ميپردازند. اين موسسه طب سنتي و گياه درماني و توليدكننده و عرضهكننده داروهاي گياهي در هند و پاكستان، در سال 1324 ق به وسيله يكي از پزشكان مشهور طب يوناني حكيم حافظ عبدالمجيد با هدف اصلاح و تقويت روش قديم پزشكي و داروسازي در دهلي پايهگذاري شد و با احداث آزمايشگاههاي جديد و آزمايش داروهاي مختلف، براي اولين بار طب يوناني با روشهاي علمي جديد در معرض پژوهش قرار گرفت. بنياد همدرد پس از حكيم عبدالمجيد، با مديريت همسرش رابعه و سپس فرزندش حكيم عبدالحميد به صورت يك واحد بسيار فعال داروسازي درآمد، چند موسسه فرهنگي علمي هم تأسيس كرد، از جمله دانشگاهي به نام جامعه همدرد براي پژوهش در زمينههاي پزشكي قديم و جديد و علوم اسلامي و انساني كه از دانشكدههاي مطالعات اسلامي و علوم انساني، پزشكي، داروسازي تشكيل شده؛ نيز كه بخشي از آن ويژه طبسنتي و گياه درماني است و در آن، بيماران به هر دو روش جديد و قديم درمان ميشوند، نيز كه مركزي فرهنگي ادبي و با هدف پژوهش در باب آثار غالب شاعر نامآور پارسي سراي هند تأسيس شده است. دانشگاه همدرد داراي يك باغ گياهان دارويي است كه در آن گياهاني كشت ميشود كه در پزشكي قديم اسلامي و ايراني از آنها استفاده ميشده است. برادر كوچك حكيم عبدالحميد، حكيم محمد سعيد نيز بنياد همدرد پاكستان را در كراچي تاسيس نمود كه به اقداماتي مشابه با همدرد هند ميپردازد و براي همكاري با ايران در زمينه طب سنتي و تاسيس كرسي فارسي در دانشگاه همدرد اعلام آمادگي كرده است.
نفوذ و گسترش فرهنگ ايران در شبهقاره، در بعد ادبيات و خدمات مردم آن سرزمين به ادبيات ما چگونه بوده است؟
پاسخ اين پرسش را در ذيل چند عنوان ذكر ميكنيم:
1-- رواج سرودهها و آثار منثور ادبي فارسي در هند
2-- پارسي سرايي و پارسي نويسي اديبان هند
3-- تلاشهايي كه در هند براي تاليف فرهنگنامههاي فارسي، تذكرههاي شاعران فارسي، دستور زبان فارسي و تاريخنويسي به فارسي انجام گرفت.
4-- اقدامات هنديان براي شرح و حاشيهنويسي بر آثار ادبي فارسي و ترجمه آنها به زبانهاي ديگر
5-- اقدامات شهرياران و حكام هندي براي ترويج ادب و فرهنگ فارسي.
در باب موضوع اول يادآور ميشويم كه آثار ادبي منظوم و منثور هيچ ملتي در ميان ملت ديگر، به اندازه آثار ادبي ايران در شبه قاره رواج نداشته است و چون بررسي اين موضوع - كماهو حقه - نيازمند تاليف كتابي دستكم در چندين مجلد قطور است، در اينجا تنها به ذكر نكاتي چند براي ارائه جايگاه يكي از شاعران ايران يعني حافظ در هند اكتفا ميكنيم:
* دعوتهايي كه حكمرانان دورترين نقاط اين مرز و بوم (دكن، بنگاله) از حافظ براي سفر به آن بلاد كردند و نپذيرفت.
* وجود حافظان حافظ يا كساني كه تمام ديوان او را ازبرداشتند و از جمله آنان: ديبندرانات تاگور (1819 - 1905 م) از پيشوايان روحاني هندوان و پدر تاگور فيلسوف و شاعر بزرگ هند كه مسلمان نبود، اما همواره صبح را با قرائت حافظ در كنار اوپانيشاد آغاز ميكرد و اين غزل خواجه را بسيار ميخواند:
هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از ياد من آن سرو خرامان نرود
و در واپسين روزهاي زندگي، اين بيت او را غالباً ورد زبان داشت:
عيان نشد كه چرا آمدم، كجا بودم
دريغ و درد كه غافل ز كار خويشتنم
و در دم مرگ اين بيت او را زمزمه ميكرد:
كشتي شكستگانيماي باد شرطه برخيز
باشد كه باز بينيم ديدار آشنا را
* تدريس ديوان حافظ كه در اين باب به سه گزارش بسنده ميكنيم:
--- اكبرشاه يكي از دو امپراتور بزرگ هند در طول تاريخ، بخشهايي از ديوان حافظ را در نزد ميرعبداللطيف قزويني (م:981ق) خواند.
--- شيخ عبدالحق محدث دهلوي، از بزرگترين علماي هند، چند جزو از بوستان و گلستان سعدي و ديوان حافظ را در نزد پدرش شيخ سيفالدين آموخت.
--- عبدالله خويشكي قصوري چشتي از علماي بزرگ هند كه شرحي بر ديوان حافظ نوشته است، كثيري از اوقات به تدريس ديوان حافظ ميپرداخت.
* كردن با سرودههاي حافظ در مجالس سماع و حتي در محفلهاي سراسر روحانيت كه براي پارسايان و پيشروان عرفان و معنويت برپا ميشد. در احوال شاه وليالله دهلوي بزرگترين عالم هند در طول دوره اسلامي ميخوانيم:
انس شاه وليالله با حافظ، از دوران كودكي او آغاز شد، از همان هنگام كه همواره اين بيت خواجه را به عنوان درسي گرانبها از زبان پدرش شاه عبدالرحيم كه نيز از علماي بزرگ هند بود ميشنيد:
آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
* فال گرفتن با ديوان حافظ حتي براي تصميمگيري در موارد مهم و ابداع طريقههاي مختلف به اين منظور نيز در سرزمين هند رواجي فوقالعاده داشته و خود حاكي از عظمت حافظ در آن مرز و بوم است. دراين مورد كافي است يك نگاه به نسخهاي از ديوان خواجه، معروف به بيندازيم. اين نسخه خطي را گويا همايون --- پادشاه بزرگ هند---- با خود از ايران آورده بود و پادشاهان گوركاني هند ،به ويژه همايون و جهانگير ، با آن فال ميگرفتند و گاهي پس از فال گرفتن، مطالبي در حاشيه صفحات نسخه يادداشت ميكردند؛ چنان كه در حاشيه اين بيت خواجه:
نظر بر قرعه توفيق و يمن دولت شاه است
بده كام دل حافظ كه فال بختياران زد
يادداشتي به تاريخ 962 هجري با اين مضمون از همايون ديده ميشود:
از حاشيه صفحهاي ديگر به قلم جهانگير --- ديگر شهريار بزرگ هند --- نيز برميآيد كه وي در ايام شاهزادگي، به سبب آزردگي، از پدر خود اكبرشاه جدا شده و در الهآباد ميبود و مردد بود كه به نزد پدر بازگردد يا نه؛ پس ديوان حافظ را خواست و فال گرفت. اين غزل آمد:
چرا نه در پي عزم ديار خود باشم؟
چرا نه خاك رهكوي يار خود باشم؟
غم غريبي و غربت چو بر نميتابم
به شهر خود روم و شهريار خود باشم
ز محرمان سراپرده وصال شوم
ز بندگان خداوندگار خود باشم
چو كار عمر نه پيداست، باري، آن اولي
كه روز واقعه پيش نگار خود باشم
پس به موجب اين فال، به سرعت روانه شده، به ملازمت پدرش اكبر شتافت؛ و پس از شش ماه اكبرشاه فوت كرد و جهانگير به سلطنت رسيد و به نوشته خود او:
در يك فيلم هندي به نام نيز رواج تفأل به ديوان حافظ در دربار مغولان هند انعكاس يافته و گزارشي از تفأل تاگور فيلسوف و شاعر هندي بر سر مزار حافظ هم در مدنظر دارم كه براي پرهيز از اطاله كلام از ذكر هر دو صرفنظر ميكنم و اين قسمت را با نقل اين دو گزارش خاتمه ميدهم كه پس از استقلال هند، آقاي جواهرلعل نهرو، در برابر پيام تبريك نخستوزير وقت ايران به مناسبت استقلال هند، مناسبترين پاسخ را اين بيت حافظ يافت:
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم
و در سال 2001 ميلادي كه آقاي واجپايي نخستوزير هند به ايران سفر كرد، در سخنراني رسمي خود اين بيت حافظ را خواند:
مزاج دهر تبه شد در اين بلا حافظ
كجاست فكر حكيمي و راي برهمني؟
از پارسي سرايي و پارسينويسي هنديان بگوييد.
معرفي كامل و دقيق شاهكارهايي كه مردم شبه قاره --- از هر طايفه و پيرو هر مذهب و مسلك و در هر ناحيه --- در طي روزگاران دراز به نظم و نثر پارسي پديد آوردهاند، نيازمند پژوهشهاي گسترده و فراوان و تأليف كتابهايي مفصل است و ميبايد براي پارسيگويان و پارسينويسان هر يك از ايالات متعدد هند، تذكرههاي جداگانه تاليف شود و تاريخ شعر و ادبيات فارسي را در هر يك از ادوار تاريخ هند جداگانه به بررسي نهند كه در اين دو مورد نيز خوشبختانه محققان شبه قاره تلاشهاي ارزندهاي كردهاند كه تفصيل در اين باره سخن را دراز ميكند و در اينجا نمونهاي از آن تلاشها را تنها در باب ايالت كشمير جنت نظير ياد ميكنيم:
1--- در ذكر 305 شاعر تأليف اصلح ميرزا كشميري، در نيمه دوم سده 12 هجري كه به تصحيح شادروان پير حسامالدين راشدي چاپ شده است.
2--- تاليف گردهاري لال تيكو كه خود كشميري و هندو بود و كتاب او در سال 1342 شمسي درتهران انتشار يافت.
3--- تاليف خواجه عبدالحميد عرفاني كه آثار متعددي به نظم و نثر فارسي و اردو از او برجا ماند. چاپ دوم اين تذكره در سال 1335 شمسي انجام گرفت.
4--- تاليف پير حسامالدين راشيدي كه تذكرهاي بسيار مفيد و با ارزش و در چهار مجلد در لاهور به چاپ رسيده است.
5 --- تاليف پرفسور عبدالقادر سروري به اردو كه در سال 1968م در سرينگر كشمير منتشر شده است.
6--- (در فاصله سالهاي 1586 تا 1628 م) تاليف محمد صديق نيازمند كه در سرينگر انتشار يافته است.
7--- از همان مولف كه نميدانم منتشر شده است يا نه!
8--- (در فاصله سالهاي 1752 تا 1819 م) تاليف محمد منور مسعودي كه در سرينگر منتشر شده است.
با يادآوري اين نكته خاتمه ميدهيم كه ادبيان هندي همچون امير خسرو و حسن دهلوي و فيضي و ابوالفضل و بيدل و غالب و اقبال، با آنكه فارسي زبان مادريشان نبود، آثاري آفريدند كه به لحاظ كميت و كيفيت، چندان كمتر از آنچه سخنسرايان و نويسندگان ايران خلق كردند، نبود و شگفت آنكه اينان نه تنها فارسي را بيان لطيفترين احساسات و يافتههاي خود برگزيدند، بلك اين زبان را بالصراحه از زبان مادري خود برتر شمردند. غالب ميگويد:
پارسي بين تا كه بيني نقشهاي رنگرنگ
بگذر از مجموعه اردو كه بيرنگ من است
و اقبال ميگويد:
گرچه هندي در عذوبت شكر است
طرز گفتار دري شيرينتر است
فارسي از رفعت انديشهام
در خورد با فطرت انديشهام
اگر اجازه بدهيد، بپردازيم به اقدامي كه براي تأليف فرهنگنامههاي فارسي، تذكرههاي شاعران فارسي، دستور زبان فارسي و تاريخنويسي به زبان فارسي در هند انجام گرفته است.
آنچه در موارد ياد شده، در گذشتههاي دور در هند انجام گرفته بسي بيش از آن بوده كه در زادگاه فارسي يعني ايران انجام گرفته است و خوشبختانه در پيرامون هر يك از چهار مورد مزبور، تحقيقات مفصلي در كتابهايي جداگانه و مستقل عرضه گرديده كه ما را از اطاله كلام بينياز ميدارد. بنگريد به كتاب دكتر شهريار تقوي در باب كه در هند تأليف شده؛ و اثر دكتر سيدعلي رضا نقوي در باب كه در هند تأليف شده؛ و اثر دكتر كمال حاج سيدجوادي در باب كه در هند تاليف شده؛ و كتاب دكتر آفتاب اصغر در معرفي كتب تاريخي كه در فاصله سالهاي 932 تا 1118 هجري به فارسي در هند تاليف شده است.
اين نكته نيز در خور يادآوري است كه مهمترين فرهنگنامههاي قديمي فارسي (برهان قاطع و فرهنگ جهانگيري) در هند و به نام دو تن از شهرياران آن سرزمين يعني سلطان عبدالله قطب شاه پادشاه گلكنده و جهانگير شاه تيموري تاليف شده؛ و نخستين فرهنگ لغت كه به شيوه فرهنگنويسي جديد تاليف (فرهنگ نظام) در هندو به نام نظام حيدرآباد دكن تاليف و در 1348 ق در حيدرآباد منتشر شده؛ همچنين نخستين تذكره شاعران فارسي لبابالالباب در قرن هفتم به نام يكي از وزيران هندي تاليف شده - و نيز پرمطلبترين تذكرههاي شاعران فارسي . و اولين كاري هم كه براي نگارش تاريخ ادبيات فارسي به شيوه تحليلي انجام گرفته، تاليف علامه شبلي نعماني هندي است.
از اقدامات هنديان در جهت شرح و حاشيهنويسي بر آثار ادبي فارسي و ترجمه اين آثار به زبانهاي ديگر چه نكاتي را شايان يادآوري ميدانيد؟
براي پرهيز از اطاله كلام، به اشارهاي در باب پارهاي از شرح و حاشيههايي كه بر اشعار حافظ نوشتهاند و ترجمههايي كه از آن كردهاند و كتابها و مقالاتي كه به حافظشناسي و حافظپژوهي اختصاص دادهاند؛ بسنده ميكنيم تا نمونهاي باشد و كارهايي را كه در مورد شاعران ديگر شده است بر آن قياس نمايند.
از جمله شارحان حافظ و حاشيهنگاران بر ديوان او: ابوالحسن عبدالرحمن ختمي، عبدالاحد اصغر اخاد، الله جويا، باقر مدراسي شافعي متخلص به آگاه، بدرالدين اكبرآبادي، بهلول كول بركي جالند هري، جلال اندرآبي، جمالي دهلوي، خيرالله، سلامه`الله صديقي بدايوني، ظفر حسين بن خان محمدراي پوري، مولانا عبدالرب، مولوي عبدالرحيم، عبدالله خليفه خويشكي متخلص به عبدي، عبدالله فتح علي بن شيخ وارث علي، عبدالواحد بلگرامي، عبيدالله عبدالله، مولوي سيدعلي، غلام جيلاني رفعت رامپوري.
از جمله مترجمان اشعار حافظ: اچي كمار بهتاچاريه (چاريا)، احسن مفتاحي، احمدبخش يكدل چشتي، اصغر علي شاه جعفري، قاضي اكرم حسين، ر.اوبارد، دينشاه زرتشتي، بيدار بخت، پارس علي لاهوري پستانجي كوورجي تهاكر، پرفسور م.ج تاكور، تفضل حسين احمدآبادي، جوش مليحآبادي، جوتندر موهن باگچي، چوتوباي آدو والا، شيخ حسين احمدآبادي، خانزاده چودهري، داداچن جي، دلپت راي، رازي، راگهو بندر راو جذب عالمپوري، رشيدالدين انصاري، سبهاش مكهرجي، ستندرنات دت، قاضي سجاد حسين، مولوي سيدسراجالدين، شاغل جي پوري، شكتي چترجي، شمس بريلوي، عبادالله اختر، عبدالحافظ، عبدالحكيم خان نشتر جالند هري، عبدالله خان عسكري، عزيزالحكيم.
از كساني كه به كار حافظ پژوهشي و حافظشناسي پرداخته و در اين باب قلم زدهاند: خانم آصفه زماني، اسلم جي راجپوري، سيدمحمد يونس جعفري، جلالالدين احمد جعفري، سجاد ظهير، شبلي نعماني، شجاع بن حسين، پرفسور اميرحسين عابدي، عبدالعزيز محمدعبدالرشيد لاهوري، عنايت خان راسخ. در پايان اين قسمت يادآور ميشوم كه يكي از محققان معاصر پاكستاني به نام اختر راهي كتابي نسبتاً مفصل را به معرفي ترجمههاي متون فارسي به زبانهاي پاكستاني (اردو، پنجابي، سندي، پشتو، براهوي،) اختصاص داده است.
حكام هندي براي ترويج ادب و فرهنگ فارسي چه اقداماتي كردند؟
در اين مورد يادآور ميشوم كه اقدامات مزبور چندان گسترده و چشمگير بود كه در طي چند قرن، بسياري از پارسي سرايان و پارس نويسان ايران رو به ديار هند نهادند و با برخوردار شدن از صلات و جوايز حكام و شاهان نامبرده، رنج غربت را از ياد بردند؛ چنان كه در دربار اكبرشاه، چهارصد شاعر و دانشور - و از آن ميان شصت ايراني - بودند و از آغاز تا پايان عصر صفوي، 745 نفر از اهل ادب و دانش و فرهنگ كه از ايران به هند رفتهاند، شناسايي شدهاند، به اين شرح: در دوره نظامشاهيان و قطبشاهيان و عادل شاهيان 73 نفر؛ در روزگار بابر و همايون 42 نفر؛ در روزگار اكبر 259 نفر؛ در روزگار جهانگير 173 نفر، در روزگار شاه جهان 114 نفر؛ در روزگار اورنگ زيب 66 نفر.
عنايت شهرياران هند به سرايندگاني كه از ايران به هند ميرفتند، چندان بود كه بارها كساني از آنان را با اعطاي منصب ملك الشعرايي و اميرالشعرايي سرفراز نمودند و به كساني از ايشان، هموزنشان طلا بخشيدند؛ از جمله جهانگير به حياتي گيلاني و سعيداني گيلاني؛ و شاه جهان به باقياي نائيني و سعيداي گيلاني و قدسي مشهدي و كليم همداني؛ و ابراهيم عادل شاه ثاني در برابر نظم كتاب نورس، به ملك قمي و ظهوري ترشيزي، پنج شترزر جايزه داد.
اقدامات شهرياران و حكام هند در ترويج ادب و فرهنگ فارسي منحصر به تقدير از سرايندگان وصله بخشي به ايشان نبود، بلكه خود نيز غالباً ذوق شاعري داشتند و اشعار دلنشيني از آنان برجاي مانده است؛ چنان كه با برموسس سلسله گوركانيان هند ديواني به يادگار نهاد كه چاپ شده و اين بيت از اوست:
تا به زلف سيهش دل بستم
از پريشاني عالم رستم
و همايون فرزند بابر و برادر او ميرزا كامران نيز هر يك ديواني به جا نهادند و اين بيت از ميرزاكامران است:
زين سان كه جمال خود آراسته ميآيي
در زهد شكست آري، در عشق بيفزايي
و اكبر شاه فرزند همايون ناميترين شاهان هند در دوره اسلامي نيز به فارسي شعر ميگفت و اين بيت از اوست:
نيست زنجير جنون در گردن مجنون زار
عشق دست دوستي در گردنش افكنده است
بسياري ديگر از شاهان و شاهزادگان خاندان تيموري نيز شعر فارسي را نيكو ميگفتند؛ از جمله جهانگير و همسر تهراني الاصل او نور جهان مقتدرترين ملكههاي هند - و فرزند جهانگير شاه جهان؛ و شاه عالم و زيب النسا پسر و دختر اورنگ زيب و نوادگان شاه جهان. همچنين برخي از نظامشاهيان دكن مانند برهان نظامشاه برخي از قطب شاهيان دكن مانند جمشيد قطب شاه متخلص به جمشيد و محمدقلي قطب شاه و محمدقطب شاه و برخي از عادل شاهيان بيجاپور مانند يوسف و اسماعيل و ابراهيم شعر فارسي ميگفتند.
از اميران و سرداران هند در اين دوره كه نيز شعر فارسي ميگفتند، از اينان ياد ميكنيم: بيرمخان بهارلو بزرگترين سردار گوركانيان هند كه پس از خارجشدن هند از قلمرو حكومتي ايشان، آن را مجدداً فتح كرد و همايون را از نو بر اريكه سلطنت نشانيد. وي مردي دانشمند و شيعي مذهب بود و ديوان اشعار فارسي او چاپ شده است.
امير بزرگ ميرزا قوامالدين جعفر قزويني كه افزون بر جايگاه سياسي و اجتماعي چشمگير، مردي دانشمند و صاحب قلم بود و از آثار او يك مثنوي و ديوان شعر، هر دو به فارسي.
ابوالحسن يمين الدوله آصف جاه تهراني برادر ملكه نورجهان كه در سلطنت جهانگير وكيل مطلق او بود و لقب داشت و در به سلطنت رسيدن فرزندش شاه جهان - كه داماد خود او بود - مهمترين نقش را داشت و چون پادشاهي بر وي قرار گرفت، آصف جاه به مرتبه مقتدرترين چهره سياسي و نظامي هند ترقي كرد. دخترا و ملكه ارجمند بانو بود كه عمارت بسيار زيبا و محير العقول تاج محل به عنوان آرامگاه وي بنا شده است. آصف جاه مردي دانشمند بود و شعر فارسي نيز ميگفت. اين بيت از اوست:
يك سبزه بينمك نبود در تمام هند
گويي كه هند را به نمك آب دادهاند!
شاعران ايران، اين همه عنايت و توجه شاهان و بزرگان هند به شعر فارسي و سخنسرايان ايران را چگونه پاسخ دادند؟
شاعران ايران در پاسخ به اين عنايتها، با ستايشهاي فراوان از هند و زيباييها و نعمتها و مردم و فرمانروايان آن، شهرت و آوازه هند را جهانگير كردند و در برگهاي زرين تاريخ و ادب و هنر جاودانه ساختند. صائب ميگويد:
حاصل خاك مراد كشور هندوستان
نامرادان وطن را كام شيرين كردن است
طالب آملي ميگويد:
در آبه هند و ببين رتبه سخا و سخن
كه منبع سخن و معدن سخا اينجاست
به هند جوهريانند قدر فضلشناس
رواج گوهر دانش به مدعا اينجاست
كليم همداني در باب مراجعت خود از هند ميگويد:
ز شوق هند زانسان چشم حسرت برقفا دارم
كه رو هم گر به راه آرم نميبينم مقابل را
اسير هندم و زين رفتن بيجا پشيمانم
كجا خواهد رساند پرفشاني مرغ بسمل را؟
اشرف مازندراني خواهرزاده علامه مجلسي ميگويد:
رو به سوي هند شبها در وطن خوابيده است
هر كه عيش و عشرت هندوستان را ديده است
و گويد:
در ايران نيست جز هند آرزو بي روزگاران را
تمام روز باشد حسرت شب روزهداران را
حكيم بزرگ ملاعبدالرزاق لاهيجي شاگرد و داماد صدرالمتألهين نيز كه آرزوي او در سفر به هند برآورده نشد ميگويد:
حبّذا هند ،كعبه حاجات
خاصه ياران عافيت جو را
هر كه شد مستطيع فضل و هنر
رفتن هند واجب است او را
چهارشنبه 4 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 536]
-
گوناگون
پربازدیدترینها