محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831155826
«آمريكاستيزي» و «آمريكا گرايي» به روايت«روژه گارودي»(بخش پاياني):«آمريكاگرايي» يك بيماري است كه بايد ابتدا در درون خود با آن مبارزه كرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: «آمريكاستيزي» و «آمريكا گرايي» به روايت«روژه گارودي»(بخش پاياني):«آمريكاگرايي» يك بيماري است كه بايد ابتدا در درون خود با آن مبارزه كرد
خبرگزاري فارس: آمريكاي گرايي بيماريي است كه ما بايد ابتدا در درون خود با آن به مبارزه برخيزيم. مبارزه با اين بيماري به هيچ وجه به معناي تجويز خشونت و جنگ نيست.چرا كه اين نظام هر از چند گاهي براي پيشرفت اقتصاد خود احتياج به شعله ور نمودن آتش جنگ دارد. ثانيا توان تخريب كنندگي آمريكا بسيار بالا ست.
*چه بايد كرد؟
*1- آمريكا چگونه به اينجا رسيد؟
ما، در مباحث گذشته سعي كرديم به درك فرايند دروني آمريكا گرايي و تحليل آن بپردازيم و ريشه هاي اسطورهاي، فرازميني و فرا تاريخي آنرا كه به بهانه داشتن حق الهي به دنبال استيلاي كامل بر جهان است و ماموريت بازسازي آنرا به خود نسبت مي دهد، مورد بحث و بررسي قرار دهيم.
نظام آمريكا به وسيله ي يك دست غيبي كه همانا دست خدا و بازاري است كه آدام اسميت به آن اشاره مي كند، هدايت ميشود. هدف اين نظام، سهمي شدن در آفرينش مداوم تاريخ، مانند ساير ملتهاي نيست بلكه بر عكس ميخواهد از طريق امتياز مشيت الهي به «پايان تاريخ» دست يابد. فوكوياما پايان تاريخ را زماني مي داند كه «قوانين الهي بازار بدون هيچ مانعي بر كل دنيا حكومت كند.»
البته اين طرح الهي مانند پيامها و پيامبران الهي در قالب يك تاريخ مطرح شد ولي نتيجهي نهايي آن از همان ابتدا مشخص بود. به عبارت ديگر ما با ملتي سر و كار نداريم كه به دنبال تشكيل يك امپراطوري است بلكه، ملت آمريكا مي خواهد دست به يك عمل فرا تاريخي بزند. آمريكاييها معتقدند نبايد در پي ايجاد امپراطوري، از طريق جنگ و لشگر كشي پي در پي و به چنگ آوردن سرزمينهاي ديگل ملل بود ولي جون خداوند رسالتي را بر دوش آمريكا نهاد، اين كشور مجبور است در طي دو قرن بر كل دنيا مسلط شده و تمدن واقعي و مدرنيته را برابر بربرها يعني سرخپوشستان، سياهپوستان و ملتهاي عقب افتاده - كه مي خواهند از فرهنگ خود در برابر جهاني شدن دفاع كنند - به ارمغان بياورد.
قسمت عظيمي از دنيا، به ويژه اروپا، آمريكايي شده به نحوي كه آمريكا ستيزي به نوعي بحران داخلي، هم در سطح ملي و هم در زمينه ي فردي، تبديل شده است. آيا بايد بگذاريم اين جهاني شدن وحشيانه ي اقتصاد و سياست و فرهنگ كه قوانين بازار تنها حكمران آن است و تمام ارزشها را به ارزشهاي قابل خريد و فروش تبديل كرده همچنان ادامه يابد يا بر عكس، از آمريكايي لاتين گرفته تا آسيا، به هشته هاي مقاومت عليه پست كنندگان روح انسان كه با قوانيني چون رقابت بازار - كه غني ها را غني تر و تعدادشان را اندكتر و فقرا را فقير تر و تعدادشان را بي شمارتر ميكند - به جنگ انسانيت آمده اند، خواهيم پيوست؟ آيا در برابر نظريه داروين مبني بر له شدن توده هاي مردم در زير گامههاي پولداران، اسلحه به دستها و اربابان رسانه ها، از خود مقاومت نشان خواهيم داد؟
*2- مقابله با جنگ افروزي
آمريكاي گرايي بيماريي است كه امروزه در كل دنيا شايع شده است. بنابراين ما بايد ابتدا در درون خود و سپس در سطح كشورهايمان با آن به مبارزه برخيزيم. مبارزه با اين بيماري به هيچ وجه به معناي تجويز خشونت و جنگ نيست. زيرا اولا دامن زدن به تشنج و خشونت قبل از هر چيز به بقاي نظام آمريكا كمك ميكند. چرا كه اين نظام هر از چند گاهي براي پيشرفت اقتصاد خود احتياج به شعله ور نمودن آتش جنگ دارد. ثانيا توان تخريب كنندگي آمريكا بسيار بالا ست.
البته ارتش اين كشور در حد و اندازه هاي نامش نيست، نه به دليل ترسو بودن سربازانش بلكه به اين خاطره كه افراد آن هيچ انگيزه و محركي جز تخريب و غارت ندارند. سخنراني ژنرال آمريكايي كه فرماندهي جنگ در يوگسلاوي را به عهده داشت، هيچ نكته اي جز ما براي تخريب آمده ايم ... در بر نداشت.
يكي ديگر از اهداف پنتاگون ، جنگ بدون تلفات يعني داشتن قدرت تخريب كنندگي بدون ريسك از طريق بمبارانهاي هوايي است ستاد مشترك آمريكا از زمان جنگ ويتنام دريافته است كه جنگ زميني عليه دشمناني كه انگيزهاي قومي دارند، در نهايت باعث ناكامي آمريكا مي شود، حتي اگر در چنين جنگي قدرت تسليحاتي آمريكا چند برابر رقيبش باشد.
عنوان حملات جراحي براي مخفي نمودن اين واقعيت است كه مثلا در جنگ خليج فارس تنها 7 درصد از هواپيماهاي آمريكا اين توانايي را داشتند كه تنها اهداف نظامي را مورد حمله قرار دهند و 93 درصد بقيه چشم بسته بمبهاي خود را رها مي كردند و با اين كار باعث نابودي، مدارس، بيمارستانها، كارخانه هاي دارو سازي (نظير آنچه در سودان اتفاق افتاد) و آسمان خراشهاي مسكوني زيادي مي شدند. در جنگ كوزوو هواپيماهاي آمريكا از چنان فاصله اي دوري شليك مي كردند كه يك تراكتور را از يك تانك تشخيص نمي دادند.
البته همهي آنچه گفته شد، چيزي از ارزشهاي مقاومت مسلحانه نمي كاهد، در اين باره انتفاضه ي فلسطيني ها نمونه بسيار موفقي است. فلسطينيها ملت خلع سلاح شده اي هستند كه براي مبارزه با اشغالگران با بن دندان مسلح، چيزي جز سنگهاي كهنه ي وطن باستاني خود نيافته اند. با وجود اين كه اختلاف قدرت طرفين درگير در فلسطين بسيار زياد و نسبت آنها 1 با 100 است، ولي مقاومت فلسطينيها باعث شد شعار مشهور گلدامير و اسطوره سرزمين بدون ملت براي ملت بي سرزمين بكلي از بين برود. ملت فلسطين با مقاومت قهرمانانه خود هستي و ايمانش را به همگان ثابت كرد.
پيروزي نهايي بر آمريكا گرايي زماني بدست مي آيد كه مجموعه ي عظيم نظام - صنعتي آمريكا ديگر قادر به حمايت از نيروهاي مرگ آفرين در كل دنيا نباشد.
* 3- مقابله با سلطهي اقتصادي و فرهنگي
آمريكا از رشد بالاترين نسبت به اروپا برخوردار است. اين امر به عوامل زير مربوط مي شود:
الف- كارگران آمريكا به تشديد آهنگ كار و مدت آن و كاهش شديد دستمزدها در مشاغل پائين رضايت داده اند و اين كار يعني تن دادن به نابرابريها.
ب- فشارهايي كه بر ميزان حقوق ها در آمريكا وارد مي شود قويتر از فشارهايي است كه بر سطح بسيار پائين دستمزدها در كشورهاي فقير (نه تنها در آسياي جنوب شرقي بلكه در مكزيك) وارد مي آيد؛ به گونه اي كه كارگران آمريكايي را مجبور به پذيرش «حقوق هاي رقابتي» كرده است. هدف از اين نوع دستمزد نزديك شدن به ميزان حقوق و دستمزدهايي است كه به كارگران مكزيكي يا آسيايي پرداخت مي شود.
چنين شيوه اي از رشد لزوما باعث ايجاد نابرابريهاي در سطح ملي و بين المللي مي شود.
نرخ بيكاري در آمريكا پايين تر از كشورهاي اروپايي است. علت اين امر در درجه ي نخست اين است كه آمريكا از طريق دستكاريهاي پولي بيكاري خود را به اروپا صادر كرده است و در مرحله بعد پايين آوردن ارزش دلار باعث كاهش قيمتها و افزايش بيش از حد صادرات شده است.
لوتواك، اقتصاددان آمريكايي ، مي نويسد:
«يك دليل ساده، نبود بيكاري بلند مدت در آمريكا را توجيه مي كند و آن اين است كه دولت هيچ غرامتي به بيكاران پرداخت نمي كند.»
با در پيش گرفتن چنين منطقي مي توان ظرف چند روز بيكاري را ريشه كن كرد. اگر به بيكاران حق بيكاري پرداخت نشود، جوهاي آب پر از جسد مي شود ولي در عوض آمار و ارقام درخشاني در زمينه ي بيكاري بدست مي آيد و مي توان با افتخار اعلام كرد:
«ديگر هيچ بيكاري وجود ندارد.»
اين منطقه همان منطق نئوداروينيسيم يعني حذف ضعفا است. دليل اصلي اين امر كمي عميق تر به نظر مي رسد. از آن جا كه دولت آمريكا بيشتر ترجيح مي دهد مخارج عمومي خود را از طريق اعطاي وام و سود آن تامين كند تا به وسيله اخذ ماليات، خانواده هاي آمريكايي زندگي خود را از طريق اعتباراتشان مي گذارنند نه به واسطه ي در آمدشان.
نظام آمريكا به ظاهر بسيار عظيم و با قدرت است ولي داراي يك نقطه ضعف بزرگ يعني زندگي مصنوعي بورس است كه در آن بانكها ديگر قادر به ايفاي نقش اصلي خود يعني جمع آوري حساب هاي پس انداز و سرمايه گذاري در شركتهاي تجاري توليد كننده كالا يا خدمات نيستند و به جاي آن به سفته بازي و گرفتن حق كميسيون در معاملات واقعي يا خيالي يا ارزشهايي كه تنها در عالم بورس معنا پيدا مي كند مشغول شده اند.
بنابراين كافي است در مورد توانايي پرداخت اين اوراق بهادار شك و شبه ايي ايجاد شود تا عدم پرداخت هاي پي در پي بنيان بانكها را فرو ريزد. چرا كه اين بانكها بر روي سهامي كه سود سرشاري براي آنها در پي دارد، سرمايه گذاري كرده اند. در چنين شرايطي كوچكترين شايعه در مورد بازارهاي بورس به شدت آنها را تكان مي دهد زيرا تنها روي سفته بازي و سوداگري شرط بندي كرده اند و بس.
كسر بودجه دولت در سال 1995 به 620 ميليارد دلار و در سال 1988 به 1550 ميليارد دلار رسيد. در سال 2000 ميلادي اين رقم به 3450 ميليارد دلار يعني حدود 36 درصد توليد ناخالص ملي آمريكا خواهد رسيد. بدهي بخشي خصوصي هم بالغ بر 5000 ميليارد دلار است. به عبارتي ساده تر آمريكا بيش از در آمدش خرج مي كند. لازم نيست انسان يك اقتصاددان كار كشته باشد تا در يابد كه چنين فاجعه اي نمي تواند زياد ادامه يابد.
پرفسور ميشل بورديو مي نويسد:
«تمام شرايط لازم براي شروع يك بحران بررسي در آمريكا مهيا شده است.»
در حال حاضر خطر تركيدن حباب سفته بازي در بورس به شدت توربوكاپيتاليسم را تهديد مي كند به گونه اي كه اين خر ممكن است بسيار شديدتر از بحران سال 1929 بروز كند.
علت اين امر آن است كه دولت آمريكا به علت بدهي هايش توانايي جلوگيري از اين بحران را ندارد. بدهي شهرداريها از 150 ميليارد دلار در سال 1970 به 598 ميليارد دلار در سال 1989 رسيده است.
ادوارد لوتواك مينويسد:
«در عملكرد كنوني نظام يك اشتباه مرگ بار وجود دارد. بانكهاي تجاري كه ستونهاي نظام را تشكيل مي دهند هيچ سودي از سرمايه گذاري هاي بلند مدت نمي برند. در آمد اين بانكها از طريق سود سهام يا سود حاصل از فعاليتهاي توليدي بدست نمي آيد بلكه در آمد اين بانكها از طريق كميسيونهاي معاملات حاصل ميشود بانكداران هر بار كه وامي در اختيار مردم يا شركتهاي قرار مي دهند از آنها حق كميسيون دريافت مي كنند. معمولا كميسيونهايي كه مي گيرند بر چند ميليون دلار بالغ مي شود. همين امر باعث مي شود كه در عرض چند روز يا چند ساعت، ميليونها دلار نصيب آنها شود. اين پولها با بذل و بخشندگي كامل، به عنوان حقوق و پاداش به حساب خود بانكداران واريز ميشود. از نظر آنها پولي كه واقعا به منظور توليد، سرمايه گذاري مي شود پول مرده و نامفيد به حساب مي آيد. چيزي كه اين بانكها مي خواهند معاملات بيش از حد است و بس. »
نتيجه همه ي اين موارد اين است كه ميلياردها دلار كه ميتوانست در راه توليدات، ايجاد كارخانه ها يا تحقيقات صرف شود، به سوي حسابهاي شخصي بانكداران سرازير شود.
كمبود شديد سرمايه ها در آمريكا كه نتيجه مصرف بي رويه، ضعف پس اندازها تامين مخارج دولت از طريق اعطاي وام به جاي گرفتن ماليات است كاملا مشهود است. در اين ميان كمبود سرمايه گذاري ها در فعاليتهاي توليد مشهودتر است.
بدهي هاي بخش خصوصي هم به بيش از 5000 ميليارد دلار يعني نه دهم كل در آمدهاي خصوصي رسيده است.
بنابراين اقتصاد آمريكا بدون هيچ پشتوانه اي امنيتي و تنها به واسطه سفته بازي و سوداگري بر روي ارزشهاي بالقوه عمل مي كند. علاوه بر اين به رغم كاهش هاي پي در پي ارزش دلار، تر از تجاري آمريكا در ميان مدت داراي كسري شديد است. كسري تجاري آمريكا به دليل مصرف بيش از حد است و همين امر باعث شده است تا مردم اين كشور پايين تر از حد امكاناتشان زندگي كنند. يكي ديگر از دلايل افزايش كسري بودجه، فقر روز افزون جهان سوم، افزايش بيكاري حتي در توسعه يافته ترين كشورها و نيز كاهش دايمي در آمد اكثر قريب به اتفاق مردم است. كاملا واضح است كه در خود آمريكا هم رشد نمي تواند بي پايان باشد در حاليكه تعداد مشترياني كه توان پرداخت داشته باشند روز به روز كمتر مي شود.
بهترين و موثرترين وسيله در نبرد عليه آمريكا گرايي استفاده از نقاط ضعفي است كه در بالا به آنها اشاره شد. هدف ما تنها نهاليدن از اثرات شوم آمريكا گرايي بر فرهنگ، هنر، معنويات و در يك كلام بر معناي زندگي ما نيست بلكه هدف ، مبارزه با اين نظام لجام گسيخته است.
اقتصاد آمريكا توان تحمل از دست دادن يك يا دو ميليارد مشتري را ندارد. اگر چنين شود يقينا دچار ورشكستگي خواهد شد. ولي متاسفانه اكثر جمعيت كشورهاي ما دچار بيماري آمريكا گرايي در تمام ابعاد زندگي شده اند. در اغلب كشورهاي جهان، گروه هاي مختلف مردم لباسهاي آمريكايي و پيراهنهايي كه روي آنها مارك هاي آمريكايي به چشم مي خورد، مي پوشند بخش عظيمي از جوانان ما نوشابه اي غير از كوكا كولا نمي نوشند. و سيگار مالبورو مي كشند. بچه ها اغلب به غذا هاي مك دونالد به چشم يك جايزه مي نگرند و فيلمهاي خشن آمريكايي كه بر روي نوارهاي ويدئويي و ديسكتها تكثير مي شوند، 80 درصد بازار اين محصولات را به و خود اختصاص داده اند. بازيهاي ويدئويي آمريكايي خشونت را به روح بچههاي ما تزريق مي كنند. ما همگي مي دانيم كه اين بازيها و فيلم ها از طريق هاليوود به خانه هاي ما راه يافته اند و از تايپه تا سائوپولو و پاريس تا داكار، همه جا را تحت سلطه ي خود در آوردند.
دولتهايي كه سربازان و تسليحاتشان را تحت فرماندهي آمريكا در اختيار پنتاگون قرار مي دهند ميلياردها دلار صرف خريد هواپيماهاي جنگي و ساير تسليحات نظامي از شركتهاي بزرگي آمريكايي مي كنند و بودجه آمريكا، مخارج تحقيق و توسعه ي سلاح هاي مرگبار را براي ايجاد جنگهاي خوش يمن براي اقتصاد اين كشور تقبل كرده است بنابراين مي بينيم اقتصاد آمريكا تنها به دليل تن دادن ما و دولتهايمان به خواستهاي آمريكا رونق گرفته است.
ما بايد از تمام كساني كه نامزد نمايندگي مجلس در كشورهاي مختلف دنيا مي شوند بخواهيم كه موارد زير رعايت كنند:
1- تعهد در مورد عدم خريد تسليحات نظامي از آمريكا.
2- متعهد شوند از دولت بخواهند از سازمانهايي كه در تمام نقاط دنيا به اختاپوسهاي اقتصادي تبديل شده اند (صندوق بين المللي پول و بانك جهاني) كناره گيري كنند چرا كه اين سازمانها با شيوه هايي نظير خصوصي سازي، برداشتن مقررات تجاري، بانكها جهاني) كناره گيري كنند چرا كه اين سازمان ها با شيوه هايي نظير خصوصي سازي، برداشتن مقررات تجاري، ادغام شركتها و جلوگيري از محلي شدن آنها باعث افزايش اخراج كاركنان و تغيير و انعطاف حقوق ها يعني توانايي كاستن از آنها مي شوند
3 - نمايندگان به ويژه بايد از دولت هايشان بخواهند از پيمان ناتو خارج شوند تا ديگر آلت دست آمريكا در حمله به كشورهاي ديگر نباشند. اين همان چيزي بود كه ژنرال دو گل هم خواهان آن بود.
خود ما هم در زندگي شخصي با موارد زير را رعايت كنيم:
1 - اعتصاب در اعتراض به عملكرد تلويزيون و سازماندهي و تجهيز ببنندگان آن به منظور جلوگيري از پخش محصولات هاليوود نظير ترميناتور و تارزان، البته اين امر در مورد سالن هاي سينما هم كه همان رويه را در پيش گرفته اند قابل اجرا است.
2 - به ياد داشته باشيم كه مصرف كوكاكولا و مك دونالد كمك مالي به اشغالگر است.
3 - نبايد فراموش كنيم كه «ديسني لند» ها تنها به استثمار كارگران نمي پردازند بلكه بنيانگذاران اصلي فساد و نابود كنندگان فرهنگ و فولكلورها هستند و قصد دارند ارزشهاي خود را جايگزين سنتها و ارزشهاي ما بكنند. آنها به دنبال تحميل قدرت، ثروت و حليه گري به جاي ارزشهاي قابل احترام هستند.
4 - نبايد فراموش كنيم كه آنها چه بلايي بر سر ورزش ما آورده اند و به جاي اين كه هدف تربيت جوانان سالم و قوي باشد همه چيز حول محور تبليغات و فروش كالاها از طريق تصاوير قهرمانان مي گردد.
جوانان ما هدفي جز خريده شدن از سوي باشگاههاي ثروتمند ندارند، چون اگر در حد و اندازه ي آن باشگاهها نباشند ممكن است اخراج شوند و كارشان را از دست دهند. به همين دليل گاهي مجبور مي شوند به دوپينگ و دارو رو بياورند تا در آن باشگاهها ماندگار شوند.
5- نكته ي آخر اينكه 74 درصد منابع طبيعي زمين در كشورهاي جهان سوم قرار دارد ولي اين منابع تنها در اختيار 20 درصد از غني ترين افراد دنيا قرار گرفته و به مصرف مي رسد. با تغيير بنيادي در روابط با كشورهاي جهان سوم مي توان نه از ريق انتقال تكنولوژي كه باعث افزايش وابستگي شده و جوابگوي نيازهاي واقعي ملتها نيست - بلكه به وسيله داد و ستد و حذف دلار در معاملات جهاني و دادن امكان توسعه به ساير كشورها، آمريكا را وادار به عقب نشيني كنيم. البته اين توسعه نبايد از نوع توسعه ي اقتصادي كشورهايي باشد كه در آنجا شاهد غني شدن يك اقليت كوچك و فقير شدن توده هاي مردم هستيم. بلكه هدف ما بايد رسيدن به توسعه ي بشري در مسير اصلي تاريخ و فرهنگ مشتركشان باشد. اين امر از طريق جهاني شدن امپرياليستي كه در خدمت استعمار نو قرار دارد قابل تحقق نيست بلكه با غني تر شدن فرهنگ با مراوده و تعامل امكان پذير است. بنابراين وظيفه ماست كه با از خود گذشتگي اجازه ندهيم اربابان موقت دنيا در قرن بيست و يكم ما را از طريق آلودگي و خشكاندن طبيعت ، با فقير كردو نابودي مردان و زنان، با استعمار، فساد و نابودي بشريت به نام نئوداروينيسم و حذف ضعفا، به وي خودكشي دنيا سوق دهند.
آمريكا ستيزي نه نژاد پرستي است و نه وطن پستيف بلكه ريشه اي كاملا مذهبي دارد. آمريكا ستيزي يعني انتخاب ميان يك زندگي تهي از معنا و يك زندگي سعادتمند انساني .
وقتي صحبت از انسان است وظايف ما بسيار سنگين تر خواهد شد.
*ترجمه:جعفرياره
«ويژه نامه شيطان بزرگ» در خبرگزاري فارس
انتهاي پيام/
سه شنبه 3 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 466]
-
گوناگون
پربازدیدترینها