تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 14 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نصيحت كردن در حضور ديگران، خُرد كردن شخصيت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1837960004




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آجرلو درگفتگوي اختصاصي با فارس:ما نسل سوخته نيستيم


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آجرلو درگفتگوي اختصاصي با فارس:ما نسل سوخته نيستيم
خبرگزاري فارس: بعضي‌ها معتقدند ما نسل سوخته هستيم ولي من معتقدم ما يك نسل برتر و يك نسل پرافتخاريم، ايستاديم و مقاومت كرديم و پيروز شديم.


مصطفي آجورلو مسئول سازمان ورزش شهرداري تهران و رييس اتحاديه فوتبال را مي شناسيم. او پيش از اين مدير عامل باشگاه پاس،فتح و مقاومت بوده است. او به عنوان چهره اي ورزشي براي مردم شناخته شده است. البته بخش ديگري از زندگي او كه مربوط به سالهاي جنگ مي شود هم جذابيت هاي زيادي دارد. او به عنوان مسئول آموزش لشگر 27 محمد رسول الله از خاطرات خود با شهيد همت و شهيد متوسليان مي گويد و همچنين در مورد اتفاقات مهم جنگ نظرات خود را ارائه مي دهد.
گفت وگوي تفصيلي خبرگزاري فارس را با او مي خوانيد.

*فارس: لطفا از خودتان،محل تولدتان و گذشته تان بگوييد؟

*آجرلو: بسم‌الله‌الرحمن ‌الرحيم . خدا را شكر مي‌كنم كه آن دوران به دنيا آمدم و در آن دوران با و اسمها و نامهاي امام خميني (ره)و اين همه نام مبارك شهدا آشنا و زندگي كرديم.
اگر بنده خودم را به اين صورت معرفي كنم كه مقلد امام خميني هستم بهتر است. مقلد امام خميني اسمي و رسمي دارد. اين خيلي زيبا است.
مهمترين چيزي كه مي‌توانم عنوان كنم اين است كه زيباترين كلمه و چهره‌اي كه در اين 48 سال عمري كه از خداوند گرفته‌ام شنيدم و ديد م چهره و نام مبارك امام خميني است. من مصطفي آجرلو صاحب يك پسر به نام محمد‌علي و يك دختر به نام فاطمه هستم. نام پدرم علي و نام مادرم فاطمه بود.
متولد سال 39 و دانشجوي دكتري از دانشگاه امام حسين (ع) هستم.
در تهران، خيابان مرتضوي بين خوش و قصردشت به دنيا آمدم ولي بزرگ شده خيابان جي هستم. مسجد جواد الائمه. 13 متري حاجيان. اگر خيلي صادقانه بخواهم عنوان كنم ،بيشترين نقش تربيتي من را مسجد جواد الائمه در زندگي داشت؛ مسجدي كه 72 يا 73 شهيد داده است. مسجد كوچكي كه 11 يا 10 ساله بودم كه مرحوم مطلبي كه پسرعموي آقاي مطلبي مسجد ابوذر است عبا و عمامه را كنار مي‌گذاشتند و مانند كارگر در مسجد كار مي‌كردند. آن دوران، دوراني بود كه در تربيت و آينده شهدا و بنده تاثير بسزايي داشت.
مهمترين ويژگي اين مسجد، روحاني اش بود كه روحاني بسيار منعطفي بود. بعد از انقلاب جنبه سياسي ،جناحي نداشت و بچه‌ها در مسجد با افكارهاي سياسي متفاوت كاملا راحت در كنار هم زندگي و فعاليت مي‌كردند .مي‌فتند و مي‌آمدند و نماز مي‌خواندند. مسجد ،عقبه تربيتي همه جوانان محله ما بود . امروز هم همين طور است اما آن چيزي كه مي‌توانم بگويم؛ در كنار مسجد كتابخانه‌اي بود كه در آنجا اميرحسين فردي كه امروز او را به نام دكتر اميرحسين فردي مي‌شناسند،مسئول بود. او بعد از 23 سال هنوز سردبير كيهان بچه‌ها است.
و جوانيش و عمرش را وقف بچه‌هاي محل كرد و همچنين به ما در زمين فوتبال، فوتبال آموزش مي‌داد و در كتابخانه كتابهاي درسي و مشق و با وجود دوران خفقان كتابهاي سياسي نيز آموزش مي‌داد.

*فارس:قبل از انقلاب فعاليت‌هاي سياسي نيز داشتيد؟

*آجرلو: زمان انقلاب 18 سال بيشتر نداشتم. در گروه‌ها فعاليت سياسي مي‌كرديم و مثل همه مردم كوچه و بازار زندگي معمولي داشتيم. ورزش هم مي‌كردم .بخشي از زندگي من را فوتبال تشكيل مي داد. طبيعتا مسجد جواد الائمه در دوران جواني و نوجواني ما در قبل از انقلاب نقش خودش را ايفا كرد.
در شكل‌دهي ما حاج آقا مطلبي و آقاي اميرحسين فردي و يك فرد ديگري بود كه بنام آقاي آحادي كه در يكي از فرهنگسراي شهرداري مشغول به كار هستند و چند سالي است ايشان را نديده‌ام كه بچه‌هاي محل را تر و خشك مي‌كردند در كنار درس و ورزش الفباي سياسي را به ما آموزش مي‌دادند.

*فارس:اولين بار كه اعلاميه امام خميني را ديديد چه زماني بود؟

*آجرلو: سال 1356 بود، رفتم نماز بخوانم و مهر را بردارم .يكسري كاغذ در جاي مهري بود . يكي را برداشتم. شايد آن اولين آشنايي رسمي ما با امام خميني (رحمه‌الله عليه) بود.

*فارس: 22بهمن 57 كجا بوديد؟

*آجرلو: در آن زمان يك كتاني چيني زير پاي بچه‌هاي تهران و همه بچه‌هاي شهرستان بود وهمه در كوچه پس كوچه‌ها در حال مبارزه و فعاليت‌هاي انقلابي بودند.
به خاطر دارم كه در سال 57 در واقع 21 بهمن روزي كه حضرت امام فرمودند مردم در خانه‌هايشان ننشينند و مردم به خيابانها بريزند، من آن موقع ميدان منيريه بودم.
آن موقع ساعت 5/4 يا 5 بود كه تانك ها از دانشكده بيرون آمدند و مردم را به گلوله بستند و مردم باز مبارزه خودشان را داشتند. آن روز درگيري بچه‌هاي تهران با وابستگان رژيم طاغوت بود. آن روزها از طرفي خير و بركت و از طرف ديگر بسياري از بچه‌هاي انقلابي به شهادت مي رسيدند.
روز 22 بهمن همان شب حكومت از هم پاشيد و صبح صداي وزش انقلاب و پيروزي انقلاب به گوش رسيد. من به بهشت زهرا(س) رفتم. حدود بيش از هزاران شهيد در حال دفن شدن بودند. كنار بچه‌هاي ديگر كه مي خواستند اين جسدها را دفن كنند حضور داشتم. مثل بقيه بچه‌هاي جوان و نوجوان هر جا كه نياز بود كمك مي‌كردم.

*فارس: رفاقتتان با شهيد غني‌پور قبل از انقلاب يا بعد از انقلاب چگونه بود؟

*آجرلو: غني‌پور از بچه‌هاي محل بود. حبيب تك پسر خانواده و مادرش روضه خوان محله بود. روزهاي آخر جنگ شهيد شد. پسري كه با ادبيات سر و كار داشت و خيلي دوست داشتني بود. هر ساله هم جايزه‌اي به نام حبيب در حوزه ادبيات تعلق مي گيرد كه كارهاي آن توسط اميرحسين فردي انجام مي شود.بنده از ايشان يك يا دو سال بزرگتر بودم. فعاليت من و حبيب بيشتر به كتابخانه‌ مسجد كه كانون ارتباط جوانان محله محسوب مي‌شد، معطوف مي شد. چون متولد سال 39 هستم قاعدتا 17 ساله بودم كه در هنرستان صنعتي شماره 2 در خيابان حسام‌‌الدين سلطنه، حسام‌الدين امروز درس مي خواندم كه در آنجا عموي شهيد موحد دانش مدير مدرسه ما بود. آقاي موحد دانش آدم بسيار قابل احترامي بودند و خيلي هم دوست‌داشتني. ناظم آقاي شيرازي بود كه پسر ايشان نيز شهيد شدند. در واقع چند تا از بچه‌هاي آن هنرستان بوديم كه بيشتر فعاليت‌هاي محله را بررسي مي‌كرديم. يك سال بعد از انقلاب همچنان جوانهاي انقلاب با انقلاب زندگي مي كردند. درست است كه به مدرسه مي‌رفتيم. بيشتر از آنكه به مدرسه برويم مبارزه انقلابي داشتيم، در واقع قبل از انقلاب با تعطيلي مدارس دخترانه و پسرانه، سازماندهي راه‌پيمايي محلي كه منجر مي‌شد به خيابان آزادي شايد نقش موثري در انقلاب داشت.
اوايل سال 58 وارد سپاه شدم. حدود 14 يا 15 ماه فعاليت كردم . آن زمان جاي سازماندهي شده‌اي وجود نداشت كه برويم فعاليت كنيم و مانند بقيه مردم فعاليت و دفاع مي‌كرديم. زمان خوابمان هم در مساجد بود، ضد انقلاب خيلي فعال بود و تا يكسال بعد از انقلاب آرامش در محله‌مان نبود و كسبه همه در مساجد سنگرهايي را درست مي‌كردند تا در برابر مخالفان مقاومت كنند تا ضد انقلاب امنيت و آرامش را با مسلسل‌ها بر هم نزنند. اين باعث شد كه سنگرهايي در جلوي مساجد ايجاد شود و پست‌هاي انتظامي و نظامي شكل ‌گرفت كه بتوانيم در برابر ضد انقلاب از محل‌ها محافظت كنيم.
من سال 60 رفتم به سپاه. طبيعتا نسل ما وقتشان صرف انقلاب و ارزشهاي انقلاب كردند. بعضي‌ها معتقدند ما نسل سوخته هستيم ولي من معتقدم ما يك نسل برتر و يك نسل پرافتخاريم اين همه حوادث و فراز و نشيب را پشت سر گذاشتيم و با توكل به خدا و لطف اهل بيت و مخصوصا حضرت ولي عصر(عج) ايستاديم و مقاومت كرديم و پيروز شديم. من اعتقاد دارم كه ما نسل سوخته نيستيم.
البته تهديد هم وجود دارد. اينكه خود خواهيها و منيت هاي ما افراد انقلابي باعث شود ما مستبكر شويم و ندانيم چه كارهايي كرديم . آفت اين است با شعار بگوييم نوكر مردم و ملت هستيم اما در عمل كار ديگر بكنيم. به قول امام ما خدمتگزار مردم و انقلاب هستيم. اگر ما به امام و ولايت فقيه پايبند باشيم، مي توانيم با نام دين و انقلاب اسلامي قله هاي بزرگ آينده را فتح كنيم.

*فارس: 31 شهريور 57 ،روز بمباران كجا بوديد؟

*آجرلو:من در تهران بودم . صداي هواپيماها ساعت 2 بود ، به گوش مي‌رسيد. مردم تهران كاملا بهت‌زده بودند و من هم فكر نمي‌كردم عراقيها گستاخي كرده باشند و تهران را بمباران كنند. ساعت 2 تا 7 شب تهران متعجب و بهت‌زده بود تا اينكه ساعت 8 شب كانال تلويزيون تهران را گرفتيم و اولين بار حضرت امام خميني بعد از بمباران صدام به تهران و ايران صحبت كردند. امام فرمودند كه چنان سيلي را خواهيم زد كه درس عبرتي براي ديگران باشد.
من تصور مي‌كنم آن روز امام آنقدر مطمئن القلوب بود كه اين گفته را بيان كردند. شايد بسياري از سياسيون و نظاميان كشور ما در واقع در شك بودند كه چه خواهد شد كه اما با بينش بلندشان فضا را مديريت كردند.
طبيعتا امام روند ادامه حكومت را آن شب رقم زد. ايشان با شجاعت فرمودند جنگ جنگ تا رفع فتنه. امروز 28 سال از آن اتفاق مي گذرد و صدام آن نوكري كه قرار بود براي آمريكائيها خاك ريز باشد نابود شده است. صدام تاريخ سياهي براي مردم عراق تصوير كرد و خودش هم به عنوان يك خائن اعدام شد اما ما امروز در امنيت كامل و در حال پيشرفت هستيم.

*فارس:اولين عملياتي كه شركت كرديد،چه عملياتي بود؟

*آجرلو: در آن زمان در پادگان امام حسين (ع) پستي نداشتم و به عنوان مربي تاكتيك فعاليت مي‌كردم. اولين بار با لباس شخصي با بچه‌هاي محله‌مان به گردان مسلم بن عقيل اضافه شديم و عمليات انجام داديم . همان شب محور ما ،خط را شكست و رفت و رسيد به جاده آسفالت نزديك شهر مندليب . جناح‌هاي ما چپ و راست خط‌ شان شكسته بود. طبيعتا ما ازچند ناحيه تحت فشار بوديم؛ ناحيه روبه‌رو و ناحيه چپ و راست كه رفته بوديم جلو. بنابراين از پشت بچه‌هاي گردان ما را تحت فشار قرار دادند. چون محورهاي ديگر نتوانسته بودند به سمت جلو دست پيدا كنند بنابراين ساعت 5/4 يا 5 صبح بود كه شهيد همت دستور عقب‌‌نشيني را داد كه بچه‌ها عقب‌نشيني كردند.
بنده آن موقع نيروي پادگان امام حسين(ع) بودم اما در عملياتي شركت كردم كه بچه‌هاي لشگر 27 بودند و بعد از آن مسئول آموزش لشگر 27 محمد رسول‌الله شدم كه به عمليات والفجر مقدماتي خورد.
من با احمد متوسليان سال 60 به لبنان رفتم. بعد از عمليات بيت المقدس و بعد از فتح خرمشهر، در واقع شكستن حصر آبادان، موقعيت مناسبي در جنگ پيدا كرديم.
به نظر مي رسيد كه يك كار هماهنگ شده‌ بود كه اسرائيلي‌‌ها به لبنان حمله كردند و ما هم كه به سمت عراق پيش مي‌رفتيم و اين عمليات‌ها اسراء و كشته زيادي داشت. از طرفي عراقي ها اين جو را درست كردند كه عجم ها و صهيونيست‌ها دست به دست هم داده‌اند كه عربها را بكشند و از بين ببرند.
اين جو سياسي و رواني كه آنها عنوان مي‌كردند باعث شد به امام اطلاع دهند كه ما مي‌خواهيم عمليات كنيم كه ايشان فرمودند: «قدس از كربلا مي‌گذرد .»از اين جهت نيروها مي‌خواستند برگردند و امام فرمودند:«كه جاي پاي خودتان را حفظ كنيد» و اين جاي پا همان حزب‌ الله لبنان كه نماد نگاه بلند حضرت امام هست كه آن روز پيش‌بيني كرده بودند.
من اولين سفرم به لبنان در سال 60 اتفاق افتاد، در كنار حاج احمد متوسليان بود كه اين مرد بزرگ و سرباز رشيد اسلام را آنجا درك كرديم.
روزي كه ايشان اسير شدند همان روزي بود كه بچه‌هاي سپاه و لشگر جمع شده بودند. حاج احمد متوسليان آن روز بچه‌ها را توجيه كردند كه يك گروه بر مي‌گردند و گروه ديگر مي‌مانند. گروهي كه برگشتند گروه شهيد همت بود.ما آن موقع كه مانديم به عنوان آموزش در لبنان شروع به فعاليت كرديم.
شهيد همت يك آدم منحصر به فرد بود و بسيار مظلوم. در لفافه مي‌گويم مظلوميت شهيد همت مثل شهيد بهشتي بود؛ از اين جهت كه هم از دوستان خورد و هم از بيرون، روزي كه در 4 اسفند 59 منافقين و بني‌صدر يك غائله‌اي را در تهران برپا كردند در آنجا شعارهاي تندي در شان مقام بهشتي نبود گفته مي‌شد و ناسزا مي گفتند و افرادي كه مخالف بودند بسياري از مردم كوچه و بازار نيز اين گفته را باور و نقل مي‌كردند و شهيد بهشتي همان طور كه امام فرمود شهادتش يك طرف و مظلوميتش يك طرف ديگر.
ايشان با اينكه مسائل را با لشگر در ميان مي گذاشتند و اهل مشورت بودند اما هنگام اجرا برخي شروع به انتقاد مي كردند. او هم با مظلوميت تحمل مي كرد.
هيچ وقت از يادم نمي رود كه روزي در دو كوهه وارد شدم كه ايشان را ببينم. كه شهيد همت جلوتر از در ايستاده بود و متوجه من نشد و من وارد كه شدم ايشان در حال قنوت بودند. در هنگام قنوت نماز، روح او روي زمين نبود و كاملا تسليم خدا شده بود. من شهيد همت را آخرين بار در عمليات خيبر جاده طلايه پشت خاك‌ريز ساعت 2 يا 3 نصف شب بود كه ديدم . فردايش در جزيره مجنون شهيد شدند. در طول دوران زندگي خودم دو تا فرمانده داشتم كه واقعا به آنها علاقه داشتم و دارم . آدمهاي والا ، بزرگ وشجاع . يكي شهيد همت و ديگري آقاي قاليباف كه انشاالله خدا حفظشان كند براي كشور و نظام.
در آن دوران بچه‌هاي آموزش و عمليات با يكديگر همراه نبودند. چون بچه‌هاي عمليات معتقد بودند كه ما در صحنه عمل هستيم بنابراين با بچه‌هاي آموزش كمتر همراه بودند. به نظر بنده شهيد همت بحث آموزش را مهم قلمداد مي‌كرد .يكي از آن روزها به من گفت: يك جايي را مي‌خواهم نشان بدهم كه آنجا عمليات كنيم. رفتيم تا يك منطقه‌اي را پيدا كنيم و يك مانور آموزشي داشته باشيم و ارتفاعاتي به نام سيگان را شناسايي كرديم و 3 تا تيپ محمد رسول‌الله در آنجا عمليات كردند. شهيد حاجي پور، شهيد دستواره و شهيد عباس كريمي آنجا مثل ديگر نيروها در كنار لشگر و تيپ‌هاي خودشان عمليات كردند.

*فارس: شيرين‌ترين خاطره از جنگ را بيان كنيد؟

*آجرلو: در والفجر يك بود كه يك منور روشن شد، سمت راستم در ميدان ميم بيش از صد نفر تكه تكه كه سر و دست و پاهاي آنها از هم جدا شده بود را ديدم. هيچ كسي باور نمي‌كند .سخت است هنرمندي بتواند آن را به تصوير بكشد يا نويسنده اي بتواند آن را بنويسد. زبان هم سخت مي تواند بيان كند.
مگر اينكه خود انسان بايد با چشمهايش آن را ببيند وگرنه ده هاا جوان تكه تكه شده را نمي‌توان ترسيم كرد. داخل لباس بچه هاي بسيجي آتش گرفته بود و مي‌سوخت .اينها جلوه‌هاي تلخ جنگ است و قابل هضم نيست.
در عمليات خيبر در جاده طلايه نمي‌توان نمي‌توان تصور كرد خاكي را كه امروز ما روي آن حركت مي‌كنيم ،جنازه بچه ها يك زماني سنگ فرش آن خاك بود .
خاطره خوش من يك روي ديگري دارد و آن اين كه ما چون سلاح‌هاي پيشرفته نداشتيم ،جوانان دوران ما و انقلابيوني كه به گفته‌هاي امام خميني با خون خودشان لبيك گفتند يك وجب خاك ايران را به دشمنان ندادند و اين بزرگترين شادي من است و خوش ترين خاطره ام. اگر تاريخ ايران گذشته را مرور كنيم هميشه سرزمين ما مورد تاخت و تاز و تهاجم بيگانگان بوده است. جنگ اگر يك امتيار مثبت داشته باشد اين است كه در تاريخ ايران جوانهاي انقلابي متدين و مسلمان به سرزمين خودشان پايدار و يك وجب خاك كشورشان را به دشمنان ندادند كه اين جوانان مملكت ارزش زيادي داشتند و دارند.

*فارس: عمليات هاي مهم جنگ چه بود و در كدام شركت داشتيد؟

*آجرلو: عمليات مهمي كه شركت داشتم عمليات خيبر بود كه مي‌توانست خيلي راه‌گشا باشد. با توجه به اينكه جزيره مجنون تصرف شده بود و جاده طلاييه را از دست مي‌‌داديم، مي‌‌توانستيم اراده نظامي خودمان را تحميل كنيم . اين خيلي مهم بود.عمليات فاو خيلي خيلي موثر بود و من خودم در لبنان بودم اما عمليات بسيار تعيين كننده اي براي كشور بود. فتح خرمشهر هم كه جاي خودش را دارد.

*فارس: در جنگ صحنه‌اي بود كه بترسيد؟

*آجرلو: آقاي سردار كرم مسئول عمليات لشگر 27 و آقاي مهربان از دوستان خوب بنده در پادگان امام حسين (ع) در بخش تاكتيك بودند. با هم آن شب گردان را جلو مي‌برديم. رسيديم به كانال كنده شده كه عراقي ها كنده بودند . طول و عرض آن هم4 يا 5 متر. در آنجا با يك صحنه‌اي رو به رو شديم . در كانال ميم و چيزهاي ديگر گذاشته بودند . يكي از بچه‌هاي بسيجي داشت توي آتش مي‌سوخت و چهره 14 يا 15 ساله داشت با ديدن اين صحنه گردان شوكه شد. همان موقع جلال مهربان يالاي تپه پريد و گفت: ((ببينيد چطور مي‌سوزند پس ما پيروز هستيم. ))
اين صحنه خيلي برايم سخت بود. يكي از بچه هاي ما مي سوخت و جلال براي اينكه گردان بتواند روحيه اش را حفظ كند مجبور شد بگويد او از ما نيست و سرباز عراقي است. من واقعا متاسف شدم.بالاخره جنگ است ديگر.
در اولين عملياتم در مسلم‌بن عقيل يك آرپيچي توي زانوي بغل دستي خورد. من نمي‌دانم چرا موشكش منفجر نشد شايد خدا خواست و قسمت من نبود.
چون موشكهاي زيادي به نزديكم خورده است، ولي چرا منفجر نشده است . حتما خواست خدا بوده است.. امروز كه با شما صحبت مي‌كنم همچنان از خداوند مي خواهم مرگم را شهادت قرار دهم.

*فارس:نامه‌اي كه دو سال پيش آقاي هاشمي به عنوان سند تاريخي پخش كردند نامه‌اي بودكه آقاي رضايي به امام دادند. چون شما رزمنده‌ عادي نبوديد و در مورد اصل نامه اطلاع داريد. لطفا در اين مورد صحبت كنيد؟

*آجرلو: دو بحث كلان است. يكي اينكه ما بعد از فتح المبين و بيت ‌المقدس جنگ را تمام مي‌كرديم و جمع مي‌كرديم . به نظر مي‌رسد كه گويندگان اين حرف كاملا با رويكرد ساده‌لوحانه نگاه مي‌كنند. مي‌توان گفت اولا پيشنهاد آشكاري از طرف هيچ كشوري به ايران نشد كه شما جنگ را قطع كنيد تا ضرر و زيان آن را پرداخت كنيم. هيچ سند و مدرك ملي ثبت شده نيست . شايد توسط برخي كشورها ي عربي به صورت شفاهي گفته شده باشد جنگ را متوقف و ضرر و زيان را مي‌دهيم ولي اينها هيچ ضمانت اجرايي براي كشور نداشته است.
اين حرفهايي كه زده مي‌شد پشتوانه قانوني و اجرايي براي هيچ كشوري در دنيا نبود .اينها مي‌خواستند تمركز ما را به هم بزنند. يكي از اينها رويكرد‌ها حمله اسرائيل به لبنان است كه حواس جمهوري اسلامي ايران را پرت كردند كه در آنجا در عمليات بعدي در رمضان ما با مثلثي‌ها رو به رو شديم كه نقشه صهيونيست‌ها بود.
اگر روي جنگ متمركز نمي شديم همان اتفاقي مي‌افتاد كه در جولان در تپه‌هاي سوريه افتاده است و اسرائيلي ها در تپه‌هاي جولان به سوريه خط و نشان مي‌كشند. و ما نبايد توقف مي كرديم. به قول امام جنگ جنگ تا رفع فتنه.اين راهبرد امام كاملا درست بود.
در خصوص آن مقطع يك اتفاق بزرگ افتاده است كه ما انگار مقاومت 8 ساله مان را فراموش كرده‌ بوديم. اگر ما روز اول كه 31 شهريور آن روز كه هواپيماهاي عراقي بمب ريختند و رفتند و ما نه نيروي دريايي و هوايي داشتيم و نه اسلحه و نه نيروهاي رزم و نيروهاي يگانه رزم داشتيم نه توپخانه و نه نبردهاي آموزش ديده داشتيم آن روز اول جنگ را اگر به ياد مي آورديم در نوشتن آن نامه تجديد نظر مي كرديم. در پي آن نامه امام هم با بزرگواري عنوان كرد كه من جام زهر را نوشيدم و اين را قبول كردم.
ديديم كه امام خميني رژيم دو هزار پانصد ساله شاهنشاهي را از هم به زير آورده و با دست خالي بدون اينكه در خزانه‌اي پولي داشته باشد.
شاه از امام خواست تو چه چيزي مي‌خواهي كه به تو بدهم تا دست برداري از مبارزه؟ زماني بود كه امام را سال 1342 از قم به زندان قزل قلعه آوردند ايشان هم به شاه فرمودند:«تو چه چيزي مي‌خواهي كه دست برداري؟»
ما الطاف الهي را ديده بوديم ولي فراموش كرديم . نمونه آن زماني بود كه هواپيماي آمريكايي آمدند و در طبس پياده شدند. همه ما در آن روز در خواب بوديم اگر واقعا شن‌ها و طوفان‌ الهي جندالله مي شوند پس خدا در صحنه‌هاي بعدي كمك مي‌كرد.
به نظر من آن نامه، نامه‌ايي بود كه روند انقلاب روند مبارزه و شيوه مبارزه را كند كرد. اما به هر حال هيچ برگي بدون اذن و اراده خداوند متعال نمي‌افتد و آن هم جزئي از تاريخ انقلاب ما بود.
ديديد كه بعد از قطع نامه 598 عراقيها باز طمع كردند و به مرزهاي كشورمان حمله كردند و از آن طرف از مرزهاي غرب، منافقين حمله كردند و مي‌خواستند سه روزه حكومت را سرنگون كنند. اما به لطف خداوند شكست خوردند .بعد از آن ،عمليات مرصاد بود كه براي دفاع از مرز بچه‌ها از تمام شهرهاي ايران با ماشين و يا هر وسيله‌اي خودشان را به غرب ايران مي‌رساندند تا از مرز‌ها دفاع كنند.

گفت و گو از حسين جودوي

انتهاي پيام/
 سه شنبه 3 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن