تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836890769
شكلاتي براي شفا
واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: شكلاتي براي شفا
مجيد زندي
هنگام ورود مادري شكلاتي كف دستم مي گذارد و مي گويد : « بخور به قصد شفا » والتماس دعا هم مي گيرد و به راه خود ادامه مي دهد. شكلات را ميان بقيه افراد هم تقسيم مي كند و... ظاهرا آمده تا فرزند خود را ملاقات كند او را در آغوش بگيرد و ببوسد غذايي هم آورده است . غذا درون ساك كهنه اي و دردست پير مرد همراهش هست . چهره پدر و مادر پير فرسوده تر از بقيه پير مردها و پيرزن ها نشان مي دهد كه تاكنون ديده ام خستگي زمانه تمام گردي صورتشان را پوشانده مخصوصا مادر كه صورتش پشت چين و چروك متراكم مخفي شده است .
چرا تاكنون به اينجا نيامده ام بودم و منتظر ماندم تا مرا دعوت كنند نه نمي دانستم فكر هم نمي كردم چنين مجتمع هايي باشند. قبلا يتيم خانه و شيرخوارگاه و سراي سالمندان و ... رفته بودم اما جايي كه 350 دختر معلول ذهني و جسمي بين 15 تا 50 سال را جمع كرده باشند برايم بسيار تازه بود. و جايي كه قبلا سرپرست مجتمع خدمات توانبخشي حضرت علي (ع ) تلفني به من گفته بود كه تعدادي كودك عقب مانده ذهني و حركتي داريم اما فكر نمي كردم اين ها كه ضريب هوشي كودكان 2 ساله را دارند سني بين 20 تا 40 سال داشته باشند و شرايط آنها حاد باشد . كودكي 30 ساله كه هنوز در دو سالگي ذهني و هوشي خود مانده است . كودكي كه حتي نمي تواند غذا بخورد و نيازهاي اوليه خود را برآورده سازد حمام برود و لباس بپوشد و...
اينجا همانند سربازخانه است كه سرهاي همه را تراشيده اند. كسي فكر نمي كند اين ها دختران معصومي هستند كه اصلا نمي دانند چند سال دارند و عمر خود را تاكنون چگونه گذراندند يا الان بيرون چه خبر است مردم يعني چه توسعه و پيشرفت چيست راديو تلويزيون اينترنت چه مي گويند و ماشين ها چگونه در سطح شهرها جولان مي دهند و آدمها در چه فكري هستند
شكلات هنوز درون دستم مانده است و التماس دعاي آن مادر پير هنوز در گوشم زمزمه مي شود. البته تعدادي ديگر از مادران هم فرزندان معلول خود را براي لحظاتي تحويل مي گيرند و آنها را به صورت پتوپيچ به هواي آزاد مي آورند و در هواي سرد اولين روز زمستاني سوپ گرم را به دهان فرزند معلول خود مي ريزند و با هر قاشق سوپي كه به فرزند مي دهند با دستمالي دور لب او را هم پاك مي كنند. ماهيچه هاي دور لب دختر معلولشان همانند بقيه اعضا و جوارحش خشك و سخت است .
نمي دانم دعا كنم يا شكرگزار سلامتي ام باشم . اما در ميان پدران و مادران دل شكسته كه عمر خود را پاي معلوليت فرزندشان گذاشته اند من كي هستم كه بخواهم براي سلامتي فرزند معلول آنها دعا كنم پدر و مادري كه 25 سال 30 سال و كمتر و بيشتر كودك دو ساله خود را ترو خشك كرده اند و با صبري مثال زدني به راه خود ادامه مي دهند. اين پدر و مادرها در دنياي ديگري زندگي مي كنند ظواهر دنيا اصلا براي آنها مهم نيست و دنيايشان هم با دنياي پولدارها و برج سازها تفاوت مي كند و... دعا مي كنم اي كاش همه بيماران شفا بگيرند و غمي در دل مادري ننشيند و خيلي حرفهاي ديگر.
البته به گفته مسئول مجتمع آنها به صورت خيريه هزينه هاي ميليوني خود را تامين مي كنند . « متاسفانه بسياري از اين كودكان 20 يا 25 ساله سرپرستي ندارند . يا آنها را رها كرده اند و يا خانواده ها قدرت نگهداري از آنها را ندارند معلولان ذهني و حركتي كه حتي نمي توانند به دستشويي بروند. عده اي از آنها هميشه بايد همانند كودكي يكي ـ دو ساله « پوشك » شوند. »
به كجا آمده ام اينجا چه خبر است يك دو سه سالن بزرگي كه با نام « گلها آسمان ودريا » خوانده مي شود. كيپ تا كيپ آن را تخت هاي فلزي نرده دار فرش كرده اند. چقدر چشم ها سوسو مي زند و هر لحظه مرا مرور مي كنند هر صدايي كه مي شنوم نامفهوم است . نه سلامي نه عليكي يكي جيغ مي زند و ضبط صوت مي خواهد و ديگري دوربين عكاسي را طلب مي كند بسياري از آنها همانند تكه هاي گوشت و پوست لمس شده اي هستند كه در شمايل آدمها در آمده اند. اكثرا روي تخت دراز كشيده يا نشسته اند. پاي تعدادي از آنها هم به تخت بسته شده است يكي هر لحظه هجوم مي آورد كه از تخت بيرون برود ـ آرام اما ادامه دار ـ اما نمي تواند قدمي بيشتر از تخت معلول كناري خود بردارد. دو باره به تخت خود باز مي گرددو نيم خيز مي نشيند يكي مي خندند يكي به پشت خوابيده يكي برنامه كودك تلويزيون را نگاه مي كند و پتو را روي سر خود مي كشد و زير چشمي ما را مي پايد و...
انگار به دنياي ديگري وارد شده ام . معلولي دمپاي خود را در آغوش مي گيرد و ديگري آن را با دندانهايش مي گزد يكي لبخند مي زند و آب دهانش مي ريزد يكي هم زير تخت نشسته است و ديگري در راهرو دراز كشيده يكي جيغ نامفهومي مي كشد و بقيه با سكوت قدم هاي مرا و رانداز مي كنند.
مادر ياري ـ عنواني كه به خدمه معلولان مي گويند ـ درباره علت بستن پاي برخي از اين كودكان پا به سن گذاشته توضيح مي دهد كه : « برخي از اينها خودآزارند و برخي ديگر آزار و ما مجبوريم براي سلامتي خودشان و ديگران آنها را به تخت ببنديم » . آنها هم به اين شيوه زندگي عادت كرده اند. انگار اگر بسته نباشند نمي دانند چگونه بايد به حيات خود ادامه دهند.
تازه فهميدم چرا آن مادر پير التماس دعا مي خواست زيرا مي داند و تجربه سالها زندگي با كودكان معلول ذهني ـ حركتي براي او ثابت كرده كه جز دعا و معجزه درمان ديگري براي اين معلولان نيست ; افرادي كه عمر كوتاهي دارند و در بهترين شرايط زندگي تا 50 سال هم مي رسند.
هنوز در كنگي فضايي كه آمده ام به سر مي برم بوي خاصي مدت هاست كه در مشام من سنگيني مي كند به اين موضوع فكر مي كنم كه آدمهايي كه مشغول تر و خشك كردن اين افراد هستند صبري عجب و جاني سخت دارند كه اگر حس نوعدوستانه نباشد خيلي زود از پاي در مي آيند.
در هر بخش 130 معلول نگهداري مي شود و « بسياري از اينها سالهاست كه كسي به سراغ آنها نيامده يعني يا كودكان سرراهي بودند و يا خانواده ها نمي توانند آنها را در خانه نگهدارند. هم هزينه نگهداري آنها سنگين است و هم دست و پاي خودشان را براي ادامه زندگي مي بندد معلولاني كه هر لحظه ممكن است حادثه اي بيافرينند و به خود يا ديگراين آسيبي برسانند » .
« مادران برخي از اين معلولان به دليل مشكلات خانوادگي و اجتماعي كه آنها را مقصر تولد فرزند معلول معرفي مي كردند با طلاق مواجه شدند و پس از اينكه از پس مخارج سنگين كودك معلول خود برنيامدند آنها را در نقطه اي از شهر رها كردند و يا به اينجا سپردند. » اين ها سخنان يكي ديگر از پرستاران است كه در مجتمع توانبخشي حضرت علي (ع ) فعاليت مي كند.
لحظه اي از خودم و همه آنچه كه در اطرافم مي گذرد غافل مي شوم از خود مي پرسم اصلا براي چي خلق شده ام چرا سالم هستم و مي توانم فكر كنم به كارم برسم مي گويم اصلا ما آدمها براي زنده نگه داشتن حيات خلق شده ايم و به همين دليل هم خودمان را دوست داريم ; به خودمان آب و غذا مي دهيم و از خود در مقابل حوادث و بيماريها محافظت مي كنيم و... دوست داشتن خود در ذات ما قرار داده شده است و دست خودمان هم نيست ! عده اي در اطراف ما هستند كه علاوه بر خود ديگران را هم دوست دارند. همانند مادري كه فرزند خود را دوست دارد و از جان هم عزيزتر مي دارد. اما فراموش نكنيم در دايره وسيعتر آدمهاي عاشق انسانيت هم هستند كه انگار زنده نگه داشتن عده اي ديگر از افراد را وظيفه خود مي دانند. معلولان ذهني كه نمي توانند خود را زنده نگه دارند. آدمهاي محافظ اين افراد از آن دست آدمهايي هستند كه خليفه واقعي خدا روي زمين هستند. آدمهايي كه براي نظافت تر و خشك كردن افراد معلول حمام بردن آنها روزهايي از هفته به مجتمع خدمات توانبخشي امام علي (ع ) مي آيند و يكي از اين افراد كه علاقه اي به طرح نام خود نيز ندارد مي گويد : « من عاشق اين بچه ها هستم حتي در مواردي از آنها كتك خورده ام اما هيچگاه از وظيفه نوعدوستي ام كوتاه نخواهم آمد. هنگامي كه اين بچه ها را به حمام مي بريم و مشغول نظافت هستيم با كوچكترين دردي كه در بدن خود احساس كنند سيلي به صورتمان مي زنند. گاهي از ضربه آنها سرم گيج مي رود آنها جثه دارند اما از لحاظ عقل كودك هستند! »
تازه فهميدم آدمهاي مقرب پروردگار هنوز در اين دنيا هستند و بار سنگين حيات بشري روي دوش آنها سنگيني مي كند. خانمهايي كه صرفا براي رضاي خدا مي آيند و اين كودكان را به حمام مي برند خانمهايي كه يكي پزشك است ديگري خانم خانه دار و... هر يك در بيرون به كاري مشغول هستند اما در اينجا به معلولان ذهني ـ جسمي كمك مي كنند.
من ديده ام اما چه بنويسم گرفتار شدم اگر ننويسم به وظيفه ام عمل نكرده ام ! چون آمده ام كه بگويم « نگهداري اين كودكان بزرگسال هزينه هاي سنگيني دارد غذا مي خواهند لباس و پوشاك لازم دارند كودكاني كه خيلي زود مريض مي شوند. دكتر هميشه بايد بالاي سرشان باشد روان پزشك دندانپزشك فيزيوتراپ كاردرماني گفتاردرماني مددكاري اجتماعي و آزمايشگاه طبي لازم دارند و از همه مهمتر مادرياراني با جثه و قدرت لازم دارند كه در لحظات سخت آنها را مهار كند و يا حتي در صورت لزوم آنها را بلند كند و روي تخت بگذارند و... دهها مورد ديگر كه هر يك نياز به هزينه دارد. »
اين حرف ها را خانم دكتر افتخارالسادات سيداسماعيلي مسئول فني مجتمع به من مي گويد و ادامه مي دهد : « اين معلولان ضريب هوشي زير 20 دارند كه ميزان عقب ماندگي ذهني و جسمي آن ها را بسيار عميق معرفي مي كنيم . تعداد زيادي از آنها علاوه بر معلوليت ذهني معلوليت جسمي و دفرمه هاي بدني هم دارند كه گرفتار بيماريهاي خاص خودشان هم هستند. بيماريهايي نظير تشنج نارسايي هاي كليوي قلبي و عدم نگهداري ادرار و مدفوع كه به صورت مادرزادي است . »
داروهايي كه براي كنترل تشنج و ناهنجاريهاي ادراري به آن ها داده مي شود عوارض خاصي هم دارد كه بيماريهاي جديدي نصيب اين معلولان مي سازد ولي براي زنده نگه داشتن آنها لازم است كه از داروهاي قوي استفاده كرد. معلولان مظلومي كه هيچ دفاعي بلد نيستند و اگر كسي بخواهد با كتك هم آنها را بترساند زباني ندارند كه آن را به ديگري منتقل كنند و ترس خود را براي ساير افراد بازگو نمايند مادرياري كه حدود 15 سال است در مجتمع كار مي كند هم مي گويد : « كاري كه ما براي اين بچه ها انجام مي دهيم مادرانشان هم نمي توانستند انجام دهند چون اين بچه ها همانند كودك دو ساله نياز به توجه و مراقبت دارند در حاليكه هيچ كمكي از دستشان برنمي آيد. »
« اغلب اينها نمي توانند ادرار و مدفوع خود را نگهدارند و آن دسته اي هم كه مي توانند به دستشويي بروند نمي توانند خود را بشورند و تعداد كمي هم مي توانند نظافت اوليه خود را انجام دهند البته اگر ما در كنارشان باشيم و الا خودشان علاقه اي به اين كار ندارند. »
لحظه اي كارهايي كه اين مادرياران انجام مي دهند را در ذهنم مجسم مي كنم دوباره سوال هاي بي پاسخ فراواني به ذهنم خطور مي كند. از طرفي هم هنوز نمي دانم چه بايد بنويسم تا آنچه را كه من ديده ام ديگران هم ببينند و آدمهاي خيري پيدا شوند كه حداقل هزينه هاي نگهداري اين معلولان ذهني ـ جسمي را بپردازند.
كلافه ام كه درباره آنچه مي بينم چه بنويسم آخر من كه اهل درد نيستم تا بتوانم درد اين آدمها و مادرياران آنها را بنويسم . هنر نوشتن هم به سراغ كسي مي رود كه اهل درد باشد دردي كه او را از ظواهر دنياي اطراف عبور دهد و به لايه هاي زيرين اجتماع برساند. زواياي پنهاني كه تا نفهمي نمي تواني بنويسي . آنگاه اين واژه ها مي توانند خواندني شوند در غير اينصورت كلمات بدون احساس هيچ كاري از دستشان برنمي آيد حتي اگر هزاران كلمه هم بلد باشم تازه مي شوم فرهنگ لغات آيا كسي از خواندن فرهنگ لغات لذت مي برد
خانم دكتر سيداسماعيلي به كمكم مي آيد هنگامي كه درباره علت تراشيدن موي سر آنها مي پرسم مي گويد : « چون اينها در فضايي بسته و جمعي زندگي مي كنند احتمال بروز بيماري پوستي و قارچي هم زياد است پس چاره اي جز اين نيست كه موهاي آنها كوتاه نگه داشته شود كاري كه توسط مادريارها و خانمهاي خير انجام مي شود هم موي سرشان را مي تراشند و هم ناخن هاي دست و پاي آنها را مي گيرند و لباس آن ها را ا تميز نگه مي دارند »
« در اينجا هر مادريار حدود 15 معلول ذهني حركتي را نگهداري مي كند در حاليكه ميانگين مطلوب آن در ساير كشورها 7 نفر است ولي چون امكانات مادي اين مركز اجازه استخدام مادرياران جديد را نمي دهد چاره اي جز تحمل سنگيني بار مسئوليت نگهداري از اين معلولان با همين تعداد كم مادريار فراهم نيست » .
اين هم حرف هاي يكي از مسئولان مجتمع است آدمهايي مظلومتر از خود معلولان هم اينجا هستند كه به دلايل مختلف عاطفي و صدالبته هم مادي به نگهداري از اين كودكان مشغول هستند. مادرياراني كه خود بعضا زنان سرپرست خانوار هستند و گره هاي كور زندگي آنها را به اين وادي آورده است پس از مدتي كار با اين افراد حس عاطفه و نوعدوستي و ديدن آدمهاي خيري كه بدون هيچ مزد و مواجب دنيايي كارهاي سخت نظافت اين معلولان را برعهده مي گيرند آنها را هم به كار اميدوار مي سازد و اين مي شود كه سالها در اين شغل سخت و زيان آور مشغول فعاليت هستند.
يك عضو هيات امنا مي افزايد : « هزينه هاي نگهداري اين معلولان بسيار زياد است و چون آنهايي كه در آشپزخانه و رختشويخانه كار مي كنند آنهايي كه مسئول حمل ونقل هستند و صبحانه و ناهار و شام را به بچه هاي معلول مي دهند آنهايي كه اين معلولان را در فصل بهار و تابستان به فضاي باز مي آورند تا تاب بازي كنند و از سرسره پائين بيايند و آدمهاي ديگري كه گفتم در بخش هاي پزشكي آموزش مفاهيم ورزش و حتي خياطي مجتمع كار مي كنند در كنار فعاليت هاي انساندوستانه خود مجبورند هزينه هاي زندگي خود را نيز تامين كنند در حاليكه هيچ كمكي و بودجه اي دولتي به مجتمع نمي رسد و مجتمع كاملا به صورت خيريه و با كمك هاي مردمي نگهداري مي شود. »
خانم دكتر سيداسماعيلي هم مي گويد : « برخي از اين معلولان كه مريض مي شوند يا آسيبي به خودشان و ديگران وارد مي سازند و يا زخم بستر مي گيرند نيازمند مراقبت بيشتري هستند كه پزشكان و پرستاران درمانگاه مجتمع كار درمان هاي اوليه را انجام مي دهند ولي خوراندن داروها به معلولان و عوض كردن پاسمان زخم ها برعهده بهياران است . ما سه پزشك هميشه در مجتمع به صورت شيفتي آماده هستيم چون ممكن است اين بچه ها به دليل ضعف جسمي ـ حركتي ناگهان دچار افت فشار خون مي شوند يا بيماري خاصي كه تاكنون تحت كنترل بوده به ناگاه عود كند و پزشكان ما هر روز با نظر مادرياران و بهياران كه شبانه روز با معلولان هستند كار درمان را انجام مي دهند. »
« البته در بسياري از موارد هم اين بيماران براي تكميلي دوره درمان به بيمارستان ها منتقل مي شوند چون اين افراد آستانه تحمل بيماري كمتري را نسبت به بقيه آدمها دارند و اگر يكي سرما بخورد خيلي زود سرماخوردگي ساده عود مي كند و همه گير مي شود و يكي دو تا از آنها را حتي براي عفونت هاي حاد ريه راهي بيمارستان مي سازد » .
در حياط مجتمع پدر و مادرهايي را ديدم كه دختران معلول خود را در آغوش مي گيرند و مي بوسند. تعدادشان البته كم است چون عده زيادي از اين معلولان مجهول الهويه هستند آنهايي كه نگاه معصومانه شان دل سنگ را نيز آب مي كند. حتما مشكلات سنگين زندگي سبب شد كه پدر و مادري از فرزند ـ حتي معلول ـ خود دل بكند. حتما دلايل خاصي است كه تا اهل درد نباشم آن را نيز نمي فهمم همچنانكه خيلي چيزهاي ديگر را كه امروز ديدم نتوانستم با حساب و كتاب ضعيف خودم به سرانجام برسانم و جوابي براي خود دست و پا كنم !
يكي از دوستان چندي پيش وقتي گزارشي از من خوانده بود مي گفت چرا اينقدر تيره و تار مي نويسي ! كه در پاسخ گفتم نمي دانم شايد آنچه را كه من مي بينم تو هم ببيني چاره اي جز چنين نوشتن نداشته باشي ! ظاهر را كه همه مي بينيم . باطن آن قابل توجه است كه بايد تلاش كرد تا به زواياي پنهان آن رسيد همان تلاشي كه مرا به سوي مسن ترين فرد معلول ذهني ـ جسمي مجتمع حضرت علي (ع ) هم برد خانمي 52 ساله كه 40 ـ 30 سال است در آسايشگاه است و اكنون روي تخت درمانگاه براي درمان زخم پاي خود نشسته است و هنگامي كه وارد اتاق شديم با كلمات مبهم اشاره داد كه همه بيرون برويم ! به همين دليل تحمل نياوردم و از سالن هاي نمناك و ديوارهاي رنگ و رورفته و بعضا خراب و آجرنما شده بخش هاي ديگر مجتمع فاصله گرفتم و به دفتر مشاركت هاي مردمي آمدم جايي كه آدمهاي خير مي آيند و با كمك هاي خود بخشي از هزينه هاي نگهداري اين معلولان را متقبل مي شوند. معلولاني كه هيچگاه درمان نمي شوند اما بايد كاري كرد كه در مدت كوتاه عمر خود زندگي آرامي داشته باشند و زجر نكشند.
صداهاي مبهم و جيغ معلولان ذهني ـ حركتي به دفتر مشاركت هاي مردمي هم مي رسد جايي كه بدون كمك هاي مراكز حمايتي دولتي نظير سازمان بهزيستي يا كميته امداد به كار سخت تامين هزينه نگهداري مجتمع و 350 معلول دختر پانزده سال تا 50 ساله مشغول هستند جايي كه آدمها به دليل باورهاي اعتقادي و انساندوستانه خود مي آيند و كمك هاي خود را در اختيار مجتمع مي گذارند اما ظاهر و باطن مجتمع نشان مي دهد كه كمك ها كفاف هزينه ها را نمي دهد.
به حياط مجتمع توانبخشي معلولان مي آيم جايي كه يكي از مدكاران معلولي را نوازش مي كند. كاري كه به عنوان تشويق عملكرد خوب در اختيار معلول ذهني ـ حركتي قرار داده مي شود. محبتي در حد بچه دو ـ سه ساله ! نوازش كردن بيرون بردن قدم زدن و هوايي عوض كردن يا عروسكي هديه بگيرد به سالن بازي برود و عروسكي كه از جنس پارچه باشد و نتواند با آن به خود يا به ديگران آسيب برساند. يا توپي هديه بگيرد و ناز و نوازش شود و هر كاري كه سبب آرام سازي اين كودكان مسن مي شود.
از در كه بيرون مي آيم لحظاتي سرم را به صندلي خودرو مي فشارم تا تمدد اعصاب شود و قبل از آنكه خودرو را اسارت بزنم شكلات آن مادر ميان دستم كه حالا كاملا نرم شده مرا به خود مي خواند و همانند قرص زيرزباني آن را در دهانم قرار مي دهم تا حدودي قلبم آرام مي شود و در دل براي همه بيماران خصوصا بيماران غيرقابل علاج دعا مي كنم همان خواسته اي كه آن مادر پير در بدو ورود به مركز توانبخشي امام علي (ع ) از من خواسته بود و...
جايي كه 350 دختر معلول ذهني ـ جسمي بين 15 تا 50 سال زير يك سقف جمع شده باشند برايم عجيب است . انگار اينجا دنيايي خارج از تصورات حقيقي است دنيايي سرشار از مظلوميت كه تنها مي توان با سوسوي چشمان تك تك آنها قابل اندازه گيري شود
به محض ورود به مجتمع توانبخشي دختران معلول مادر پيري شكلاتي كف دستم مي گذارد و مي گويد : « بخور به قصد شفا » شكلاتي كه ساعت ها ميان انگشتان دستم مانده بود
متاسفانه بسياري از اين كودكان 20 يا 25 ساله سرپرستي ندارند و مجهول الهويه هستند كساني كه هيچكس را ندارند تا دست نوازش بر سرو روي آنهاي بكشد
خانم خيري كه براي نظافت معلولان مي آيد مي گويد : ما حتي از اين بچه ها كتك مي خوريم هنگامي كه در حمام مشغول نظافت آنها هستيم ; اگر دردي در بدن خود احساس كنند با سيلي به صورتمان مي زنند!
عليرغم همه هياهوي دنياي مادي در دنيايي ما آدمهاي مقربي هم هستند كه سنگيني بار زنده نگه داشتن حيات بشري روي دوش آنها سنگيني مي كند آدمهايي كه مسئوليت سنگين نگهداري معلولان جسمي و ذهني را برعهده دارند
دوشنبه 2 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 117]
-
گوناگون
پربازدیدترینها