واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: نگاهي به فيلم روي پرده «آتش سبز» ساخته محمد رضا اصلانيعاشقي در 7 روز و 7 شب

ايزد مهر آفرين- آتش سبز حاصل يك تامل طولاني است كه ببينيم چگونه ملتي هستيم. تامل در جهان و نگريستن در خود دغدغه اصلي من است. فضا مجموعهاي از تصوير، كلام، صدا و موسيقي بود كه هر يك نقشي مستقل در كار ايفا ميكرد. تركيب اين عوامل در كنار هم شيوه روايت مدرن آتش سبز را آفريد." از بين گفت وگوهاي محمد رضا اصلاني كارگردان فيلم.
مدرنيته و نحوه روبه رويي با آن امروزه از دغدغههاي هميشگي هنرمندان ايراني در دوران معاصر شده است. در اين بين بودند و هستند هنرمنداني كه مدرنيته را دريافته، پرداخته و شناختندش، ودر عين حال به دنبال رد پاي هويت خود بودهاند. سينما محصول غرب و مدرنيته است و ما وارد كننده آن بوديم. سينماگران مولف ايراني كوشيدند تا ضمن دريافت ويژگيهاي مدرنيته راهي جديد و روايتي نو در سينما بيابند كه نشات گرفته از هويت تاريخي ايرانيان باشند.
اينك محمدرضا اصلاني پس از گذشت سي سال از فيلم نخستش (شطرنج باد) قدمي بلند برداشته براي دستيابي به نگرشي جديد در سينما. فيلم آتش سبز ساخته اصلاني كوششي است براي برهم زدن شيوهها و هنجارهاي رايج و ثابت سينما و دستيافتن به زيبايي شناسي ديگري.
دختري به نام ناردانه هر شب سوزني از پاي شاهزاده بيرون ميكشد تا او را از طلسم برهاند. اما شب آخر كنيزكي كه راز او را دريافته، سوزن آخر را بيرون ميآورد و جاي بانويش را ميگيرد. اين فتح بابي است براي آشنايي با آتش سبز.داستان آتش سبز، برگرفته از روايت كهن و اساطيري سنگ صبور است. داستان قديمي سنگ صبور، روايت دختري به نام ناردانه است كه ندايي دروني بر او ميگويد: با مردي مرده وصلت خواهد كرد.
روزي ناردانه به طور ناگهاني وارد قلعه اي كهن ميشود. در اتاقي از اتاقهاي اين قلعه افسانهاي، مردي مرده مييابد با هفت پيكان در بدن. كتابي در اتاق است، ناردانه كتاب را برداشته و ميخواند "بسم رب العزت"، اين كتاب هفت حديث دارد و ناردانه بايد هر روز يك حديث بخواند و تنها روزي يك مغز بادام بخورد و پس از هرروز يك تير (سوزن) از تن مرد بيرون آورد و در پايان حديث هفتم مرد مرده زنده شده و با او وصلت خواهد كرد و اين حكايتها، حكايت تاريخ كرمان است.حتي عاديترين بينندگان آتش سبز هم در نقطهاي از فيلم، در لابهلاي روايت 7 حديث و در واقع 7 منزل تو در توي آن، پي ميبرند كه اين فيلم ميخواهد نگاهي تازه به تاريخ سراسر مبهم، اما روشن اين سرزمين بيندازد. تاريخي كه همواره چيرگان و حاكمان آن را نگاشته و آنچنان ثبت كرده و جلوهاش دادهاند كه خود ميپسنديدهاند.
آتش سبز علاوه بر پرداختن به داستان جذاب سنگ صبور به چند حديث تاريخي هم گريز ميزند كه اتفاقاً خلاصه چند خطي تكتك آنها هم روي كاغذ از جاذبههاي دراماتيكي برخوردارند. از ماجراي ساخته شدن ارگ بم و حكايت زن خوشنويس و برادرش گرفته تا حكايت عارف مشتاق و عشق او به شاگردش و حتي شرح حال جوان عكاس امروزي. نميتوان انكار كرد كه هر كدام از اين ماجراها و روايتها به دليل خاستگاه ادبياتي، عرفاني و تاريخي خود از بار نماديني برخوردارند كه مخاطب امروز به خصوص نوع جوانش چندان با آنها آشنايي ندارد.
با اين حال آتش سبز آگاهانه چنين امر مهمي را ناديده ميگيرد و به همين دليل بي هيچ ترسي عناصر ملموس داستاني خود را هم در سايه‡ نمادها و نشانههاي ناملموس قرار ميدهد. در واقع فيلم به جاي اينكه از ابهام منابع اقتباس خود رمزگشايي كرده و انتظارات مخاطب را در اين حيطه برآورده كند به سراغ نوعي رمزگذاري مجدد ميرود.اصلاني در اولين گام نوع روايت مسلط سينما را تغيير ميدهد. او با بهرهگيري از نوع روايتي كه در آثار ادبي ما نظير هزار و يك شب، سمك عيار، و... سابقه دارد، روايتي را خلق ميكند بديع، برگرفته از نوع روايت تاريخو ادبيات ايران زمين. روايتي تو در تو، درهم شونده، رنگ در رنگ، مبتني بر داستان و نه شخصيت، بدون تداوم مرتب، و شايد به كلام امروزيان پستمدرن.
روايت اصلاني يك داستان خطي ندارد، از چند اپيزود درست شده كه گاه يك اپيزود در اپيزود ديگر سرك ميكشد، تاريخ به هم ميريزد، با افسانه و اسطوره در ميآميزد، زبان تغيير مييابد، گفتار سنگين و آهنگين ميشود و در عين حال انسجام خود را حفظ ميكند.اپيزودها به طور كلي يك روند تاريخي را طي ميكنند، تاريخ ملتي كه تكرار و تكثير وقايع هولناك، انسان دوستي، دروغ، رذابت، و نبرد پايانناپذير است.
داستان آتش سبز، نمادي است نه از يك قلعه يا يك شهر، كه شايد از ايران، و آن زن (مهتاب كرامتي) نمادي است از زن ايراني شايد و آن ديگري، كنيزش نمادي است از رياكاري و دروغ و تملق، سويه ديگر هويت ملتي شايد، و آن مرد بي هوش كه اگر تيمارش كني و با بردباري دردها و رنجهاي مهلك از تنش بزدايي، خود توست، آن نيمه ديگر ست و... همه و همه دهها چهره و معنا از خود بروز ميدهند مثل هفت رنگ رنگينكمان و شايد همين عدد هفت مقدس، هفت سوزن، هفت روز و شب، هفت حديث همانطور كه فيلم از نقش برجسته الهه عدالت آغاز گشته و قاضي كه در انتها قضاوت را رها ميكند.
اينها همه نماد هستند.، حتي شخصيتهايي كه واقعيت بيروني داشتهاند و وارد قصه و فيلم شدهاند، نظير لطفعليخان زند نيز قرار نيست همانگونه كه تاريخ گفته است نشان داده شوند. بلكه آنان نيز نمادي هستند از بخشي از مردان و زنان تاريخ ايران زمين. يكي از زيباترين صحنههاي فيلم، صحنه حركات نمادين دردانه و كنيزك با چهارمضراب محمدرضا درويشي در قصر است. اين پلان همانند تابلويي زيبا و مينياتوري از مكتب هرات است.
در اين صحنه كارگردان با هوشمندي و ميزانسني دقيق بر محدوديتهاي نمايش حركات زنان فائق آمده است. اگر نگاهي كلي به فيلم آتش سبز بياندازيم، همه چيز خوب است. دكور، لباسها، ديالوگها، تدوين، فيلمبرداري، فيلمنامه، موسيقي، گريم و.... اما مشكل از آنجايي شروع ميشود كه زبان فيلم سنگين است و مخاطب به راحتي نميتواند با قهرمانان قصه هم داستان شود.
با اين كه هنرپيشههاي فيلم در هفت حكايت ثابت هستند و اصلاني خواسته با اين ترفند در هر روايت تماشاگر بتواند تداوم اپيزودها را باور كند اما ادامه ماجرا و حركت قصه از يك روايت به روايت ديگر مخاطب را دچار سرگرداني ميكند. اصلاني تمام سعي خود را كرده كه در اين اثر تاريخ ايران را كه بخش زيادي از آن فراموش شده در گونه سينمايي آن بر پرده نقره اي نقش ببندد.البته گاه ضرباهنگ داستان و فيلم كند ميشود، يا موسيقي بيش از حد پخش ميشود، يا سخن بيش از حد به درازا ميكشد كه اين شايد تنها تقطه ضعف اثر باشد.
تماشاگر نيز كه به هر حال تماشاگري با مختصات امروزي مخاطبان همين سينماست اين فيلم آرام، تفكر برانگيز و چشمنواز را ميپسندد و ميكوشد اين خوش ساخت بودن را به نوعي به ديالوگها، ميزانسنها،لوكيشنها و ادوار تاريخي متغير اثر ربط دهد و مفاهيمي را از دل آن بيرون بكشد.همين تماشاگر تا هر كجا از مفاهيم فيلم كه پيش برود يا نرود آن را با احترام تا پايان تاب ميآورد و اصلاني و يارانش به هر حال موفق ميشوند تلنگري تاريخمدارانه بر بيننده تاريخ گريز بزنند كه تاريخ را كساني كه بياعتنايش باشند، مدام مجبور به تكرار كردن آنند.ضمن اين كه آتش سبز اين حسن را دارد كه در ديدارهاي بعدي بخش ديگري از رمز و رازهايش را به تماشاگر منتقل يا حتي به او واگذار كند. حق هم همين است.
از فيلمي كه به موضوعي به اين مهمي ميپردازد، بجز اين هم انتظاري نيست. فيلمسازي كه در طول چند دهه تلاش و با كارنامهاي پربار نتوانسته است بيشتر آثارش را به مخاطبان اصلي آنها مردمنشان دهد، حالا خواسته است تمامي حرفهايش را در يكجا و در قالب يك اثر بزند. و در پايان بايد تبريك گفت به تلاشي صميمانه، هرچند نه كامل از انديشه ايراني، سينماي ايراني وهنر ايراني،البته شايد با تداوم اين گامها روزي، نه چندان دور، بتوانيم خود را به زبان و با انديشه خود به جهان معرفي كنيم نه اينكه به مثابه سوژهاي باشيم براي ديگران.
دوشنبه 2 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]