واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: توجه به نياز نوجوان
اگر آنان مطمئن باشند كه هنوز دلهايي وجود دارند كه به ياد آنها ميتپند، قطعاً دست از خودكشي برخواهند داشت. نوجوان و جوان در سنين خود، نميتوانند محروميتهاي عاطفي را تحمل كنند به خصوص كه اگر دريابند اين محروميتها از ناحية پدر و مادر آنهاست. مثلاً نوجواني را درنظر بگيريد كه علت فرار خود از خانه را اين ميداند كه در خانه كسي دوستش ندارد و احساس بيپناهي ميكند.
ـ احساس بيعدالتي
گاهي فرار از خانه بدان علت است كه نوجوان و جوان احساس ميكند در خانه عدالت مستقر نيست، عدل و دموكراسي در آن وجود ندارد. پسري بيش از دختر مورد محبت است، فرزند را بر فرزندي ديگر ارجحيت ميدهند، يا احساس ميكنند كه پدر همة كارها، زحمتها و فشارها را بر دوش يكي گذارده و ديگري را رها كرده است. در خانهاي كه عدالت وجود نداشته باشد، اشتراك مساعي وجود نخواهد داشت، اعضاي خانواده به جاي اين كه به فكر تأمين مصالح خانواده باشند، هر كدام درصدد تأمين مصالح خويش هستند. به همين خاطر، كارها آنچنان كه بايد پيش نميرود.
گفتيم كه نوجوان و جوان شيفتة عدالتند، ميخواهند در خانه حق حكومت كند و نه ناحق پدر و مادر الگوي درستي در اين زمينه باشند. فرزندان خود را به يك ميزان دوست داشته باشند. وسيله آسايش آنها را به يك گونه تأمين كنند.
اگر لباس زيبا و گراني براي يكي ميخرند، ديگري را از ياد نبرند.
ـ احساس عدم امنيت
خانه بايد محل امنيت و فراغ خاطر باشد. آنچنان كه هر يك از اعضا به هنگام احساس بيپناهي و درماندگي بدانجا روي آورند و به اعضاي خانواده پناه برند.
در خانهاي كه جنگ و نزاع وجود داشته باشد، دعوا و ستيزهجوئي باشد، زن و شوهر مشاجره لفظي داشته باشند، امنيت وجود نخواهد داشت، و بديهي است كه افراد حساس و نازكدل از آن خانه فراري خواهند بود. گاهي مسائل كم اهميتي در خانه پديد ميآيد كه نتيجه عدم تفاهم است. پدر سخني ميگويد كه مادر از آن سردر نميآورد و يا از آن برداشت سوء ميكند و...در آن صورت گاهي والدين به بدگويي و ضرب و شتم ميپردازند.
چنين وضعي محيط خانواده را زهرآلود ميكند و زمينههاي دردناكي را پديد ميآورد كه نميگذارد آنها با هم كنار آيند. بيچاره فرزندان كه نميدانند در چنين مواردي چه كنند و وقتي احساس عدم امنيت كنند از خانه ميگريزند.
ـ احساس حاكميت زور
سرسختيها و زورگوييهاي والدين براي تسلط بر فرزندان تا حدودي قابل عمل است، ولي اين امر قابل ادامه نخواهد بود. در سالهاي اول زندگي، فرزندان ما نميتوانند منافع و مضار امور را دريابند و بدان تن دردهند. مثلاً پدر و مادر تشخيص ميدهند كه فرزندان بايد درد تزريق فلان آمپول را تحمل كنند و يا تلخي فلان دارو را بچشند تا درمان شوند يا به مدرسه بروند و دانشي كسب كنند. ولي فرزند زير بار آن نميرود. پدر و مادر درخواستهاي خود را كه به حقيقت سبب اصلاح و مصلحت آنان است، بر آنان تحميل ميكنند و اين تحميل هم رواست.
به تدريج كه فرزندان رشد ميكنند بايد با شيوه منطقي و استدلال با آنان رفتار كرد و سعي كرد كه علل و موجبات يك امر و نهي را به دو تفهيم كرد.
ـ منعها
گاهي گريز از خانه و زندگي به دليل آن است كه آنان مواجه با منعها و حصرها در زندگي هستند. پدري است سختگير كه فرزند را از تحصيل منع ميكند، ميخواهد وادارش سازد كه در رشتهاي خاص درس بخواند و او بدان رشته رضايت ندارد. فرزند ميخواهد آمد و شدي آزاد داشته باشد والدين نميگذارند، ميخواهد در امور اجتماعي و در فعاليتهاي مورد علاقهاش مشاركت كند، پدر و مادر مانع ميشوند.
آنها براي آنكه خود را يكبار براي هميشه از اين منعها رهايي بخشند، اقدام به فرار از خانه ميكنند. در صورتي كه اگر اين خواستهها به گونهاي تعديل ميشدند يا پدر و مادر دلايل منعهاي خود را به او ميگفتند يا آنان را وادار ميكردند كه به صورتي تغيير جهت دهند و خواسته خود را تبديل و جابجا كنند، چنين وضعي برايشان پيش نميآيد.
ـ تحميلها
به اين نكته بايد اعتراف كرد كه بسياري از والدين هنوز از قالب من خود بيرون نيامدهاند. آنها به مقتضاي سن زندگي، وضع اقتصادي و اجتماعي خواستههائي دارند و با توجه به آن خواستهها، نظراتي پيدا كرده و بر فرزندان خويش تحميل ميكنند.
درباره خريدهاي خود براي فرزندان مطالعه كنيد. ميبينيد در اين خريدها ذوق و سليقه خود را در نظر گرفتيد نه فرزندانتان را، ميخواهيد براي بچه اسباببازي بخريد ولي در عمل و به صورت غيرمستقيم براي خود اسباببازي ميخريد. يعني اسباببازيهايي تهيه ميكنيد كه براي شما جالب باشد. اين عادت همچنان در شما وجود دارد، حتي در مرحلة ازدواج، فردي را براي فرزندتان در نظر ميگيرد كه تنها با سليقه شما همساز باشد. آنها ابتدا به مخالفت با سليقة شما ميپردازند و در نهايت از خانه ميگريزند.
ـ احساس رنج دروني
گاهي رنجي عميق و دروني فرزندان شما را آزار ميدهد، رنجي كه درون او را ميخورد و او قادر به بيان آن نيست. مثلاً حس ميكند در خانوادهاي زندگي ميكند كه فوقالعاده مورد تحقير است. شخصيت او را خرد كردهاند و ماية آزار او هستند. زماني او احساس فقر و ناداري در خانه ميكند، ميبيند كه وضع زندگيشان آشفته است، هزينهها بسيارند و درآمدها اندك. او در شرايط موجود قادر به تأمين زندگي نيست. وجود خود را باري به دوش پدر و مادر خود ميبيند. ميخواهد بر اين محروميت غلبه كند اما موفق نميشود. ميخواهد به جلب درآمد و تأمين هزينه بپردازد اما شرايط و امكانات مهيا نيست.
يکشنبه 1 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 158]