تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835222287
عليرضا داودنژاد در يادداشتي مطرح كرد: رقابت در توليد و عدالت در نمايش
واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: عليرضا داودنژاد در يادداشتي مطرح كرد: رقابت در توليد و عدالت در نمايش
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و هنر - سينما
عليرضا داودنژاد كارگردان سينما، درنامهاي با عنوان «سينماي ملي، رقابت و عدالت» در پي نامهاي كه چندي قبل پيرامون مهندسي فرهنگي داده بود، اين بار پيرو همان نامه مسايلي را در حوزه سينما مطرح كرد.
اين كارگردان سينماي ايران در نامهاي كه اختصاصا در اختيار بخش سينمايي خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، گذاشته آورده است: «اگر فرهنگ را محصول دست، مغز و دل آدمي بدانيم، سينما را كه با فناوري، علم و خلاقيت سروكار دارد ميتوان يك پديده بارز فرهنگي تلقي كرد. مهندسي اين پديده با شناخت اجزاي آن و درك مناسبات آن اجزا بايكديگر قابل شناسايي و مديريت است.
اجزاء پديده سينما عبارتند از: 1ـ سرمايهگذاري،2 ـ توليد ،3 ـ توزيع ،4 ـ نمايش.
چگونگي ارتباط اين اجزا با يكديگر برسازنده هويت پديده سينما است. سينماي تجاري، سينما دولتي و سينما ملي هويتهاي چندگانهاي است كه تاليف هركدام به چگونگي تامين سرمايه، مناسبات توليد، قواعد توزيع و نظام نمايش آنها مربوط است. سينماي تجاري سفارشي جز سود ندارد؛ سينماي دولتي كرناي تبليغات است و سينماي ملي به روشهاي زيبايي شناختي و مطالبات مخاطب ميانديشد.
بهعبارت ديگر ميتوان گفت كه سينماي هرملتي وابسته به مولفههاي برسازنده نظام اجتماعي حاكم برآن كشور است. دريك كشور سوسياليستي (جامعهگرا) كه فرد را محصول منفعلي دردست خانه و طبقه و جامعه ميپندارد، پيداست كه همهچيز در دست جمعوجمع در مشت حزبوحزب در زير لگام سازمان قدرت قرار ميگيرد. معمولا دراينگونه جوامع نهايتا فردي به نماد نقدناپذير قدرت بدل ميشود و در واقع آنچه در آغاز انكارشده بود در فرجام از پرده بيرون ميافتد و خود را برجمع تحميل ميكند. تحقير، نفي و طرد فرديت آدميان نميتواند واقعيت مولفهي فردي را در انسان از ميان بردارد، بلكه آنچه اتفاق ميافتد واپس رانده شدن اين واقعيت به دهليز وجود آدميان است تا در روز موعود همچون پيشوايي مقتدر، حق به جانب و خونريز ظهور كند. استالين نمونهترين دست پخت تاريخ در مطبخ پلوراليزم (جمعگرايي) است. سرگذشت سينما درجوامعي از اين قبيل قابل حدس است. فيلم ميبايد الگوي رفتارها را در چهرهي تيپهاي اجتماعي بازسازي كند و سلوك اشخاص را در همه حال و درهمه جا ترسيم نمايد. اين نكته كه اين شاخصها تا چه اندازه با امر واقع سازگاري دارد چندان مطمع نظر نيست و از همين جاست كه آفات بروز ميكند و رياكاري و تظاهر و دروغ و زدوبند و رشوه و اختلاس و باندبازي و جنايت همه شبكهها و اركان حزب حاكم را در بر ميگيرد و زوال و فروپاشي آن جامعه همچون شوروي در سابق قابل مشاهده، معاينه و پيشبيني ميگردد.
آنچه سينماي شوروي را تدريجا از چشم مردم انداخت و تماشاگران را به طرفداران «جيمزباند» به جاي «استالين» تبديل كرد، بريدگي فيلمهاي توليدشده در آنجا از واقعيات جاري زندگي مردم بود. سينما به محض آنكه از متن روزمره زندگي فاصله ميگيرد گرماي انساني و طراوت و سرزندگي لحظههاي نامحدود و متنوع زندگي را از دست ميدهد و لاجرم از چشم مخاطبان ميافتد. باورپذيري سينما در گرو توان آن در بازسازي زنده زمان حال ساده است. آدمهاي جعلي، برخوردهاي دروغين، روابط رياكارانه، ماجراهاي ساختگي و نتيجهگيريهاي قلابي و اغراقآميز را نميتوان ازجمله شاخصههاي فيلم محبوب هيچ مردمي تلقي كرد. بنابراين آنچه دراين شرايط به شكلي اجتنابناپذير روي ميدهد كاهش انگيزههاي داوطلبانه مردم براي مراجعه به سالنهاي نمايش است؛ و پيداست كه آنچه برسر سينماي شوروي آمد و آن را به ورطه ملال و تكرار و ركود و رخوت كشاند، سرنوشتي مقدر بود كه پيش از ورشكستهكردن كليت نظام گريبان اجزاي آن ازجمله سينماي آنجا را گرفت و آن را از پا درآورد.
طبيعي است كه درچنان نظامي از مناسبات هرگز مردم داوطلبانه كوپني براي چنين سينمايي خرج نميكنند و توليد فيلم چارهاي جز اتكاي يكسره بر سرمايه دولتي و حزبي پيدا نميكند. فقدان انگيزههاي فردي اوضاع توليد را در چنان سينمايي به نظامي كارمندي تبديل ميكند و نيروهاي متخصص، خوشقريحه و خلاق ناگزير ميشوند به جاي جلب رضايت مردم به تامين سليقه مسوولين بپردازند و مسوولين نيز غالبا در چنان وضعيتي جز تظاهر و دروغ و جعليات چيزي نميطلبند و ترجيح ميدهند بيهودگي و تكلف آثار رسانهاي را جانشين صداقت و راستي و اصالت آثار هنري نمايند. پيداست نظام منزلتهاي هنري نيز در چنان وضعي تابعي از خوشخدمتيها و جلبنظر اربابان قدرت است و الزاما شايستگي تخصصي، غناي ذوقي و ابداع هنري تعيينكننده مراتب مادي و معنوي نيروهاي فعال درعرصه توليد فيلم نخواهد بود.
تهيهكننده فيلم درچنين وضعيتي تعهدي براي عرضه فيلم به تماشاچي و رساندن آن به نظام نمايش احساس نميكند و با همان كسب تاييد از حزب و مراتب مربوطه ماموريت خود را پايان يافته تلقي ميكند. و البته انتخاب فيلم و عرضه آن به سالنهاي نمايش نيز بيش از آنكه وابسته به علايق مردم يعني مخاطبان و تماشاگران باشد منوط به مصلحتهاي سياسي و امنيتي ميشود و به آنچه در ذهن و دل و ميل مخاطب ميگذرد ربطي پيدا نميكند. معلوم است كه نظام نمايش نيز در چنين احوالي وابسته به چرخه اداري و موزهاي ميشود و معمولا هيچگونه تلاش علاقهمندانهاي را براي افزايش ارباب رجوع موجب نميگردد. بنابراين در نظامات اجتماعي مبتني براصالت جمع و متكي به انكار فرديت، سياست تكحزبي، اقتصاد دولتي، جامعه منفعل و فرهنگ مقلد حاكميت پيدا ميكند و اثر سينمايي را از ريشههاي حياتبخش آن كه واقعيات زنده وجاري هستند جدا مينمايد.حاصل آنكه با بيرون راندهشدن زندگي واقعي از سينما، سينما نيز از زندگي واقعي مردم بيرون رانده شده و راهي بايگاني شدن درموزههاي تاريخ ميشود.
بديهي است در شرايطي كه تراكم ثروت و اهرمهاي قدرت متقابلا به يكديگر وابسته ميشوند و سنگدلي و فريبكاري از هم سبقت ميجويند، رسانه و هنر نقشي ظاهرا كليدي پيدا ميكنند و اثرگذاري آنها بر اميال، تخيلات، افكار و تصميمات مردم موجب ميشود كه جريان آب اگرچه نه براي هميشه اما براي دوراني به آسياب كمپانيهاي انحصارطلب و زيادهخواه سرازير شود. معلوم است كه درچنين وضعيتي غالبا نيروهاي زبده دراختيار سرمايههاي بزرگ قرار ميگيرند و مناسبات توليد فيلم به تابعي از ايجاد درآمد بيشتر و سودافزونتر بدل ميگردد. مسلما دراين نوع سينما كه عنوان سينماي تجاري شايسته آن است توزيع فيلم وظيفهاي جز رقابت نابرابر براي تبليغ و تسخير ظرفيتهاي نمايشي پيدا نميكند و نظام نمايش اكثرا دراختيار فيلمهايي قرار ميگيرد كه بيش از تعهد به هرگونه ارزش زيباييشناختي متعهد به كسب درآمد و سود بيشتر براي كمپانيها هستند.»
به گزارش ايسنا، در ادامه داودنژاد آورده است: «سينماي قبل از انقلاب ايران را نيز شايد بتوان از جهاتي كه به جريان توليد انبوه مربوط ميشود سينماي تجاري نامگذاري كرد و از جهاتي كه به كاركردهاي سياسي و اجتماعي ارتباط پيدا ميكند شبيه سينماهاي دولتي دانست. در واقع سينماي آن روز ما به تدريج واجد همه آن نقطه ضعفهايي ميشود كه سينما بهطور كلي در شرق و غرب گرفتار آن بود. از يكسو استبداد و حكومت نقدناپذير فردي مولفههاي شرقي را به آن سينما انتقال ميداد و از سوي ديگر وابستگي به سرمايهداري جهاني بخشي از ويژگيهاي سوداگرانه غربي را به سينماي ايران منتقل ميكرد. درواقع سانسور بين سينماي ايران و زندگي ايراني فاصله ميانداخت و سرمايه سالاري آن را به تقليد از فيلمهاي خارجي وارداتي تشويق و ترغيب ميكرد.
بريدگي سينماي ايران از متن زندگي واقعي بهتدريج باورپذيري را از فيلمها ميگرفت و فيلم خارجي به مثابه الگو آن را به انفعال و كپيبرداري و تقليد فرا ميخواند. ورشكستگي سينماي ايران در پيش از فرارسيدن انقلاب و كاهش توليدات آن از ساليانه صد فيلم به 11 فيلم در سال 56 درواقع جلوهاي از سرنوشت محتومي بود كه انكار فرديت آدمي، يا بياعتنايي به منافع و مصالح جمعي آن را مقدر و ناگزير ميسازد.
در سينماي آن روزگار ايران سرمايهگذاري توسط افراد و شركتهاي خرده سرمايهدار صورت ميگرفت و مناسبات توليد و نظام منزلتها تابعي از بازار عرضه و تقاضا بود؛ همچنان كه نظام نمايش نيز يكسره برمنفعت مالي و بهرهبرداري از رقابت نابرابر فيلم ايراني و خارجي بنا شده بود.
واما امروز......
اگر امروز كه 30 سال از انقلاب گذشته بر پديدهي سينما در كشور تامل كنيم و نسبت آن را با شاخصهاي رسمي بسنجيم و واقعيت آن را به صدق در ضوابط حاكم بر مناسبات سرمايه، توليد، توزيع و نمايش بررسي كنيم بهكجا ميرسيم؟!
شاخصهاي رسمي حاكي از اين است كه: الف- پول تنها معيار ارزشها نيست.ب- بازآموزي و تربيت نيروي انساني و افزايش خلاقيت، تخصص و مهارت درصدر اولويتهاست.ج- عدالت مهمترين اصل براي وضع مقررات، قواعد، قوانين و آييننامهها است.د- انصاف پسنديدهترين خصال براي فعاليتهاي اجتماعي و اقتصادي در جامعه و بازار است.
اينك جا دارد بپرسيم كه مقايسه اين شاخصها با واقعيتهاي موجود پديده سينما درايران چه رهنمودهاي گرهگشايي را پيش چشم ما قرار ميدهد؟
1_ سرمايهگذاري:
شاخصهاي رايج حكايت از آن دارند كه عليالاصول اصليترين تامينكننده سرمايه درسينماي ايران ميبايد مردم باشند. يعني اگر سينما نسبت به درد دلهاي مردم، خواستهها و آرزوهاي آنها بيتوجه نباشد و واقعيات جاري و محسوس را بهخوبي ببيند و بشنود بديهي است آنچه نشان ميدهد بيارتباط با سنخ مردم نيست و قطعا نشاني از سفارشات آنها را باخود بههمراه خواهد داشت. و بدين ترتيب برخورداري سينما از رنگ ملي و حالوهواي بومي جاي خود را در ميان مردم باز ميكند و بهدليل باورپذيري مورد توجه و علاقهي آنها قرار ميگيرد. مخصوصا كه در بعد از انقلاب نسل تازهاي از تماشاگر درايران پاگرفته كه با تماشاگر رايج در سينماي تجاري دنيا تفاوت دارد.
مخاطب امروز ايراني بهطور طبيعي پيش از آنكه در انتظار درندهخويي و برهنگي از فيلم ايراني باشد، بيشتر به انعكاس صادقانه واقعيتها و آمال و آرزوهاي خود ميانديشد و از باورناپذيري در فيلم دلزده ميشود. چنين نسلهايي از تماشاگران آمادهاند تا با صفكشيدن درجلوي گيشهها به استقبال سينماي ملي بروند و توليدكنندگان فيلمهاي مورد علاقه خود را ازجهت سرمايه تامين كنند. تشكيل تعاونيها و شركتهاي توليدي، برپايي كارگاههاي فعال و سرزنده فيلمسازي، مناسبات شفاف و ساده و آسان براي توليد، سختافزار پيشرفته، پلاتوهاي كارگشا، نيروي انساني غيرفصلي با فعاليت به رونق و مستمر، دفاتر خدماتي قابل نظارت و كنترل و نظامي از ظرفيتهاي نمايشي كه بهطور عادلانه بين فيلمها و مناطق گوناگون كشور توزيع شده باشد ازجمله اموري است كه به تحقق شاخصها ميانجامد و صداقت مديران و مداومت ارادهي صنفي اهالي سينما ميتواند متضمن اجراييشدن و دوام و استمرار آنها باشد.
به اين ترتيب به واقع اصليترين تامينكننده سرمايه سينما مردم خواهند بود و سينماي ملي معناي جدي بهخود خواهد گرفت. اتكا به مردم بهعنوان منبعي لايزال ميتواند جريان مستمر سرمايهگذاري در سينماي ملي را با تاسيس صندوقهاي مالي، ارتباط با بانكها، قرارداد با بيمه و ورود به بورس شتاب و افزايش دهد و مقوله تامين سرمايه براي سينماي ملي را بهطور استراتژيك تضمين كند. اما درشرايطي كه سانسور بين سينماي ايراني و زندگي ايراني فاصله بيندازد و به اين ترتيب فيلم ايراني را در مقابل فيلم خارجي ضعيف و تحقير كند، طبيعي است كه مخاطبان ايراني توسط ماهوارهها و بازارهاي سياه ويدئويي فيلم خارجي بيشتر به تاراج ميروند و توليدكنندهي دست به دهان سينماي داخلي نيز در پي تامين سرمايه، چارهاي جز آبريختن به آسياب توليد فيلمهاي كليشهاي پيدا نميكند.
2_ توليد:
نظامات صنفي متشكل، زنده و فعال از شاخصههاي بارز سينماي ملي هستند. برگزاري مجامع عمومي واقعي، تشكيل شوراهاي مركزي دلسوز و وفادار به اعضا، تعاملات گرهگشاي صنفي، وضع مقررات و قواعد و قوانين و آيينهاي ضروري و تعريف منطقي مناسبات توليد با ساير حوزههاي فرهنگي و نهادهاي اجتماعي همه از شاخصههاي بارز جريان توليد به رونق فيلم در سينماي ملي هستند.
سينماي ايران اگر در انتخاب موضوع و ساخت و پرداخت تصويري و صوتي آن دائما خود را سانسور كند و بهجاي پرداختن به آنچه در پيش رو ميبينيد و درجريان واقعيات جاري ميشنود به آدمهاي خيالي و ماجراهاي اغراقآميز و قلابي بپردازد از گرما و تاثيرگذاري فاصله ميگيرد و چنانچه بارها تجربه كردهايم و ديدهايم ازچشم مردم ميافتد. رانندهاي كه زيادي كرايه ميگيرد، مسافري كه انصاف نميدهد، عابري كه طعنه ميزند، جيببري كه تلكه ميكند، ماموري كه ناديده ميگيرد، دزدي كه شبانه خانه مردم را جارو ميزند، دادگاهي كه بيحوصله است، وكيلي كه سوءاستفاده ميكند، رييسي كه پارتي باز است، همسري كه چشم و همچشمي دارد، فرزندي كه شيطان است، خانوادهاي كه باهم بازي ميكنند، فاميلي كه دروغ ميگويند، اداراتي كه چرخهي بيهودگي هستند، طمعورزيها، رياكاريها، باندبازيها، جرم، جنحه، جنايت و ... همهوهمه در كنار طلوع و غروب و ماه و ماهي و حوض و حياط و خانه و درخت و ميوه و پرنده و پروانه و گل و گلاب و مادراني كه بهشت را زيرپاي دارند و پدراني كه بار امانت آسمان را بردوش ميكشند و فرزنداني كه جريده ميروند و اوقاتي كه به فراغ بال و شعر و شعور و نجوا و نيايش ميگذرد، آري همهوهمه اشاراتي از جريان جاري زندگي هستند كه اگر انعكاس آنها دركالاي فرهنگي موجود نباشد، آن كالا مخاطب نخواهد داشت و شعور تعطيل خواهد شد و مصرف و وابستگي و انفعال و تقليد و كپي برداري ترويج خواهد گشت و مرجعيت علمي و هنري و فرهنگي رويايي خواهد بود كه تنها در بلندگوها و عتاب و خطابها از آنها سخن ميتوان گفت.
مميزي تا آنجا معنا دارد و به سانسور و ضديت باتوليد فرهنگي بدل نميشود كه به افزايش مهارتها و كيفيات منجر شود و از خلاقيت و نوآوري سردر بياورد. واداركردن هنرمندان به ثناگويي و كرنش و رياكاري و تظاهر و دروغگويي حاصلي ندارد جز جعليكردن كالا فرهنگي و به ذلت كشاندن آن در مقابل آثار چالشي رقيب !
آنكه در ايران ما اهل ذوق، تخصص و خلاقيت است و اصرار دارد كه از تاراج مخاطبان داخلي بهدست راهزنان و قاچاقچيان كالاي فرهنگي خارجي جلوگيري كند، جاي چندوچون و تبعيض و تحقير و انكار و طرد و انزوا ندارد و بايد زنجير از دستوپاي او برداشته شود تا درمقابل خود سگ را آزاد و سنگ را بسته نبيند.در چنين صورتي است كه اصناف سينمايي زنده و فعال خواهند شد و از حرفه و تخصص خود حراست خواهند كرد و به اصول كار حرفهاي پايبند خواهند ماند و مناسبات توليد همراه با شفافيت و انصاف و مروت و اخلاق خواهد گشت.
3_ توزيع:
كار توزيع در سينما اجمالا عبارت است از تحويلگرفتن كپيهاي فيلم از لابراتور و توزيع آنها _ بههمراه مواد تبليغاتي _ در بين سالنهاي نمايش. البته انبارداري، حسابداري، چندماه دادوستد هرفيلم با سالنهاي دورونزديك، تبليغات شهري و رسانهاي، دريافت آمار فروش و تحويل چك و پرداخت سهم صاحبان فيلم _ بعد از كسر مخارج و پورسانت پخش _ ازجمله فعاليتهاي دفاتر توزيع است.
آنچه موقعيت دفاتر توزيع را نسبت به يكديگر متفاوت ميكند، عمدتا فيلمهايي است كه در سبد هرپخش قرار دارد. بيترديد دفاتري كه فيلمهاي آنها بيشتر مورد توجه مخاطبان قرار ميگيرد از گردش مالي بهتري برخوردار ميشوند و انگيزههاي قويتري براي ابتكار عمل در تبليغات و ايجاد فرصتهاي نمايشي پيدا ميكنند. چيزي كه در پيش از انقلاب به آفت اصلي در جريان پخش فيلم ايراني بدل شد، هجوم لگامگسيختهي فيلم خارجي بود. واردات بيدر وپيكر از يكسو پخش را با انبوهي از فيلمهاي موفق خارجي مواجه ميكرد و از سوي ديگر سانسور فيلمهايي را از سينماي ايران روانهي بازار پخش ميكرد كه هر روز از زندگي ايراني بيشتر جدا ميافتادند و با توسل به تقليد و كپيبرداري به نسخه بدل غمانگيزتري از فيلمهاي خارجي موجود تبديل ميشدند.
مواجهه دفاتر پخش فيلم با انبوهي از فيلمهاي ضعيف و درعين حال گران قيمت داخلي و دركنار آنها رودررو بودن با موجي از فيلمهاي عظيم و موفق و درعين حال ارزانتر خارجي پيداست كه چه فرآيندي را ميتوانست براي سينماي كشور رقم بزند. خارجشدن پخش از موقعيت انبارداري و خدماتي و دستيابي آن به گردش مالي بزرگتري از سالنداري و تهيهكنندگي و واردكنندگي، موقعيت پخش فيلم را درايران به وضعيتي انحصاري كشاند و به شكلگيري پخشهايي منجر شد كه علاوه بر ورود به جريان توليد به واردات هم ميپرداختند و ضمنا به تدريج اجارهدار و مالك سالنهاي سينما نيز ميشدند. آنچه از تبديلشدن پخش فيلم به گردنهاي در مسير توليد و نمايش حاصل سينماي ايران شد، سختگيري به توليد داخلي و راهگشودن براي واردات فيلم خارجي بود.
آنها كه آن ساليان را درك كردهاند به خاطر دارند كه تحت عنوان ارزان نگاهداشتن توليد و حفظ امكان رقابت با فيلم وارداتي چگونه از زمان فيلمبرداري، صرف هزينه، دستمزد نيروهاي مولدزده ميشد و با كاهش هرسالهي توليد موج بيكاري از سويي و رواج كپيبرداري از سوي ديگر دامن ميگرفت. امروز با توجه به اينكه تعداد سالنهاي استاندارد كشور عليرغم 3_2 برابر شدن جمعيت از روزگار پيشين كمتر است و با تحولات ناشي از انقلاب ظرفيت توليد دائما برظرفيت نمايش پيشي ميگيرد، بايد مراقب بود كه پخش با سوارشدن بر موج افزون طلبي دوباره در مسير توليد و نمايش به سلطهجويي بر صاحبان فيلم و صاحبان سالن نپردازد.»
او مطرح كرد: «گرايش به سهلپسندي و تمايل به كهنهگرايي و باز توليد مداوم كليشههاي امتحان پس داده و مقاومت در برابر نوآوري و خلاقيت ازجمله آثار سوء سلطه پخش برجريان توليد و نمايش است. نبايد فراموش كرد كه سينما بر محور توليد و برمدار نمايش ميگردد و سپردن اين پرگار بهدست زراندوزي و سودجويي بلامنازع به مصلحت كشوري نيست كه شأن خود را به داشتن سينماي درخور ملي ميداند.
ايران ما بهعنوان بازاري 40 _ 30 ميليوني از مخاطبان سينما، امروز در معرض تاراج ماهواره و قاچاق ويدئوست و بخش عمده اين مخاطبان توسط اين بازارهاي سياه ربوده شدهاند. حقوق مالكانهي فيلمهاي ايراني حتي درخطوط هوايي داخلي، اتوبوسهاي ميانشهري، قطارها، كشتيها، هتلها، بيمارستانها و بسياري اماكن ديگر صاحب ندارد و در روشني روز به سرقت ميرود. احياء حقوق مالكانه فيلم، رقابت در افزايش كيفي توليدات و عدالت در توزيع فرصتهاي نمايشي را شايد بتوان كليديترين رهنمود براي سرپا شدن سينماي ملي تلقي كرد.
4_ نمايش:
ماهها بلكه سالها يك فيلمساز سرمايهاي بزرگ و گروهي عمده از نيروهاي متخصص و خلاق را بهكار ميگيرد تا با رهبري آنها فيلمي را آماده كند كه قرار است به نمايش عمومي درآيد و پاسخدهنده به سفارشي معين باشد. سفارشي كه باهركيفيت معمولا متمايل به جذب هرچه بيشتر مخاطب است و استقبال داوطلبانه آنها را ازجمله شاخصههاي موفقيت خود تعبير ميكند. شايد از نگاه برخي چشمانداز كلي و ايدهآل براي بازار نمايش شرايطي باشد كه در آن ظرفيت كافي نمايشي، توليدات مستقل و آزاد داخلي و رقابت برابر با محصولات وارداتي ممكن و ميسر گردد؛ اما ماداميكه توليد داخلي علاقهمند است از كليشههاي رايج دربازار سينماي دنيا پرهيز كند و درمسير پرآزمون و خطاي سينماي بومي و ملي گام بردارد به ناگزير ميبايست ملاحظات ويژهاي را درامر سرمايهگذاري، توليد، توزيع و نمايش مراعات كرد. سبكشدن سايه سانسور، واقعيت پيداكردن مشاركتهاي صنفي، خدماتي نگاه داشتن حوزه توزيع و جلوگيري از سلطهي بلا منازع اصل عرضه و تقاضا در تقسيم فرصتهاي نمايشي از جملهي آن ملاحظاتي هستند كه تحقق آنها به آمادهشدن شرايط براي پاگرفتن سينماي ملي كمك ميرساند. در پيش از انقلاب سينماي ايران در بدنهي توليد انبوه خود تدريجا دچار آفاتي شد كه ميتوان آن را جامع آفاتي برشمرد كه در هر دوسوي دنيا دامنگير سينما بود. براي كارشناسان كارآزموده، تاثيراتي كه طمعورزيهاي مالي و رياكاريهاي سياسي برزبان و بيان و معماري صوتي و بصري سينما برجا ميگذارند و گرامر و دستور زبانهاي متفاوتي را درساخت و پرداخت سينمايي بهصورت كليشه در ميآورند قابل رديابي، رويت و بازشناسي هستند.
امروز در 30 سال بعد از انقلاب بايد از گذشتهها عبرت گرفت و نه دلزده از آرمانهاي جمعي و نه نوميد از ابتكارات فردي به راهحلهاي تازه انديشيد. شكست آرمان عدالت در شرق و يا تبديلشدن رقابت به شقاوت درغرب هيچ كدام به معناي بيپايه بودن نياز به عدالت و ميل به رقابت نيست. جستوجوي عدالت و ميدان خواستن براي رقابت،دو اصل فطري و طبيعي بشر است كه حركت او را برمدار رشد و در مسير پيشرفت تضمين ميكند.
درك پديدهي سينما و فهم مناسبات اجزاء آن به ما ميگويد كه حفظ تعادل دراين پديده مستلزم حفظ هر دوشاخصهي عدالت و رقابت در مجموعه مناسبات آن است. شايد اصليترين شگرد مديريت سينما در هر جامعهاي همان جستوجوي روشهاي مناسب آن جامعه براي حفظ اين شاخصهها در سينماي آنجاست. سينمايي كه با انبوه سرمايه مواجه باشد و توليدكنندگان آن از رفاه و تامين برخوردار باشند و توزيع خدمتگزار توليد باشد و در ظرفيتهاي نمايشي آن كم و كسري احساس نشود، مسلما براي رقابت و عدالت فرمولي متفاوت از سينمايي دارد كه مثلا با بحران سرمايه مواجه است و از كمبود ظرفيتهاي نمايشي استاندارد رنج ميبرد.
آنچه امروز ميتواند درمانگر درد سينماي ملي ايران باشد رقابت در توليد و عدالت در نمايش است. رقابت در افزايش توليداتي كه با گلايهمنديها، خواستهها، آرمانها و شادمانيهاي مردم بيگانه نباشد. وعدالت در فراهمآوردن ظرفيتهاي نمايشي بهگونهاي كه استمرار جريان توليد را ضمانت كند، ضرورتي است كه مديران و اصناف بايد در صدد پاسخگويي به آن باشند. رقابت در افزايش كيفي توليدات و عدالت در تقسيم كمي امكانات نه يك شعار كه يك راهبرد ناگزير و واقعبينانه براي خارجكردن سينماي كشور از بيراهه و بنبست است. بيترديد برخورداري هرشهر سرزمين ما از يك مجتمع سالنهاي سينمايي ميتواند تضميني استراتژيك براي حفظ استقلال فرهنگي كشور باشد. اگر توسعه ناگزير آنتنها ميتواند درعين حال زمينهساز ورود امواج ماهوارهاي بهخانهها و چنگ انداختن آنها بر اوقات فراغت مخاطبان باشد، درعوض توسعه سالنها به معناي احداث پايگاههايي فرهنگي است كه اختيار آنها جز به دست نيروهاي داخل كشور نخواهد بود. افزايش ظرفيتهاي نمايشي سينماي كشور و رساندن آنها به استانداردهاي منطقه و دنيا ضرورتي عاجل وبه زمينمانده است كه بياعتنايي به آن چيزي جز آب ريختن به آسياب رقيبان و حريفان و دشمنان اين كشور نيست.»
انتهاي پيام
يکشنبه 1 دي 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]
-
گوناگون
پربازدیدترینها