تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 26 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خدا قسم سه چيز حق است: هيچ ثروتى بر اثر پرداخت صدقه و زكات كم نشد، در حق هيچ كس ستم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816090414




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگاهى به فيلم شواليه تاريكى ساخته كريستوفر نولانابر قهرمان تنها در دنياى مدرن و بى حوصله امروزي


واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: نگاهى به فيلم شواليه تاريكى ساخته كريستوفر نولانابر قهرمان تنها در دنياى مدرن و بى حوصله امروزي
اميررضا نورى پرتو- ابر قهرمانان كميك استريپ‌ها (داستان‌هاى مصور) هميشه زير ذره‌بين توجه و علاقه سردمدران صنعت فيلمسازى ‌هاليوود بوده‌اند و بارها و بارها در آثار سينماى علمى - ‌تخيلى به عنوان قهرمانان يكه‌تاز پرده نقره‌اى سينما مورد استفاده قرار گرفته‌اند. نسل‌هاى گوناگونى با قهرمانان روئين‌تن داستان‌هاى مصور بزرگ شده‌اند و خيال پردازى كرده‌اند و هنر هفتم نيز به اقتضاى مسائل سياسى و اجتماعى روز و بنا به نوع سليقه تماشاگران به اقتباس از‌اين داستان‌هاى جذاب و پر طرفدار دست زده‌اند. كاراكتر بتمن، يكى از همين ابرقهرمانان شكست‌ناپذير است كه چه در عالم كميك استريپ‌هاى عامه پسند و چه در دنياى سينما و تصويرسازى هواداران بسيارى دارد. سال 1939 بود كه باب كين و بيل فينگر داستان‌هاى مصور بتمن را خلق كردند. آنها با كمك وين ساليوان، ناشر مشهور كميك استريپ‌هاى پرطرفدار در آن سال‌ها، داستان بتمن را روانه بازار كردند و با استقبال غيرمنتظره‌اى از سوى مخاطبان خود روبه رو شدند. بتمن قهرمان شبه افسانه‌اى شهرى خيالى به نام گاتهام سيتى بود كه به جنگ تبهكاران و دشمنان اهالى شهر مى‌رفت. بتمن روى پنهان شخصيتى به نام بروس وين بود كه در كودكى پدر و مادر متمول خود را در اثر سانحه‌اى تيراندازى از دست مى‌دهد و از همان زمان و تحت آموزه‌هاى كاراكترهايى همچون دكتر لزلى تامپكين و آلفرد پنى ورث ‌اين تصميم را مى‌گيرد كه تمام خلافكاران را از پا در بياورد و سايه آنها را از سر گاتهام سيتى كم كند. دنياى سينما و تلويزيون بتمن‌هاى زيادى را به خود ديده است كه فيلم شواليه تاريكي، ساخته كريستوفر نولان، جديدترين آنهاست. در‌اين سال‌ها فيلم‌هاى پرهزينه و تماشاگرپسند‌هاليوودى آنقدر درگير درست از آب در آوردن جلوه‌هاى ويژه تصويرى شده‌اند كه در خيلى از آنها مهم‌ترين ركن يك فيلم، يعنى چارچوب فيلمنامه و چفت و بست محتوايي، فراموش مى‌شود و يا ‌اينكه سازندگان آنها توجه چندانى به‌اين مقوله مهم ندارند و سعى مى‌كنند با توسل به كليشه‌ها از كنار ضعف‌هاى فيلمنامه آثارشان بگذرند و تنها به فكر تسخير گيشه‌ها باشند. متاسفانه‌اين روند در صنعت فيلم سازى امروز‌هاليوود آنقدر رخنه كرده كه مخاطب پيگير و جدى سينما زمانى كه مى‌خواهد به تماشاى فيلم‌هايى از جنس بتمن بنشيند، با پيش زمينه فكرى منفى به ديدن چنين آثارى مى‌رود. اما شايد بد نباشد كه در همين ابتدا اعتراف كنيم كه شواليه تاريكى چيز ديگرى از كار در آمده و نشان مى‌دهد كه كريستوفر نولان يكى از‌اندك فيلم سازان هوشمند و كاربلد ‌اين روزهاى ‌هاليوود است.

مهم‌ترين مزيت شواليه تاريكى را بايد در شخصيت پردازى خوب آن جست و جو كرد. در‌اين جا بيشتر كاراكترهاى اصلى با قدرت ويژه‌اى به تصوير كشيده شده‌اند و‌اين در حالى است كه كاراكتر بتمن ديگر آن حالت تك بعدى و قهرمان‌مابانه را ندارد و در تقابل با قوانين و آدم‌هاى امروز گاتهام سيتى شمايل اسطوره‌اى خود را از دست داده است. كريستين بيل با آن صورت استخوانى و چهره تلخ‌اش انگ بتمن شواليه تاريكى است. بروس وين (يا همان‌بتمن) محبوب خود، راشل (مگى گيلنهال) را از دست رفته مى‌بيند. از سويى ديگر او در تقابل با يكى از قدرتمندترين و پيچيده ترين بدمن‌هاى داستان‌هاى بتمن (و شايد تمام قصه‌هاى كميك استريپ)، يعنى جوكر (با بازى هيث لجر)، كم مى‌آورد و در دو راهى به دست آوردن و زنده كردن اعتبار و ارزش گذشته‌اش و نجات شهر از دست جوكر ديوانه و قدرتمند گرفتار مى‌شود. بتمن، به مانند بسيارى از همتايان‌اش، عادت به كشتن دشمنان ندارد و همواره هدف نهايى‌اش گرفتارى آدم بدهاى گاتهام سيتى در چنگال عدالت بوده و هست. اما در‌ اينجا حريف قدرش با هيچ كس شوخى ندارد و خيلى آسان آدم مى‌كشد و بتمن را نيز وارد بازى خطرناك خود مى‌كند. در چنين شرايطى قهرمان داستان ما مجبور است پوسته كليشه‌اى يك كاراكتر قدرتمند تك بعدى را بشكند و به شخصيتى ملموس و در عين حال جذاب و نمايشى تبديل شود. در طول فيلم تماشاگر شاهد آن است كه بتمن پس از دهه‌ها يكه‌تازى در فيلم‌ها و مجموعه‌هاى تلويزيوني، در برابر افكار عمومى‌گاتهام سيتى آن شكوه و جلال گذشته را ندارد. حال قهرمان مردم، دادستان شهر-‌هاروى دنت (آرون اكهارت)- يا همان شواليه سپيد شهر است كه با قدرت و هوشمندى بالايى كه دارد نجات و سعادت گاتهام سيتى را در سر مى‌پروراند و همين نكته او را به قهرمان محبوب شهر تبديل كرده است.‌هاروى قصد ازدواج با راشل را دارد و در‌اين ميان بروس وين ناظر خاموش‌اين مثلث عشقى است. سرخوردگى بروس از مشاهده‌اين رابطه عاطفى به بهترين حالت در نوع نگاه‌هاى تلخ‌انديشانه كريستين بيل نمود پيدا كرده است. اگر بخواهيم تك افتادگى بتمن را در‌اين قصه از ديدگاه جامعه شناسانه در يك عبارت بررسى و توجيه كنيم، بايد گفت در دنياى مدرن و سردرگم امروزى كه مردم كمتر حال و حوصله قهرمان‌هاى بزن بهادر را دارند و تنها در پى رسيدن به منافع خود و حفظ آن به هر قيمتى هستند، نولان قصد دارد به ما بفهماند كه در موقعيت جهان كنونى حناى ابرقهرمان‌هايى همچون بتمن ديگر رنگ و بوى گذشته را ندارد! در حقيقت خود بتمن نيز بهتر از هر كس ديگر به‌اين موضوع آگاه است. در جايى از سكانس مهمانى پر زرق و برق فيلم، بروس/ بتمن در ستايش رقيب عشقى و كارى‌اش (هاروي) به راشل مى‌گويد كه گاتهام سيتى به يك قهرمان بدون نقاب نياز دارد.‌هاروى دنت درست همان قهرمان تيپيكال و اتو كشيده‌اى است كه دنياى امروز خود را نيازمند امثال او احساس مى‌كند. او براى رسيدن به آنچه كه مى‌خواهد (حال چه عشق‌اش باشد و چه سعادت شهر و اهالى آن) از هيچ تلاشى فروگذار نيست.‌هاروى آدمى‌منطقى است كه پيش از انجام هر كارى به پيروزى خود اعتقاد دارد. سكه‌اى كه او در دست دارد و با آن شير يا خط مى‌اندازد، سكه شانس و اقبال اوست. سكه‌اى كه حكم برترى او را از قبل تائيد مى‌كند و فيلمنامه نويسان (جاناتان و كريستوفر نولان) و نولان كارگردان در طول روايت داستان شان از آن به عنوان يك ابزار دراماتيك استفاده كرده‌اند و‌اين كاربرد در يك سوم پايانى فيلم، جايى كه‌هاروى نيمى‌از صورت خود را از دست مى‌دهد و به يك انتقامجوى تمام عيار تبديل مى‌شود، نمود بيشترى (و البته حالتى معكوس- وسيله‌اى نمادين براى آدم كشى‌هاروي) پيدا مى‌كند. در همان ابتداى فيلم و در جريان يك دادرسى كه به سود‌هاروى تمام مى‌شود، نولان كاراكتر‌هاروى را به خوبى و با زبانى موجز به تماشاگر معرفى مى‌كند و در سكانس پس از آن، جايى كه گوردون (گرى اولدمن)- بازرس پليس- به ديدن‌اش مى‌آيد و نام بانك‌هايى را كه تبهكاران در آن حساب دارند، به او مى‌دهد، تكليف ما را با جايگاه‌هاروى در گاتهام سيتى مشخص مى‌كند.

اما جوكر راس سوم مثلث قدرت و اعتبار در گاتهام سيتى است. اگر بخواهيم او را در يك جمله خلاصه و توصيف كنيم، شايد بهترين تعريف همان اظهار نظرى باشد كه رئيس يكى از باندهاى تبهكارى در شهر درباره او مى‌كند و جوكر را موجودى مى‌خواند كه از هيچ قانونى پيروى نمى‌كند. او حتى در كشتن آدم‌ها و ‌ايجاد ترس در ميان اهالى شهر بر خلاف تبهكاران تيپيكال فيلم‌هايى از‌اين جنس به دنبال پياده كردن قانون خودش نيست. در حقيقت در رسيدن به هدف‌هايش چندان در قيد و بند هيچ چيز و هيچ كس نيست. بايد پذيرفت كه پرداخت و پياده كردن چنين كاراكترى روى كاغذ به مراتب دشوارتر از تيپ آشناى بدمن‌اين قبيل داستان‌هاست. اما فيلمنامه نويسان و كارگردان شواليه تاريكى با تقسيم بندى درست زمان زيادى كه در اختيارشان بوده، بار اساسى بخش عمده‌اى از سكانس‌هاى موثر فيلمنامه را به دوش اين كاراكتر گذاشته‌اند. كافيست بر فصل‌هايى از فيلم مرورى اجمالى كنيم كه درستى ‌اين ادعا ثابت شود. در همان سكانس سرقت در ابتداى فيلم زير و بم شخصيتى كاراكتر جوكر به خوبى براى تماشاگرآشكار مى‌شود. او به آسانى سرقت بزرگ و بى سابقه از بانك را انجام مى‌دهد و با همان آسودگى تمام زيردستانش را از دم تيغ مى‌گذارند و با اتوبوسى از مهلكه مى‌گريزد. باز زمانى كه گروه‌هاى تبهكارى از طريق تلويزيون با لو (چين‌هان) در تماس هستند و نگرانى خود را از حمله نمايندگان قانون به حساب‌هاى بانكى شان بيان مى‌كنند، جوكر به طرز غريبى سرمى‌رسد و چاره را در كشتن بتمن معرفى مى‌كند و در قبالش نيمى‌از آن پول‌ها را از صاحبانشان طلب مى‌كند. در‌اينجاست كه قدرت او به عنوان يك كاراكتر منفى به خوبى در بطن فيلم تثبيت مى‌شود و شيطنتى كه او با جمع تبهكاران انجام مى‌دهد (خود را به انواع چاشنى‌هاى انفجارى مسلح كرده كه از خطر حمله جمع روساى باندها مصون باشد) به ما مى‌قبولاند كه با كاراكترى پيچيده و در عين حال خطرناك مواجه هستيم و در چارچوب دنيايى كه نولان براى ما به تصوير كشيده، او را بايد جدى بگيريم. همين جزئيات به ظاهر پيش پا افتاده سبب مى‌شود كه مخاطب آرام آرام و بى آنكه خود بفهمد يا بخواهد در تعليق به وجود آمده از كشمكش ميان قطب‌هاى مثبت و منفى ماجرا قرار بگيرد. نقطه عطف فيلمنامه را هم همين جوكر رقم مى‌زند. جايى كه او اولين قربانى‌اش را از اهالى شهر انتخاب مى‌كند و پس از شكنجه او در برابر دوربين فيلمبردارى و كشتن‌اش، لباس بتمن را بر تن او مى‌پوشاند و جسدش را از ساختمان اداره پليس آويزان مى‌كند و به گاتهام‌سيتى و قهرمانش به طور علنى اعلام جنگ مى‌كند. در حقيقت از‌اينجاست كه نقش بتمن و‌هاروى در تقابل با جوكر رنگ و بويى جدى پيدا مى‌كند. نقشه پيچيده جوكر براى بازى دادن بتمن و گوردون و نيروهاى پليس در‌ايجاد بى‌نظمى‌در آن مراسم سخنرانى مهم در شهر و در ادامه، حمله او به كاميون اسكورت كننده‌هاروى (در اجرا پرداختى خوب و تا‌اندازه‌اى نفس گير دارد) كه در نهايت به دستگيرى او توسط گوردون مى‌انجامد، در راستاى همان توجه فيلمنامه‌نويسان به كاراكتر منفى قصه شان پذيرفتنى و قابل توجيه است. اما در ادامه پى مى‌بريم كه قرار است جوكر در بازى پيچيده‌اى كه با‌هاروى و بتمن در پيش گرفته، برگ برنده خود را رو كند. در‌اينجاست كه او بتمن را در دو راهى دشوارى قرار مى‌دهد؛ بتمن بين نجات دوستش (راشل) و نجات‌هاروى (به عنوان نماد‌ايستادگى شهر) بايد يكى را انتخاب كند و او بنا به سوگند و تعهدش در قبال سعادت گاتهام سيتى در پى رهايى‌هاروى مى‌رود، اما همين كار را هم درست انجام نمى‌دهد و در اثر آتش سوزى نيمى‌از صورت‌هاروى از بين مى‌رود. بتمن/ بروس در گردابى كه جوكر‌ايجاد كرده خود را گرفتار مى‌بيند و در نزد يار و مرشد قديمى‌اش، آلفرد (مايكل كين) به شكست اعتراف مى‌كند؛ آنجا كه در غم از دست دادن راشل مى‌گويد كه گاتهام سيتى به يك قهرمان حقيقى نياز دارد و به نوعى شمايل اسطوره‌اى‌اش را در نزد خود زير سوال مى‌برد. يادمان نمى‌رود در اتاق بازجويى كه همه از دستگيرى جوكر شادمان هستند و خود نمى‌دانند كه به مانند عروسك‌هايى خيمه شب بازى در دستان جوكر مجرى ناخواسته برنامه‌هاى او شده‌اند، جوكر بتمن را مكمل خود مى‌خواند و به نوعى قدرت خود و استيصال قهرمان شهر را به رخ بتمن مى‌كشد. از سويى جوكر در‌اين بازى‌هاروى را هم به زانو در مى‌آورد. پس از مرگ راشل،‌هاروى ديگر آن شواليه سپيد خوش سيماى شهر نيست؛ بلكه به موجودى كريه المنظر و انتقام جو بدل مى‌شود كه وجودش ديگر در تقابل با منفعت شهر و اهالى آن تعريف مى‌شود و شايد بهتر باشد تنها پس از مرگش ياد او را به عنوان يك قهرمان در افكار عمومى‌زنده نگاه داشت. سايه برترى جوكر در معادله پيچيده‌اى كه به راه‌انداخته تا آن ‌اندازه است كه حتى در جريان نفوذش به داخل بيمارستانى كه‌هاروى در آن بسترى است، او مى‌تواند‌هاروى را از بين ببرد (كه در ابتدا تماشاگر پس از انفجار بيمارستان به چنين‌اشتباهى هم مى‌افتد)، اما جوكر راى به زنده بودن‌هاروى مى‌دهد و به نوعى او با او معامله مى‌كند كه به نبرد با قهرمان شهر برود و حتى به جان باقيمانده تبهكاران بيفتد. حتى در فصل‌هاى پايانى فيلم كه جوكر بخش‌هاى مهم شهر را به بمبگذارى تهديد مى‌كند، باز هم فيلمنامه نويسان حواس شان به هوشمندى ساديستيك‌اين كاراكتر بوده و در جايى كه او بر چهره گروگان‌هايش ماسك افرادش را مى‌زند كه نيروهاى پليس را به‌اشتباه بيندازد، آخرين حلقه از زنجيره بازى‌هاى پيچيده و ويژه شخصيت جوكر را شاهد هستيم. بدون شك بخش عمده‌اى از تاثيرگذارى كاراكترى منفى همچون جوكر بر مخاطب فيلم شواليه تاريكى به بازى بى نظير و پر از جزئيات هيث لجر بازمى‌گردد كه چند ماه پيش از آغاز اكران فيلم درگذشت و نتوانست نقش آفرينى چشمگيرش را بر پرده سينماها شاهد باشد. كافى است به ميميك چهره او در طول سكانس‌هايى كه در مقابل دوربين حاضر شده و نيز توانايى مثال زدنى‌اش در به كارگيرى درست اجزاى بدن و صورتش و همچنين جنس راه رفتن‌اش توجه كنيم تا به جنس بازى درخشانش كه به جرات بهترين نقش آفرينى كارنامه هنرى اوست، پى ببريم.

اما در مقايسه با سه شخصيت اصلى كاراكترهاى ديگر مجال چندانى براى عرض ‌اندام پيدا نكرده‌اند. راشل در دنياى مردانه فيلم نمى‌تواند پوسته سطحى خود را بشكند و در حد يك تيپ دم دستى وآشنا باقى مانده و تنها مرگ اوست كه در روند پيشبرد داستان و تغيير انگيزه كاراكترهاى اصلى (بويژه‌هاروى دنت) و البته در جهت افزايش بار احساسى فيلم‌اندكى تاثيرگذار مى‌شود. بدون شك ديدن دوباره بزرگانى همچون مايكل كين و مورگان فريمن با آن شمايل و قواره سينمايى شان براى هر سينمادوستى خاطره انگيز است. اما در شواليه تاريكى‌اين دو در نقش‌هايى ظاهر شده‌اند كه هيچ جاى كارى ندارد. لوسيوس فاكس كه فريمن نقش او را بازى كرده، از آن كاراكترهايى است كه اگر از دل فيلم خارج شود، در روند حركت خط روايى فيلمنامه خللى به وجود نمى‌آيد. آلفرد پنى ورث (مايكل كين) هم كاراكترى است كه تنها به رسم داستان‌هاى بتمن بايد در كنار قهرمان قصه باشد. در غير‌اين صورت اگر بخواهيم از ديد دراماتيك به‌اين شخصيت نگاه كنيم، مى‌توان گفت او نيز از آن كاراكترهايى است كه هيچ نقشى در پيشبرد داستان فيلم ندارد و بيشتر به عنوان كاراكترى مكمل شكلى تزئينى دارد.

با توجه به مدت زمان بالاى شواليه تاريكى و حجم نه‌چندان زياد موقعيت‌هاى حادثه‌اى‌اش، شايد فيلم به مذاق مخاطب عامى‌كه در فيلم‌هايى از‌اين دست به اصطلاح تنها به دنبال صحنه‌هاى اكشن است، چندان خوش نيايد. با‌اين وجود فصل‌هايى كه قرارند با بهره‌گيرى از جلوه‌هاى ويژه باب سليقه روز، تماشاگر را به حيرت وا دارند يا حداقل عطش او را از ديدن چنين سكانس‌هايى سيراب كنند، موفق از كار در آمده‌اند و ‌اين نشان مى‌دهد كه كريستوفر نولان پس از ساخت فيلم‌هايى مستقل و نسبتا كم هزينه و البته موفق همچون ممنتو (2000) و بى خوابى (2002) و طبع آزمايى در بتمن آغاز مى‌كند (2005)، كه البته با خود ضعف‌هايى به همراه داشت،‌اين قابليت را دارد كه از پس پروداكشن‌هاى عظيم‌هاليوودى نيز بربيايد. سكانس سرقت در ابتداى فيلم، حمله بتمن به مقر لو در هنگ كنگ و ربودن او از آنجا و آوردنش به گاتهام سيتي، حمله جوكر و دار و دسته‌اش به كاروان اسكورت پليس (كه بهترين صحنه فيلم از حيث كيفيت بالاى اجراى جلوه‌هاى ويژه است) و سكانس انفجار ساختمان بيمارستان بخش‌هايى از فيلم هستند كه تماشاگر پيگير صحنه‌هاى عظيم ‌اين چنينى را راضى مى‌كنند و در عين حال منطق حضورشان در دل خط روايى مخدوش نيست. اما بدون شك برترى شواليه تاريكى در مقايسه با فيلم‌هايى از‌اين دست به‌انديشه جالب توجه و قابل تاملى است كه در پس آن وجود دارد. بتمن به عنوان نماينده‌اى از اسطوره‌هاى محبوب و رويين تن قرن بيستم ديگر به مانند فيلم‌هايى از‌اين قبيل در پايان يك ابرقهرمان پيروز و سربلند نيست. او با‌ اينكه جوكر را در چنگال عدالت گرفتار مى‌كند، اما گوردون كه گرى اولدمن ريزه كارى‌هاى نقش تيپيكال او را به خوبى بازى كرده، معتقد است كه جوكر برنده حقيقى‌اين بازى نفس گير به حساب مى آيد. بتمن براى نجات جان پسر گوردون از دست‌هاروى انتقامجو كه ‌اينك او را با نام مرد دو چهره (به عنوان يكى از بدمن‌هاى داستان‌هاى مصور بتمن) مى‌شناسيم، مجبور به كشتن‌هاروى مى‌شود. همين موضوع دستاويزى است براى ‌اينكه نيروهاى پليس به تعقيب بتمن دست بزنند و او به مانند يك مجرم در دل سياهى شب گم مى‌شود تا شايد در يك داستان ديگر (كه بدون شك با توجه به موفقيت خيره كننده فيلم در بازارهاى جهانى ساخت دنباله‌اى ديگر بر آن چندان دور از انتظار نيست) بار ديگر بر پرده سينماها ظاهر شود. اما با توجه به پيش زمينه‌اى كه كريستوفر نولان در شواليه تاريكى خلق كرده، معلوم نيست قهرمان دوست داشتنى ما آن شكوه گذشته را در گاتهام سيتى خواهد داشت يا خير. شايد شكسته شدن شمايل بتمن به دست گوردون و در برابر ديدگاه اهالى گاتهام سيتى در پايان فيلم و برافراشته شدن عكس‌هايى خندان از‌هاروى دنت، يا همان شواليه سپيد گاتهام سيتي، به عنوان قهرمان جديد شهر تائيدى باشد بر پشت كردن‌اين دوره و زمانه به شواليه سياهپوش داستان‌هاى محبوب دوران كودكى ما.
 يکشنبه 1 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 513]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون
پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن