واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: مشكلات ضمانت وام هاى بانكى ضامن را ول نكن
[على حسينى]
آگهى هاى مطبوعاتى و اينترنتى هميشه براى خريد و فروش نيستند گاهى هم چنين نوشته هايى از سر استيصال در اين صفحه ها مى خوانيم: «اينجانب نيازمند به دونفر ضامن كارمند،با گواهى كسر اقساط جهت وام ۷ميليونى خريد خودرو بانك /// در /// مى باشد. با پورسانت عالى - خيلى فورى - با پرداخت چك يا سفته به ميزان ضمانت در قبال ضمانت وام»
ماجراى ضامن شدن براى وام بانكى در ايرانبى شباهت به دردسرهاى كمك به تصادفى ها نيست و بى دليل نيست قديمى ها مى گفتند: «مى خواستيم ثواب كنيم، كباب شديم.» حالا هم هيچ آدم عاقلى دوست ندارد كباب شود، همانطور كه خيلى ها دوست ندارند مردم به خاطر مشكلات آنها كباب شوند، اما وقتى بحث، بحث گرفتن وام مخصوصاً براى دوستان و آشنايان و اقوام باشد، هيچ كدام از طرفين به روى خودشان نمى آورند؛ كسى كه دارد كباب مى شود، معمولاً كلاس معرفت مى گذارد و مى گويد: «تا باشد از اين دردسرها»، بعد توى دلش از خدا مى خواهد متصدى بانك يك نكته جديد رو كند و بگويد آقاجان چند بار بگويم مؤسسه شما وابسته به مؤسسه ديگرى است و وابسته در وابسته كه نمى شود، شما يا بايد پروانه كسب بياوريد يا كارمند رسمى دولت باشيد وگرنه همين طورى كه نمى شود ضامن شد. باز هم خدا پدرشان را بيامرزد كه اكثريت قريب به اتفاق جمعيت كشور را از ضامن شدن منع كرده اند، بعد كسى كه مى خواسته وام بگيرد، حتى با اطمينان از اين اتفاق ميمون قرار مراسم عروسى آخر هفته را هم گذاشته، به زور لبهايش را كش مى آورد و لبخند مى زند. وقتى هم كه بغل دستى مى پرسد: «چى شد، نگرفتى !» آتش خشم، وجودش را فرا مى گيرد و در همان حالت كه دارد كاغذپاره ها و سفته ها و فرم ها و معرفينامه ها و استشهاد محل و غيره و غيره را داخل پوشه لوله شده و چرك مرده اش مرتب مى كند، سعى مى كند مؤدب باشد و مى گويد: «آقايون مى فرمايند ضامنت زيادى خوش تيپ است، برو يك نفر ديگر پيدا كن.»
آقاى ضامن هم مرز شادى و اندوه را گم كرده و سعى دارد همدردى كند، در عين حال كه شب با خيال راحت مى تواند به همسرش بگويد: «خيالت راحت قبول نكردند، باز هم خدا را شكر كه آبرويمان نرفت، البته من از اول هم مى دانستم قبول نمى كنند، اما نگفتم كه ناراحت نشود و //.»
با اين همه باز هم جوگير مى شود و به دوستش مى گويد: «پرونده را بده من، مى روم پيش رئيس. يعنى چه مگر بنده آدم نيستم كه حق امضا نداشته باشم. توهين از اين بالاتر » اما حالا واقعاً ناراحت است؛ از اين كه نتوانسته به دوستش كمك كند و از اين كه نتوانسته شخصيت حقوقى خود را با يك امضاى ناقابل ثابت كند و از اين كه در مؤسسه اى كار مى كند كه جايگاه پذيرفته شده اى ندارد و از اين كه يك روز كارى اش را مفت از دست داده و از اين كه /// راستى چقدر بار روانى بدى دارد ضامن شدن و ضمانت نكردن. شايد هم به همين دليل خيلى ها ضامن نمى شوند.
«امير.ط» ۳۰ ساله دوست ندارد ضامن كسى شود، چون خاطره هاى تلخ پدر را برايش زنده مى كند: «پدرم ضامن عمويم شد و عمويم خيلى راحت گفت نمى توانم اقساط را پرداخت كنم. بعد هم بنده خدا پدرم، از گلوى ما بريد و همه وام را پس داد. بعد از آن تصميم گرفتم هيچ وقت چنين كلاهى سر من نرود. حالا ضامن برادرم هم نمى شوم، دسته چك هم دارم، اما به جز همسرم هيچ كس نمى داند، مگر بميرم و جنازه ام تصميم بگيرد ضامن كسى شود.»
برعكس امير، «نادر.ت» به قول خودش براى هركسى كه از خيابان رد مى شود، ضامن مى شود: «جهنم، بگذار پرداخت نكنند، اصلاً اولش خودم مى گويم كلاه سرتان نرود، ببريد قسط ها را بدهيد! فردا پس فردا من مى ميرم و وراث به جان هم مى افتند.
من اگر جاى شما بودم، كلاه سر نادر مى گذاشتم. الان هم چند نفر كلاه سر من گذاشته اند و اقساطشان را من پرداخت مى كنم، اصلاً هم ناراحت نيستم، نوش جانشان. كيف مى كنم يكى آنقدر زرنگ باشد كه بتواند كلاه سرم بگذارد، مى فهميد كيف مى كنم.»
آخرش هم نفهميديم نادر از ته دل اين حرف ها را مى زند يا به خاطر ناراحتى عميق اوست؛ ناراحتى كه برايش تبديل به طنزى تلخ شده است.
«رضا. م» از ضامن شدن براى كسى نمى هراسد، اما معتقد است حوصله اش از اين كار سر مى رود: «روز قبلش بايد از اداره مرخصى بگيرى تا بتوانى صبح اول وقت سر قرار برسى، بانك هم معمولاً شلوغ است و همه، كار فورى و فوتى دارند. آن وقت وسط اين معركه بايد بساط انواع و اقسام فرم ها و كاغذهاى جورواجور را پهن كنى و هى بنويسى و امضا كنى، بعد منتظر باشى تا يك نفر فرم ها را تحويل بگيرد و يك مشت كاغذ جديد براى پر كردن و امضا كردن تحويلت بدهد.
دو نفر هم همراه لازم دارى كه به تو و وام گيرنده سرويس بدهند؛ بپر ۵۰۰ هزار تومان ديگه هم سفته بخر، بپر اينها رو كپى بگير، بپر دو تا كلوچه بخر، ضعف كرديم.» رضا از موضوع ديگرى هم دلخور است: «وقتى مى بينى در وانفساى بى ضامنى يكراست مى آيند سراغ تو و تو هم قبول مى كنى احساس بدى دارى، مثل اين كه احساس كنى آدمى هستى كه راحت مى شود سرت كلاه گذاشت.»
«رسول. ج» كه در يكى از شعب بانك مشغول پرداخت آخرين قسط هاى وام كس ديگرى است، در حال شمارش اسكناس هاى بى زبان، خود به خود زير لب غرولند مى كند و متوجه مى شوى كه دارد مى گويد: «آخر اين چه قانونى است اين چه طرز بانكدارى است به خدا آدم پشيمان مى شود از هرچه كمك و انسان دوستى و رحم و مروت. طرف يك قسط هم پرداخت نكرده، اما كسى با او كارى نداره كه، يكراست مى آيند سراغ ضامن. خب آدم حسابى، تو كه مى تونى منو بگيرى بفرستى زندان، تو كه مى تونى مأمور بفرستى در خانه ما، حتماً مى تونى مأمور هم بفرستى دم در خانه آقاى كلاهبردار! او را ول كرده اى به امان خدا، بعد يقه منو مى گيرى. مگه اين آقاى كلاهبردار اينجا اسم نداره، آدرس نداره، شماره تلفن نداره چوب خدا صدا نداره، اميدوارم انشاءالله روسياه دنيا و آخرت بشه. انشاءالله كه شرمنده زن و بچه بشه، همين طور كه شده./.» و از بانك مى زند بيرون، اما هنوز كلمات بى اختيار از زبانش خارج مى شوند، كلمه ها گويى بر زمين مى ريزند و در سالن بانك پژواك مى شوند.
ماجراى ضامن شدن براى وام بانكى در ايران بى شباهت به دردسرهاى كمك به تصادفى ها نيست و خداوند پدر قديمى ها را بيامرزد كه خوب گفته اند: «مى خواستيم ثواب كنيم، كباب شديم.»
گوشه اى از ماجراى كباب شدن عده اى را به نام ضامن خوانديد، اما در اين ميان آنهايى بيش از همه كباب مى شوند كه دنبال ضامن هستند و كسى حاضر نيست ضمانت وامشان را برعهده بگيرد.
واقعاً كه حس بدى به آدم دست مى دهد، گويا همه دسته چك هايشان را مخفى مى كنند، همه مى خواهند خيلى مؤدبانه به تو بگويند مؤسسه ما وابسته به مؤسسه ديگرى است كه آن مؤسسه هم وابسته به يك مجموعه خصوصى ديگرى است و وابسته در وابسته نمى شود.
مگر نمى دانى همشهرى عزيز! فقط بازارى ها و كارمندهاى رسمى دولت حق ضمانت دارند. بعد سرت گيج مى رود و با آنكه چندماه تمام سرمايه زندگى ات را در بانك خوابانده اى به اين اميد كه وام بگيرى، مى بينى هرماه وعده وامت تكرار مى شود و تو باز هم نمى توانى اطمينان كسى را جلب كنى كه آقاجان من كلاهبردار نيستم.
با اين همه لابد براى هر نيازى، عرضه اى هم وجود دارد. به اين آگهى تبليغاتى توجه كنيد:
«شركت /// خدمات زير را ارائه مى دهد:
گرفتن تسهيلات بانكى - ضمانت وام هاى بانكى
گرفتن تسهيلات بانكى براى واحدهاى صنعتى، توليدى وكشاورزى با سود زير ۱۰% همراه با انجام كليه امور مربوط به وام از قبيل تهيه طرح توجيهى، گرفتن مجوز و ///
دستمزد: 2% مبلغ وام كه ۲۰% آن در ابتدا دريافت و ۸۰% مابقى بعد از گرفتن وام دريافت مى شود.
ضمانت وام هاى بانكى شما با به ضمانت گذاشتن اسناد مربوطه. 30%مبلغ وام به صورت وديعه نزد شركت مى ماند و وقتى تمام اقساط را پرداخت كرديد به شما برگردانده مى شود.
دستمزد : 5% وام. در نگاه اول بد نيست، مى توانى ۵% از وامت را به يك شركت بدهى و دست به سياه و سفيد نزنى، خود مثلاً شركت، به جاى تو تقاضا مى كند، طرح مى نويسد، سند مى گذارد، وامت را مى گيرد راستى شما به اين همه نيكوكارى در مقابل تنها ۵ و يا حتى ۱۰ درصد وامتان شك نمى كنيد
اين آگهى اينترنتى را هم ببينيد: اگر براى دريافت تسهيلات بانكى به علت نداشتن ضامن پشت در بانك مانده ايد و يا وثيقه ملكى مورد تأييد بانك را نداريد با ما تماس بگيريد. تهيه وثيقه ملكى مورد تأييد بانك و ضامن معتبر در كوتاهترين زمان ممكن را از ما بخواهيد.
سه شنبه 26 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 691]