محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826620741
انديشه - از نتايج اجتماعي دولت نهم
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: انديشه - از نتايج اجتماعي دولت نهم
انديشه - از نتايج اجتماعي دولت نهم
تقي آزادارمكي*:دكتر محمود احمدينژاد رئيسجمهوري اسلامي حتما براي حفظ موقعيتش به عنوان رئيسجمهور به عرصه انتخابات خواهد آمد و در اين زمينه تدارك بسياري در كسب موفقيت خواهد كرد. اينكه نتيجه عمل همه كنشگران سياسي در اين عرصه – مبارزه انتخاباتي – چه خواهد بود، بستگي به فضاهايي دارد كه در حال شكلگيري است و در نهايت در روزهاي بعد از پايان تعطيلات عيد سال 1388 در ايران خودنمايي خواهد كرد. پس ميزان پيروزي ايشان يا ديگر رقبا را به زماني ديگر بايد موكول كرد.
علت اصلي مطرح كردن سوال فوق به رابطه عمل ايشان با سرنوشت اجتماعي ايران برميگردد. به دليل اهميت بسيار زياد دولتها – هم از نظر كارگزاران دولتي و هم از نظر مردم – در ساماندهي جامعه، سياستهاي اين دولت تا حدود زيادي توانسته است به تحولات مهمي در جامعه ايراني بينجامد. در اين نوشتار سعي بر نشان دادن بعضي از ابعاد اجتماعي اين تحولات و نتايج ناخواسته مترتب بر آن است. از اين نگاه خواهيم توانست پاسخ مناسبي به سوال اشاره شده در فوق بيابيم.
اينكه به بعضي از نتايج اجتماعي ناخواسته برنامهها و سياستهاي در حال اجرا اشاره ميشود، نوعي تبرئه كردن خود نيست. زيرا امروز بسياري در اين زمينه فعال شده و سعي ميكنند كه گناه را به گردن ديگري بيندازند. اگر قدري با انصاف باشيم و به روزهاي مبارزات انتخاباتي – خصوصا دور دوم – مراجعه كنيم، داوري علمي را از واكنشهاي سياسي متمايز خواهيم كرد. به طور خاص من به نوع حضور بعضي از جامعهشناسان ايراني در پيشبيني مسائل غيرقابل جبران امروزي اشاره ميكنم.
بعد از جدي شدن حضور ايشان در رياست جمهوري و امضاي بعضي از جامعهشناسان در پيشبيني مشكلاتي كه با ورود ايشان براي جامعه و فرهنگ ايراني پيش خواهد آمد، و در نتيجه پيروزي ايشان در رقابت انتخاباتي و رئيسجمهور شدنشان، رابطه دوستانه قديمي كه بيش از 30 سال ادامه داشت، يكباره دچار فروپاشي شد و احوالپرسي از ما هم غيرمستقيم و با كنايه صورت ميگرفت. به دليل اينكه ما وظيفهمان آموزش و تحقيق و نقد اجتماعي بود، به اتاق خود رفته و سعي كرديم كارمان را خوب انجام دهيم كه بعدها در مقابل هجمهاي كه براي حذف جامعهشناسي تدارك ديده ميشد، آماده شويم. به عنوان جامعهشناس ايراني و معتقد به آرمانها، همراه با همكاران ميدانستيم كه نتيجه عمل و برنامههاي دولت جديد به نتايج اجتماعي غيرقابل جبران خواهد انجاميد. اين پيشبيني را در بيانيهاي كه در روزهاي قبل از انتخابات تنظيم كرديم – هم به طور جمعي و هم به طور شخصي – اعلام كرديم. سند تحليل و داوريمان به عنوان جمعي از جامعهشناسان ايراني در تاريخ ايران موجود است.
يكبار هم كه شده براي قضاوت در فهم جامعهشناختي در ايران، ميتوان به داوري جامعهشناساني كه آينده نه چندان دور را پيشبيني كردند، مراجعه كرد. آنها در اين متن شرايط امروز ايران را به لحاظ اجتماعي و فرهنگي مورد داوري قرار داده و در ضمن به نوعي به جامعهشناسي كه توانايي ايفاي نقش مثبت در جريان توسعه را دارد، پرداختند.
اما بگذاريد به آنچه كه امروز بر سر جامعه ايراني آمده است، اشارهاي كوتاه شود. بهتر است به يكي از نتايج پنهان اجتماعي دولت بپردازيم و در نهايت در اين مورد بحث كنيم كه بهتر است ايشان بيايد يا نه. دكتر احمدينژاد رئيسجمهوري اسلامي ايران در طول سه سال و اندي گذشته زحمات بسياري براي مديريت كشور كشيده و همكاران قديم و جديدشان در اين زمينه كارهاي بسياري كردهاند. همه كساني كه با ايشان همكاري كردهاند، ناخواسته خدمت بزرگي به توسعه اجتماعي كشور كردهاند. در اين نوشته سعي داريم نقش ايشان را در اين زمينه بازگو كرده و كارشان را تمام شده اعلام كنيم. زيرا تلاش بيشتر در اين زمينه ميتواند اصل كاري كه انجام شده را به ضد خود تبديل كند.
در اين دوره رياستجمهوري چه كار مهمي انجام شده است كه جاي تقدير دارد؟ مطمئنا كارهاي بسياري انجام شده است. كه بعضي از آنها ناصواب بودهاند و بعضي صواب. من قصد ندارم صرفا به شمارش كارهاي خوبوبد، صواب و ناصواب ايشان اشاره كنم. قصدم اين است كه بستر اجتماعي كه ايشان در آن قرار گرفته و بازيگري عمدهاي هم بودهاند را مورد بحث و بررسي قرار دهم.
بعضي از نتايج سياستهاي عدالتمحور دولت:
1 - هشدارهايي كه براي تخريب رقيب بود خود عاملي در نقد دولت جديد شده است: شعار ولخرجي، زيادهطلبي، عدمبهكارگيري كارگزاران لايق و توانا و با معرفت جامعه، خانوادهگرايي، بيتوجهي به منافع مردم و تصميمهاي شخصي، عدمسرمايهگذاريهاي كلان و ماندگار، بيتوجهي به رفاه اجتماعي، كمتوجهي به مردم كمدرآمد كه در جريان تصميمهاي دولت دچار مشكل ميشوند، بههمريختگي اجتماعي، فراموش كردن سنتهاي اجتماعي و...
اين هشدارها به يك فرهنگ سياسي و اجتماعي تبديل شده و ضمن اينكه انتظارات مردم را افزون كرده است، موجب شده در جريان نظارت و داوري در مورد دولتها، نقد و اعتراض را به همراه داشته باشد. زيرا در جريان ديدار، گفتوگو، و همراهي با مردم و گروههاي اجتماعي نقد مستمر بدون عمل و سرمايهگذاري و مشاركت شكل گرفته كه نتيجه آن ميتواند به تخريب اجتماعي و سياسي جامعه بينجامد.
2 -تاكيد زيادي بر مفهوم فساد اجتماعي و اخلاقي و اقتصادي در دولتهاي گذشته در مرحله اول ميتواند موجب همراهي مردم و گروههاي اجتماعي براي نقد گذشتگان باشد، ولي در ادامه كار – بعد از يكسال – وسيلهاي ميشود براي نقد مدعيان و حاملان اين مفهوم.
3 - جالب است كه به لحاظ اثرگذاري اجتماعي و فرهنگي سفرهاي رئيسجمهوري، شايد همه مردم ايران ايشان را ميشناسند به طوري كه اين احتمال وجود دارد كه شخصيتهايي كه در دورههاي قبل رئيسجمهور بودهاند، را نشناخته يا حتي الان نيز نشناسند. بيان يك تجربه جالب است: يكي از همكاران و همراهان بنيصدر در دوره رياست جمهوري ايشان ميگفت كه يك روز بنيصدر جهت بازديد از يك معدن با همراهان رفته بود و بعد از بازديد از همه قسمتها، جمع كارگران از معدن خارج شده بودند و به استقبال او آمده بودند. با حضور بنيصدر همه كارگران يكصدا شعار ميدادند كه «بازرگان، بازرگان، رئيسجمهور ايران، خوش آمديد، خوش آمديد» اين ماجرا وقتي اتفاق افتاده بود كه اثري از بازرگان به عنوان رئيس دولت نبود و بنيصدر هم زماني را به عنوان رئيسجمهور پشت سر گذاشته بود.
حتمآ حضور آقاي دكتر احمدينژاد در ميان مردم در كوچه و بازار و روستاها و مناطق دور، موجب شده است تا مردم بدانند كه رئيسجمهور فعلي چه كسي است و داعيه او چيست. او چه ميگويد و چگونه زندگي ميكند و چگونه به جهان و آينده نگاه ميكند. خصوصا وقتي كه مسائل جهاني را به روستاها برده و مردم را با آنها درگير ميكند. مثلا مسئله «انرژي هستهاي» را همه مردم ميشناسند و آنرا به عنوان يكي از امور زندگي روزمرهشان ميدانند. در اين صورت است كه مردم در هر زماني از هر كسي كه در اين موقعيت باشد، بپرسند كه اثر داشتن انرژي هستهاي چه نقشي بر زندگي روزانهشان دارد.
4 -ايشان و همكارانشان در معرفي مفهوم عدالت در جامعه بسيار نقشآفرين بودهاند و كساني كه تا ديروز – قبل از سال 1384- نميدانستند كه منظور دولت و انقلاب برقراري عدالت بوده است، اگر اين فرض صادق باشد، از سه سال گذشته دريافتاند كه عدالت وظيفه دولت، روحانيت و مديران است. عدالت بايد برقرار شود و عامل آن هم دولت است. مردم ميتوانند از نتايج برنامههاي عدالتمحور استفاده كنند. اين خود فراهم آورنده فضاي اجتماعي و سياسي مهمي است كه هنوز بروز داده نشده است. بروز اين فضا كه همراه با توليد نيروي اجتماعي خاصي است ميتواند منشا اتفاقات بسيار بزرگي براي كشور باشد. شايد در آن زمان سياست دولتها از توجهمحوري به اين امر دور شده باشد، مثلا درگير جنگ با بيگانه شده باشند، و در نتيجه به جاي رفاقت و دوستي، رقابت و دشمني و درگيري شكل گرفته و برخورد گروههاي متعدد اجتماعي با شعار تحقق عدالت با دولت شكل بگيرد.
5 - اصليترين نتيجه بهدست آمده از حركت اين دولت، پايان دعواي قديمي «روستايي و شهري» است. از زمان شكلگيري جهان مدرن، يكي از چالشهاي اساسي بر سر ساماندهي روستاها و به خدمت درآمدن شهرها بوده است. اكثر متفكران مدرن در جهان روند نوسازي را تخريب روستاها و توسعه نظام شهري دانستهاند. در اين زمينه برنامههاي توسعهاي براي شدت بخشيدن به نابودي روستاها تهيه شده و كارگزاران توسعهاي نقش دوگانه ضدروستا و دفاع از شهر را پيشه ساختهاند. دولتهاي مدرن نيز در اين زمينه تحقق برنامهها را فراهم ميكردهاند.
در اين روند، به لحاظ خودمداري دولتها و نظامهاي سياسي، بسياري از تحولات اجتماعي براي تحقق فرآيند نوسازي جوامع – حركت از روستا به شهرها – محقق شده است. اصلاحات اجتماعي و اقتصادي، طرحهاي متعدد دولتها، انقلابهاي اجتماعي و... همه بهطور مستقيم و غيرمستقيم در اين مسير حركت كردهاند. قبل از انقلاب اسلامي، برنامه اصلاحات ارضي محمدرضا پهلوي به تخريب روستا و توسعه حاشيهنشيني در شهرها انجاميد كه اين خود منشأ بروز حوادث بزرگ اجتماعي و سياسي گرديد. حاشيهنشينان شهري منشأ مشكلات و نابسامانيهاي متعددي شدند كه بحث و بررسي آن نياز به وقت و فرصتي ديگر دارد. واقعيتهاي جاري نشان از نقشآفريني تخريبي حاشيهنشينان شهري در روند توسعه پايدار دارد.
انقلاب اسلامي در سال 1357 با محوريت طبقه متوسط شهري و حمايت همهجانبه مردم در همه طبقات و اقشار اجتماعي شكل گرفت. يكي از اهداف آشكار و پنهان انقلاب اسلامي سر و سامان دادن به نظام اجتماعي روستايي بود. شعار رهبري انقلاب اسلامي در اينكه سرزمين ايران استعداد تهيه گندم براي مصرف و اضافه آن براي صادرات دارد، حكايت از توجه به توسعهنيافتگي روستاها به لحاظ اقتصادي و اجتماعي است. در اين صورت تلاش عمده اول بعد از انقلاب ساماندهي روستاها بود. بدين لحاظ بعد از شكلگيري نهاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و بعضي ديگر از نهادهايي كه بخشي از جريان انقلاب بودند، نهاد جهاد سازندگي شكل گرفت. اين نهاد در آغاز متعهد ساختن روستاها بود. هر چند كه بعدها با ادغام در وزارت كشاورزي از جهتگيري انقلابي دور شد و به عنوان بخشي از نيروي رسمي دولت براي كنترل و مديريت توسعه كشاورزي درآمد. اين نهاد با بهكارگيري نيروهاي مردمي در صور و اشكال گوناگون به توسعه فضاهاي جديد در روستاها ميپرداخت. برپا كردن مسجد، حمام، سيستم آب آشاميدني، ترميم جادهها، برقرساني، بهداشت و مدرسهسازي و بسياري ديگر از كارها در ارتباط با اين نهاد بود. بدينلحاظ ديگر نيازي به حضور رئيسجمهور در روستاها براي خدمترساني نبود. اين نهاد كه از يك طرف با نيروهاي اصلي انقلاب مرتبط بود و از طرف ديگر با مردم روستاها مرتبط بود، بسياري از كارهاي شروع نشده يا ناتمام را مديريت ميكرد و روند توسعه روستايي سامان مييافت.
ارزيابي عملكرد نهاد جهاد سازندگي كاري است بس سترگ و ميبايست در اين زمينه جامعهشناسان روستايي و توسعهاي كار كنند. اما ميتوان گفت، اين نهاد در مقابل چالش عمدهاي قرار گرفته بود: آيا توسعه روستاها به تخريب آنها ميانجامد يا اينكه به ماندگاريشان؟ اين چالش در همان سالهاي شروع اين نهاد وجود داشت و منشأ شكلگيري بحثهاي معارض بود. عدهاي معتقد بودند كه ساختن جاده آسفالت چون موجب سهولت دسترسي مردم به شهرها ميشود، روند مهاجرت را راحتتر و بيشتر ميكند. در اينصورت ميبايست از انجام كارهاي عمراني و توسعهاي در مناطق روستايي دست كشيد و به شهرها رسيد. در مقابل عدهاي معتقد بودند كه مردم روستايي نياز به توسعه دارند و دولت موظف است در يك سياست توسعهاي متوازن به مشكلات روستاها نيز برسد. اين مشكل و تعارض همچنان هم ديده ميشود و عدهاي كه منتقد سفرهاي استاني دولت هستند، از اين منظر به نقد مينشينند اما نتيجه حركت دولت در اين زمينه چه سرنوشتي پيدا كرده است؟
در اينجا چندين نكته وجود دارد كه طرح آنها مفيد است: (1) شهر شدن روستاهاي با استعداد بدون اينكه حتي دولتي متوجه اين امر باشد. زيرا روند حركت جمعيت در ايران از مناطق حاشيهاي به مركز است. در اينكه مركز كجاست و حاشيه كجاست، اول بايد جهت معلوم شود. همه جهتها به تهران به عنوان مركز نيست. در هر منطقه اقتصادي و اجتماعي يك يا چند مركز وجود دارد كه مردم به آن سو در حال حركتند. تمام مناطق پيراموني مركز مورد نظر با هزينههاي شخصي افراد جهتيابي شده و نوع و زمان حركت معلوم شده است. اين مربوط به موقعيتي است كه هنوز دولت نهم تلاشي در ورود به مناطق حاشيهاي نداشت. اما در شرايط بعد از حضور دولت، كمي اوضاع تغيير كرده است. زيرا روستاهاي نوع دوم، نيمه شهري و نيمه روستايي، فعال شده و با طلب كردن امكانات از دولت جديد، شرايط مناسبتري براي شهر شدن را فراهم كردهاند. اين روستاهاي شهر شده كه در آينده احتمال نابوديشان هست، بيشترين امكانات را براي خود جذب كرده و نمونه مثالي توسعه دولت جديد خوانده ميشود اما روستاهاي نوع سوم كه تاكنون از بين رفتهاند و اثر كمي از آنها باقي است.
آمار هم مطلبي كه در فوق اشاره شد را بازگو ميكند. مسلم است كه حركت جمعيت ايران بر عكس نشده است اين طور نيست كه آمار نشان از حركت معكوس جمعيت از شهرها به روستاها باشد بر عكس بر شدت حركت از روستاها به شهرها افزوده شده است. اين البته روندي است محتوم در ايران و در آينده نزديك ديگر اثري از زندگي روستايي وجود نخواهد داشت. روستاها يا به شهر تبديل خواهند شد يا اينكه زندگي نيمهجاني در حاشيه شهرها خواهند يافت و با تغيير شرايط دچار ميرايي خواهند شد. آنچه كه حيات روستايي را پايدار ميكند، امكانات اقتصادي و جمعيت و كار است. آيا روستاهاي ايران داراي جمعيت بالايي هستند؟ آيا امكانات اقتصادي و كار به اندازه كافي در اين روستاها وجود دارد؟
روشن است كه نام روستا از روي نقشه كشور حذف نشده است. ولي كاركرد روستا يا تبديل به كاركرد شهري شده است يا اينكه روستا با حضور تعدادي محدود كه به دلايلي شرايط زندگي در روستا را بر زندگي در شهر ترجيح ميدهند، برپاست.
نتايج ناخواسته شهري شدن همه
براي جلوگيري از بدفهمي نسبت به مطلب لازم است اشاره كنم من هرگز مخالف شهري شدن مردم ايران نبوده و نيستم. اتفاقا باور به اين دارم كه چارهاي به جز توسعه زندگي شهري در همه كشور نداريم. ميبايستي زندگي شهري – استفاده از امكانات زندگي انسان در دوره مدرن از قبيل آموزش، بهداشت، امنيت، رفاه و...- براي همه افراد فراهم شود. نه اينكه عدهاي فقط به بيشترين امكانات و مابقي به هيچ دسترسي داشته باشند. در اين نگاه حداقل شرايط و امكانات براي همه مردم بايد فراهم شود. اين وظيفه دولتها ميباشد. تهيه امكانات ديگر به عهده بخش خصوصي، سازمانهاي اجتماعي تركيبي و سازمانهاي غيردولتي است و دولت هم ناظر است.
بسياري از دولتها و گروههاي اجتماعي در ايران بر اثر خيالبافي و سادهانگاري بلايي به سر خودشان و جامعه آوردهاند، كه تاريخ از ثبت آن عاجز بوده است. مثلا در دوره رضاشاه قصد اين بود كه نوسازي اقتصادي كه بعدها به «نوسازي جادهاي و سازماني» انجاميد، به نجات جامعه از فقر و نابرابري بينجامد. ولي ديديم كه با همه تلاشها و كارهايي كه صورت گرفت، يكبار ديگر جامعه جهت واپسگرايانهاي نسبت به توسعه و عدالت پيمود. در دوره محمدرضاشاه نيز تلاش در توسعه فرهنگي و اجتماعي فراگير بود كه حاصل كار فروپاشي اجتماعي و فرهنگي شد. روشنفكران زمان از بحران فرهنگ، غربزدگي و وابستگي فرهنگي ياد كردهاند. نيروي اصلي حادثهساز در آن زمان همانهايي بودند كه به واسطه برنامههاي توسعهاي شاهانه از روستاها آزاد شده و به شهرها – البته بيشتر در حاشيه شهرها – آمده بودند. آنها به انتظار نان، مسكن، بهداشت، شغل و آموزش ناظر و شاهد نابرابري، فقر و وابستگي شدند. فهم و درك اين شرايط آنها را به واكنش در برابر ساختار اجتماعي و سياسي واداشت.
شهري شدن به تنهايي امري پسنديده نيست. شهري شدن با وجود شرايط زندگي شهري براي همه خوب و لازم است ولي وقتي شرايط زندگي در شهرها آنقدر بد است كه مردم شهري با بهدست آوردن كمترين فرصت براي استراحت به كوه و دشت پناه ميبرند، آوردن افراد ديگر به شهرها چيزي به جز خطا نيست. حتما با پيش آمدن سه روز تعطيلي يا بيشتر شاهد هجوم براي خروج از شهر و پناه بردن به روستاها، شهرها و كوههاي حاشيهاي بودهايم. اين حركت مردم تهران را چيزي به جزضديت با زندگي در شهر نميتوان تحليل كرد. خب شهري مانند تهران كه مركز كشور است و همه امكانات را در خود دارد اينقدر نيروي ضد خود توليد ميكند. شهرهايي كه به جز چند خيابان تقاطع و چند ساختمان بلند به نام شهر چيزي ديگر اضافه بر روستاها ندارند، چه سرنوشتي خواهند داشت. آيا صلاح است شهرهايي اينگونهاي در ايران ساخته شود؟ آيا صلاح است كه مردم روستاها تشويق به ساختن شهرهايي با اين مشخصات شوند؟ آيا حضور مردم روستاها به اين مناطق همراه با مشكلات جديد نيست؟
شهري شدن لوازمي دارد: استفاده از امكانات اوليه زندگي شهري، جمعيت زياد و نيازمند و آشنا شدن با زندگي شهري نميتواند زمينه شكلگيري شهر باشد. با جمع شدن جمعي و درخواست تبديل محل زندگيشان به شهر كه شهر ساخته نميشود. ساختن شهر حساب و كتاب دارد. دولتهاي گذشته هم اين شيوه را با جنجال كمتري دنبال كردهاند كه امروز مشكلات جامعه در كوچه و برزن جاري و ساري است و امكان ساماندادن به آنها وجود ندارد. ورود مردم به شهرهاي جديد ميتواند منجر به شكلگيري زندگي شهري شود يا اينكه زمينهساز مشكلات جديد خواهد بود؟ فكر نميكنيم كه مردم در روستاهاي شهري شده زندگي خواهند كرد يا اينكه در حاشيه شهرها مقيم خواهند شد. اين نوع حضور و زندگي موجب خواهد شد تا آنها به نيروي فشاري عليه جامعه تبديل شوند و منشأ مشكلات بسياري گردند. بحرانهاي حاشيه شهري مهم ميشود.
*استاد گروه جامعهشناسي دانشگاه تهران
يکشنبه 24 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]
-
گوناگون
پربازدیدترینها