محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1855175679
دانشور خودساخته
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: دانشور خودساخته
اشاره: پس از آنكه احمد بن محمد بن رستم مطيار قرشي كه در اوايل قرن چهارم هجري در اصفهان سمت حكمراني داشت، شهر زواره و برخي روستاهاي اطراف آن را بر سادات وقف نمود، گروههايي از سادات از اولاد طاهربن علي كه فاطمه دختر اين حكمران را به زني گرفته بود، به زواره كوچ كردند. در ادوار گوناگون تاريخي بر اثر حوادثي چون يورش مغولها به زواره و ديگر رويدادهاي اين شهر، طوايفي از سادات زواره به بروجرد، تبريز، اصفهان، نائين، يزد و نطنز كوچ كردند و پنج طايفه در اين شهر باقي ماندند كه عبارتند از: طوايف ميرزا رفيعا، ميرشاهمراد، ميرمحمد شفيع، سيد مرتضي يا حاجي ميرباقر و طايفه ميرزا آقا علي، سيد ابراهيم فنا، پدر محيط طباطبايي، منسوب به اين طايفه اخير است و آنان از طريق ابن طباطباي شاعر به امام حسن مجتبي(ع) نسب ميبرند.
سيد ابراهيم طباطبايي معروف به توحيدي و متخلص به فناء از سادات طباطبايي زواره است كه به سال 1293 ق در زواره ديده به جهان گشود. او پس از تحصيلات مقدماتي در مكتب خانههاي زادگاهش، در سنين جواني به اصفهان رفت و در حوزه علميه آن شهر به تحصيل علوم ديني روي آورد. فقه را نزد حاج ميرزاهاشم چهارسويي (فقيه معروف) و حاج آقا منيرالدين آموخت، درس اصول را در خدمت شيخ محمدعلي ثقه الاسلام نجفي و برادرش شيخ محمدتقي معروف به آقا نجفي فراگرفت.در حلقه درس ميرزا جهانگيرخان قشقايي شرح مطالع، شرح منظومه سبزواري و شرح اشارات خواجه نصير طوسي را خواند، همچنين در حكمت، عرفان و كلام محضر عارف زاهد و فقيه وارسته آخوند ملامحمد كاشي را درك كرد، در رياضي، هيئت ونجوم از شاگردان برجسته ميرزا عبدالجواد شهشهاني به شمار ميرفت.
وي پس از تحصيلات در اصفهان، به تهران رفت و در حوزه اين شهر از محضر پرفيض شيخ فضل الله نوري بهره برد و در ضمن فعاليتهاي علمي و آموزشي، به عرصههاي سياسي هم رويكرد نشان داد و در انقلاب مشروطه تا پيروزي مجاهدين و فتح تهران همكاري را با مبارزين ادامه داد؛ ولي از رفتار و كارنامه منفي برخي به اصطلاح آزادي خواهان تندرو به شدت ناراحت گرديد و چون مشاهده كرد آنان به فقيه مجاهد شهيد شيخ فضل الله نوري هم رحم نكردند و او را به جرم حق گويي و دفاع از مشروطه مشروعه به شهادت رسانيدند، ديگر از اين امور افراطي و ناگوار چنان نفرت پيدا كرد كه عرصههاي سياسي و اجتماعي را رها كرد و به زواره بازگشت و ضمن پرداختن به كار كشاورزي به سوالات شرعي مردم پاسخ ميگفت و گره گشاي گرفتاريهاي مردم بود. سرانجام اين روحاني مبارز در سال 1361 ق / 1321 ش در زواره بدرود حيات گفت و همانجا هم دفن شد، همسرش فاطمه بيگم از احفاد قاضي طباطبايي (از علماي عصر سلطان حسين صفوي) بود، همان شخصيتي كه در فتنه افاغنه از اصفهان به زواره آمد و در آنجا اقامت گزيد، او در سال 1337ق در زادگاهش زواره درگذشت.محيط طباطبايي به حقيقت جالبي اشاره كرده است:
دوران كودكي و تحصيلات
محيط طباطبايي در خرداد ماه سال 1281 ش در روستاي گزلاي پايين واقع در پنجاه كيلومتري زواره و جنوب اردستان - كه ييلاق خانوادگي سيد ابراهيم فناء توحيدي (پدرش) بود، ديده به جهان گشود.تحصيلات مقدماتي را نزد مكتب داران معروف زواره و پدر فاضلش سپري كرد. سپس بنا به علاقه مادرش، به تحصيل طب روي آورد و مقدمات اين دانش را تا حدودي از روي كتابهاي موجود فراگرفت.در سالهاي پس از جنگ جهاني اول، در مدرسه لطفعلي خان ترشيزي زواره، آغاز معالم و كتابهاي طهارت و شرح لمعه را نزد حاج سيد مرتضي عالم مرتضوي آموخت. در سال 1338 ق براي تحصيل طب به اصفهان رفت و در مدرسه كاسه گران اين شهر اقامت نمود. اما پس از چهارماه به زواره بازگشت، در سال 1300 ش بار ديگر به اصفهان عزيمت كرد و طي شش ماه در مدرسه مورد اشاره سكونت اختيار نمود. اين بار به تحصيل زبان فرانسه و فراگيري دروس دوره اول متوسطه پرداخت و به زادگاه خويش مراجعت نمود.در سال 1301 ش مدرسه ابتدايي سادات زواره به مديريت اسدالله خان كاوه زاده تاسيس گرديد، كه محيط ضمن كمك به وي در سامان دهي امور مدرسه و تدريس برخي دروس، نزد كاوه زاده زبان انگليسي را آموخت. از آن پس اگرچه سيد محمد جوان در امور كشاورزي به خانواده كمك ميكرد؛ اما توام با اين تلاش به مطالعات شخصي، مباحثه و مذاكره و ياد دادن و ياد گرفتن مشغول بود و بدين ترتيب ارتباطش با درس و تحصيل محفوظ ماند خصوص آن كه كاستيهاي موجود در متوني كه مشغول فراگيري بود را توسط پدرش برطرف مينمود.
تشكيل خانواده
محيط در سال 1322 ش ازدواج كرد كه محصول آن پنج فرزند شامل دو پسر و سه دختر ميباشد فرزندانش همه تحصيلات دانشگاهي دارند، پسر بزرگش فوق تخصص و جراح قلب و عروق است و دومين فرزند ذكورش سيد احمد محيط طباطبايي پس از تكميل تحصيلات دانشگاهي در رشته تاريخ دانشگاه تهران، از سال 1377 ش در بخش پژوهش سازمان ميراث فرهنگي مشغول به كار شد.احمد محيط كه متولد 1338 ش است ميگويد: در سطوح مختلف از مدرسه تا دانشگاه تدريس كرده ام و در كنار آن چند سالي به عنوان عضو هيأت علمي در مدرسه شهيد مطهري فعاليت داشتم. وي در زمينههاي فرهنگي، تاريخي و هنري مقالاتي نوشته كه در برخي نشريات از جمله كيهان فرهنگي و رهنمون چاپ شده است.
عزيمت به تهران
محيط طباطبايي از دوران نوجواني به روزنامه نگاري علاقه داشت و از طريق يكي از بستگان خويش كه در تشكيلات سردار صولت بختياري در آبادي هرمزدآباد واقع در شرق زواره، منشي بود به روزنامههايي كه وي پس از مطالعه به منشي خويش ميداد، دست مييافت و ميخواند واندكاندك به نقش روزنامه در تحول افكار عمومي پي برد و در ضمن با سبك نگارش مطبوعات آشنا گرديد. سرانجام در اواخر فروردين سال 1302ش به سليقه خودش براي پيگيري كار مطبوعاتي و بنا به توصيه پدر براي ادامه تحصيلات به سوي تهران رفت، ورود او به مركز حكومت، مصادف با بدرفتاري رضاخان - وزير جنگ وقت - با ارباب جرايد و نشريات بود، كه اين وضع او را از فكر روزنامه نگاري منصرف ساخت، چون مقداري زبان فرانسه ميدانست در صدد تحصيل در مقطع متوسطه برآمد و پس از يك سال دانش آموزي در دبيرستان قاجار ،وارد دارالفنون گشت و دوره شش ساله ادبي اين مركز مهم آموزشي را در مدت سه سال طي كرد؛ مقداري هم در مدرسه عالي حقوق تحصيل نمود ولي از ادامه آن منصرف گرديد. در اين ايام فرصتي بدست آورد تا زبان فرانسه را به طور كامل فراگيرد و از اين رهگذر با آثار ادبي دنياي جديد و نويسندگان و شاعران اروپا آشنا شود.
در وزارت معارف و فرهنگ
به سال 1305 ش محيط به استخدام وزارت معارف درآمد و براي امر تعليم و تربيت عازم خوزستان گشت و مدت چهار سال در اين قلمرو مشغول تدريس و تلاشهاي آموزشي و راهاندازي برخي مدارس بود، در سال 1309 به تهران انتقال يافت و در دبيرستانهاي مشرف، دارالفنون، ايرانشهر، مدرسه نظام و دانشسراي مقدماتي به تدريس تاريخ، جغرافيا و ادبيات روي آورد. از سال 1321 تا 1328 زماني دبير دبيرستانها و گاهي بازبين فني بود. ضمنا از سال 1307 تا 1328 مدت ده بار براي اصلاح و تغيير برنامههاي درسي از طرف وزارت فرهنگ دعوت گرديد.
هنگامي كه طرح اصلاح تاليف و نشر كتابهاي درسي و جلوگيري از نابساماني در اين زمينه به اجرا درآمد، به عضويت كميسيون انتخاب كتابهاي درسي ادبيات فارسي برگزيده شد و اين دعوت را با شجاعت خاص پذيرفت زيرا داوري درباره تاليفات استاداني چون فروزانفر، همايي، رضازاده شفق، احمد متين دفتري، علي اكبر سياسي و چند نفر از نويسندگان مشهور آن زمان و سينه سپر نمودن در برابر شكوهها، اعتراضها و جنجالها دل شير ميخواست. بدين صورت كتابهاي درسي انسجامي خاص پيدا كرد و روند واحدي را به دست آورد.
در شهريور 1328 ش از وزارت فرهنگ به وزارت امور خارجه انتقال يافت و به رايزني فرهنگي در سفارت كبراي ايران در دهلي نو منصوب شد و مدت دو سال در اين سرزمين ماند و با شخصيتهايي چون مولانا ابوالكلام آزاد و برخي ديگر از مشاهير برجسته ادبي و فرهنگي هند مأنوس و مألوف گرديد. در تابستان 1330 به رايزن فرهنگي ايران در كشورهاي عراق، سوريه، لبنان برگزيده شد و تا بهار سال 1334 در اين مناطق مشغول تلاشهاي اجتماعي فرهنگي آموزشي بود. درضمن سفري هم به قاهره رفت و از كتابخانههاي معروف و مهم مصر بازديد به عمل آورد. در پايان دوران ماموريت در وزارت امور خارجه، با تقاضاي محيط، پرونده اش به وزارت فرهنگ بازگردانيده شد و ترجيح داد كه جزء كادر فرهنگي كشور باقي بماند و از سياست دور باشد.در اين ايام به عنوان بازرس وزارت فرهنگ در كميسيون مطالعه و بررسي انتقادات رسيده برگزيده شد و تا پايان دوره خدمت عضو همين تشكيلات بود. در سال 1337 ش از طرف دولت براي رايزني فرهنگي در افغانستان نامزد گرديد؛ ولي پيش آمدي او را از اين كار بازداشت و در همين سال بازنشسته گرديد.
حضور موثر در محافل علمي و فرهنگي
محيط طباطبايي در اغلب كنگرههاي اساسي ادبي فرهنگي همچون هزاره فردوسي، شيخ طوسي، خواجه نصير طوسي، ناصرخسرو، دقيقي، خواجه رشيدالدين فضل الله همداني، ابن سينا، مولوي، فارابي، بيهقي، خوارزمي، حافظ، سعدي، نهجالبلاغه، شاهنامه، ايران شناسي، خليج فارس و... با شور و شوق باطني شركت نمود و مقالات و نوشتههايي به اين مجامع ارائه داد يا آن كه به ايراد خطابه پرداخت و غالبا به مناسبت مقام علمي و اشتهار اجتماعي عضو كميته مشورتي اين همايشها بود. در كنگره بين المللي خاورشناسان - سالي كه در پاريس منعقد گرديد - عضو هيأت اعزامي ايران بود. يكي ديگر از محافلي كه در آن عضويت داشت انجمن ايراني فلسفه و علوم انساني وابسته به كميسيون ملي يونسكو در ايران بود كه در طي دوازده سال به طور منظم در آن حضور مييافت. در سال 1369 ش محيط طباطبايي به عضويت فرهنگستان زبان و ادب فارسي درآمد كه دراين مركز نظارات خود را در خصوص حفظ هويت زبان و ادبيات فارسي و نيز مسايل لغوي و واژه شناسي ابراز ميداشت.
محيط طباطبايي مدتي نيز در كميسيون نامگذاري خيابانها در شهرداري سمت نمايندگي فرهنگ را به عهده داشت و در اين مقام، اسامي برخي از مشاهير، حكيمان، رجال برجسته و شاعران را براي خيابانها و معابر تهران برگزيد.
وي بين سالهاي 1348 تا 1371 مشغول ارزيابي و بررسي كتابهاي خطي كتابخانه مجلس شوراي اسلامي بود. همچنين در چهارشنبه هر هفته گروهي از اهل فضل در مدرسه عالي شهيد مطهري محفلي فرهنگي و علمي تشكيل ميدادند، محيط طباطبايي به طور مداوم در اين جلسات حضور مييافت و با شخصيتهايي چون شهيد مطهري، دكتر سيد جعفر شهيدي، دكتر سيد علي بهبهاني، دكتر مهدي محقق، سيد محمد كاظم عصار، مرحوم دكتر معين و جمعي ديگر به بحث و مذاكره در موضوعات ادبي، علمي، تاريخي و فرهنگي ميپرداخت.
تصدي برنامه پربار مرزهاي دانش
از سال 1338 تا پايان شهريور 1358، اين دانشور خودآموخته، مسئوليت برنامههاي مرزهاي دانش را در راديو ايران پذيرفت، اين برنامه هر هفته روزهاي پنج شنبه پخش ميگرديد و موضوعات آن غالبا راجع به زبان فارسي، مسايل تاريخي، فرهنگ ايران، اسلام و نجوم بود. طي بيست سالي كه اين حركت فرهنگي - تبليغي استمرار داشت محيط طباطبايي بيش از 500 سخنراني در خصوص مسايل مورد اشاره تهيه و ارائه نمود.
محيط ميكوشيد در اين برنامه نكتههاي آموزنده، باطراوت و مفيدي را كه در غناي فرهنگي جامعه موثر بود، به آگاهي مردم برساند. محتواي پربار برنامه مرزهاي دانش در حدي بود كه شخصيتهايي چون شهيد مطهري توصيه نموده بودند تمام سخنرانيهاي آن ضبط گردد كه خوشبختانه اكنون موجود است. درواقع او با احاطه به فرهنگ اسلامي و منابع تاريخي و ادبي و درك مقتضيات زمان در آن هنگامهاي كه جاهليت رژيم پهلوي تيرگي و اختناق سياسي به همراه ابتذال و فساد اخلاقي و زوال هويت فرهنگي را در جامعه، اشاعه ميداد اصرار داشت مردم را با فرهنگ اصيل و راستين خويش كه در ارزشهاي ديني و باورهاي معنوي ريشه داشت آشنا كند و گذشته ارزشمند و كارنامه مشاهير سلف را به درستي پيش روي علاقه مندان قرار دهد؛ زيرا اعتقاد داشت از علل عمده موفقيت فرهنگ مهاجم غربي غافل ماندن مردم از فرهنگ اسلامي و ملي است.
بيان حقايق و انتقادهاي سازنده
محيط طباطبايي علاوه بر آنكه خود مديريت چندين نشريه از جمله مجله محيط و آموزش و پرورش را عهده دار بود، در چندين دهه تلاش مطبوعاتي با بيش از پنجاه مجله و روزنامه همكاري كرد و مقالات مفيد، پيشنهادهاي ابتكاري، نقدهاي منصفانه اش در جرايد، شهرت علمي و فرهنگي وي را ارتقا داد. او در روزنامه نگاري توانا و توانمند بود، نه از نوع ژورناليستهاي معمول عصر، بلكه از آن دستهاي كه با احساس مسئوليت و علاقه نشان دادن به كار، همراه با خلاقيت و استعداد ذاتي به اين موضوع هويت و اصالت بخشيد، محققان معاصر اذعان نمودهاند كه محيط در روزنامهنگاري هم كمتر از تحقيقات علمي استعداد و قريحه نشان نداد. علاقه به مسايل اجتماعي فرهنگي كه در عصر او مطرح بود و در مقابل آنها نميتوانست خاموش بماند. او را به عرصه مطبوعات كشانيد؛ اما در اين زمينه هم كارش مهم، اساسي، مفيد و تاثيرگذار و سازنده بود. ژورناليسم در زير قلم او به هزل و هجو و فحش كه معمول عصر بود آلوده نشد و به بحث و فحص در ريشه دردها و گرفتاريهاي جامعه و گره گشايي از مشكلات معطوف گشت. جرات و جسارت همراه با دقت و انصاف و اجتناب از چاپلوسي، موذي گري و حيلههاي رايج، ويژگي برجسته محيط بود.وي در مقالات و يادداشتهاي خود ضمن نقد و بررسي آثار ادبي، رجالي و تاريخي از نقد نمودن روند تصميم گيريهاي فرهنگي اجتماعي كارگزاران وقت ابايي نداشت.
محيط در چندين شماره از روزنامه ايران ضمن بررسي و سير و سابقه اعزام دانشجو به خارج از كشور به اين نتيجه رسيد كه بازده چنين حركتي مثبت نخواهد بود و عوارض غير قابل اغماضي به دنبال خواهد داشت، محيط با دلايل كافي و مدارك معتبر ثابت كرد كه دولت بر فارغ التحصيلان و برگشت آنها هيچ گونه نظارتي نداشته و معلوم نيست اين دانشجوياني كه از خارج آمدهاند چه معلوماتياندوختهاند و نتيجه چيست و سرانجام پيشنهاد كرده بود مدارسي در ايران ايجاد شود، درواقع محيط اولين و تنها فردي بود كه موضوع تاسيس دانشگاه را تحت عنوان دارالعلم در ايران مطرح كرد و مقالههاي او زمينه به وجود آمدن مدرسه عالي و دانشگاه تهران را فراهم آورد. سرانجام دانشگاه تاسيس شد و برخي دوستان محيط را كه در دبيرستانها تدريس ميكردند، به دانشگاه بردند ولي تنها نامحرم دانشگاه را محيط دانستند چون استقلال فكري داشت و نمي خواست وابسته به تشكيلات سياسي يا احزاب و فرق باشد او را از اين مركز علمي محروم نمودند.محيط بر نوشتههاي برخي كه ادعاي فضل و دانش مينمودند، با دليل و سند انتقاد ميكرد و هر بار كه تيغ انتقادش تندتر ميگرديد آنان بيش از گذشته از وي فاصله ميگرفتند.
در مقالههاي انتقادي خود عيبها، كاستيها و بايستههاي مراكز علمي و آموزشي را بازگو مينمود و شرايط واقعي يك دانشگاه علمي پژوهشي را بيان ميكرد و مينوشت كه استاد محقق بايد چه خصال و تواناييهايي و صلاحيتهايي را دارا باشد، برخي تنك نظران تنگ مايه كه قلم لجاج بر احتجاج ميكشيدند و آتش رشك و شعلههاي كينه و نفاق بر ميافروختند ميگفتند چون محيط به دانشگاه راه نيافته اين گونه مينويسد؛ اما حقيقت غير از اين بود و هنگامي كه پروفسور عنايت الله رضا محيط طباطبايي را براي تدريس تاريخ به دانشگاه تهران دعوت كرد باز هم انتقادات وي به دانشگاه ادامه يافت. در سال 1355ش كه درجه دكتري افتخاري در دانشگاه ملي (شهيد بهشتي كنوني) به او اعطا گرديد باز هم گفتارها و نوشتههاي اصلاحي و انتقادي وي درباره مراكز آموزش عالي قطع نگرديد.
به پيشنهاد محيط زبان فارسي بايد به عنوان زبان تدريس علوم در دانشگاهها قرار ميگرفت و اين خود مستلزم ايجاد مركزي براي واژه سازي بود كه مقدمات تاسيس فرهنگستان را پديد آورد.محيط به اتكاي سوابق تاريخي كه از تفحص در متون و اسناد تاريخي و سياسي بهدست آورده بود به خوبي ميدانست هماوايي با رژيم كمونيستي شوروي سابق چه عواقب و عوارض خطرناكي را به دنبال خواهد آورد و از اين جهت با حركت چپ روي در ايران مخالفت اصولي نمود و با نگارش مقالاتي اين گونه گرايش را تقبيح كرد.وقتي قوام السلطنه حزب توده را در امور اداري و سياسي با خود شريك نمود و بر مساله امتياز نفت شمال و اعطاي آن به روسها اصرار ورزيد، محيط طباطبايي نيش قلم را به سويش روانه كرد و گفت اين رجل سياسي به درد كار مثبت نمي خورد و براي تخريب امور مناسب است تا سازندگي و اصلاح! محيط در مجلهاي كه خود مديريتش را داشت راجع به نفت و امتياز آن و سهم خانواده قوام و برادرش وثوق الدوله به افشاگري پرداخت كه اين روشنگريها در سقوط قوام و نفرت نسل جوان از وي موثر بود.
مدافع راستين فرهنگ اسلامي
محيط در جايي گفته است: قبل از انجام هر كاري بخصوص امور تحقيقي با التماس و استدعا از خداوند خواسته ام كه اگر انجام آن كار امكان دارد موجب بدآموزي در جامعه شود، توفيق آن را از من سلب كند.در سالهاي رواج فرهنگ جاهليت و آن دوراني كه ميخواستند رژيم پهلوي را به ايران قبل از اسلام وصل كنند و گروهي از نويسندگان وابسته به دستگاه ستم از ايران باستان سخن ميگفتند و ميخواستند سيزده قرن تاريخ ايران را به فراموشي بسپارند و كارنامه پرشكوه و عظيم فرهنگي علمي ايران را ناديده تلقي كنند تا جامعه را براي پذيرش فرهنگ بيگانه مهيا سازند، محيط به همراه تني چند از مشاهير معتقد، با شجاعت و استواري خاص از فرهنگ اسلامي، مشاهير ايراني، تمدن پربار و غني اسلام، سخن گفت و براي معرفي افتخارات اسلامي كوشيد.
وقتي دانشمندان غربي كوشيدند در بحث از تاريخ فلسفه دورههاي متمايز را معرفي كنند كه يكي مربوط به يونان باستان و ديگري بعد از رنسانس اروپائيان بود ولي درباره سرنوشت علم و فلسفه در قرون وسطي سكوت كردند و از سهم مهم و اساسي اسلام در تمدن جهان چيزي نگفتند جزاندكي، محيط در آثار خود نوشت: مقارن دوران وحشت زاي اروپا و فشار خفقان آور كليسا بر دانشمندان، در منطقه پهناوري از جهان، كه از سواحل اقيانوس اطلس تا اقيانوس هند گسترده بود در پرتو تعاليم قرآن، مسلمانان فرهنگ عظيم و تمدني چشمگير داشتند. اروپائيان خود به وجود اين فرهنگ ارزشمند پي بردند و به تعليم و ترجمه آثار علماي اسلامي روي آوردند و چنين متون ترجمه شدهاي را در دانشگاههاي خويش به داوطلبان آموزش ميدادند.
عدهاي از نويسندگان در گفتهها و نوشتههاي خود فرهنگ ايران باستان را موجه جلوه دادند و پذيرش اسلام توسط ايرانيان را امري اجباري و تهاجمي تلقي نمودند نه با ميل باطني و گرايش دروني. محيط طباطبايي در نوشتههاي خود خاطرنشان ساخت: عقايد، افكار و رسوم مردم ايران در زمان ساسانيان تحت فشار نظام طبقاتي راه انحطاط را پيش گرفت و وسيع ترين اقشار مردم حتي حق درس خواندن نداشتند، چنين مردمي كه از حيث استعداد ذاتي شايستگي هرگونه رشد و ترقي فكري و فرهنگي را دارا بودند انتظار موقع مناسب براي اظهار وجود را ميكشيدند؛ لذا همين كه اسلام آمد آن را با آغوش باز پذيرفتند، موانع طبقاتي با گرايش به آيين جديد از بين رفت و راه پيشرفت براي همه گشوده شد. عنصر شايسته ايراني زمينه بسيار مساعدي براي ابراز لياقت بدست آورد و از اواخر قرن اول اسلامي تا قرن پنجم از حيث بلوغ عقلي و طي مراحل كمال و فضيلت جاي مردم يونان را در دنياي خرد و حكمت گرفت و عصري كم نظير در تاريخ فرهنگ و تمدن بشري بوجود آورد.
در سال 1313ش كه جشن هزاره فردوسي برپا گرديد، عدهاي براي خوشامد زمامداران وقت كه با اسلام و مظاهرش به ستيز برخاسته بودند ميكوشيدند فردوسي را زرتشتي و يا حداقل بي علاقه به ديانت بروز دهند؛ محيط طباطبايي در سلسله مقالاتي محققانه و توام با استدلال و مدرك و سند ثابت نمود كه فردوسي مسلمان و شيعه بوده است و به اين نتيجه رسيد كه: تشيع فردوسي و علاقه مندي او به حضرت علي(ع) و اهل بيت پيامبر(ص) چيزي نيست كه بتوان درباره اش ترديدي روا داشت و به اتكاي برخي تصورات و احتمالات موهوم و دور از حقيقت براي او ديني جز اسلام و مذهبي جز شيعه پنداشت.
ارادتي كه محيط به سيد جمال الدين اسدآبادي نشان داد براي آن بود كه اين عالم شيعهاي منادي راستين اسلام است و تا واپسين لحظات زندگي براي مبارزه با استبداد و استعمار و بيداري جوامع اسلامي اهتمام ميورزيده است. در هنگامه تيرگي و تباهي رژيم پهلوي كه گروهي از نويسندگان با حمايت نظام استبدادي و بدون توجه به احساسات مسلمين جهان وقيحانه تجاوزها و ددمنشيهاي رژيم صهيونيستي را ميستودند محيط طباطبايي بدون هراس از اين اختناق و حركتهاي تبليغي مسموم، در سلسله مقالاتي از مسلمانان فلسطين، تشكيل دولت فلسطيني و قدس شريف به عنوان خانه مسلمين سخن گفت و ادعاي پوچ اشغالگران صهيونيستي را مردود و باطل ساخت. شعرهاي لطيفي نيز به دفاع از امت مظلوم و آواره فلسطين سرود.
فرازهايي از فضل و فضيلت
محيط طباطبايي را مشاهير معاصر كه با وي ارتباط داشتند، دانشمندي آگاه، خودساخته، خون گرم و فروتن معرفي كردهاند. وي دانش را براي اعتلاي روح و باروريانديشه ميخواست نه براي كسب معاش و مقام وسعت نظر و سعه صدر و كمال تواضعش در اين عبارات هويداست:
اعتقادات مذهبي اساس حركت، نيروي محركه و زمينه ساز تلاشهاي قلمي و مطبوعاتي اوست در آن ايامي كه متجدد بودن مترادف با بي ديني بود، و نظام ستمشاهي ميكوشيد ابتذال و فساد را تحت عنوان فرهنگ و هنر رواج دهد، در رسانههاي وابسته به دستگاه طاغوت نفوذ كرد.در دوران رضاخان و فرزندش گروهي از روشنفكران خودباخته ميكوشيدند باستان گرايي را احيا كنند و پس از تركيب آن با گرايشهاي ملي، با عنوان فرهنگ و هويت ايراني چنين يافتههايي را به جامعه تزريق كنند؛ اما اشخاصي چون محيط طباطبايي چنين روندي را برنتابيدند و با سلاح قلم به مقابله با اين نيرنگ پرداختند، محيط اولا در مقالات و سخنرانيهاي خود اين حقيقت را به اثبات رسانيد و تاكيد كرد فتح رزمندگان اسلام و غلبه آنان بر دولت ساساني صرفا يك عامل سياسي و نظامي نبود، بلكه سپاهيان مسلمان با يك پشتوانه معنوي و برخورداري از ايمان و باوري عميق به ايران آمدند تا فرهنگ آفت زده، اشرافي و طبقاتي اين سرزمين را دچار تحول ساخته و به سوي يك كيفيت مطلوب بر اساس يكتاپرستي و آيين ناب محمدي ارتقا دهند. او افزود انگيزه مسلمين از فتح ايران برخورداري از امكانات دنيايي نبود ؛ چراكه آيين مورد نظر آنان جنبهاي جامع، جهاني و انساني داشت و نمي توانست به چنين امور فناپذيري خلاصه گردد. به باور وي، بر اثر بركات دين اسلام و پذيرش آن توسط ايرانيان و احترام اين آيين براي علم و عالمان و تكريم معرفت و خردمندي، ايراني چنان به شكوفايي علمي و فرهنگي رسيد كه در پايه گذاري تمدن اسلامي نقش برجسته و تاثيرگذاري را ايفا كرد.محيط از نسل سادات حسني است و اين ويژگي را از دودمان خود به ارث برد كه تا فرصتي بدست ميآورد تيغ زبان و نيش قلم را به دست ميگرفته و حقايقي را باز ميگفت، كژيها را افشا ميكرد و بر تحليلهاي موهوم برخي كه نان شهرت خويش را ميخوردند مهر باطل ميزد، به همين دليل نه تنها او را از دانشگاه محروم كردند، بلكه تصميم گرفتند از چند ساعت تدريس او در دبيرستان هم مانع شوند.
برداشت كم، بازده زياد
محيط طباطبايي با آنكه در كسوت روحانيت نبود، اما اولا از خانوادهاي روحاني برخاسته و ثانيا خود از دروس حوزوي بي بهره نبود، ثالثا ساليان متمادي در مدرسه عالي شهيد مطهري با شخصيتهاي برجسته حوزه چون آيت الله شهيد مطهري جلسهاي داشت. آيت الله امامي كاشاني ميگويد: به طور كلي با شركت كنندگان در اين جلسه آشنايي داشتم و حضور منظم در اين نوع مجلس، باب آشنايي و علاقه مندي مرا به استاد محيط طباطبايي فراهم نمود. اين ديد و بازديدها تداوم يافت به نحوي كه من در اعياد، به ديدن ايشان ميرفتم و گاه ايشان براي ديدار ما به مدرسه ميآمدند و از طريق تلفن با هم در تماس بوديم به عبارت ديگر ميتوان گفت كه تقريبا با هم صميميتي داشتيم.از نظر اخلاقي شخصي متواضع و متوكل بودند، در توكل و تفويض امر به خداوند متعال توكل بسيار قوي داشتند،هميشه قانع و شاكر بودند، يعني غير ممكن بود در مدتي كه نزد ايشان بوديد لفظ را به طور مكرر نشنويد، در هر چيز، در مسايل علمي، در زندگي روزمره و حتي در زمان بيماري نيز شاكر بودند. توكل و شكر خداوند متعال و قناعت در زندگي و مناعت ايشان بسيار بود و ميتوان گفت حقيقتا زاهد بودند، زيرا از دنيا كم ميگرفتند و به جامعه فراوان ميدادند. به گفته دكتر مهدي محقق : محيط سالها قبل موضوع تهاجم فرهنگي را درك كرده بود و به همين دليل جوانان را باارزشهاي مذهبي و فرهنگي و دانشمندان مسلمان آشنا ميكرد و ميكوشيد با زباني رسا و قلمي شيوا نكات علمي و تاريخي را براي عموم مردم بيان كند، او معتقد بود اگر فرهنگ مردم بالا رود ديگر ابرقدرتها و عوامل خودفروخته داخلي هويت اصيل و بومي را مورد تهديد قرار نمي دهند.
اگرچه برخي كارگزاران در رژيم گذشته ميخواستند خود را به محيط نزديك كنند؛ اما او يك قدم از دايره عزت نفس، قناعت و استقلال فكري و روحي خارج نشد و در عوض آنان را نصيحت كرد در جامعه به عدل و انصاف رفتار كنند و با مردم ارتباط برقرار نمايند. اميد و توفيق و حركت او به سوي معرفت ديگر ويژگي اوست، او در اين باره گفته است: خدا را شكر ميكنم كه چون از اول عمر دوست داشتم حرفم ناحق نباشد، خداوند مرا از لغزشها حفظ كرد ،وگرنه اين تعليم و تربيت من نبود، بلكه توفيق من بود و اميدوارم خداوند به همه توفيق حفظانديشه و فكر را ببخشد.
دفاع از سيد جمال الدين اسدآبادي
استاد محقق حجت الاسلام والمسلمين سيدهادي خسروشاهي كه درباره سيد جمال الدين اسدآبادي پژوهشهاي گستردهاي دارد، خاطرنشان نموده است: يكي از منابع عمده مورد نياز تحقيق اصلي من درباره سيد جمال، نوشتههاي محققانه محيط طباطبايي بود. محيط در يادداشتهاي خود به نقل مطالب ديگران نمي پرداخت، بلكه آنچه خود در مدارك و اسناد نخستين در كشورهاي گوناگون يافته بود و يا در سفرهايش از شاگردان سيد جمال بدون واسطه شنيده بود،به تحرير ميكشيد و به همين دليل نوشتههايش درباره سيد جمال همچون اغلب آثارش مستندتر و متقنتر بود. استاد سيدهادي خسروشاهي ضمن اينكه با اجازه محيط مقالات او را درباره اين عالم مبارز در قالب كتابي مستقل به طبع رسانيد با وي ارتباطي دوستانه برقرار كرد.ايشان مينويسد: دوستي ما با استاد علي رغم اختلاف سن استمرار يافت و تواضع و فروتني يا به اصطلاح اخلاق طلبگي ايشان مرا بيشتر جذب كرد و هر وقت فرصتي دست ميداد به ديدار استاد ميرفتم.
در عين حال محيط به سيدهادي خسروشاهي گوشزد نمود، مراقب خودش باشد؛ زيرا برايش اسباب دردسر ايجاد ميكنند و افزود: من خودم در دفاع از سيد از بسياري فوائد و مزاياي صوري بي نصيب شده ام. محيط از اينكه عالمي مبارز و معروف جهان اسلام را به جاسوسي، خودخواهي و مزدوري و مانند آن متهم ساخته بودند، ناراحت بود؛ چراكه دشمنان داخلي و خارجي ميخواستند با تخريب اين شخصيت هرگونه حركت اسلامي را خاموش سازندو چون در سال 1345ش مشاهده كرد قلم بهدستان مشكوكي اين تهاجم شديد را عليه آن روحاني بيدار و مقاوم پي گرفتهاند، مقالهاي نوشت تحت عنوان كه در آن نقش سيد را از نقش نادر، يعقوب ليث و شاه اسماعيل صفوي مهمتر تلقي كرد، به اعتقاد او، اين سيد جمال بود كه در تاريخ معاصر با تيغ زبان و نوك قلم خود زمينه ستيز با استبداد را فراهم كرده در بخشي از اين مقاله ميخوانيم: سيد با فكري روشن و توانا و ارادهاي نيرومند و عقيده ناب و زبان گويا و قلم نيرومند كاري را در خاورميانه عملي ساخت كه در نقاط ديگر جهان به كمك توپ و تفنگ ميسر نمي شد.
قلمرو قلم
محيط طباطبايي در سرودهاي گفته است:
قلم بدست گرفته ام كه حرف حق بنويسم
هر آنچه را نتوان گفت بر ورق بنويسم
قسم به حرمت ذات قلم كه ناي قلم را
به دست گيرم و تا آخرين رمق بنويسم
در اين جهاد قلمبندي آنچه را كه توانم
به قصد خير گذارم بر اين طبق بنويسم
او در جايي نوشت: و اضافه كرد: پروردگارا! هرچند به كار دشواري پرداخته ايم كه با دست تهي وانديشه ناچيز و دانش كم و اين قلم ناتوان مناسبتي ندارد؛ ولي به نيروي توكل دست توسل به سوي تو دراز كرده از تو ياري ميجوييم؛ زيرا جز تو اميد و پشتيباني نداريم.>او اين مطالب را شصت و پنج سال قبل نگاشت و آن را طليعه مجلهاي تحت عنوان قرار داد كه به مديريت و سردبيري وي انتشار مييافت.
در اوج اختناق رژيم پهلوي نوشت: مردم آزاده گيتي همواره از ستم زورمندان عصر خود در رنج و شكنجه بودهاند و زندگاني آسوده براي كساني ميسر بوده كه از خود شخصيتي نداشته، بلكه به كام ديگران زيستهاند، دانش پروري و فضل دوستي پادشاهان و بزرگان سياسي تا جايي صدق ميكرده كه خاطر زودرنج ايشان از سلوك دانشمند و هنرمند آزردگي نيابد وگرنه كند و زنجير و دار و شمشير و آوارگي و بيچارگي از جانب ايشان نصيب مرد هنرپيشه ميشد.
او در ترسيم تاريخ ايران همچون معدن كاوان و غواصان كوشيد عناصر و گوهرهايي ارزشمند را از اعماق تاريخ بهدست آورد كه از فرهنگ اسلامي حكايت دارند، همچون دولتهاي شيعه، دانشمندان شيعه و نقش آنان در حفظ ميراث فرهنگي، قيامهاي سادات و علويان، مسجد و محراب و حسينيه؛ او برخلاف روش مرسوم مورخان، پادشاهان را مبناي پژوهشهاي تاريخي خود قرار نداد، به اين عبارات توجه كنيد:
كوشش دويست ساله صفويه، ايراني را كه در آغاز سده دهم اكثريت جمعيت آن شافعي و حنفي بودند و در ميان آنان اقليتهاي شيعه، زيديه و اسماعيليه هم به سر ميبردند، مبدل به ايراني كرد كه قدرت فقهاي شيعه در آن بر دستگاه صوفي گري خاندان (اجداد) صفويه هم قلم نسخ كشيد. محور ديگري كه محيط در قلمرو قلم خويش مورد توجه قرار ميدهد قيامهايي است كه توسط علماي شيعه براي مبارزه با ستم و تجاوز صورت ميگيرد، او قيام تنباكو را يك افتخاري براي ميرزاي شيرازي و ميرزا محمدحسن آشتياني ذكر ميكند و ميافزايد در قلمرويي كه فقيه فرزانه و با اقتداري بود حكمرانان معاصرش از ابهت و نفوذ او احساس نگراني ميكردند.
افشاي مردابهاي انحراف
او از طبع سازشكارانه صوفيان و عزلت بي توجهي آنان به مسايل اجتماعي انتقاد ميكند و يكي از علل مهم گرفتاريهاي سياسي ايرانيان را در قرون اخير همين فرقه گراييها و كشمكشهاي صوفيان ميداند. محيط طباطبايي پيدايش فرقههايي منحرفي چون باب و بها و شيخيه را بي ارتباط با آشفتگيهاي فرقه گرايانه اهل تصوف نمي داند و البته ميافزايد سستي و نابساماني حكومت قاجاريه و نقشههاي استعماري در اين زاد و ولدهاي نامشروع بي تاثير نبودهاند.اين دانشور متعهد عقيده دارد فرقههاي باب و بها با روشنفكران غرب زده در ارتباط بودهاند چنانچه بابيان از طريق ملكم خان با افكار فراماسونري آشنا شدند، در تركيه هم با نوشتههاي فتحعلي آخوندزاده مانوس گرديدند، محيط ميافزايد اين افكار روشنفكري اگرچه حاوي حرفهاي تازهاي غير از سخنان باب بود؛ اما در دشمني با دين اسلام و مذهب تشيع با يكديگر تفاوتي نداشتند و از اين رهگذر يك هدف را پي ميگرفتند، نكته ديگري كه محيط طباطبايي بدان اشاره ميكند اين است كه ملكم خان و آخوندزاده در همان موقعي كه علماي شيعه در ستيز با استبداد و استعمار بودند به رغم ادعاي آزادي طلبي در صدد جلب نظر، توجه و رضايت شاه و اطرافيان او بودند و ميكوشيدند راه را براي عوامل بيگانه در ايران هموار كنند . از ديدگاه محيط هم اين روش را پيش گرفتند و در مكاتبات تازه ثنا و تمجيد از ناصرالدين شاه را آغاز كردند و كتابهايي كه در آنها القاب زننده نسبت به شاه وجود داشت اصلاح كردند و آثار جديد را به شيوه مكاتبات آخوندزاده تنظيم كردند؛ يعني نقد و هجوم و تعرض به دين و مذهب را با اقتباس از اين روشنفكران پي گرفتند. محيط مينويسد:كسي يا كساني كه به تلخيص و تحرير جديد از آن تاريخ ميپرداختند،خود را زير نفوذ آخوندزاده قرار دادند و در عين تمجيد و تعريف ناصرالدين شاه و ميرزا حسين خان سپهسالار همه كاسه و كوزههاي نو و كهنه را بر سر علماي دين شكستند و همان نسبتها كه آخوندزاده در كتاب خود به ايشان داده بود، تجديد كردند بلكه آنچه را قائم مقام هم از زبان نايب السلطنه به پدرش از توهين به علماي تبريز نگاشته بود به آن افزودند. علاوه بر آن همانطور كه آخوندزاده سياحت خيالي خود را وسيلهاي براي اثبات منظور خود كه تعرض به شريعت اسلام، در ضمن هجوم به علماي دين و آثار ايشان باشد، قرار داده بود، اصلاح كنندگان تاريخ بابيه هم از زبان يك سياح موهوم زمينهاي براي تبليغ و اثبات دعاوي و تامين منظور خويش فراهم (آوردند).
محيط طباطبايي كه به بررسي آثار، افكار وانديشههاي ميرزا ملكم خان پرداخته يادآور شده است وي كه دانش آموخته اروپا بود در سالهايي كه ميرزا آقاخان را در بر ميگرفت ملكم علاوه بر تدريس، مشاور كارهاي سياسي صدر اعظم هم بود و عضو هيات اعزامي فرخ خان براي عقد مصالحه با انگليس شد و به اروپا رفت. او كه از قبل با تعليمات فراماسوني در فرانسه آشنايي يافته بود بعد از بازگشت از اين سفر به تهران، فراموشخانه را به نام مجمع آدميت تاسيس كرد و پسر كوچك فتحعلي شاه (جلال الدين ميرزا) را در راس تشكيلات آن قرار داد، ناصرالدين شاه نسبت به عقايد او و پيروانش بدبين شد و فراموشخانه را بست و ملكم و پدر و برادر و همدستان نزديكش را به بغداد تبعيد كرد.محيط ميافزايد: فراماسيونهاي ملكمي در بغداد با تبعيدي مربوط شدند كه قبول تابعيت عثماني كردند و آزادانه به فعاليت ميپرداختند.مجمع آدميت اولين محفل فراماسوني بود كه رو به گسترش نهاد و شعباتي در برخي نقاط كشور پديد آورد محيط افزوده است مقارن ركود فعاليتهاي مجمع مذكور دو محفل ماسوني ديگر در ايران آغاز به كار كرد.
اسماعيل رائين كه با ساواك در ارتباط بود و تعاملي گسترده با رژيم پهلوي داشت و با حزب توده هم سابقه همكاري داشت، با چنين سوابقي دست به انتشار كتابي سه جلدي تحت عنوان فراموشخانه و فراماسونري در ايران زد، كه انگيزهها و اهداف اصلي پشت پرده آن به محافل غربي و رقابت آمريكا و انگلستان و سرويسهاي اطلاعاتي آمريكا (سيا) باز ميگردد.محيط طباطبايي عقيده داشت كار رائين در انتشار اسناد و افشاي اسامي فراماسونري به نحوي در راستاي كم فروغ كردن نقش علما در نهضتهاي معاصر بود و اين حركت چهرههاي صاحب نام ضد استبداد و مخالف استعمار را مورد يورش قرار داده است.
فرهنگ و تعليم و تربيت اسلامي
محيط طباطبايي سابقه تعليم و تربيت اسلامي را به زمان ظهور و پيدايش آيين اسلام رسانيده و گفته است: دين اسلام در ميان دينهاي معروف، اين امتياز را داشته كه رابطه ميان مسلمان و اسلام را بر مبناي تعليم و تعلم قرار داده است.محيط خاطرنشان مينمايد با وجود گسترش زمان و مكان انتشار اين آيين و ورود بسياري از مردم سرزمينهاي ديگر به قلمرو دين اسلام با وجود پرورش يافتن با فرهنگ و باورهاي ديگر، باز هم كانون تعليم و تربيت همان جايي بود كه به انجام فرايض و عبادات اختصاص داشت و از قرن سوم كه مدارسي در كنار مساجد ساخته شوند از فضاي معنوي، معماري و ساختار مسجد بي تاثير نبودند.
او بعد از اين بررسيها نقش ايرانيان را در اين آموزشها مورد توجه قرار ميدهد و متذكر ميگردد ايرانيان با آنكه فارسي زبان بودند كار تتبع و استقراء در زبان عربي كه لسان قرآن بود تا بدانجا رسانيدند كه قديمي ترين و مهمترين كتابهاي لغت، صرف، نحو و بيان زبان قرآن را براي آن تاليف كردند، كه سيبويه از آن جمله است. به باور وي حتي ايرانياني كه در بغداد به فعاليت علمي مشغول گرديدند با وجودي كه به زبان بومي خود سخن ميگفتند زبان عربي را براي تعليم و تعلم برگزيدند.
محيط ميافزايد در مشرق تا مرزهاي چين و سواحل هند و نواحي آسياي مركزي و حتي نقاطي از آفريقاي شرقي و شمالي كه آموزش و پرورش اسلامي گسترش يافت و علوم گوناگون را به علاقه مندان آموزش ميداد، ايرانيان در اين حركت مهم آموزشي و فرهنگي نقش بسزايي داشتند.محيط نظام آموزش اسلامي را براي تربيت نسل نوخاسته و رشد فكري و فرهنگي و معنوي آنان شيوهاي جامع، كامل و اميدبخش تلقي كرده و از شيوههاي تعليم و تربيت و مدرن كه صرفا به انتقال معلومات و اعطاي مدارك فكر ميكند و يك نوع برتري طلبي كاذب را در ميان تحصيل كردگان بوجود ميآورد انتقاد كرده است. او در يكي از خطابههاي خود در برنامه مرزهاي دانش در اوج اختناق رژيم پهلوي از نظام آموزشي دستگاه حاكمه انتقاد كرد و از اينكه شاهد نمونههاي نامطلوب اخلاقي در مدارس است اظهار تاسف نمود و افزود در تمامي مراحل تحصيلي بايد اوضاع و احوالي از هر حيث بوجود آيد كه شاگرد نسبت به مسايل زندگي فردي و اجتماعي احساس مسئوليت كند و با حس همدردي، همزيستي، همكاري و هم سرنوشتي به گره گشايي از مشكلات مردم بپردازد و به يك زندگي توام با معنويت فكر كند و هدفي بالاتر از مزد و مقام و شهرت را آرزو نمايد.او تصريح كرد وقتي دست افراد غير مسئول و هياتهاي بيگانه در امور آموزشي دخالت كند و در هر مركز آموزشي روش، زبان، فكر، عقيده و هدفي مغاير با ارزشهاي معنوي، مذهبي و بومي تلقين و ترويج گردد طبيعي است ما شاهد ناسازگاريها و ناهنجاريهاي آفت زا و مخرب خواهيم بود.او با اعزام محصل و دانشجو به اروپا مخالف بود و ميگفت آنان اگرچه علوم و فنوني را ميآموزند ولي مطابق آموزههاي دين ما و فرهنگ بومي ما تربيت نمي شوند و حتي اگر هم برگردند و به خدمت بپردازند، به اموري گماشته ميشوند كه براي آنها تربيت نشدهاند.نكته ديگري كه محيط بر آن اصرار ميورزيد اين بود كه در مدارس قديمي كه از شيوههاي اسلامي پيروي ميكردند، هر فردي استقلال فكري و قدرت انتخاب خود را حفظ ميكرد ولي در اين شيوههاي متداول غربي جوانان از اعتماد به نفس كمتري برخوردارند و آثار تزلزل و ترديد راي از موقع تحصيل تا بعد از فراغت درانديشهها و گفتهها و كارهاي ايشان نمودار گرديده است.به باور محيط مسئوليت تربيت عمومي بايد در كار خود تجديد نظر كنند و اين كاستيها را برطرف كنند آنان بايد مربياني را به كار گيرند كه همچون مجاهدان صدر اسلام باشند و غذاي جان را بر خوراك تن مقدم شمارند.
آثار و تاليفات
محيط طباطبايي در طي بيش از هفتاد سال تحقيق و فعاليت مطبوعاتي (از سال 1300 تا 1371) موفق گرديد متجاوز از 2500 مقاله در بيش از 55 روزنامه و مجله بنگارد، براي سي جلد كتاب مقدمه بنويسد، نوزده جلد كتاب تاليف كند، هشتصد (800) سخنراني علمي، ادبي، تاريخي و فرهنگي در راديو و تلويزيون، كنگرههاي علمي، محافل و مجالس ادبي و اجتماعي ايراد نمايد، ده هزار ساعت تدريس كند و در مدارس گوناگون، مدارس عالي و برخي دانشگاهها حدود 6000 شاگرد تربيت كند و حدود بيست هزار بيت شعر از خويش به يادگار نهد.
اگرچه محيط هر آنچه يادگرفت به صورت خودجوش بود و كمتر استاد ديد و تحصيلات رسمياندكي داشت؛ اما تمامي آثارش آكنده از شور تحقيق و دقايق و مباحثي نو و ابتكارات جالب ميباشد و از احاطه وسيع او به علوم و معارف گوناگون، حافظهاي قوي، همتي بالا، كاوشي صادقانه و كوششي خالصانه حكايت دارد. استاد سيد عبدالعلي فناء توحيد (برادر محيط) موفق شده است تاكنون نزديك به سه هزار مقاله كوتاه و بلند و يادداشتها و خطابههاي محيط را ضمن رونويسي از منابع گوناگون و رفع برخي اشتباهات مطبعي و خطاهاي چاپي در يك مجموعه پنجاه جلدي فراهم آورد، اميد ميرود تمامي آنها به زيور طبع آراسته گردد. برخي از آثار مستقل محيط اعم از چاپ شده و يا آماده چاپ عبارتند از:جغرافياي نو در دو مجلد، مجموعه آثار ميرزا ملكم خان در چهار مجلد، نقش سيد جمال الدين اسدآبادي در بيداري مشرق زمين، دادگستري در ايران، آنچه بايد درباره حافظ دانست، فردوسي و شاهنامه، خيام يا خيامي، ديوان حافظ به تصحيح و مقدمه استاد؛ گلستان سعدي با تصحيح و مقدمه محيط طباطبايي؛ ديوان مجمر زوارهاي با مقدمه تصحيح و اشراف محيط طباطبايي، دانش و دانشوران، نادرشاه افشار، تاريخ تحليلي مطبوعات ايران؛ تاريخچه اعزام محصل به اروپا، تطور حكومت در ايران بعد از اسلام؛ تاگور شاعر و فيلسوف هندي، فرهنگ اسلامي، تاريخ بابيه (نقطه الكاف)؛ تاريخچه دارالفنون؛ شرح حال محمد زكرياي رازي؛ مسلمانان فلسطين (شامل 20 مقاله درباره سرزمين فلسطين و مسلمانان اين سامان و قدس شريف)، ديوان اشعار شامل 121 قطعه شعر و داراي 2123 بيت.
زواياي ذوق
محيط طباطبايي اين توفيق را بدست آورد كه ذوق و توانايي شعري خود را براي ترسيم كمالات، اخلاصها و ارزشهاي ديني بهكار گيرد و جهان پرشور معاني را در مضاميني زيبا و منظوم عرضه كرد. محيط در خانوادهاي پرورش يافت كه جويبار ادب و چشمههاي ذوق جاري بود و پدرش سيد ابراهيم توحيدي از زبان شعر گرايشهاي مذهبي خود را بروز داد، رگههايي از عرفان و كلام اسلامي در اشعار اين عالم عارف و مبارز به هم آميخته و به نگرشهاي وي صبغهاي از حكمت عملي را بخشيده بود.در شعر سيد ابراهيم تلميحات، اشارات تاريخي، تاثيرپذيري از قرآن و حديث، استفاده از صنايع ادبي و تشبيهات بديع ديده ميشود، در قالب غزل و قصيده شعر ميسرود در غزلي ميگويد:
آنچه در خود نگرم در تن من جاني نيست
ز انكه اقليم فنا لايق سلطاني نيست
نور اين انجم هستي كه به چرخ گيتي است
به جز از پرتو آن نير نوراني نيست
محيط نيز از چنين استعدادي برخوردار بود و اشعار خود را مركب باورهاي ديني و علاقههاي مذهبي خود قرار داد. در شعر اذان صبح چنين اشعاري را سروده است:
سپيده دم كه نواي اذان به گوش آمد
روان خفته در آغوش تن به هوش آمد
مرا كه مردمك ديده شب نمي آسود
ز شور بانگ موذن توان و توش آمد
صداي غلغله از بزم قدسيان برخاست
در اين سماع مقدس كه جان به جوش آمد
بانگ اذان را شنيد و با دل گفت:
به رستگاري ما مژده از سروش آمد
درباره ماه مبارك رمضان چه زيبا گفته است:
ماه مبارك رمضان است
فرخنده بر كهان و مهان است
ماه خجستهاي كه جهان را
از فيض خويش بهره رسان است
ماهي كه دولت شب قدرش
برتر ز حد وهم و گمان است
ماه نماز و روزه و تقوا
كاندر صلاح و خير كسان است
توفيق روزهاي كه نصيب است
شكرخدا كه با همگان است...
در آخرين سروده اش ميگويد:
آدمي را چون در اين عالم سرايي لازم است
از براي مسكن آدم سرايي لازم است
خانه ويرانه شايان اقامتگاه نيست
وز براي زندگي محكم سرايي لازم است
پاس حرمت از حرم شايان نفس محرم است
در كنار اين حرم، محرم سرايي لازم است
همنشين و همزبان و همنواي و خوش صدا
كز براي دستگاه همسرايي لازم است
دستگاه غم در اين عالم بسي گسترده است
مردم غمديده را هم غمسرايي لازم است
جان غم چون خالي از ماتم نباشد در محيط
در كنار غم سرا ماتم سرايي لازم است
در شعر چه زيبا ميگويد:
اين قناري �
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 536]
-
گوناگون
پربازدیدترینها