واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: تجلي، حسن و عشق
حكمتو فلسفه- حيدر طاهري:
چندي پيش گردهمايي مكتب شيراز (سدههاي هفتم، هشتم و نهم هجري قمري) با 3محور هنر، ادب و انديشه همزمان در چند نشست جداگانه در تهران و شيراز برگزار شد
و از اين ميان، نشست «حكمت و عرفان مكتب شيراز» در انجمن پژوهشي حكمت و فلسفه ايران برگزار شد. در اين همايش كه به دبيري دكتر ديناني و دكتر غلامرضا اعواني برپا شد، پژوهشگران و انديشمنداني از حوزه فلسفه و هنر به ايراد سخنراني پرداختند.
لازم به توضيح است كه مكتب شيراز اصطلاحاً به دورهاي گفته ميشود كه درست پس از خواجه نصيرالدين طوسي آغاز ميشود و تا ملاصدرا تداوم مييابد و به اعتبار حوزه شيوع آن (شيراز) مكتب شيراز ناميده ميشود؛ گرچه افرادي ترجيح ميدهند كه بهجاي مكتب شيراز از حوزه شيراز سخن بگويند. به هر روي، در اين مكتب يا حوزه فلسفه، عرفان و هنر به اوج شكوفايي خود ميرسند و دانشمندان، هنرمندان و فيلسوفان بزرگي در آن ظهور ميكنند. 3 چهره مهم فلسفي اين مكتب، صدرالدين دشتكي، جلالالدين دواني و غياثالدين دشتكي هستند.
مطلب حاضر گزارشي است از برخي سخنرانيهاي حاضر در اين نشست.
نخستين سخنران گردهمايي «مكتب شيراز، حكمت و عرفان هنري» دكتر حسن بلخاري بود كه با موضوع «نسبت بين صناعت و طبيعت در لوامع الاشراق جلالالدين دواني» سخناني بيان داشت. او در آغاز با برشمردن 5 نظريه معروف به تقليد، بيان، فرم، زيبايي و نمادي در فلسفه هنر گفت: اين نظريه افلاطون كه هنر، امري تقليدي است، باري منفي دارد. وقتي اين نظريه وارد جهان اسلام شد، مقبول علما افتاد؛ اما حكماي مسلمان جلب نظريه ظريفتر ارسطو شدند. ارسطو برخلاف استادش، بر اين نظر بود كه هنر از صورت محسوس يا اعيان تقليد نميكند، از كنشها و نتايج مترتب بر آنها تقليد ميكند. از اينرو كار هنر ارائه مفاهيم كلي است، نه بيان يك به يك. بعدها، فلوطين هم كه به متفكري نوافلاطوني شهرت يافته، نظريه تقليد افلاطون را تعديل كرد.
او در رساله «انئاد» (تاسوعات) خود بر اين نظر است كه هنرمند با شهود خويش، از صور مثالي تقليد ميكند (افلاطون معتقد بود كه هنرمند با فاصله از صور مثالي تقليد ميكند). وي در ادامه با اشاره به اين كه هنر اسلامي خيلي فلوطيني است، افزود: «نظريه تقليد، وقتي وارد تمدن اسلامي شد، با يك سري ابداعات پذيرفته شد؛ مثلاً بحث فارابي پيرامون مسئله «خيال» از بحث مشابه ارسطو متفاوتتر است. فارابي دايره خيال را تا اثبات مسئله «نبوت» گسترده است. با اين حال، ما در قلمرو فلسفه هنر اسلامي نظريه مدوني نداريم. گرچه خواجه نصيرالدين طوسي در «اساس الاقتباس» خود تأمل جدي در نظريه محاكات (تقليد) دارد، اما از فلسفه هنر اسلامي تدوين دقيقي صورت نگرفته است.»
نويسنده كتاب «سرگذشت هنر در تمدن اسلامي» در باب نسبت ميان طبيعت و صناعت در آراي ارسطو چنين توضيح داد: «ارسطو در كتاب «سماع طبيعي» اشياء را بر دو قسم بخش ميكند: 1- اشيايي كه در طبيعت موجودند 2- اشيايي كه در طبيعت موجود نيستند و حاصل مداخله انساناند. درواقع، اشياي طبيعي فيحدذاته موجودند و اشياي صناعي با مداخله انسان شكل پيدا ميكنند. اين ديدگاه وارد تمدن اسلامي ميشود و تا زمان «جلالالدين دواني» از شكلي واحد برخوردار است. به اين معنا كه همه متفكران اسلامي، طبيعت را كامل و بينقص ميگيرند. ابنسينا و فارابي معتقدند كه طبيعت از آن رو كه مخلوق خداوند بوده، واجد حسن است و اگر هم زشتياي در طبيعت يافت ميشود، از طبيعت نيست، بلكه از ماده است.»
نويسنده كتاب «حكمت، هنر، زيبايي» در ادامه درباره آراي جلالالدين دواني در اينباره گفت: «دواني متأثر از نظر حكماي ديگر ماست كه طبيعت را در غايت حسن و انتظام ميدانستند. او در «اخلاق جلالي»، طبيعت را الگوي رفتار انسان قرار ميدهد و از اين طريق وارد بحث «صناعت» ميشود. دواني طبيعت را سرمشق صناعت و معلم انسان ميدانست. او در يكي از لوامات پاياني، در ذيل ترتب اكتساب فضايل به نسبت ميان طبيعت و صناعت پرداخته است. از نظر وي طبيعت بر صناعت مقدم است؛ زيرا اسناد طبيعت به مبادي عاليهاي است كه بيمداخله انسان ظهور ميكند. دواني معتقد است كه كمال انسان در نزديكي به طبيعت است.»
دكتر بلخاري در پايان فلسفه اخلاق جلالي را ملهم از اين نظريه دانست و يادآور شد: «دواني تهذيب اخلاق را امري صناعي ميشمارد. از اينرو، به نظر وي بايد از طبيعت تقليد كرد تا به كمال رسيد. او معتقد است، ذات و ماهيت فعل طبيعي، الهام رباني است. درواقع، طبيعت با الهام رباني به كمال ميرود. پس طبيعت بر صناعت تقدم و شرافت دارد و همين مسئله اقتداي صناعت از طبيعت را توجيه ميكند.»
صفويه و زوال مكتب شيراز
«رويكارآمدن دولت صفوي، نقطه عطفي در تاريخ ماست. با اين حال در كنار جنبههاي مثبت بايد به وجوه منفي آن هم نظر داشت»؛ اين جملاتي بود كه دكتر قاسم كاكايي، سخنران ديگر نشست در آغاز سخنراني خود عنوان كرد. او كه با موضوع «مكتب شيراز و دولت صفوي» در اين نشست شركت كرده بود، با اشاره به اين نكته كه دولت صفويه در افول مكتب فلسفي شيراز نقش مهمي داشت، گفت: «ابومنصور غياثالدين دشتكي، اوج مكتب فلسفي شيراز بود.
او شيعه بود اما تا رويكارآمدن دولت صفويه آن را اظهار نكرد. چون صفويه پس از اعلام تشيع دوازدهامامي توسط شاه اسماعيل، نياز به نوعي همگوني فكري و اشاعه عقايد شيعي داشت، رو به ايده وحدت مذهبي آورد. براين پايه، بر صدارت كه مقامي مذهبي بود، شاه نظارت ميكرد، به اين شكل كه شاه صفوي مقام صدارت مذهبي را برميگماشت. صدر در دستگاه صفوي از قدرت زيادي برخوردار بود. در واقع رياست نهادها و امور مذهبي برعهده او بود؛ اين بود كه غياثالدين منصور در زمان شاه طهماسب به مقام صدارت برگزيده شد؛ اما ديري نگذشت (938هـ .ق) كه از آن بركنار شد.»
نويسنده كتاب «وحدت وجود از ديدگاه ابنعربي و مايستر اكهارت» در ادامه با بيان اينكه به تدريج سياست دولت صفويه بر اين قرار گرفت كه مقام صدارت را از ميان علماي خارج از ايران مثل جبلعامل، عراق عرب و... برگزيند، افزود: «اين بود كه غياثالدين 10سال آخر عمر خود را در شيراز به انزوا گذراند و حتي به وي تهمت سنيبودن هم زدند. شاه او را از دربار ميراند. غياثالدين در اقدامي تدافعي نقش مهر خود را ناصرالشريعه منصور اختيار كرد. اين مسئله آتش اختلاف ميان او و دربار را شعلهورتر كرد و حتي قصد كشتن فرزند او كردند كه البته گريخت. از اين رو، مكتب شيراز پس از غياثالدين منصور رو به افول نهاد.»
دكتر كاكايي دلايل اين افول را چنين برشمرد:
«1- قدرتيافتن صفويه و ايجاد مركزيت سياسي در اصفهان و قزوين، خواهناخواه مركزيت فرهنگي را تحتالشعاع خود قرار ميداد. 2- درهمآميختن دين و دولت در صفويه، سبب دلزدگي برخي علما مثل خاندان دشتكي از دولت صفويه و مهاجرت آنها به جاهاي ديگر شد. 3- قدرت گرفتن علماي خارج از حوزه ايران؛ مثلا مدرسه منصوريه كه بزرگترين مدرسه حكمتآموزي در قرن هشتم و نهم بود، بعدها به دست علماي اخباري جبل عامل مصادره شد و بسياري از علماي شيراز به سرزمينهاي ديگر كوچ كردند.»
دكتر كاكايي بر اين نظر بود كه اصرار دولت صفويه در سركوب مكتب فلسفي شيراز و واردكردن علمايي از هرات، مكه، جبلعامل، هند و... باعث شد تا اخباريگري برجاي عقلگرايي در حوزه دين بنشيند. اين علماي اخباريگرا، در خوشبينانهترين حالت، ابوذراني بودند كه از ديار ابوذر به سرزمين سلمان آمده بودند و به تكفير او ميپرداختند. از اين پس در مدارس حوزه شيراز به جاي پسوندهاي بيضاوي، شيرازي، دواني و دشتكي، پسوندهاي عاملي، جزايري، احصايي و هويزي در آخر اسامي متداول شد. اين علماي اخباري يد طولايي در تكفير داشتند؛ مثلا شيخ يوسف بحريني نخستين كسي بود كه شرح اصول كافي ملاصدرا را شرحي كفرآميز خواند.
تجلي، حسن و عشق
دكتر شهرام پازوكي كه با عنوان «حكمت هنر و زيبايي در مكتب شيراز» سخنان خود را ايراد كرد، اساس بحث خود را بر دو كتاب مهم «عبهرالعاشقين» روزبهان بقلي شيرازي و «درهالتاج» قطبالدين شيرازي استوار كرده بود. او در آغاز با اين توضيح كه هم مفهوم «زيبايي» و هم مفهوم «هنر» در مكتب شيراز با آنچه امروزه بهويژه از طريق فلسفه مدرن ميشناسيم، متفاوت بوده است، گفت: «واژه «زيباييشناسي» برآمده از فلسفه جديد است. ما در عالم اسلام، حسنشناسي داريم. اصطلاح «حسن» دلالتهايي دارد كه «زيبا» ندارد. حسن هم معناي اخلاقي دارد، هم زيبايي.
كل كتاب عبهرالعاشقين، به 3مفهوم تجلي، حسن و عشق ميپردازد. در اين كتاب، اين سه با يكديگر درپيوستهاند. به نظر روزبهان، تجلي قدم منجر به ظهور حسن ميشود و حسن عشق ميآورد.» وي در ادامه افزود: « نزد عرفاي ما «زيبايي» هم جنبه هستيشناختي و هم معرفتشناختي دارد. به نظر بقلي شيرازي، ظهور حق، حسن وي را آشكار ميكند و بنابراين همه موجودات حسن هستند. سراسر كتاب عبهرالعاشقين سفر از تجلي به حسن و از حسن به عشق است؛ ولي توجه اصلي وي به عشق است. در واقع اين كتاب يك عشقشناسي كامل است.
به هر روي، از ديدگاه بقلي شيرازي، بالاترين وجه ظهور حسن در انسان است. انسان مجلا و مظهر حق و حسن است. پس انسان زيباترين موجودات و از طرفي منشاء زيبايي است. فرق اصلي حسن آدمي با ديگر موجودات اين است كه حسن موجودات حاصل تجلي فعل الهي است و زيبايي آدمي حاصل تجلي ذات حق. تفسير روزبهان از زشتي هم مطابق با زيبايي است. به نظر وي زشت، زشت است چون آينه قهر حق است ولي خود زيبايي، آينه لطف حق است. بنابراين، حسن در آراي روزبهان، جنبه وجودي دارد؛ برخلاف معناي مدرن آنكه مربوط به ذوق و طبع و لذا امري سوبژكتيو است.»
دكتر پازوكي در بخش دوم سخنراني خود به تبيين حكمت هنر در كتاب «درهالتاج» قطبالدين شيرازي روي آورد؛ «قطبالدين شيرازي هم اهل حكمت و تصوف و هم اهل علم و هنر بود. او از شاگردان خواجه نصيرالدين طوسي بوده و مصاحبت مولوي را هم درك كرده بود. وي علم را ملكهاي نفساني ميداند كه فرد را قادر ميسازد تا موضوعي را نظام بخشد. او صناعت را مترادف با علم (علم خاص) به كار ميبرد. از اين رو، صناعت نوعي علم خاص است كه منجر به عمل خاص ميشود. صناعت مغاير خلق است. او ميگويد: صناعتي كه حاصل علم نباشد، وبال است، صناعت نيست.
اشرف صناعات از نظر روزبهان، سياست است؛ از اين جهت، دارنده آن استخدام ساير صناعات ميكند. وظيفه سياست صناعت، تهذيب نفوس است؛ بنابراين او از منظر حكمت عملي به صناعات ميپردازد.»دكتر پازوكي در پايان با اشاره به اينكه قطبالدين شيرازي صناعات را به سياست مدينه ربط ميدهد، يادآور شد: «از نظر قطبالدين شيرازي، كسي كه سياست مدينه ميكند، بايد از ساير صناعات استفاده كند. او وجود صنايع را باعث قوام مدينه ميداند. ميرفندرسكي هم ميان تعطيلي صنايع و ازميانرفتن مدينه نسبت برقرار ميسازد. اين مسئله نشان ميدهد كه قطبالدين شيرازي هنر را از حرفه و پيشه جدا نميكند و آن را در شمار انواع صنايع ميآورد.»
شنبه 23 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]