واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: پرسش این است: آیا میتوان از «هنر مدرن ایران» صحبت به میان آورد؟ برای پاسخ به این پرسش میباید تعریف جامعی از مدرنیسم داشته باشیم. اما بیایید... قصد این یادداشت پرداختن به پرسشی است که دیر یا زود باید به طرح آن پرداخت. ممکن است پاسخی قطعی برای این پرسش و پرسشهای مشابه نیابیم، اما میتوان با دامن زدن به این بحث پرتویی تازه به این گونه مباحث افکند. پیشاپیش باید اذعان نمود که دامنه این یادداشت بسیار فراتر از مبحث مورد نظر در تندیس است و نیاز به پژوهش های عمیقتر و همه جانبهتر دارد. پرسش این است: آیا میتوان از «هنر مدرن ایران» صحبت به میان آورد؟ برای پاسخ به این پرسش میباید تعریف جامعی از مدرنیسم داشته باشیم. اما بیایید به جای در غلتیدن به این مبحث، که کمابیش در ذهن همه و در میان منابع معلوم است، به کلیت آن بپردازیم. اولین چیزی که با طرح این پرسش به یاد میآید، مقاله مشهور آنتونی گیدنز است با عنوان: آیا مدرنیته یک پروژة [برنامه] غربی است؟ گیدنز در این مقاله، ضمن توصیف شرایط مدرنیته، به این نتیجه میرسد که: مدرنیته در ذات پدیده ای جهانی و همگانی است و گرایشهای همگان و جهانی شدن مدرنیته، هم زمان گرایشهای مصداقی برون گستری، انبساطی (extensional tendencies) و مفهومیدرون گستری، انقباضی (Intentional tendencies) محسوب میگردند، که افراد را به نظامهای کلان مقیاس، به مثابه بخشی از دیالکتیک پیچیده تحول و دگرگونی، هم در قطب های بومی و محلی و هم در قطبهای جهانی، مرتبط میسازند.1 این نقل قول خود مبین پیچیده بودن این بحث است. اما بهتر است آن را باز هم ساده تر کنیم و باز پرسش اول را تکرار نماییم: آیا هنر مدرن ایران وجود دارد؟ اگر به اختصار به این پرسش پاسخ «خیر» دهیم، خیل پرشماری از محصولات هنری سال های گذشته را نادیده گرفته ایم، یا مجبوریم تعریفی از آنها ارائه دهیم که این خود مشکلتر از پاسخ «آری» دادن به پرسش است. به جای این پاسخ ها میتوان پرسشی تازهتر طرح نمود: آیا تفاوتی میان هنر مدرن ایران و هنر مدرن اروپایی وجود دارد؟ اشکال این پرسش هم در کلی بودن آن است. در یکی از سمینارهایی که در سالهای اخیر از سوی آکادمی هنر چین و با شرکت کشورهای شرقی و غیر اروپایی ترتیب یافت و هم زمان با مباحث نظری نمایشگاهی و با انتخاب کارگردانان آن برگزار گردید، با عنوان لبه های [مرزهای] زمین - که نگارنده به عنوان هنرمند در آن حضور داشت- سخنرانانی از ژاپن، چین، ترکیه، ... سعی در بازخوانی و تعریف هنر مدرن و معاصر خود از دیدگاه «خودشان» داشتند. دیدگاه های پسااستعماری و معاصر به وضوح از خلال این مباحث مشهود بود؛ مثلاً سخنرانی از ژاپن به ورود نقاشی غربی به این کشور پرداخت و حتا عکسهایی را از نقاشی ژاپنی، که در موزه لوور سرگرم کپی برداری از روی نقاشیهای اروپایی بود، به عنوان اولین استادی که زبان تازه را به نقاشی ژاپن معرفی کرد، نشان داد (مقایسه کنید با کمال الملک). نکته مهم تمام این بحث ها پرداختن به ویژگی های منحصربه فرد هنر مدرن کشورهای شرقی از زاویه ای خودباورانه است که به تفاوت در عین شباهت صحه میگذارد. این مباحث در ذهن من این پرسش را به همراه داشت که: چرا برخی همواره به دیده تحقیر به نقاشان مدرن خودی نگریسته اند و هنر آنان را همواره تقلیدی یا دست چندم فرض نموده اند؟ به زعم من، نقاشی مانند کمال الملک، که هنرمندی رئال و پیشامدرن محسوب میشود، ویژگیهای منحصربه فردی دارد که قابل مقایسه با هنرمند رئال غربی نیست. شناخت این ویژگیها و بازخوانی آنها راه را برای طرح واقعی پرسش نخست این یادداشت هموار میکند. این درست که ما در جریان هنر مدرن حضور نداشته ایم و به پیشرفت زبانی آن کمکی نکرده ایم، اما هنرمندانی داشته ایم که ویژگیهای منحصربه خود، در مواجهه با زبان هنر مدرن، داشته اند. این مواجهه غالباً با مسافرت یا تحصیل در خارج از کشور یا به واسطه معلمانی که به این کار مبادرت ورزیده بودند، صورت گرفت. از آنجا که این برداشت اغلب برکنار از ماهیت محتوایی و، مهم تر از آن، «نقادانه» هنر مدرن رخ میداد، نتیجه محصولی متفاوت با آن بود. اما در هنرها با خصلت و کیفیت اثر روبه رو میشویم. این خصلت، علی رغم نداشتن مختصات تعریف شده، وجود دارد و سعی در تعریف و ترسیم آن کوششی است برای یافتن خود و هویتی که متفاوت است. مثال مشخص هنر امریکای جنوبی است که به خاطر همجواری با پایتخت تازه کوچ کرده هنر مدرن آن روز (نیویورک)، شانس طرح شدن در جریان هنر مدرن را یافت، با این تفاوت که میدانیم بسیاری از هنرمندان آن برکنار از پیشرفت زبانی هنر مدرن بودند؛ مثلاً فریدا کالو، نقاش مهم زن مکزیکی، با این که خصوصیت هایی سوررئالیستی در آثارش داشت، خود همیشه تأکید میکرد سوررئالیست نیست، و در اساس، اساطیر و هنر عامیانه مکزیک سرچشمه تلقیهای او بود، نه بیانیههای آندره برتون و کشفیات فروید. طرح عنوان «هنر مدرن ایران» همواره پیامد این نکته است که: از کدام زاویه به آن نگاه کنیم؛ با عینکی سرشار از تئوریهای جهان غرب یا با شناختی از ضرورتها و واقعیتهای اینجا یا با بصیرتی همراه با همه دیدگاهها؟ هیچ وقت دیدگاههایی سرشار از ناسیونالیسم افراطی یا غرب گرایی چشم بستهها را به جایی نمیرساند. باید کوشید معایب و محاسن هر دیدگاه را هم زمان ذکر کرد تا به نگاهی واقع بینانه از هر پدیده رسید. خوشبختانه بازنگری و نقد هنر مدرن و تئوری های آن، آن قدر پیش رفته که میتوان با دیدگاه های تازه و معاصرتری در این نظریات بازنگری کرد. اما همواره باید مراقب بود که این نظریات با نگاهی واقع بینانه صورت گیرد و به جای نفی یا تأیید ساده دلانه، راهی برای مکاشفه و شفافیتی فراهم شود که بر هر پدیده و جریان، روشنایی و پرتویی دوباره میاندازد و سعی میکند ویژگی های آن را با توجه به شرایط اجتماعی، سیاسی و تفکری آن تعریف کند و چرایی و چگونگی آن را در مدار دیگر آثار ترسیم نماید. پی نوشت1- نگاه کنید به: مدرنیته و مدرنیسم (مجموعه مقالات)؛ ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، انتشارات نقش جهان، 1379، ص 292. تهیه شده توسط: مجله تندیس/ بهنام کامرانی /culture اختصاصی مطالب پیشنهادی: شاهکارهای نقاشی هنرمندان بزرگ جهان+تصاویر با احمد نادعلیان، تنها هنرمند بینالمللی هنر محیطی ایران هنر معاصر ویتنام و کامبوج + آثار هنرمندان موفقترین نقاش ایرانی در فرانسه رضا دوست؛ استاد نقاشیهای كلاسیك مینیاتور ایرانی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3357]