واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: استراليا، ژيواگو، دنياي تصوير، ايران و دوباره قيصر عصر گوگل
امير قادري
1- مي خواهم نديد درباره يك فيلم روز كه روي پرده سينماهاي جهان به نمايش درآمده بنويسم. چون احساس مي كنم به خودمان و سينماي مان مربوط است. «استراليا» ساخته باز لورمن با بازي نيكول كيدمن و هيو جكمن. اينكه نديده ام اش مهم نيست. اينكه بعد از ديدن اش ازش خوش ام خواهد آمد يا نه، باز مهم نيست. اينكه فيلم قبلي لورمن را دوست داشته ام يا نداشته ام، باز اهميتي ندارد. مهم اين است كه در گوشه يي از جهان چنين فيلمي ساخته شده. يك اثر حماسي با چشم اندازهاي وسيع و داستان عاشقانه يي كه در دل حوادث بزرگ تاريخي روايت مي شود. قصه عاشقانه يي كه عظمت اش به بيابان و كوه هاي اطراف مي زند و در انفجارهاي بزرگ و صف مرتب و عظيم سربازهاي دشمن متجلي مي شود. عشق هايي كه مال چشم انداز است.
2- مي گويند دوره اينجور فيلم ها گذشته است. داستان آدم هاي بزرگ در دل حوادث بزرگ با احساسات سركش و رام نشدني كه سازندگان فيلم هاي شان و راوي داستان هاي شان هم بايد هنرمندان بزرگ و بلندپروازي مي بودند. سال ها قبل، دوراني كه ما هنوز به دنيا نيامده بوديم، از اينجور فيلم ها زياد مي ساختند. از آنتوني مان تا ديويد لين بزرگ، آنها خالقان فيلم هاي بسيار عظيمي بودند كه براي پر كردن قاب هاي اسكوپ اين آثار از سياهي لشگرهاي فراوان و دوربين هاي هيكلي و گروه موسيقي پرشمار و لوكيشن هاي وسيع بهره مي گرفتند. اما ته اش كه نگاه مي كردي، مي ديدي همه اينها عوض مرعوب كردن تماشاگر، ابزاري براي روايت يك داستان عاشقانه كوچولوست. با تركيبي از احساسات اوليه بشري، تركيبي از كمدي و رومانس و تراژدي. و حالا «استراليا» كه هنوز نديده ايمش، بر اساس خوانده ها و فيلم تبليغي كه برايش منتشر شده، در چارچوب چنين فيلم هايي قرار مي گيرد.
3- باز لورمن كارگردان «استراليا»، خودش قدر و جايگاه اين نوع فيلم ها را مي داند. او در گفت وگويي در اين باره گفته؛ «فروش چنين فيلمي آسان نيست. در عصر مدرن بازاريابي فيلمي وابسته به يك ژانر، فيلمي كه شما را بخنداند، به گريه بيندازد و مدهوش كند، كاري آسان نيست. اين متعلق به دوراني است كه سينما، بزرگ بود و بسيار شجاع و خيلي خيلي تمام عيار.» لورمن راست مي گويد. اين نوع فيلم ها مال دوراني است كه مي شد فيلم ها را در سالن هاي بزرگ ديد. دوراني كه پدرها و مادرها، داستان فيلمي را كه ديده بودند، قبل خواب براي فرزندان شان روايت مي كردند. البته لورمن اشتباه مي كند كه مي گويد موضوع فقط بازاريابي است. مشكل نبودن ديد وسيع و قلب بزرگ است. مشكل اينجاست كه چشم هاي ما و سازندگان فيلم ها به ابعاد آپارتماني عادت كرده است. كه ديگر تخيل چنين عشقي هم غيرممكن است. از نوعي كه در آن سكانس فيلم «دكتر ژيواگو» مي ديديم. يوري ژيواگو موقع خداحافظي با آدم هايي كه لارا هم در صف شان ايستاده بود، يكي يكي مردها را در آغوش مي كشيد و ما به عنوان تماشاگر منتظر بوديم كه نوبت وداع با لارا برسد. بعد چشم يوري به لارا مي افتاد و لارا سوار كالسكه يي مي شد كه بايد آنها را از آن منطقه جنگي دور مي كرد و يوري مي آمد دم در و به كالسكه چشم مي دوخت كه دور و دورتر مي شد و برگ درختان در حياط مي ريخت و پيرمرد ناشناسي مي پريد وسط كادر و انگار از ته جگر يوري داد مي زد خداحافظ و موسيقي اوج مي گرفت و كالسكه دور مي شد و يوري مي پريد مي آمد داخل خانه و يكي از برگ هاي گل آفتابگرداني كه آنجا گوشه كادر بود مي افتاد روي ميز و صحنه پيوند مي خورد به جنگ بزرگ و انقلاب روسيه كه اين آدم ها را از هم جدا كرده بود. اين فيلم ها را چنين استاداني بايد مي ساختند. كسي مثل ديويد لين كه به فيلمنامه نويس معركه اش رابرت بولت، گفته بود رمان معروف بوريس پاسترناك را بگير و در دل همه آن حوادث و اتفاق هاي عظيم تاريخي، وجه عاشقانه اش را پررنگ كن. و همه آنچه در تاريخ روسيه اتفاق افتاده بود در يك پنج ضلعي دراماتيك به مركزيت يك زن بازنمايي مي شد. بر اساس آن ديالوگ «كازابلانكا» كه بوگارت به برگمن مي گفت؛ دنياي بزرگيه ايلزا و توي اين دنياي بزرگ هيچ كس براي گرفتاري هاي سه تا آدم كوچيك دل نمي سوزونه.
4- در چنين شرايطي اوضاع سينماي ما از اين هم بدتر است. فيلم هاي ما پر شده از آثار سفارشي؛ يا كمدي رمانتيك هاي آپارتماني داستان چند تا آدم كوچولوست كه به بهانه مثلث عاشقانه مدام به هم خيانت مي كنند. يا آثار مبتذل جشنواره يي كه براي به دست آوردن احتمالي يك مجسمه يا دو تا نمايش خارجي، دور و بر آت و آشغال هاي شهر وول مي زنند و البته به عنوان يك هنرمند نمي توانند فاصله شان را با آنها حفظ كنند. در سينماي ايران عنصر «چشم انداز»، ديگر وجود ندارد. همه چيز كوچك شده است. آدم ها انگار مي ترسند از شهر بيرون بيايند و وارد افق شوند، مبادا در آن خلوت بزرگ سوتي هايشان لو برود. مي گويند كيدمن در فيلم «استراليا»، يك اشراف زاده است كه گله يي را به ارث مي برد. و براي چراندن اين گله، سراغ يك گله ران زمخت با بازي هيو جكمن مي رود. خوب درآوردن چنين فيلمي در اين دوره و زمانه كار بسيار سختي به نظر مي رسد. اما گفتم،حداقل اينكه يادآور يك جور سينماست كه كم كم دارد از بين مي رود. فكرش را بكنيد باز يك نماي وسيع ديگر از گله در دل طبيعت و گروه مرداني كه اطراف اش پرسه مي زنند. چيزي در مايه «كلمانتين عزيز من» جان فورد.
5- و جالب است كه جواد طوسي در مقاله يي پاسخ داده به يادداشتي كه يكي دو هفته قبل همين جا نوشته بودم به نام «قيصرهاي عصر گوگل»، كه تيترش را گذاشته «بلاروزگاريه عصر گوگل» و مقاله اش اين طوري تمام مي شود؛ «(خطاب به علي حاتمي) دعا كن اين «قيصرهاي عصر گوگل» دست از اين سياه كاري ها و بچه بازي ها بردارن و حالي شون بشه كه همه مون يك جور قافيه را باختيم و اين بازي برنده يي نداره و خيلي وقته كه رستم از شاهنومه رفته...» مي بينيد؟ اين حرف ها را قاعدتاً ما «نسل بي آرمان» بايد زده باشيم. اما از زبان خودشان كه متهم مان مي كنند، مي شنويم. ناراحتند كه چرا به حال و روز و نتيجه آنها نرسيده ايم كه بي حاصلي را باور نكرده ايم. همه آن حرف ها درباره بي آرماني نسل ما كه حالا معلوم مي شود تمام اش انگار يك جور فرافكني بوده. ما اما اتفاقاً هنوز بيشتر مي خواهيم. دل مان چشم انداز مي خواهد و كوه و دشت و مردان و زنان ايراني كه در اين قاب هاي وسيع قرار است براي بقا بجنگند و عاشق شوند. كه خون رگ هاي شان بخشي از رنگ طبيعت اطراف شان شود. چيزي در مايه فيلم هايي كه پدر و مادرهاي مان روي پرده هاي وسيع ديدند و وقت خواب براي مان تعريف كردند.
6- و بعد خبر خوش اينكه قرار است «دنياي تصوير» دوباره منتشر شود، با صفحه هاي بزرگ اش، و عكس هاي گنده يي كه تا دل مان مي خواست سايزش را بزرگ مي گرفتيم و يادم هست در پرونده يي با چند نقد و پشت صحنه و مصاحبه براي همين «دكتر ژيواگو»، از همان گلدان گل آفتاب گردان گريان، يك دانه عكس كپچر كرديم و بزرگ چاپ اش كرديم. بعد در چنين شرايطي بايد باور كنيم رستم از شاهنامه رفته؟ عمراً. خدا را چه ديدي. شايد روزي روزگاري يك بابايي پيدا شد و فيلمي با همين چشم اندازهاي حماسي ساخت و اسمش را هم جاي «استراليا»، گذاشت؛ «ايران».
دوشنبه 18 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 326]