تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):خداوند اجابت دعاى مؤمن را به شوق (شنيدن) دعايش به تأخير مى اندازد و مى گويد: «صداي...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815402144




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ستاره های سینمای ایران در 100سال پیش +عکس


واضح آرشیو وب فارسی:ایران ویج: ستاره های سینمای ایران در ۱۰۰سال پیش +عکس
به سراغ ستاره‌ها رفتیم و حدس زدیم اگر ۱۰۰ سال قبل بودند چه می‌شد، یک پرونده جالب، بی‌نظیر و البته فانتزی… هرگونه تشابه اسامی و تصاویر در متن‌ها با افراد واقعی، تصادفی بوده و کاملا اتفاقی است! این «میرزا ابراهیم‌خان صحاف‌باشی» بود که نخستین سالن نمایش فیلم را در خیابان چراغ گاز (امیرکبیر فعلی) افتتاح کرد تا مردم عادی هم بتوانند با یک پدیده عجیب به نام «سینما» آشنا شوند؛  امروز بیش از ۱۱۱ سال ‌از حضور سوغات فرنگ مظفرالدین‌شاه در ایران می‌گذرد و این صنعت آنقدر مهم و البته محبوب شده که هر ساله فستیوال‌ها، جشن‌ها و بزرگداشت‌های فراوانی در سراسر دنیا برای این پدیده اتفاق می‌افتد و مردم برای دیدن فیلم‌ها و بازیگران محبوب‌شان، حاضر می‌شوند در صف‌های طویل به انتظار بایستند، پول بدهند، از بازیگر محبوب‌شان دفاع کنند، با یکدیگر کلنجار بروند و روبه‌روی پرده بزرگی ‌بنشینند که زندگی آدم‌هایی مثل خودشان را روایت و به تصویر می‌کشد.  «عزت‌الله انتظامی»،  «جمشید مشایخی»،  «جمیله شیخی»، «خسرو شکیبایی»، «پرویز پرستویی»، «علی نصیریان»، و بسیاری دیگر، از جمله ستاره‌های بی‌نظیر آسمان سینمای‌ایران به حساب می‌آیند که امروز «حامد بهداد»، «بهرام رادان»، «محمدرضا گلزار»، «لیلا حاتمی» و… را جایگزین خود می‌بینند. حالا  به سراغ این ستاره‌ها رفتیم و حدس زدیم اگر ۱۰۰ سال قبل بودند چه می‌شد و هم‌ پیش‌بینی کرده ایم ۱۰ سال آینده‌ چه اتفاقی برای‌شان خواهد افتاد… یک پرونده جالب، بی‌نظیر و البته فانتزی که به یک دلیل ‌بسیار مهم برای شما گردآوری شده‌؛ تولد یکصدمین شماره زندگی ایده‌آل… از این مهم‌تر؟! (هرگونه تشابه اسامی و تصاویر در متن‌ها با افراد واقعی، تصادفی بوده و کاملا اتفاقی است)

شاهزاده بهدادالسلطنه- سنه ۱۳۰۱ هجری شمسی عاقبت لگد به گربه سیاه زدن شاهزاده بهدادالسلطنه جوانی برومند و برازنده بود. منصب امیرلشگری داشته در سن ۱۶ سالگی. از قضای روزگار غدار گویا شبی در حوالی سنگلج لگدی بر گربه سیاهی زده با شمشیر سر گربه منکوب را قطع می‌کند. غافل از آن‌که وی از اجله اجنه بوده که به هیئت گربه‌ای سیاه بر سر راه وی ظاهر گشته است. از همان شب دچار ضعف قوای دماغی گشته و تا ۴۰ روز پس از آن چنان بخارات دماغی وی مختل شد که آثار مرض مالیخولیا در وجودش مشهود بوده و زار و نزار گشته. ظل‌الله آنچه از اطباء داخله و خارجه مملکت بر بالین وی آورد، افاقه نکرد. جن‌گیران و دعانویسان و مسخرکنندگان از ما بهتران از چهارگوشه مملکت جمع گشته، هرچه کوشیدند و طلسم و حرز و باطل‌السحر به کار بستند، اطوار بهدادالسلطنه بهبود نیافت. چندان که از دربخانه گریخت و تا آخر عمر در اطوار مجنونان به سر برد و دیگر از وی خبری یافت نشد الا در جریان غائله ساوجبلاغ که به عزل فریبرزخان غرورالدوله والی ساوجبلاغ انجامید.

لیلا خاتون و صفاالملک- سنه ۱۳۰۱ هجری شمسی در فکر عاقبت کار نوه رژیسور عکس فوتوگرافی حاضر از روی شیشه مفقوده‌ای گراور شده که اخیرا یافت شده است. بانوی ارجمند لیلی خاتون والده کمال‌‌الملک صورتگر در آن معلوم است که ۲دست بر سر زانوها نهاده. این لیلی خاتون یک خلق عجیبه‌ای دارد. آنچه از اسباب و آلات بر طاقچه و رف و صندوقخانه و مطبخ سرای صفاءالملک بنده خدا موجود است دائم گرد کرده، در صندوق‌های مجزا نهاده گوشه حوضخانه پنهان می‌کند که «این‌ها به کار نوه‌ام خواهد آمد در سنوات مستقبل از بابت رژیسوری سینماتوگراف». صفاالملک چندین کرت غیظ و غضب فرموده، حتی تهدید به متارکه کرده که البته کارگر نبوده و افاقه نکرده است. عن قریب صفاءالملک، عزیز دربخانه که در سنوات ماضیه واجب‌الحج و صاحب منال و مکنت بوده، از بابت همین کردار لیلی خاتون واجب و الزکات و مفلس فی‌امان‌الله خواهد شد. الا آن که صندوق‌های تاس و دولا. بچه و آبپاش. گلاب‌پاش و فانوسی و لاله و لنتر و زیورآلات و اسباب‌آلات سماور و ملزومات مطبخ و غیره را در معرض بیع گذاشته، اوضاع زندگی را سروسامان بدهد.

امین حضور حیاالمله- سنه ۱۳۱۰ هجری شمسی هرگز سخن ناروا بر زبان نراند نفر نشسته که به طور اعاظم ژست اخذ کرده بر کرسی جلوس کرده، به هیچ روی شناخته نشد. یمکن که از بابت تزئینات عکس فوتوگرافی لباس بزرگان بر تن رهگذری کرده و بر کرسی نشانده باشندش که البت مرسوم نیز بوده است. اما نفر ایستاده از اعاظم فن نمایش جناب «امین حضور حیاالمله» است. وی به جهت حیای بسیار که داشت هرگز در نقش کسانی که مورد وثوق نبودند از بابت کردار و گفتار نرفت و تا آخر عمر تنها در پی ارشاد عوام از راه نمایش بود. هرگز با دسته‌جات مطرب بدنام نبوده، حین نمایش ترقّص نکرده، سخن ناروا و ناصواب بر زبان نرانده است. خدایش بیامرزاد. در مرگ وی اشعر شعرای زمان چنین سرود. بیت: نام نیکی گر بماند زآدمی                    به کز او ماند هزاران نقش بد

فریبرزخان غرورالدوله- سنه ۱۳۰۷ هجری شمسی شاهزاده‌ای را فلک کرد و بدبخت شد فریبرزخان غرورالدوله والی معزول ساوجبلاغ که شرح ماجرای عزل و سرانجام کارش دل‌سنگ را آب می‌کند. این فریبرزخان از عساکر بوده و در شجاعت و مهابت زهره ضیغم‌ نر را آب می‌کرده است. در اندک مدتی به داروغگی رسید. وقتی گرد پیری بر چهره‌اش نشست و لقب «غرورالدوله» به وی اعطا شد به ولایت ساوجبلاغ رسید. در صحت و مکنت روزگار می‌گذراند تا این‌که فلک با وی کج‌رفتاری کرد و ستاره بختش یک‌شبه افول یافت. شرح ماوقع چنین است که به غرورالدوله خبر می‌رسد جوانی مجنون در املاک وی بر بالای درخت گیلاس رفته پایین نمی‌آید. فریبرزخان با غیظ و غضب به باغ رفته، فرمان می‌دهد چاکران و غلامان جوان را از درخت پایین کشیده به چوب و فلک ببندند. چنین می‌شود. در اثنای تنبیه جوان مسعودخان کیمیاگر جوان را می‌شناسد و به غرورالملک می‌گوید که «آتش در خانه‌ات افتاد. این جوان شاهزاده، بهدادالسلطنه است که مجنون و بیابانگرد شده.» خبر به طهران و دارالحکومه می‌رسد. یک هفته‌ای نگذشته بود از غائله باغ گیلاس که به فرمان پادشاه جم جاه، فریبرزخان غرورالسلطنه والی شوربخت ساوجبلاغ از همان درخت گیلاس به دار مکافات آویخته شد تا عبرت سایرین گردد.

بهرام «افتخار طرب»- سنه ۱۲۹۹ هجری شمسی افتخار اهل طرب بود اما… آقا بهرام «افتخار طرب» از اجله اهل موسیقار و یکه‌نواز ساز سنتور که ابتدا در دسته‌جات طرب سنتور می‌نواخت و در تعب روزگار می‌گذارند. از قضای روزگار در جشن عروسی صبیه امیر لشگر به دید ضل‌السلطان آمده، هنش مطلوب‌ واقع شده به دسته‌جات موسیقی دربخانه همایونی راه یافت. همای سعادت بر سرش نشسته مفتخر به لقب «افتخار طرب» گردید.با صبیه آقا بهزاد مخالف‌خوان مزدوج گشته از پیش، اعتبار بیشتر یافت. لکن دریغا دریغ که قدر عافیت ندانسته، به افیون مبتلا گشت و آنچه از ضیاع و عقار فراهم کرده بود بر باد داد.گلشیفته بانو، همسرش به تنگ آمد از لاابالی‌گری وی، طلاق گرفته و از خوف آبرو به فرنگ گریخت.آقا بهرام افتخار طرب از اوج سعادت به خاک مذلت نشست. از دربخانه بیرون شده و داخل دسته‌جات شورشی در مقیم بلاد خارجه گشت.

بوستان‌الملک ملقب به یوسف ثانی- سنه ۱۳۰۵ هجری شمسی بوستان الملک، سرکرده اهل طرب بوستان الملک که در دسته‌جات طرب و نمایش شهرت یافت و به منال و مکنت کثیر رسید. گویا در سنوات ماضیه در بابش با استری لنگ از جانب دروازه شمیران به طهران آمده، بوستان الملک هم دم استر را بالا گرفته بوده و می‌دویده. دوستاق‌بانان در کار مزاح با یکدیگر بوده، هیچ متوجه عبور ایشان و ورود  به طهران نشده. از قضای روزگار عبدالحسین‌خان سپنتا از آن‌جا می‌گذشته، متوجه تشعشع چهره و زیبایی صورت و نفوذ نگاه وی شده، او را فریفته سر ارباب را شیره‌مال کرده، و او را را از چنگ وی درآورده است. مدتی او را، داخل دسته‌جات طرب کرده. از همان ایام ورود به چشم ضل‌الله آمده لقب شمس الستاره اخذ کرد.بعدتر به دربخانه راه یافته، سر کرده عمله‌جات طرب گردیده و مکنت فراوان یافت.

؟؟؟- سنه ۱۳۰۱ هجری شمسی و هیچ کس او را نشناخت در باب حسب و نسب و نام و نشان صاحب این عکس فوتوگرافی اختلاف بسیار هست. هر کس از رعایا رایی دارد که با دیگری در اختلاف است.فی‌الجمله کسی ایشان را نشناخته. لذا معروف است وی به احتمال بسیار قوی یکی از رعایاست که دور از چشم سرورش البسه وی را بر تن کرده، عکس فوتوگرافی اخذ کرده است. چروک‌های لباس و این‌که بر تن وی زار می‌زند نیز موید همین قول معروفه است. البت یکی از جا‌ن‌نثاران زیاده اصرار دارد که وی غلامعلی گیپاپز است که در ابتدای درخونگاه دکان داشته و در ایام عزاداری فرنگی‌پوش تعزیه بوده است… والله اعلم بالصواب.

میرزا رضای ذوالفنون- سنه ۱۲۹۸ هجری شمسی از بخت بد لگد استری آمد و … آقا میرزا رضای ذوالفنون از کفر ابلیس اشتهار بیشتر دارد در مملکت. آقا میرزا رضا لقب ذوالفنون را از هیچ کس اخذ نکرده. هر کس از رعایا در پی این بوده که سابقه وی را بیابد، باد به دست بوده. قلیلی معتقدند از بدو تولد ذوالفنون بوده و وقت خواندن اذان و اقامه در گوش وی لقبش را هم خوانده‌‌اند. از بابت میرزایی، آشپزی،‌ صورتگری، ساخت احجام غریبه که به طلسمات شبیه است، رمل، اسطرلاب، کف‌بینی، نظامی‌گری و غیره و غیره هیچ کم ندارد. شایع است بنا بوده در فیلم سینما توگراف «دختر لر» آکتوری کند؛ در نقش جعفر،‌ جوان عاشق‌پیشه از بخت بدش در «دوشان تپه» تیری انداخته به جانب یک کل. استر یکی از رعایا از مهابت صدای تیر رم کرده،‌ جفتک پرانده، جفتک مذکوره اصابت کرده به لگن خاصره میرزا رضای ذوالفنون،‌ استخوان لگن منکسر گشته میرزا از صیف تا شتای سنه مذکور تا کمر در مومیایی بوده. میرزا همه آن سنه را اشک تحسر افشاند از بابت این‌‌که نصیب و قسمتش نشد که به فن آکتوری نیز مزین شود. از پس آن واقعه، میرزا هر کجا استری ببیند، به ماتحت استر لگد زده، ‌آه جان‌سوز از سوید ای دل برمی‌کشد.

۱۲ دی ۱۳۹۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایران ویج]
[مشاهده در: www.iranvij.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 282]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن