واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: چرا بيلدربرگ سروش را برگزيد؟ افول روشنفكرى ماسونى و عصر بيدارى دانشجويان
سال 2004 «جايزه اراسموس» كه بنيانگذار كلوب سرى «بيلدربرگ» برنده آن را برمى گزيد، به «عبدالكريم سروش» تعلق گرفت تا كوشش هاى او براى ترويج «تئورى ماسونى علم» در جامعه دانشگاهى ايران ستوده شود.
4 سال پيش در آبان 1383، هنگامى كه «عبدالكريم سروش» برلين را به مقصد آمستردام ترك كرد تا با حضور در قصر پادشاهى هلند، جايزه «اراسموس» را از دست خاندان سلطنتى پرنس «برنهارد» بگيرد، به ذهن كمتر تحليلگرى خطور مى كرد كه اين سفر كم حاشيه، از پيوند تئوريسين اصلاح طلبان ايران (رفرميست هاى سكولار) با رهبران ماسون جهان رازگشايى كند. امروز كه اسناد «سازمان اطلاعات مركزى آمريكا» در عرصه توليد علم و فلسفه از بايگانى هاى امنيتى آزاد شده، اين پيوندها چهره مستندترى به خود گرفته است. چرا چنين قضاوت مى كنيم؟ اين جنس پيوندهاى پنهان در جهان معاصر، زاده عصر جنگ سرد است؛ عصرى با صبغه اى پنهان و تاريخى نانوشته كه اوج عمليات مخفى در عرصه علم و فلسفه به شمار مى رود و در ادبيات امنيتى به «حيله هاى كثيف روشنفكري» شهرت يافت. مراد از اين عمليات آن بود كه فيلسوفان، علماى اجتماعى و روشنفكران اروپايى و آمريكايى از رهگذر كمك هاى مالى و تبليغاتى سازمان هاى جاسوسى و كلوب هاى سرى به رهبرى «سيا» و «بيلدربرگ» سعى داشتند با تركيبى از پنج مؤلفه فرهنگ و هنر، فلسفه، رسانه، دانشگاه و كارگاه هاى آموزشي، يك چتر معرفتى براى تبليغ ايدئولوژى سرمايه دارى (ليبرال دموكراسي) بسازند و اقتدار كمونيستى را فروريزند. اين رشته از عمليات مخفى كه فرانسيس ساندرز آن را به «ناتوى فرهنگي» و پيتر كولمن به «توطئه ليبرال» تعبير كرده اند، در دو سطح تعقيب شد: اول؛ كمك مالى و اهداء جوايز به كارگزاران تئورى ماسونى علم. دوم؛ خلق قهرمانان سياسى براى تحقق انقلاب هاى مخملى با هدف سقوط حكومت هاى سركش عليه نظام سرمايه دارى غرب. عصر «حيله هاى كثيف روشنفكري» با تأسيس «كنگره آزادى فرهنگي» در تابستان سال 1950 در برلين آغاز مى شود و راه خود را با تشكيل كلوب سرى «بيلدربرگ» (1954) و سپس «بنياد اراسموس» (1958) در هلند ادامه مى دهد. بيلدربرگى ها مجمعى 130نفره از فراماسونرها و روتارين هاى برجسته، اعضاء خاندان سلطنتى و سران سياسى كشورهاى اروپايى و آمريكايى هستند كه پس از وقوع جنگ سرد ميان دو قطب اتمى غرب و شرق، كوشيدند تا «آينده جهان» را كنترل كنند. بيلدربرگ كه به «حكومت پنهان جهان» و يكى از «اربابان دنيا» شهره است، متولد شد تا از يك سو زرادخانه معرفتى فراماسونرى براى توليد علم مدرن انسجام بيشترى يابد و از سوى ديگر، نبض سياستگذارى براى توسعه ليبرال جوامع را دردست گيرد. پرنس برنهارد، همسر ملكه جولياناى هلند در مقام يك روتارين برجسته، بنيانگذار كلوب سرى بيلدربرگ و بيش از دو دهه (1976- 1954) رهبر آن بود و از سال 1958 نيز جايزه گران قيمت «اراسموس» را پايه گذاشت. استراتژى او اين بود كه نقشى نافذ در پروژه «ناتوى فرهنگي» ايفاء كند و با اهداء جايزه «اراسموس» كارگزاران يهودى تبار تئورى ماسونى علم و فلسفه مروجان همجنس بازى و هنرمندان آوانگارد را در جهان بستايد. مشهورترين فيلسوفان و علماى علوم اجتماعى غرب مانند توماس كوهن، آيزايا برلين، ريمون آرون، كارل پوپر، هانا آرنت، جيمز برنهام و دانيل بل كه اغلب از يهوديان صهيونيست بودند، آگاهانه در خدمت شبكه جهانشمول «ناتوى فرهنگي» درآمدند تا بنيان هاى علم و فلسفه سرمايه دارى غرب را كه از قرن هفدهم ميلادى در لژهاى فراماسونرى ساخته شده بود، تحكيم كنند. آنان به پاس نظريه پردازى هاى خود كه بيشتر ارزش يك «رپرتاژ آگهي» را داشت، يا از سوى دربار سلطنتى انگلستان ملقب به لقب «شواليه» مى شدند، يا به ليست برندگان جايزه «نوبل» راه مى يافتند و يا از بيلدربرگى ها «جايزه اراسموس» مى گرفتند تا به اعتبارى تاريخى دست يابند. «آيزايا برلين» كه در سال 1983برنده «جايزه اراسموس» شد، يك فيلسوف يهودى از نسل فلاسفه سنتى دانشگاه آكسفورد است و بيشتر با كتاب هاى «چهار رساله درباره آزادي» و «در جستجوى آزادي» در ايران شناخته مى شود. او در عصر جنگ سرد، هم عضو رسمى سرويس اطلاعات خارجى انگلستان (ام.آي.6) بود و هم از بودجه اختصاصى سازمان سيا براى پروژه «ناتوى فرهنگي» ارتزاق مى كرد. برلين ملقب به لقب «سر» و بالاترين نشان «لياقت» از سوى ملكه انگلستان است. «ريمون آرون» هم همراه «آيزايا برلين» برنده «جايزه اراسموس» شد. او از علماى يهودى جامعه شناسى غرب است و مهم ترين آثارش مانند «مراحل اساسى سير انديشه در جامعه شناسي» و «افيون روشنفكران» كه ذائقه اى ضدماركسيستى دارند، در هنگامه جنگ سرد با سرمايه گذارى سازمان سيا منتشر شد. «عبدالكريم سروش» مى گويد زمانى كه در «چلسى كالج» لندن فلسفه علم و تاريخ تحصيل مى كرد، آن كالج تحت سيطره تام آراء «توماس كوهن» و «كارل پوپر» بوده است. «توماس كوهن» به مثابه پرنفوذترين فيلسوف علم در سده بيستم، كتاب مشهور «ساختار انقلاب هاى علمي» خود را به سفارش «جيمز بريان كانانت»، رئيس دانشگاه هاروارد و نظريه پرداز علمى سيا نوشت و اثرش را نيز به او اهدا كرد. «كارل پوپر» هم مانند «آيزيا برلين» از شهيرترين شواليه هاى يهودى و داراى لقب «سر» از ملكه انگلستان است، به روايت «عبدالكريم سروش» با حمله به نقاط قوت ماركسيسم در كتاب «جامعه باز و دشمنانش» كمر غول چپگراى جهان را شكست. نام او نيز در ليست كارگزاران علمى فراماسونرها طبقه بندى شده است. آيا سروش، فيلسوفى در قد و قواره «سرآيزايا برلين» يا عالمى اجتماعى چون «ريمون آرون» بود كه برنده «جايزه اراسموس» شود؟! يعنى در شمار كسانى كه كتابهايشان براى بلوك سرمايه دارى در حكم اصول عقايد ايدئولوژيك است؟! بديهى است كه چنين نبود. در بهترين حالت، آراء سروش در عرصه علم و فلسفه، اقتباسى ناقص از تئورى هاى فيلسوفان بلوك سرمايه دارى تلقى مى شد. «يورگن هابرماس» (فيلسوف آلماني) پس از سفرى كه سال 1381 به ايران داشت، در مجله «اشپيگل» همين راى را ابراز كرده است. تئورى «قبض وبسط تئوريك شريعت» سروش كه در ايران به عنوان زيربناى نظرى «اصلاح طلبان» شناخته مى شود، از نظام فكرى «كواين» و «گادامر» كپى شده است. او مفاهيم دوگانه آزادى مثبت و آزادى منفى را كه مغز ليبراليسم فلسفى است، از «آيزايا برلين» و مفهوم «پارادايم» را نيز از «توماس كوهن» وام گرفته است. هسته مركزى نظريه هاى ايدئولوژى گريز و آرمان ستيز سروش را به فلسفه سياسى «كارل پوپر» مى برد و در عرصه معرفت علمى نيز فقط تئورى «ابطال پذيري» پوپر را تكرار كرد تا جايى كه به يك «مقلد محض» تنزل يافت. بنابراين، حتى با ملاك قراردادن استانداردهاى علمى غرب، سروش نه تنها يك متفكر اصيل نيست، بلكه با اقتباس از فلسفه فيلسوفان سيا و بيلدربرگ، تنها «تئورى ماسونى علم» را در ايران ترويج كرده است. يكى از معيارهاى دريافت «جايزه اراسموس» جد و جهد براي«تقويت دانش و علوم اجتماعى غرب و گسترش سنت هاى فرهنگى اروپا» است و البته از اين حيث، سروش كه در 25سال گذشته به مثابه يك «مقلد محض» تئوريسين هاى يهودى سرمايه دارى ظاهر شده، واجد اين معيار است. اما، «جايزه اراسموس» تنها به فيلسوفان و علماى غرب اهداء نشده است. عرصه جنگ سرد، اردوگاهى وسيع بود كه حضور بازيگران متنوعى را مى طلبيد. از اين رو، بلوك غرب به خلق قهرمانان سياسى براى رهبرى پروژه براندازى كشورهاى ضدسرمايه دارى محتاج گشت. در كشورهاى اروپاى شرقي، چون مجارستان، چكسلواكى و لهستان، از اين اسطوره هاى جعلى تصاويرى منجى وار مى ساختند و آنان را به رهبرى انقلاب هاى مخملى و سپس به مقام رياست جمهورى مى رساندند. صبغه پنهان «حيله هاى كثيف روشنفكري» نيز جعل همين قهرمانان است كه اغلب در پژوهش هاى سياسى ناديده گرفته مى شود. بيلدربرگى ها در سال 1983 «جايزه اراسموس» را به «لشك كولاكوفسكي» اهداء كردند؛ روشنفكرى لهستانى كه در فروپاشى ايدئولوژى ماركسيسم در جهان نقشى كارساز داشت. در همان سال «جايزه نوبل صلح» نيز به «لخ والسا» (رهبر جنبش همبستگى لهستان) تعلق گرفت. سه سال بعد، در سال 1986 بنيانگذار كلوب سرى بيلدربرگ، «واسلاو هاول» (رهبر انقلاب مخملى چكسلواكي) را براى دريافت «جايزه اراسموس» برگزيد. در سال 1989 حكومت هاى كمونيستى لهستان و چكسلواكى فرو ريختند و «لخ والسا» و «واسلاو هاول» به رياست جمهورى رسيدند. آنان از اين جوايز به مثابه كمك تاريخى غرب براى فروپاشى اروپاى شرقى ياد كردند. سه ماه پس از وقوع انقلاب مخملى پنجم اكتبر 2000 در صربستان، «جايزه اراسموس» به «آدام ميچنيك» از رهبران «جنبش همبستگى لهستان» اعطاء شد تا دوباره انديشه و روش معماران فروپاشى اروپاى شرقى زنده شود. «عبدالكريم سروش» آخرين كسى بود كه در هنگام حيات پايه گذار كلوب سرى بيلدربرگ و با تصويب شخص وى «جايزه اراسموس» را دريافت كرد، اما چرا بيلدربرگى ها سروش را برگزيدند و آشكارا نامش را به فهرست فراماسونرها و روتارين ها كشاندند؟! مرداد 1371، گروهك تروريستى فدائيان خلق (اقليت) از «عبدالكريم سروش» به عنوان يكى از اميدهاى انقلاب مخملى در ايران ياد كرد. از سال 1373 رسانه هاى آمريكايي، مانند روزنامه «لس آنجلس تايمز» و نشريات اپوزيسيون مانند «كيهان لندن» و «نيمروز» سروش را «مارتين لوتر اسلام» خواندند و نوشتند كه او رهبر پروژه رفرم (اصلاحات دينى و سياسي) در ايران است. عده اى هم به سروش لقب «واسلاو هاول» را داده بودند. مجله «اكسپرس» در سال 1377 معتقد بود كه هنگام وقوع يك انقلاب مخملى در ايران، سروش مانند «ريمون آرون» نقش يك «ناظر متعهد» را بازى خواهد كرد. سه گزارش استراتژيك ايالات متحده كه اولى در سال 1375 توسط «شوراى روابط خارجى آمريكا»، دومى در سال 1378 از سوى «سازمان اطلاعات مركزى آمريكا» و سومى در سال 1382 در «پنتاگون» تهيه شد، پيش بينى مى كرد كه تا سال 1389 ساختار اسلام سياسى و نظام جمهورى اسلامى ايران فرو خواهد ريخت! در هر سه گزارش از «عبدالكريم سروش»، اعضاء «حلقه كيان»- كه عنوان «روشنفكران ديني» را براى خود جعل كردند- و «دانشجويان ايرانى ليبرال» به مثابه شركاء آمريكا در طرح براندازى جمهورى اسلامى نام برده شد. «عبدالكريم سروش» همواره براين ارزيابى ها صحه مى گذاشت و سال 1377 به ماهنامه «گئو» گفت كه «آينده ايران مذهبى نخواهد بود» و به زودى نظام ايران سكولار مى شود. سروش پيش از دريافت «جايزه اراسموس» با وزير امور خارجه آمريكا در دولت رونالد ريگان (رئيس جمهور دوره اوج جنگ سرد) ديدار كرد و به «جرج شولتز» اطمينان داد كه اصلاحات سكولار در ايران «برگشت ناپذير» است و دانشجويان ايرانى اميدهاى پيشبرد اين پروژه هستند! همان روز، يك تحليلگر بلندپايه «پنتاگون» گفت كه سروش گزينه ما براى تحقق پروژه رفرم در ايران است و «او در انتظار زمان مناسب به سر مى برند» از سال 1366، اقليتى از دانشجويان سكولار «عبدالكريم سروش» را به عنوان مرجع فكرى خود برگزيدند و در دفاع از آراء ماسونى او، آشوب ها به راه انداختند. از جنحال آذر 1371در دانشگاه اصفهان بر سر سخنرانى سروش تا درگيرى مهر1374 در دانشكده فنى دانشگاه تهران، حلقه اى از دانشجويان سكولار پديد آمدند كه كارشان دانشگاه سوزى و اسلام ستيزى بود؛ در حالى كه در برخى دانشگاه ها مانند «دانشگاه صنعتى اميركبير» عنوان «انجمن اسلامى دانشجويان» را به ناحق مصادره كردند. اينان در عصر موسوم به اصلاحات، «دفتر تحكيم وحدت» را به ارگان سياسى و تبليغاتى «عبدالكريم سروش» بدل كردند و البته، اكنون آشكار گشته كه گردانندگان چنين محافلى چون «على افشاري» و «اكبر عطري» سر در آخور ايالات متحده دارند و رسماً براى سازمان جاسوسى سيا پادويى مى كنند؛ كسانى كه سروش آنان را «فرزند» خود خوانده است! با اين همه، عصر بيدارى جنبش دانشجويى فرا رسيد. سوم تير 1384، كاخ آرزوهاى بيلدربرگى ها، پنتاگون، سيا و... را در ايران فرو ريخت و امروز، چهارمين سالگرد «16آذر» از هنگامه بازگشت ايدئولوژى اصول گرا به دانشگاههاست. جنبش اصولگرايى كه دانشجويان را بايد ديناميزم با شعور آن ناميد، هژمونى روشنفكرى ماسونى را- خصوصاً در گستره دانشگاهها- شكست. دانشجويان مسلمان با دركى عميق از اسلام ناب، عمرى است كه در پرتو راه امام و رهبري، راه «جنگ عقيده» را برگزيده اند و امروز هم پروژه ارتجاع سكولار را از دانشگاهها پس زده اند؛ پروژه اى كه فروپاشى اسلام سياسى را در ايران دنبال مى كرد. اين «عصر بيداري» را قدر بگذاريم و «جنگ عقيده» را در وجودمان درونى كنيم.
پيام فضلي نژاد
شنبه 16 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]