واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: ترس فرهنگي
امروزه در بين بسياري انديشه وران و نويسندگان برخي كشورها مانند ايران ترسي مبهم از تئوري هاي دهكده جهاني نظم نوين و روابط بين اقوام و ملل مختلف ديده مي شود كه مهم ترين پارادايم آن را به فرهنگ توسعه مي دهند وآه و فغان سر مي دهند كه در صورت چنين اتفاقي فرهنگ هاي بومي واصيل مخصوصا فرهنگ هاي مشرق زمين از بين خواهند رفت. متاسفانه ايشان از ضعف تئوريك به اين نتايج دست يافته اند چرا كه پيش فرض برخي از آنها خصوصا با مقوله فرهنگ عليرغم همه موارد قابل نگاه از بالا است و شكل دستوري دارد، آنها معتقدند كه همه كاركردهاي اجتماعي انسان ها و حتي فرهنگ از بالا به پايين است وحكومت ها هستندكه با بخشنامه و فرمان يا حتي رفتارهاي خشونت گرايانه فرهنگ مردمان را دگرگون مي كنند و فرهنگي سراپا جديد و متفاوت با آنچه امروز درجوامع جريان دارد به خصوص جوامع خاص، ايجاد مي كند، در حالي كه با نگرشي منطقي و به دور از تعصب و كاملا علمي به اين مساله در گذر زمان به راحتي مي توان به نتايج متفاوتي دست يافت. در طول عمر طولا ني بشر و خاصه از زمان حضور تمدن در بين ملت ها مي توان به محصولي به نام تبادل فرهنگي در بين آنها دست يافت كه فرهنگي از فرهنگ ديگر متاثر شده و آمد و شد عوامل فرهنگي نه تنها وحشت زا نبوده بلكه همواره باعث پيشرفت آنها شده، البته هم چگونگي ورود و هم شيوه حضورعناصر فرهنگي واجد شرايطي بوده است و تابع اوضاعي كه تبادلات فرهنگي معلول آنها مي شده است كه بد نيست به يكي دو نمونه از اين جريان هاي اجتماعي كه مورد نگرش علمي هستند نيز اشاره شود. گفته مي شود (براساس تاريخ) در دربارهاي حكومت هاي بزرگ پيش از اسلام كه اميراتوري ايراني وسعت فوق العاده اي پيدا كرده بود ايرانيان با بهره گيري از آموزه ها و عناصر فرهنگي اقوام آرامي نظام ديواني و اداري اي براي كنترل مرز و بوم وسيع خود را طراحي و اجرا كردند و اين نوع اداره امور در حكومت هايي از نوع حكومت هاي ايراني مدلي شد و حتي تا هزاره هاي بعد نيز مورد استفاده بسياري از مردمان و حكومت ها قرار گرفت يا بهترين و مشخص ترين تبادل فرهنگي در بين كشورهاي مورد هدف بحث ما حضور اسلام در كشور ايران است.حضور اسلام در ايران و تبادل فرهنگي - سياسي و اجتماعي آن ويژگي هاي ارزنده و شاخصه اي دارد كه شهيد مطهري نيز به گوشه هايي از آن در كتاب ارزشمند روابط متقابل ايران و اسلا م به آن اشاره كرده اند، آن چنان كه از ذات ديني مانند اسلام بر ميآمد، اسلا م به عنوان ديني نجات بخش بر دل هاي انسان هاي دلتنگ از ظلم و نظام طبقاتي نشست و ايرانيان هم دروازه هاي قلب و جان خويش و هم دروازه هاي مداين را به روي اين منجي گشودند اما تاثيري كه فرهنگ ايران بر تمدن عربي - اسلامي بر جاي نهاد تاثيري ژرف و ماندگار شد و همچنين تاثير اسلا م نيز بر فرهنگ ايراني تاثيري به سزا بود، اما هرگز اين تاثير و تبادل ها باعث از بين رفتن و اضمحلال فرهنگ ايراني و فرهنگ عرب نشد كه هيچ بلكه نشانه پويايي و پيشرفت و حركت فرهنگ ها وتمدن تبادل هاي اين گونه است و گرنه فرهنگي كه به دليل ترس از تاثير فرهنگ هاي ديگر انزوا اختيار كند، چون آب راكدي فاسد شده و از بين خواهد رفت. نكته مهمي كه در اينجا مورد نظر است كه ترس موهوم برخي را از تبادل هاي فرهنگي باعث شده، واقعا مساله اي قابل تعمق است دليل قوت حضور يك فرهنگ در فرهنگ ديگر و قدرت تاثير فرهنگي بر فرهنگ ديگر است كه از آن به عنوان خاص «تهاجم فرهنگي» ياد مي شود، كه عواملي را تقريبا نزديك به هم از گذشته تا امروز به دنبال خود داشته است كه به نگاه اجزاي يك فرهنگ به مقوله هاي فرهنگي و غير فرهنگي و از همه مهم تر به تعريف يك محدوده خاص از فرهنگ بستگي دارد، اين نقطه، نقطه عطف از يك سو و از ديگر سو نقطه ضعف فرهنگي مقاصد مي تواند باشد، وقتي بخشي از نظام فرهنگي ايراني در اروپا جاگير شد و يا وقتي تمدن اسلا مي در جنوب اروپا خانه كرد دلا يلي داشت كه در بحث تبادل فرهنگ ها توجه به آنها مهم است.
مسلما بايد در هر گونه بحث و انديشه فرهنگي و غيره، موضوع بحث يعني انسان را به عنوان مقوله اي اساسي و اصلي در نظر گرفت انسان به عنوان مهمترين عنصر فرهنگي و فرهنگ ساز بايد در مركز توجه و نگاه فرهنگي قرار گيرد و بين تعريف محدوده فرهنگي از فرهنگ و انسان يك رابطه دو جانبه و دوطرفه برقرار شود، آن انسان فرهنگي و فرهنگ انساني محوريت همه حركت هاي فرهنگي خواهد شد انصافا ما چه تعريفي از فرهنگ و عناصر فرهنگي داريم، آيا تعريف و نگاه ما به فرهنگ تعريفي به روز است يا با همان تعاريف سخت افزاري ده ها سال پيش در عصر فرهنگ نرم افزاري قدم نهاده ايم؟ همين نگاه باعث مي شود به فرهنگ هاي ديگر به ديدي مردد و تهديد ساز مي نگريم، آيا اينگونه نيست كه ما در عرصه فرهنگ و فرهنگ سازي كه پروژه اي دايمي آن هم در متن اجتماع ونه در راس حكومت ها است دايم دچار ركود شده ايم؟ نه اينكه جامعه نخواسته، بلكه جامعه هميشه در بطن خويش در توليد و تاثير و تاثر فرهنگي است، اما فرهنگ عناصري دارد كه آن عناصر پايه اي به نام اجتماع دارند و بعد كاركرد آنها به عنوان عناصر فرهنگي در راستاي حركت هاي اجتماعي قوام، دوام و ارزش مي يابد. گرچه هرگز در اين نوشته قصد متهم كردن كسي را نداريم و دنبال مقصر نمي گرديم، اما نبود ذهنيت واقعي تفكر فرهنگي در محوريت مديريت هاي فرهنگي در سال هاي گذشته مورد نقد ماست، ما واقعا با فرهنگ غني ملي - ديني بايد از هر فرهنگي كه امروز در جهان پيرواني دارد بايد بهراسيم؟ آيا اين هراس نتيجه ضعف فرهنگ ما يا قوت فرهنگ هاي ديگر است يا عدم تلاش براي پيشرفت در سال هاي رفته؟ اگر كمي انصاف به خرج دهيم حتما نياز به بازخواني عناصر فرهنگي در كشور بزرگ مان و شرايط اين هماني آنها با فرهنگ هاي ديگر نه از نگاه تهاجم و تدافع بلكه از نگاه تبادل هست و بايد جستاري علمي و سريع دراين رابطه صورت گيرد، جستاري كه در مركز آن انسان فرهنگ هاي دستمايه او محور قرار گيرد و اصل تبادل در عصر ارتباطات مدرن و فوق مدرن به عنوان بديهي ترين واقعيت موجود به رسميت شناخته شود، سپس عناصري مثل رسانه ها و انواع آن، شخصيت، محيط و... همه عوامل فرهنگ ساز باز تعريف شوند و مطابق با فرهنگ ملي و ديدگاهي مدرن در رده و جايگاهي خاص قرار گيرند. به عنوان مثال بحث رسانه ها با تنوع و گستردگي فراواني كه دارند، بحثي اساسي و ضروري در اين ميان است چرا كه به هر سو كه نگاه مي كنيم پيرامون ما را رسانه احاطه كرده اند، از تلويزيون ها، راديو، روزنامه و مجلات، كتاب ها و حتي آگهي هاي مختلف تبليغاتي گرفته تا علايم راهنمايي و رانندگي و مانند آنها در اين مبحث جاي مي گيرند. بنابراين براي شروع هر بحث فرهنگي بايد نسبت خود را با اين بخش تعريف كرد (البته اين نسبت بايد توسط انديشه وران و مردم معمولي به طور رفتاري تعريف شود وگرنه رفتار حكومتي صرفا موقتي و به دور از خواست مردم خواهد بود) بايد فرهنگ ما، براساس واقعيت و نياز باورمندان خود تكليفش را با رسانه هايي چون سينما، تئاتر، موسيقي و... تعريف كند، متاسفانه در اين سال ها برخي مديران فرهنگي سياسي با مقوله فرهنگ رفتار كرده اند و خود ايشان به راحتي مي توانند نتايج آن را ببينند، تعدد بخش هاي تصميم ساز فرهنگي و مجري و ديده نشدن مردم در حوزه هاي فرهنگي، علايق آنها و مطالعه علمي در اين نوع بحث ها باعث شده است كه مردم چندان رغبتي به سينما رفتن نداشته باشند و مسلما ناگفته پيداست كه سينماي ما از لحاظ مالي اگر ورشكسته نباشد، اوضاع بسيار مالي بدي دارد كه آن هم با كمك هاي دولتي است، تئاتر و موسيقي هم كه تكليفشان اظهرمن الشمس است، در اين بخش همه كساني كه از زلزله تاثير فرهنگ مهاجم سخن مي گويند بد نيست آمار سالن هاي سينماي ايران را با مهاجمان فرهنگي شماره كنند يا بگويند دراين سال ها چند سالن تئاتر استاندارد ساخته اند يا چند فيلم و اثر هنري با كمك دولتي آنها ساخته شده و توانسته با آثار ديگر مقابله كند، يا به عنوان مهمترين ارزش هاي فرهنگي كدام هنرمند و فرهنگ ساز واقعي مورد تقدير واقعي قرارگرفته است، محمود درويش شاعر فلسطيني پس از مرگش چنان مورد تقدير قرار گرفت، و ما چگونه؟ بحث رسانه ها در فرهنگ بسيار مهم است كه بايد روزي با آن روبه رو شد و در كنار ديگر عناصر فرهنگي پرداختن به آنها بسيار مهم است، كه متاسفانه گويا در اين روزگار بيش از اين در اين مقال نمي توان آورد. به هر حال آنچه مسلم است آن است تمام مديران فرهنگي و انديشمنداني كه به عنوان مسوول در اين سال ها مجري بوده اند، از سر دلسوزي به اقداماتي دست زده اند كه نتايج مختلفي به جا مانده، اما امروز كه سال هاي التهاب آغازين انقلاب و روزهاي سخت جنگ و تلاش هاي سازندگي به پايان رسيده اند، لازم است كه خدمتگزاران واقعي در اين عرصه به روشن ساختن تفكر واقعي اسلام و ايران كه تفكري پيشرو است بپردازند.
جمعه 15 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 204]