تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):به خداوند امیدوار باش، امیدی که تو را بر انجام معصیتش جرات نبخشد و از خداو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805500556




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اسرار نماز


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: 1- اذان و اقامه
تکبير
کلمه تکبير به معناي بزرگ.تر بودن خداوند از هر چيز ديگري است و در تعبير ديگر بزرگ.تر بودن از اين که او را بتوان وصف کرد. چرا که به فرمايش اميرالمومنينعليه.السلام وصف غير موصوف است، اما وصفي غير خدا نيست و توصيف به معناي حد زدن و مخدود کردن است. توضيح اين که وقتي مي.گوييپسر خوب، خوب بودن غير از پسر بودن است و در ذات پسر وجود ندارد. بايد پسر را حد بزني و محدود کني تا پسر خوب به دست آيد. اما ذات اقدس خدا اجل از آن است که صفتي در او نباشد و با حد زدن آن صفت را به دست آورد.
توجه شود که تکبير انشاء است، نه اخبار. اخبار يعني خبر دادن؛ يعني اتفاقي در خارج افتاده و متکلم از آن خبر مي.دهد. چه متکلم از آن خبر بدهد و چه ندهد، آن اتفاق افتاده است، مانند علي مي.رود. لذا قابل تصديق و تکذيب است. اما انشاء يعني ايجاد کردن و در آن اتفاقي نيفتاده تا متکلم بخواهد از آن خبر بدهد، بلکه با کلام متکلم موضوعي ايجاد مي.شود، مانند ساعت چند است؟ و يا بزن! تکبير نيز انشاء است. يعني با گفتن آن قصد خبر دادن از بزرگي خداوند را نداريم. چرا که اخبار به چيزي که معلوم است را فايده.اي نيست! بلکه مقصود، انشاء و ايجاد دادن نسبت بزرگي به خداوند است.
شهادت اول
در اين.جا شهادت مي.دهد که معبودي جز خدا نيست. يعني جز او کسي شايسته پرستش نيست. تعبير ديگر آن که فلسفي است و با امکان ماهوي سازگار است، عبارت است از لا مُؤَثِّرَ فِي الْوُجودِ إِلَّا الله. خداوند وجود مطلق است و فيض وجود را او در ماهيات ممکنه مي.ريزد و هر شيئي با توجه به حد و پاياني که دارد، يک وجود محدود را رقم مي.زند و تعبير ديگر که عرفاني است و با امکان فقري سازگار است اين است که لا هُوَ إِلّا هو و به عبارت ديگر لا مَوْجودَ إِلَّا الوُجود و يا لا مَوْجودَ إِلَّا الله. خداوند مطلق وجود است و وجود ديگري جز او نيست. بلکه ماسوي شئونات و بروزات او و به عبارت ديگر ظهورات کمالات و افعال او است.
شهادت ثانيه
در اين.جا شهادت مي.دهد که حضرت ختمي مرتبتصلي.الله.عليه.وآله فرستاده خدا است و او است مبلغ رسالات خداوند. بنابراين هرچه بگويد، گويي خدا گفته است، اگرچه واقعا خدا نگفته باشد. زيرا فرستاده خدا حق تشريع دارد و اين از حديث لَوْ لا أَنْ أَشُقَّ عَلي أُمَّتي لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّواکِ مَعَ کُلِّ صَلاةٍ (اگر نمي.خواستم امتم را به سختي بيندازم، آن.ها را با هر نمازي امر به مسواک مي.کردم) فهميده مي.شود.
شهادت ثالثه
ولايت تکويني حضرت ختمي مآبصلي.الله.عليه.وآله در اوصياء او به طور کامل جزئا و کلا منعکس است و بنابراين هر چه را خلفاي حضرت تشريع نمايند، گويي تشريع خداوند است.
و مي.دانيم که ولايت، کليد قبولي اعمال از جمله نماز است و بدون آن عنوان نماز روي افعال و اقوال نمازگزار بار نمي.شود، بلکه ديگر نماز او تنها ورزشي است که فقط اثر سلامتي جسمي دارد!
حيعلات
نماز بهترين عمل است، اما ولايت کليد آن است. عارفي مي.گفت حيّ به معناي زنده است. يعني عليعليه.السلام زنده است و ولايت او نماز است. اين معنا در روايات هم هست که مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ (بينه/ 5) رسالت پيامبرصلي.الله.عليه.وآله و يُقيمُوا الصَّلاةَ (بينه/ 5) ولايت اميرالمومنينعليه.السلام است.
بنابراين در ادامه در ظاهر مي.گويد نماز و در باطن مي.گويد ولايت، رستگاري و بهترين عمل است.
قيام
در قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ ديگر لحظه آماده شدن براي ديدار با معبود رسيده است و لذاست که گفته مي.شود امام جماعت که به اين ذکر رسيد، مامومين برخيزند. زيرا ديگر لحظه ملاقات فرا رسيده است.

2- تکبيره الاحرام
دست.ها را با آغاز تکبير بلند مي.کند و با انهاي آن، به محاذات گوش مي.رساند. در اين حالت با حرکت دست قصد مي.کند که دنيا و هر چه در آن است را پشت سر گذاشته و تنها متوجه خداوند مي.شود.
همچنين بالا بردن دست نشان از تسليم در برابر خداوند دارد. تکبيره الاحرام به اين معنا است که با اين يک تکبير احرام حضور در مقابل خالق مي.بندي و بسياري چيزها را بر خود حرام مي.کني، مانند خوردن و آشاميدن و تکلم با غير و به همين ترتيب بايد فکر به غير را نيز در نماز بر خود حرام سازي. تکبيره الحرام در واقع به منزله ورود به مسجد الحرام است که نقطه آغارين معراج پيامبرصلي.الله.عليه.وآله به سوي خدا بوده و نماز نيز معراج مومن است.
معناي لفظ در اذان و اقامه گذشت.

3- قيام
3-1- معناي فعل
قيام روي دو پا به معناي اين است که خوف و رجاء را به هم آميخته است؛ خوف از عدالت و عذاب و رجا به رحمت و ثواب.
و باز قيام به اين معنا است که در مقابل معبود مانند دو دوست ايستاده و مشغول صحبت است.
و معناي ديگر آن اين است که در مقابل خالق بي.اراده ايستاده.اي و همچون پر کاهي در برابر باد و يا روي آب دريا از خود اختياري نداري. هرجا او بخواهد تو را مي.برد و اين معناي تفويض امر به او است تا او خود تو را به صراط مستقيم هدايت نمايد.
و قصد ديگر آغاز معراج به سوي خدا است. معراج سه مرحله دارد. مرحله اول از مسجد الحرام است به مسجد الاقصي و قيام به منزله همين مرحله اول است.
3-2- معناي لفظ
3-2-1- سوره حمد
بسمله
فعل محذوف و معناي باء
فعل محذوف در ابتداي کلام مي.تواند اِسْتَعَنْتُ باشد، يعني طلب کمک مي.کنم و يا اِبْتَدَأتُ به معناي آغاز مي.کنم. در هر يک بسمله مي.تواند متعلق به فعل محذوف و يا حال از فاعل آن باشد و در هر يک باء مي.تواند به معناي استعانت و يا مصاحبت باشد. بنابراين 8 وجه ممکن است:
• فعل محذوف اِسْتَعَنْتُ
o بسمله متعلق به اِسْتَعَنْتُ
1- باء استعانت: اِسْتَعَنْتُ و اسْتِعانَتِي اسْتِعانَةُ اسْمِ اللهِ به معناي طلب کمک مي.کنم و طلب کمک کردن من طلب کمک کردن از اسم خدا است.
2- باء مصاحبت: اِسْتَعَنْتُ و اسْتِعانَتي مُصاحِبُ اسْمِ اللهِ به معناي طلب کمک مي.کنم و طلب کمک کردن من همراه با اسم خدا است.
O بسمله حال از فاعل اِسْتَعَنْتُ
3- باء استعانت: اِسْتَعَنْتُ حالَ کَوْني مُسْتَعينًا اسْمَ اللهِ به معناي طلب کمک مي.کنم در حالي که طلب کمک کننده از اسم خدا هستم.
4- باء مصاحبت: اِسْتَعَنْتُ حالَ کَوْني مُصاحِبًا اسْمَ اللهِ به معناي طلب کمک مي.کنم در حالي که خود را همراه با اسم خدا مي.کنم.
• فعل محذوف اِبْتَدَأْتُ
o بسمله متعلق به اِبْتَدَأْتُ
5- باء استعانت: اِبْتَدَأْتُ و ابْتِدائي مُسْتَعينُ اسْمِ اللهِ به معناي آغاز مي.کنم و آغاز کردن من با طلب کمک کردن از اسم خدا است.
6- باء مصاحبت: اِبْتَدَأْتُ و ابْتِدائي مُصاحِبُ اسْمِ اللهِ به معناي آغاز مي.کنم و آغاز کردن من همراه با اسم خدا است.
O بسمله حال از فاعل اِبْتَدَأْتُ
7- باء استعانت: اِبْتَدَأْتُ حالَ کَوْني مُسْتَعينًا اسْمَ اللهِ به معناي آغاز مي.کنم در حالي که طلب کمک کننده از اسم خدا هستم.
8- باء مصاحبت: اِبْتَدَأْتُ حالَ کَوْني مُصاحِبًا اسْمَ اللهِ به معناي آغاز مي.کنم در حالي که خود را همراه با اسم خدا مي.کنم.
يک وجه ضعف قول به استعانت اين است که دلالت بر انجام کاري به صورت موقت مي.کند. مثلا با قلم مي.نويسيم و بعد از اين که کار ما به پايان رسيد، آن را کنار مي.گذاريم و وجه ديگر ضعف آن اين که اين کلام قول خداوند نيز هست و خداوند اجل از استعانت مي.باشد. اما شهيد ثاني رحمه الله در شرح لمعه به وجوه پنجم و هشتم اشاره کرده، استعانت را به معناي تمام انقطاع دانسته است، يعني کار تنها به وسيله اسم خدا بر وجه کامل انجام مي.شود و مصاحبت را نشانه تعظيم.
اسم
اگر اسم را از وَسْم به معناي نشانه بدانيم، يعني کار خود را به وسيله و يا همراه با خدا نشانه مي.زنم و آغاز مي.کنم. يعني کار من يک کار الهي است و نشانه الهي دارد و اگر آن را از سُمُوّ به معناي بلندي بدانيم، يعني به وسيله و يا همراه با بلند مرتبگي خداوند کار خود را آغاز مي.نمايم.
اما کلمه الله مخفف کلمه اَلْإِله بوده است. إِله در زبان عربي به معناي مَألوه و اسم مفعول است. اسم معفول در زبان عربي دو نوع معنا دارد. يکي به معناي کلمه.اي که کار بر روي آن انجام شده و ديگري به معناي کلمه.اي که قابليت اين را دارد که کار بر روي آن انجام شود. مثلا کلمه مَأْکول اسم مفعول از ماده أَکْل به معناي خوردن است که يک معناي آن چيز خورده شده است و معناي ديگر آن چيز خوردني (قابل خوردن). کلمه مَأْلوه هر دو معنا را مي.تواند داشته باشد، اما معناي دوم مناسب.تر به نظر مي.رسد، يعني پرستيدني (قابل پرستش).
معاني ديگري هم براي إِله وجود دارد. مثلا اين که از ماده وَلَه گرفته شده باشه که به معناي دوم اسم مفعول مي.شود موجودي که قابل اين است که انسان در او واله و شيدا شود و يا ظاهرا از همين ماده به معناي سرگشته و حيران شدن که به معناي اول يا دوم اسم مفعول مي.شود موجودي که ديگران در ذات او حيران شده.اند و يا اين قابليت را دارد که ديگران در او حيران مانند.
اما ال انواع مختلفي دارد که در اين.جا ال عهد است. يعني همان إله شناخته شده و مورد نظر.
مراد از الله خود خداوند نيست، بلکه اسم خداوند است که شامل جميع اسماء ديگر مي.شود. خدا در حقيقت هو است که پشت الله نشسته است و الله به آن اشاره مي.کند، هُوَ اللهُ الَّذي ... .
رحمت
رحمن اسم خاص و صفت عام است. يعني اين اسم فقط مخصوص خداوند است، اما صفت رحمت آن به مومن و کافر بازمي.گردد. رحيم اسم عام و صفت خاص است. يعني اين اسم فقط مخصوص خداوند نيست، اما صفت رحمت آن تنها به مومنين بازمي.گردد. ال داخل بر هر دو، ال عهد است.
رحمن و رحيم براي مبالغه هستند. شهيد ثاني مبالغه رحمن را بيشتر مي.داند، به دليل بيشتر بودن تعداد الفاظ و ذکر رحيم را از باب تتميم دانسته است. زيرا رحمن شامل نعمت.هاي بزرگ خداوند است و رحيم ذکر مي.شود تا ساير نعمت.ها را نيز داخل نمايد.
حمدله
حمد
حمد به معناي مدح، شکر و جزاء است. که هر سه معنا را مي.توان در حمدله تصور کرد. ال در اين.جا ال جنس است که مي.تواند ماهيت باشد و يا استغراق. يعني جنس حمد مخصوص خدا است و يا تمامي حمدها مخصوص او است. يعني هر که از ديگري تشکري مي.کند يا او را مي.ستايد، در حقيقت خداوند را ستوده است، چرا که او خالق آن شخص است و به اراده او آن شخص به جايي رسيده که متکلم او را مي.ستايد.
افاده ديگري که از حمدله مي.شود، انحصار است. يعني حمد تنها مخصوص خدا است.
ربوبيت
رَبّ صفت مشبهه به معناي مُرَبّي يعني پرورش.دهنده.اي است که وصف پرورش.دهي در او به حالت ثبوت در آمده است.
عالَمين
برخي مراد از آن را اهل عالم مي.دانند و ظاهرا مشهورتر آن است که مراد عقلاي از اهل عالم است. يعني خداوند پرورش.دهنده عقلاي عالم است و مراد از عقلاء معناي فلسفي آن است، يعني انسان و يا حداکثر انسان و جن و ملک و نه معناي عرفي آن، يعني انسان.هاي عاقل.
رحمت
اين دو صفت به دليل اهميت فراوان مجددا تکرار شده.اند. در اين.جا خداوند را دارد با صفات جمال مي.ستايد.
ملکيت
اضافه مالِک به يَوْم، اضافه ظرفيه است. يعني خداوندي که در روز دين، مالک حقيقي است. زيرا ملکيت ما در اين دنيا اعتباري و به جعل و قرارداد بوده و ملکيت حقيقي براي خدا است و اين مساله در روز دين مشخص مي.شود.
در برخي از قرائت.ها مَلِک به معناي فرمانروا نيز گفته شده است که ظاهرا عرفاء به اين معنا بيشتر التفات دارند.
اما روز دين، يکي از معاني آن، روز جزا است و معناي ديگر روزي که هر کس بر دين خود محشور مي.شود و يا شايد روزي که همه دين حقيقي را که همان اسلام است، مي.فهمند.
در اين.جا خداوند را دارد با صفات جلال مي.ستايد.
عبوديت و استعانت
تقدم ضميري که مفعول است بر عامل خود، افاده حصر مي.کند. بنابراين در اين آيه بنده به خداوند مي.گويد که تنها او را بندگي مي.کند و در اين مساله تنها از او ياري مي.خواهد. بندگي کردن يعني انسان تمام هستي خود را از جان و مال و آبرو و هر چه که ظاهرا در تعلق انسان است، به پاي معبود قرباني کند. قهرا بالاترين سعادت است و البته رسيدن به آن مشقت فراوان مي.خواهد و بايد تنها از خداوند در اين زمينه کمک خواست و از هر که خداوند به ما دستور داده او را وسيله قرار دهيم که کسي نيست جز ذوات مقدسه معصومينعليهم.السلام. مرحوم آيت.الله بهجت مي.گويد دعاي سوره حمد از إِيّاکَ نَسْتَعينُ شروع مي.شود. زيرا استعانت به معناي طلب کمک است و طلب از خداوند همان دعا مي.باشد.
نقل است که خداوند در معراج به پيامبرصلي.الله.عليه.وآله فرمود چه مي.خواهي و حضرت عرض کرد مقام عبوديت. اين مقام بالاتر از مقام رسالت است و به همين دليل در تشهد ابتدا شهادت به مقام عبوديت حضرت ختمي مرتبت داده مي.شود و بعد رسالت، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَ رَسولُهُ.
معناي ديگري که براي اين آيه در روايات آمده است، استفاده معناي طلب از عبوديت است. يعني خدا يا تنها تو را مي.جوييم و در اين مساله تنها از تو ياري مي.خواهيم و چه بسيار دشوار است که انسان در هر قول و فعل و ترکي به دنبال رضاي خداوند باشد!
در حديث است که خداوند در اين آيه به فرشتگان خود مي.گويد من و بنده.ام در اين آيه مشترکيم!
هدايت
صراط مستقيم همان صراط اميرالمومنينعليه.السلام است. اما در مورد کساني که خداوند به آنان نعمت عطا فرموده و کساني که به آنان خشم گرفته و گمراهان به ترتيب تعابير زير مستفاد شده است:
• تعبير اول
o اولي: اصحاب معصومينعليهم.السلام؛ مانند اويس قرني رحمه الله که وقتي محضر اميرالمومنينعليه.السلام عرض کرد که آمده.ام تا بيعت کنم و حضرت به او فرمود به چه بيعت مي.کني؟ عرض کرد بِمُهْجَتي. يعني به آن آخرين قطره خون درون قلبم رگ.هايم و يا مانند سعيد بن عبد الله رحمه الله که بعد از اين که خود را به هر سو پرتاب مي.کرد تا بدن خود را سپر تيرهاي پرتاب شده به سوي سالار شهيدانعليه.السلام قرار دهد و بدن او سوراخ سوراخ شد، در هنگام آمدن حضرت بر بالين او عرض کرد: أَوَفَيْتُ يَا بْنَ رَسولِ اللهِ؟ آيا به عهد خود وفا کردم اي پسر رسول خدا؟ و حضرت فرمود نَعَمْ أَنْتَ أَمامي فِي الْجَنَّة؛ آري، تو پيشاپيش من به بهشت مي.روي. شيخ نخودکي رحمه الله مي.گويد به هنگام خواندن اين آيه افراد مذکور را در ذهن خود تصور کند.
O دومي: کساني که با اهل بيتعليهم.السلام دشمني داشته و مقاتله کرده.اند
o سومي: کساني که در اين ميان حق و باطل را نشناخته بودند.
• تعبير دوم
o اولي: شيعه و اين تعبير تناسب دارد با آيه اَلْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتي (امروز که مراد روز غدير است دينتان را براي شما کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم). شايد خوب باشد بالاخص علماء و عرفاي حقه را در نظر بگيرد.
O دومي: نواصب (دشمنان اهل بيتعليهم.السلام) و چه بسا بتوان وهابيون را به آن ملحق کرد
o سومي: عامه (اهل سنت)؛ آيت.الله مرواريد رحمه الله ضمن تاکيد بر گفتن حمدله بعد از پايان سوره حمد، مي.گويد اين که شيعه بعد از اين آيه الحمد لله مي.گويد و عامه آمين، به همين دليل است که شيعه شکر خدا را به خاطر اين نعمت هدايت به جا مي.آورد و عامه تقاضاي هدايت مي.کند.
• تعبير سوم
o اولي: شهداي راه خدا
o دومي: يهوديت
o سومي: مسيحيت
• تعبير چهارم
o اولي: شيعياني که فقط خدا را مي.خواهند
o دومي: شيعياني که مرتکب کبائر از گناهان مي.شوند
o سومي: شيعياني که هم دنيا را مي.خواهند و هم آخرت را
3-2-2- سوره توحيد
اين سوره زماني نازل شد که کفار از پيامبرصلي.الله.عليه.وآله خواستند تا خدا را تعريف نمايد. چون خداوند بسيط است، جنس و فصل ندارد و نمي.توان از آن تعريف منطقي ارائه کرد. سوره توحيد تعريف حقيقي خداوند است.
هُوَ ضمير شان است. يعني بگو جريان از اين قرار است که خداوند بي.همتا است.
فقط او موجود از درون پر است! يعني شامل همه وجودات کمالي است و هيچ کمالي از وجود او خارج نيست.
او از کسي توليد نشده و کسي را توليد نکرده است. يعني خلقت خداوند توليدي نيست. مانند ساختن خانه توسط بنا نيست، که خود بنا جداي از خانه است. بلکه او جداي از مخلوقات خود نيست. داخِلٌ فِي الْأَشْياءِ لا بِالْمُمازَجَةِ وَ خارِجٌ عَنِ الْأَشْياءِ لا بِالْمُبايَنَةِ، داخل در اشياء است نه به نحو امتزاج و آميختگي و خارج از اشياء است، نه به نحو مباينت و جدايي.
با اين حال، احدي از مخلوقات همتاي او نيست.
توضيح اين که بنا بر نظريه اصالت وجود در فلسفه، وجود مشترک معنوي است و معناي وجود خدا با معناي وجود مخلوقات فرقي ندارد. تفاوت در شدت وجودي است که وجود خداوند نامحدود و وجود مخلوقات محدودات و با شدت.هاي متفاوت با يکديگر است. همانند تفاوت در نور که يکي نور خورشيد و شديد است و ديگري نور لامپ و ضعيف؛ اما نوريت آن دو با يکديگر تفاوتي ندارد.
بر مبناي نظريه عرفاء، مخلوقات، وجودي ندارند. بلکه تنها شئونات و بروزات حضرت حق هستند. افعال و کمالات خداوندند. آن.ها موجود نيستند، اما از وجود نيز جدا نمي.باشند.
در حديث است که سوره توحيد را تنها متعمقين آخرالزمان مي.فهمند.

4- رکوع
معناي فعل
در رکوع خداوند را از شريک در اراده (خواستن) و قدرت منزه مي.دانيم.
و نيز قصد کند که مي.خواهد مانند موالي که ابتدا به پادشاهان تعظيم کرده و سپس به پاي آن.ها مي.افتادند، چنين کند. يعني اکنون مشغول تعظيم خداوند است و بعد قرار است در برابر او به خاک بيفتد.
و نيز قصد کند که در رکوع اعلام مي.کند که تابع خداوند متعال است. بزرگان در رکوع به ياد کناهان خود افتاده و از ترس مي.لرزيدند!
و نيز بداند که رکوع مرحله دوم معراج است از مسجد الاقصي به سوي خداوند و بنابراين يک مرحله نسبت به قيام به خداوند نزديک.تر شده است.
معناي لفظ
تسبيح به معناي تنزيه است، يعني نسبت منزه دادن به خداوند. منزه از هر گونه نقص، عيب و عدمي. زيرا وجود او همه وجودات ديگر را در برگرفته است.
منزه است پروردگار من، همان پروردگاري که بزرگ است. تسبيح نيز مانند تکبير که پيش.تر اشاره شد، انشاء است و نه اخبار.

5- قيام بعد از رکوع
معناي فعل
اين قيام به منزله ايستادگي در برابر دشمنان خداوند است. با گفتن تکبير پس از قيام و بلند کردن دست، برائت مي.جويد از اين که بدون حول و قوه خداوند در برابر دشمنان او بايستد و يا او را تسبيح نمايد.
معناي لفظ
اين لفظ نيز انشاء و دعا مي.باشد و نه اخبار. يعني خدا بشنود صداي کسي که حمد او را مي.کند. اين کلام را به دليل لام سر لفظ مَنْ از باب تضمين دانسته.اند. يعني سَمِعَ اللهُ مَنْ حَمِدَهُ وَ أَجابَ لَهُ؛ خداوند صداي حمدکننده را بشنود و او را اجابت نمايد.

6- سجده
معناي فعل
در سجده خداوند را از شريک در ذات منزه مي.دانيم.
و نيز همان.گونه که در رکوع قصد کرده بود که مانند موالي ابتدا تعظيم کند، اکنون قصد کند که بعد از تعظيم در برابر خداوند به خاک افتاده است.
و نيز بداند که سجده مرحله سوم و پاياني معراج است و آن حضور در محضر حضرت حق است. و به همين دليل است که مي.گويند نزديک.ترين حالت بنده به خدا در سجده است. اين.جا ديگر مقام فناء في الله است و ابراز مي.کند که در برابر خداوند هيچ نيست. نه اين که چيز کم.ارزشي است، بلکه اصلا وجودي ندارد؛ ما عدم.هاييم هستي.ها نما. هر چه هست اوست و اين است که در سجده جايي را به چشم سر نمي.بيند. زيرا به نزديک.ترين مرحله به خداوند رسيده و جز او چيزي نيست و او هم که با چشم سر ديده نمي.شود.
و نيز سجده اول به معناي اين است که از خاک به وجود آمده و باز نيز به خاک بازمي.گردد. به جايي خواهد رسيد که ديگران روي او پامي.گذارند! نه روي قبر او، بلکه روي خود او زماني که قبر او خراب شود! چه بسا قبرستان محل دفن او تبديل به پارک بزرگي شود و کودکان بر روي او بازي کنند، باز هم بر روي خود او، نه قبر او! زيرا ديگر قبري نمانده است! اين بدني که در دنيا به آن مي.نازيد و از همه چيز بيشتر مراقب آن بود و آن را به انواع لذائذ حلال و حرام متنعم ساخته بود، اکنون زير دست و پا قرار گرفته است و چنان از او نشاني نيست، که گويي هرگز در اين دنيا نبوده است! و هنگامي که براي قيام مجددا بلند مي.شود، زماني است که در محضر خداوند براي حساب ايستاده است.
و نيز بداند که از ذره آبي بدبو و نجس به وجود آمده و بعد از مرگ نيز نجس خواهد شد، از سگ نجس.تر! زيرا مس او تنها آب کشيدن نمي.خواهد، بلکه غسل نيز مي.خواهد!
و يا قصد کند که با افاضه وجود از سوي حضرت حق موجود شده و يا با بروز شأن حضرتش ظاهر شده و باز هم به خدا بازمي.گردد، زماني که خداوند ظهور کمال خود را که در او متجلي ساخته بود، مخفي سازد!
اما دوبار به سجده مي.رود تا خاکساري خود را مجددا پس از نشستن و خاتمه خضوع نشان دهد و اعلام کند که از تکبر در برابر خداوند بريء است.
معناي لفظ
منزه است پروردگار من، همان پروردگاري که بلندمرتبه.ترين است.

7- تشهد
معناي فعل
ميرزا جواد آقا ملکي مي.گويد اين.جا ديگر مقام شهود است. اين.جا است که حقايق بر انسان داراي بصيرت منکشف مي.شود.
معناي لفظ
شهادت اول در اين.جا اضافه.اي نسبت به اذان دارد و آن اين است که الهي به جز الله نيستع در حالي که اين الله وحدت دارد. يا وحدت در وجود با مخلوقات و يا يکي بودن به اين دليل که کسي همتاي او نيست و نيز شريکي ندارد، نه در مقام اراده، نه در مقام قدرت، نه در مقام علم و نه در مقام ذات.
ساير معاني در الفاظ اذان گذشت.

8- سلام
آيت.الله بهجت مي.گويد همان.گونه که نمازگزار از باب تکبير وارد شده بود، از باب تسليم خارج مي.شود و اين سوغاتي است از جانب خداوند از اين سفر معنوي. به اين معنا که در سلم و سلامت از جانب خداوند قرار دارد. در حديث است که نمازگزار پس از خروج از نماز غرق در رحمت الهي مي.شود.
در سلام سوم قصد مي.کند که به همه نمازگزاران سلام مي.دهد و يا به همه کساني که در مجلس قرب و انس حضرت حق حضور دارند.
توجه شود که غير مذهب حقه از نمازگزار تخصصا خارج است. يعني اصلا موضوعا نمازگزار نيست. چرا که در حديث است که کليد نماز، ولايت است. بنابراين کسي که ولايت ندارد، با گفتن تکبير اصلا وارد نماز نمي.شود. عمل او تنها به درد سلامت جسمش مي.خورد، چرا که نوعي ورزش است!






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن