واضح آرشیو وب فارسی:قدس: نگاهي به « عصاره سوما » گردآورده غلامرضا بروسان ؛ شاعرانگي مقدس
* محمدكاظم كاظمي
«آن كه پاي خود را به حركت درمي آورد
سفر را به پايان مي رساند »
(عصاره سوما، صفحه 17)
درباره جوانب هنري و شاعرانگي متون مقدس كهن اديان گوناگون، بسيار سخن رفته است. حقيقت اين است كه گاهي اين متون از آرايه هاي ادبي و ظرايف بلاغي بهره دارند، گاهي فراتر از آن، بيانشان شاعرانه است و در پاره اي جايها، به راستي شعرند.
مأنوس بودن با اين متون و استفاده از آنها، هم به واسطه معنويت نهفته در اين آثار و هم به واسطه شاعرانگي ساده و طبيعي آنها، مي تواند سخت به كار شاعران بيايد و ما پيش از اين هم موفقيت شاعران مأنوس با كتابهاي آسماني و يا مقدس را در ميان شاعران فارسي زبان، ديده ايم.
ولي چيزي كه معمولاً مانع انس و الفت بيشتر نسل جوان امروز با اين متون مي شود، حجيم بودن و گاه دور از دسترس بودن آنهاست. به اين بايد افزود وفور تعليمات و اصطلاحات و اسطوره ها در بعضي از اينها را كه سبب مي شود مخاطب از مطالعه كامل آنها، آن حظي را نبرد كه از يك گزيده مي تواند برد.
چنين است كه ضرورت گزيده ساختن بعضي از اين متون و استخراج پاره هاي شاعرانه آنها حس مي شود و اين كاري است كه شاعر تواناي خراساني، غلامرضا بروسان كرده است؛ يعني گزينش و تدوين چكيده اي از «ريگ ودا» قديمي ترين سند زنده مذهب و جامعه هندو.اين كتاب، با طرح جلد علي سيران، از سوي نشر شاملو منتشر شده است، در قطع رقعي و 5000 شمارگان، با كاغذي مقواگونه كه البته خواندنش را دشوار مي كند و صفحه آرايي نه چندان درخور محتواي خويش.
باري، اگر از صورت درگذريم و به سيرت نظر افكنيم، با خواندن اين كتاب خود را با پاره هايي بسيار شاعرانه از اين كتاب مذهبي روبه رو مي بينيم، به گونه اي كه گاه باورنكردني به نظر مي آيد و چنين به نظر مي رسد كه گويا ترجمه شعر يك شاعر طبيعت گراي امروز را مي خوانيم.
از ميان عناصر شعر، آنچه بيشتر در اين قطعات خودنمايي مي كند، تخيل است، آن هم تخيلي شفاف و برگرفته از عناصر طبيعت و زندگي مردم. و باز جالب اين است كه از ميان صور خيال هم مدرن ترين هايشان در اين مجموعه حضوري پررنگ تر دارند، مثل شخصيت بخشي (تشخيص) كه همان تصور جاندار بودن اشياي بي جان است. اين پاره را در ستايش «اوشس » (سپيده دم) ببينيد:
«اوشس چون مادري مهربان مي آيد
زندگي را بيدار مي كند
و همه پرندگان را به پرواز درمي آورد
اين سپيده دم اسبهايش را به ارابه بسته است
و به آن سوي خورشيد مي تازد»
از اين كه مي گذريم، در اين مجموعه با تشبيه هاي بسياري هم روبه رو مي شويم، تشبيه هايي با طرفين مادي و ملموس و وجه شبه ابتكاري كه از دقت گويندگان در محيط پيرامون خبر مي دهند:
«باشد كه اگني
ما را از ميان مشكلات بگذراند
مانند قايقي
كه از ميان رودخانه مي گذرد
ما را از ميان غم عبور مي دهد»
ولي آنچه به اين آثار تشخص و زيبايي ويژه مي دهد، درآميختگي شان با زندگي مردم است و برخورداري از لحظات خاصي از زندگي و جوانب ظريفي از روابط ميان انسانها كه شايد كمتر كسي با آن دقت به آنها نگريسته است. مثلاً اين كه شخص بي برادر بيشتر علاقه مند معاشرت با مردم است، چيزي است كه شايد ما بارها با آن برخورد كرده و از كنارش بي تفاوت گذشته ايم.
«مهربان و مغرور
از زيبايي بي نقص خويش
به روشني مي تابد
و مثل كسي كه برادر ندارد
در جستجوي مردم است »
و در چنين جاهايي است كه متن در كنار برخورداري از عناصر طبيعت، با احساسات، عواطف و تجربه هاي زندگي انسانها نيز گره مي خورد و رنگي از حكمت مي گيرد؛ حكمتي طبيعي و بدون اتكا به اصطلاحات فلسفي. اين چيزي است كه در همه متون مقدس مشترك است و چنين است كه همه انسانها به پيمانه ظرفيت معنوي خويش مي توانند از آنها سود بجويند.
باري، در اين شصت صفحه گزيده ريگ ودا در كتاب «عصاره سوما» به اندازه چند كتاب شعر نو، سخن تازه و دريافت شاعرانه مي يابيم. شايد ذكر چند نمونه از اين آثار و ارجاع به كل كتاب، بتواند ارزش هنري اين متون را براي شاعران جوان امروز آشكار سازد.چند پاره برگزيده از كتاب «عصاره سوما»:
خطاب به اوشس (سپيده دم)
سپيده دم دختر آسمان برخاسته است
او غمهاي مهم را برطرف مي سازد
و چراگاه گاوان را آشكار مي كند
همه آفريدگان، بويژه گاوان
مشتاق سپيده دم اند.
***
(در ستايش خورشيد)
هنگامي كه خورشيد نزديك مي شود
ستارگان
چون دزدان مي گريزند
و شب سياه به دنبال آنها مي رود
***
(در ستايش خورشيد)
درست مثل پسر جواني كه دختري را دنبال مي كند
خورشيد
الهه درخشان صبح را
دنبال كرده است
***
(گفتگو ميان پورو و ارسه و اوروشي )
و مطربان
مثل گوسفندي كه دچار زحمت باشد
صدا مي كردند
***
(خطاب به سوما پومانه)
به راستي افكار ما متفاوت است
نجار در جستجوي شكسته است
و پزشك
در انديشه سانحه
و برهمن در فكر پرستش
اي اندو! براي اندرا جاري شو
***
من شاعرم
«تاتا» پدرم پزشك است
و «نانا» مادر، آسيا را مي چرخاند
اي اندو! براي اندرا جاري شو
***
اسب مي خواهد كه ارابه سبكي را بكشد
و قورباغه در انديشه آب است
اي اندو! براي اندرا جاري ش
و
سه شنبه 12 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 175]