تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836999833
ايـضـاح در بـاب فـلـسفـه
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: ايـضـاح در بـاب فـلـسفـه
اشاره: در پي چاپ مقاله اي از يكي از استادان بنام فلسفه و عرفان، مقاله زير در نقد و بررسي آن به دستمان رسيده است كه از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد.
بحث الهيات و شناخت مبدأ هستى هيچ گاه از ذهن فلاسفه غرب خارج نبوده است.توضيح اينكه متافيزيك (Metaphisics) گرچه در استعمال عادى يونانى به معناى بعد از فيزيك مي باشد، لكن در ابتدا عنوانى بوده است كه پژوهندگان فلسفه در قديم براى ناميدن قسمتى از مقالات و آراي ارسطو كه در مجموعه آثار وى پس از كتاب فيزيك گذاشته شده بوده است به كار مىبردند ولى بعداً اصطلاح مابعدالطبيعه (Metaphisics) عنوانى شد براى علم كه در آن از مبادى و علل اشيا يعنى تبيين پديدارهاى طبيعى و شناخت اصل و اساس وجود و موجودات سخن مىرود كه اين موضوع يعنى شناخت مبدأ هستى، پيوسته مورد توجه شخص ارسطو و سپس ساير فلاسفه غرب در طول دوران قرار داشته است.
بايد يادآور شد كه ارسطو در مقالاتى كه مجموع آنها بعداً به نام «متافيزيك» يا «مابعدالطبيعه »ناميده شد همين نوع موضوعات و مسائل را كه قابل وارسى به وسيله احساس و تجربه نيستند، به منظور شناخت مبدأ هستى مورد بررسى و تحقيق قرار داده است.1
در قـرون جــديد نــيز رنه دكارت(1650ـ 1596 )كه مي توان او را از نخستين فلاسفه دوران جديد غرب دانست كتاب خود را كه به نام «تأملات درباره فلسفه اولى»مي باشد با اين جملات آغاز مي كند:
«اينك چندى است متوجه شدهام كه از همان سالهاى اول عمر آراي غلطى به عنوان حقايق پذيرفتهام و آنچه پس از آن بر اين اصول نامطمئن بنا كردهام مشكوك و نامتقين است و لازم است يك بار در عمر خود جداً خويشتن را از تمام آرائى كه تا آن وقت پذيرفتهام،رهائى بخشم و اگر بخواهم امر استوار و پايدارى در علوم مقرر دارم، بايد همه چيز را از نو و بنياد شروع كنم...»
اين نكته را نيز بايد اضافه كنيم كه دكارت فيلسوف و رياضىدان بزرگ فرانسوى در زمانى مىزيست كه جهان به سرعت درحال تحول و دگرگونى بود؛ يعنى جهانى كه نمودار نزاع و كشمكش دينى تقريباً مداوم بين كاتوليكها و پروتستانهاى فرانسوى و نيز مشاجره و جدال شديد ميان طرفداران نظريات ارسطو درباره طبيعت و عالم جسمانى و كسانى كه از نظريات جديد كوپرنيك و كپلر و گاليله حمايت مىكردند، بود.
ظهور نظريههاى جديد حاكى از آن بود كه در جستجوى معرفت، روشهاى ديگرى وجود دارد. دكارت كه با فلسفه ارسطويى پرورش يافته بود ، مطالعه جهان را آغاز كرد و پس از آنكه دامنه پژوهشش را توسعه داد، درباره همه نظريات پذيرفته شده كه ارزش و اعتبار آنها صرفاً به دليل قدمت و مقبوليت آنها بود، شك كرد و پس از طى دوران شكاكيت كه به منظور اطاله مقاله شرح آن را به وقت ديگرى محول مىكنم... نهايتاً مىگويد: «مدتى مديد در ذهن خود اين اعتقاد را به نحو ثابت داشتم كه يك خداى قادر مطلق وجود دارد كه من چنان كه هستم، آفريده اويم».2
بنابراين بايد اذعان نمود كه ذهن فلاسفه غرب از مسائل متافيزيك (الهيات و مابعدالطبيعه) و شناخت خالق هستى و در نهايت دين خالى نبوده است.
عمدتاً فلاسفه عاليقدر اسلامى ارسطو را «معلم اول» مىدانند و اصولاً خود كلمه فلسفه كه ما به كار مىبريم از Philo Sophia بر گرفته شده و ريشه يونانى و ارسطويى دارد و فلسفه مشاء نيز كه در رأس مكاتب فلسفى ما قرار دارد و اغلب فلاسفه اسلامى از جمله فارايى ابن سينا ، ابن رشد و خواجه نصيرالدين طوسى تا برسد به ميرداماد، همه و همه مشائى مسلك بودهاند و حتى همين وجه تسميه (مشاء) هم باز از خط مشى تدريس ارسطوگرفته شده است. توضيح اينكه چون ارسطو هنگام تدريس و تعليم فلسفه به شاگردانش در حين راه رفتن و «مشى»، مطالب درسى را بيان مىكرد، لذا پس از آنكه فلسفه ارسطو از طريق ترجمه آراي و آثار او در بيتالحكمه خلفاى عباسى به فرهنگ اسلامى راه يافت به همين علت بود كه به فلسفه مشاء ناميده شد.
در دوران خلفاى عباسى كار ترجمه آثار فلسفى يونان خاصه ارسطو در دو مرحله انجام گرفت و در زمان حكومت مأمون مركزى به نام «بيتالحكمه» در دستگاه خلافت به وجود آمد و كار آن مركز ترجمه آثار فلسفى يونان بود.
در بيتالحكمه مترجمان زيادى بودند كه در رأس آنها حنين بن اسحاق قرار داشت كه شخص مسيحىالاصل و نسطورى (Nestor) بود و ترجمههاى او به عنوان منابع موجهى در آن زمان مورد توجه انديشمندان بود و از جمله ابو يوسف يعقوب بن اسحاق معروف به «الكندى» كه نخستين فيلسوف عرب و مسلمان مىباشد و در مركز خلافت منزلتى داشت، متون اين ترجمهها را مورد استفاده قرار مىداد.
الكندى از خاندانى بزرگ بود و اجدادش بر«كِنّدِه» و سرزمينهاى جنوبى جزيرهًْ العرب حكومت داشتند و اگر چه مورخان تاريخ فلسفه به زندگانى وى توجه خاصى مبذول نداشته و در حق او قصور ورزيدهاند، لكن به تقريب مىتوان گفت كه وى در سال 185هـ/801 ميلادى متولد و در حدود سال 252/هـ 866/م وفات يافته است و با اين ترتيب بيشتر عمر خود را در قرن سوم هجرى سپرى ساخته و با مأمون و معتصم معاصر بوده است (3) و اين درست همان دوران شكوفايى و نهضت عظيم فكرى و فلسفى و ترجمه آثار فلسفى يونان و از جمله ارسطو بوده كه الكندى نخستين فيلسوف عرب و مسلمان در مركز ستاد آن قرار داشته است.
بنابراين آنچه مسلم است ،الكندى نخستين فيلسوف مشائى و در عين حال التقاطى اسلامى است ؛زيرا وى از يك طرف تحت تأثير آرا و عقايد فيثاغوريان بود و از طرفى ديگر چه در مسائل طبيعى و چه مابعدالطبيعه به ارسطو تأسى جسته و به عقايد و نظرات او اعتماد كرده است.4
تعداد آثار و تأليفات الكندى به درستى معلوم نيست؛ زيرا قسمتى از كتب و رسالات وى از ميان رفته؛ ولى صاحب الفهرست و صاحب اخبار الحكماء شمار آنها را تا 238 كتاب و رساله ذكر نمودهاند و ضمناً قاضى صاعد اندلسى 50 اثر او را ثبت كرده است؛ ولى مشهورترين كسى كه به رسائل الكندى دست يافت، مستشرق معروف آلمانى هلموت ريتر بود كه در كتابخانه اياصوفيه به مجموعهاى از آثار الكندى دست يافت كه بالغ بر 29 عنوان در علوم مختلف از جمله فلسفه علوم طبيعى فلسفه اولى و عقل بود.
و همين الكندى كتابى دارد به نام «مايحتاجالله فى تحصيل الفلسفه» كه در آن اعلام مىكند هر كس بخواهد به فلسفه دست يابد، چارهاى جز آن ندارد كه كتب ارسطو را مطالعه كند.5
حال اين سئوال مطرح است: درحالي كه نخستين فيلسوف جهان اسلام در اعلام آرا و عقايد فلسفى خود به ارسطو تأسى جسته و به نظريات او اعتماد مىكند و مىگويد :«هر كس كه بخواهد به فلسفه دست يابد چارهاى جز آن ندارد كه كتب ارسطو را مطالعه كند»، چگونه ما مىتوانيم ادعا كنيم «بساطتى كه ما در فلسفه داريم، ارسطو حتى فكرش را هم نمىكرد؟» مضافاً اينكه وقتى ارسطو خدايى را ثابت مىكند كه «محرك اول» است و در كتاب متا فيزيك خود مطالب مفصلى در اين زمينه دارد، آيا چه دليلى بر غير موحد بودن و يا مشرك بودن او در اختيار داريم؟
درخصوص فلسفه غرب و اشعريت، لازم است يادآور شويم ابوالحسن علىبن اسماعيل اشعرى كه نواده همان ابوموسى اشعرى مىباشد، به سال260هـ برابر با سال 873 ميلادى در بصره زاده شد و در سال 324هـ/ 935 ميلادى در بغداد بدرود حيات گفت و در اينجا قصد ما اين نيست كه به ذكر همه مسائل دوران زندگانى وى و تغيير عقايدى كه در طول حيات خود داشته و گرايش اوليه وى به گروه معتزله و جدايى از آن گروه ،و اعتراف به اشتباه بعضى از اعمال و رفتار خود و توبه كردن وى از آن اعمال بپردازيم.6
از طرفى ديگر با اينكه تعليمات و نظريات و عقايد گروه اشاعره بر مبناى ديانت كلام خداوند معرفت آفرينش عالم صفات باري تعالى7 دور مىزند و بنا به نظر نويسنده محترم كه در قسمتى از مقاله آمده است، فلسفه غرب براساس كلام اشعرى تكامل يافته، حرفهاى اشاعره است ،پس چرا ايشان در قسمتى ديگر از مقاله كه ذكر آن رفت اعلام داشتهاند: «فلسفه غرب تقريباً كارى به دين ندارد»؟
مسئله ديگرى كه مىتوان پيرامون آن بحث كرد ،اين است كه: آيا به صرف اينكه ابن رشد شارح آرا و انديشههاى ارسطو بوده است، مىتوان او را در عداد فلاسفه اسلامى ندانست؟...
در اينجا لازم است يادآور شويم كه ابوالوليد محمد بن احمدبن رشد (520هـ ق/ 1126 ميلادى) يكى از نيرومندترين متفكران و فلاسفه اسلامى است. وى در خاندانى پرورش يافت كه سالها مهد علم و فقاهت بودند و جدش ابوالوليد محمدبن رشد يكى از فقهاى معروف عصر خويش بود كه مجموعه فتاوى وى حتى تا به امروز هم باقى مانده است.
ابن رشد كه در چنين محيطى پرورش يافته بود، ابــتدا بـه تحصيل علوم شرعيه پرداخت به طـوري كه سـمت استادى پيدا كرد و سپس به فرا گرفتن طب رياضى و فلسفه پرداخت و علاقه زيادى به آثار و آراي ارسطو پيدا كرد و سعى كرد تا حقيقت انديشه او را از مطاوى نصوص و شروح آثار او به دست آورد.
ابن رشد از حيث عمق انديشه و وسعت نظر سرآمد بود و به علت گرايش زيادى كه به «عقل» دارد، مىتوان او را فيلسوف عقلگراى جهان اسلام دانست.
ابن رشد فيلسوفى است به تمام معنى كلمه «عقلگرا»؛ ولى نه يك فيلسوف عقلگراى خشك، بلكه داراى نظرى وسيع و سعه صدرى خاص كه كاملاً در آثارش مشخص است.
ابن رشد برخلاف آنچه تصور مىرود، فقيه و فيلسوفى عاليقدر است؛ اگر چه بهترين شارح افكار و آراي ارسطو مىباشد، ولى آثار ارسطو به طور كامل در اختيار او نبود و تا آنجايي كه من اطلاع دارم و در منابع موثق نيز اعلام شده، ابن رشد آثار و كتابهاى زيادى از فلاسفه و انديشمندان ديگر را تلخيص و تشريح كرده است كه به قسمتى از آن اشاره مىشود:
الف ـ از افلاطون تلخيص كتاب جمهوريت
ب ـ از ارسطو1 تلخيص كتاب جوامع الطبيعيات و الهيات در سال 1169 ميلادى 556 ه ق 2 تلخيص كتاب المنطق 3 تلخيص كتاب البرهان (1170 ميلادى 556 هـ ق) 4 تلخيص كتاب السماء و العالم 5 تلخيص كتاب السماع الطبيعى 6تلخيص كتاب العقل و المعقول 7 تلخيص كتاب الكون و الفساد 8 كتاب الاثار العلويه و آثار و كتابهاى ديگر ارسطو8
ج ـ از اسكندر افروديسى شرح مقاله فىالعقل
د ـ از بطلميوس كتاب المختصر المجسطى
هـ ـ از جالينوس كتاب القوى الطبيعة كتاب العلل و الامراض و چند كتاب ديگر.
ابن رشد همچنين كتاب ها و آثارى از ابونصر فارابى، ابن سينا ، غزالى و ابن باجه را نيز شرح و يا مورد نقد قرار داده است.9
ابن رشد تأليفات زيادى در فقه ، كلام ، منطق ، جدل فلسفى، فلسفه مابعدالطبيعه و طب دارد كه به منظور احتراز از اطاله مقاله به منابع ياد شده مراجعه شود.10مهمترين و مشهورترين كتاب ابن رشد «التهافت التهافت» مىباشد كه در پاسخ و رد كتاب «التهافت الفلاسفه» غزالى نوشته شده است.
توضيحاً تهافت به معنى فروافتادن و خطا كردن است و مقصود غزالى از تهافت الفلاسفه، ذكر لغزشها و خطاهاى فلاسفه مىباشد و منظور ابن رشد از نوشتن كتاب التهافت التهافت ،اعلام خطاها و اشتباهات غزالى است.
ابن رشد در اين كتاب آنچنان اتهامات و دعاوى غزالى را پاسخ داده كه از آن پس كتاب التهافت الفلاسفه هرگز نتوانست به مقام نخستين خود برگردد.
وي اتهامات و ادعاهاى غزالى را جزء به جزء نقل مىكند و سپس هر جزء را تحليل و بر مبناى دلائلى متقن و منطقى استوار پاسخ مىدهد.
ابوالوليد در اين كتاب غزالى را به طور آشكار مورد هجوم و حمله قرار داده و او را ضعيفالحجه و واهى البرهان مىخواند. البته اين بدان سبب است كه غزالى هم در كتاب تهافت الفلاسفه خود سخت بر فلاسفه تاخته و براهين ايشان را انكار و به خيالپردازى و ضعف رأى تعبير كرده است.
كتاب التهافت التهافت چندين مرتبه به چاپ رسيده است ؛ازجمله مىتوان از چاپ آن در سال (1303 هـ ق 1885 م) در مطبعه الاعلاميه و سپس در سال (1319 هـ ق 1901م) در چاپخانه الخيريه قاهره نام برد.
ضمناً اين كتاب به زبانهاى عبرى و لاتيني هم ترجمه شده و قسمتى ازآن به زبان آلمانى درآمده است.11
در اين خصوص كه آيا ابن سينا داراى نظام فلسفى است يا نه ،بايد متذكر شويم كه اصولاً فلسفه ابن سينا را نمىتوان يك نظام فلسفى دانست؛ زيرا او تنها يك فيلسوف مشائى مسلك است.
ما نبايد سير افكار و عقايد علوم عقلى و تاريخ تفكر اسلامى را تحت تأثير نظريات شخصى قرار دهيم و حقايق را ناديده بگيريم؛ زيرا ظهور بوعلى در زمانى بود كه به بركت كار مترجمان و شروح و تأليقات ايشان، فلسفه جاى خود را در جهان اسلامى باز كرده بود و انديشمندانى چون الكندى و فارابى در اين پهنه ظاهر شده و موضوعات اصلى و اساسى فلسفه اسلامى را تعيين كرده و راه را هم براى كسانى كه مىخواستند در آن وادى قدم بگذارند (از جمله بوعلى سينا) صاف و هموار كرده بودند.
بوعلى زمانى به دنياى فلسفه راه يافت كه بنا به گفته خودش كتاب مابعدالطبيعه ارسطو را بيش از چهل مرتبه خوانده، ولى دركش براي او دشوار بود و مشكلاتش گشوده نشد تا اينكه كتاب «اغراض مابعدالطبيعه لارسطو» فارابى را به دست آورد و با مطالعه آن حل همه مشكلات خود را يافت.12
با اين ترتيب چگونه ما مىتوانيم ابن سينا را صاحب يك نظام فلسفى بدانيم ؟بلكه همان طوري كه اشاره شد ،وعلى فقط يك فيلسوف مشائى است؛ يعني پيرو مكتب فلسفى مشاء، اولين نظام فلسفه اسلامى است و چنانچه ما فقط به يك نظام فلسفى آن هم نظام فلسفى ابن سينا قائل باشيم، پس تكليف مكتب فلسفى اشراق (شيخ شهابالدين سهروردى) دومين نظام شناخته شده فلسفه اسلامى و حكمت متعاليه صدرالمتألهين (ملاصدرا) چه مي شود كه حتى در سالهاى اخير هم مورد تأييد و توجه فيلسوف و متفكر عاليقدر علامه طباطبايى (صاحب بدايهًْ الحكمه و نهايهًْ الحكمه) و فيلـسوف و اسـلام شـناس معروف فرانسوى - هانرى كورين- بوده است.
پىنوشتها:
1ـ كتاب كليات فلسفه Philosophv Made Simple تأليف ريچارد پاپكين آوروم استرول چاپ لندن
(Richard - H - Pophin - Aurum Strou 1972) ترجمه دكتر سيد جلالالدين مجتبوى (انتشارات حكمت) فـصل سـوم ص 143
2ـ همان مرجع ص 261 الى 265
3ـ كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى نوشته ( حناالفاخورى خليل الجر) ترجمه آقاى عبدالمحمد آيتى چاپ سوم (سازمان انتشارات آموزش انقلاب اسلامى) ص 374
و (اخبارالحكماء چاپ قاهره ص 241ـ247) و (الفهرست ابن نديم ص 255)
4ـ كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى
ص 375ـ377
5ـ كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى ص 377
6ـ مراجعه شود به فصل (اشعرى و اشعريان كتاب فلسفه در جهان اسلامى تأليف حناالفاخورى و خليل الجر (متن عربى) يا ترجمه فارسى آن از ص 146ـ157
7ـ همان مرجع ص 146 الى 157
8ـ مراجعه شود به كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى ص 646ـ647 و كتاب فلسفه شرق ص 414 تأليف مهرداد مهرين
9ـ همان مرجع ص 646ـ 647ـ 648
10ـ كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى ص 649ـ651 و كتاب فلسفه شرق فصل هفتم ص 414ـ416
11ـ كتاب تاريخ فلسفه در جهان اسلامى چاپ سوم ص 652
12ـ همان مرجع ص 451
سه شنبه 12 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 246]
-
گوناگون
پربازدیدترینها