پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1848298566
رسالت رسانه ملي در كلام رهبر انقلاب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رسالت رسانه ملي در كلام رهبر انقلاب
خبرگزاري فارس: خبرگزاري فارس: مقام معظم رهبري در سال 83 در جمع مديران سازمان صدا و سيما بياناتي ايراد فرمودند كه در آن نكات متعدد و مهمي به مديران رسانه ملي گوشزد شد كه تاكنون نيز محورهاي مختلف اين بيانات مورد استناد فعالين فرهنگي و دانشجويي در مطالبه از مديران صدا و سيما قرار دارد.
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
* كارزارِ تمام عيار تبليغي
خيلي خوشحاليم كه بحمداللَّه يكبار ديگر توفيق پيدا كرديم خدمت شما برسيم. اگر من اين مجال را ميداشتم كه با جمعي كه اينجا تشريف دارند، يكبهيك گفتگو كنم و نقاط نظر شما را - كه ميدانم در زمينههاي مختلف، نظرات خوبي در مجموعهي شما وجود دارد - بشنوم، مطمئناً اين كار را ميكردم. متأسفانه مجالهاي ما كم است؛ اين هم يكي از محروميتهاي ماست كه نتوانيم از امثال شماها بهره ببريم. در جلسهي چند ماه قبل از اين، كه با جمع شما در صدا و سيما داشتيم - و عليالظاهر خيلي از شما آقايان هم در آنجا تشريف داشتيد - راجع به رسانهي ملي و صدا و سيما كلياتي را عرض كرديم؛ مسألهي پيام و رساندن و پردازش و همهگير كردن آن، و اينكه امروز ما در يك پيكار و كارزارِ تمام عيارِ تبليغي در دنيا هستيم.
امروز شايد يك مقدار ريزتر و جزئيتر وارد برخي از مسائل شويم. البته من عذرخواهي ميكنم از اينكه شماها روي زمين نشستهايد و ممكن است پاهايتان درد بيايد و خسته شويد؛ اين هم يكي از محدوديتهاي ماست. اي كاش شما روي صندلي راحتي لميده بوديد و ما نگران نبوديم كه اگر جلسه طول كشيد، خسته ميشويد. بههرحال تحمل كنيد.
* جايگاه رسانهي ملي
مسألهي اصلي اين است كه ما جايگاه كشور و نظام جمهوري اسلامي را در جغرافياي بشري عالم بشناسيم و ببينيم در جبههبنديهاي بسيار وسيع و متنوع و پيچيدهيي كه در دنيا وجود دارد، ما كجا قرار داريم. وقتي به اين نكته توجه شد، نقش رسانهي ملي در اين مجموعه، بيشتر بارز و آشكار خواهد شد.
* چگونگي برخورد مردم با اشغالگر
من تشبيهي ميكنم: يك شهر اشغال شده يا در حال اشغال را در نظر بگيريد - فرض كنيد بصره يا كابل - شهري كه نيروهاي نظامي دشمن و بيگانهيي يا وارد آن شده و آنجا را اشغال كرده، يا در حال اشغال آن است و دارد پيشروي ميكند. مردمي كه در اين شهر هستند، بهطور منطقي چند دسته خواهند شد:
يك دسته كساني هستند كه از پيش با اشغالگر تفاهم كردهاند؛ الان هم به استقبالش ميروند؛ از آمدن او هم براي خودشان سودي تصور ميكنند و با او همكاري ميكنند. اسم اينها را مثلاً گروه خائنين بگذاريم.
يك دسته كساني هستند كه اين كار را نكردهاند؛ استقبال نميكنند، اما الان كه دشمن دارد ميآيد يا آمده است، فرصتطلبي ميكنند و ميروند خود را به او نزديك ميكنند و به او كمك ميرسانند؛ به اميد اينكه از او كمكي، سايهي دستي و توجهي دريافت كنند. اسم اين گروه را فرصتطلبان بگذاريم.
يك گروه بهطور طبيعي حال و حوصلهي اين كارها را ندارند؛ يا ترسو هستند، يا جبان هستند، يا آگاهي لازم را ندارند؛ بنابراين در خانهها ميمانند و تسليم سرنوشت ميشوند.
يك گروه احتمالاً يا منطقاً كساني هستند كه تحت تأثير تبليغات اشغالگر قرار ميگيرند؛ چون اشغالگر بالاخره با خودش تبليغاتي دارد، كاغذهايي پخش ميكند، بلندگوهايي روشن ميكند و به نحوي حضور خود را توجيه ميكند. اين افراد تحتتأثير قرار ميگيرند و ميگويند حضور ديگران چه عيبي دارد. بنابراين آنها هم اينگونه تسليم ميشوند.
يك گروه هم، احتمالاً يا ميتوان گفت غالباً كساني هستند كه ايستادگي ميكنند. ايستادگي آنها ناشي از اين است كه ميدانند اشغالگري به زيان آنهاست؛ ميدانند از بين رفتنِ هويت ملي چه معناي مصيبتباري براي يك مجموعهي ملي دارد؛ ميدانند كه اشغالگر وقتي خوب مسلط شد، به هيچ كس و به هيچ چيز رحم نخواهد كرد؛ بنابراين عشق به خانه و شهرِ خودشان، آنها را از خانه بيرون ميكشاند و مشغول مقاومت ميشوند. البته بعضيها فقط از خانهي خودشان دفاع ميكنند؛ بعضيها همتشان بيشتر است و از محله يا كل شهر دفاع ميكنند؛ طبعاً اين گروه ميشوند آماج اصلي دشمن. دشمن همهي امكاناتش را بسيج ميكند براي اينكه اين گروه را از سر راه خود بردارد.
* واقعيتهاي تاريخي
مطالبي كه عرض ميكنيم، تخيل نيست؛ واقعيتي است كه تقريباً در سراسر دنيا اتفاق افتاده. نميخواهيم گذشتههاي خيلي دور را در تاريخ كاوش كنيم؛ اما در يكي دو قرن اخير شما ماجراهاي فراواني را شنيدهايد. در آسيا، در آفريقا، در قارهي امريكا و در كشور كنوني امريكا، همين اتفاق افتاد. به تعبير خودشان كُتسرخها - يعني سربازان انگليسي اشغالگر - آمده بودند و كشور در اختيار آنها بود؛ عدهيي تسليم و سازگار و كمككار آنها بودند، يك عده هم ايستادگي ميكردند - ماجراهاي جورج واشنگتن و وقايعي كه لابد در تاريخ و رمانها خواندهايد يا در فيلمها ديدهايد - و بالاخره هم پيروز شدند.
* ايستادگي هند در برابر انگليس
در آسيا، هندوستان از همين قبيل است؛ نود سال - از 1857 تا 1947 - با انگليسيها جنگيدند و مبارزه كردند. آنجا هم يك عده سازشكار بودند، يك عده مسالمتآميز برخورد ميكردند، يك عده در خانهها بودند؛ اما يك عده هم جنگيدند و بالاخره پيروز شدند؛ گاندي رهبر كشور شد؛ جواهر لعل نهرو رئيس مقتدر دولت استقلال شد و تا امروز هند يكي از كشورهاي سرافراز در دنياست؛ كشوري است كه با يك ميليارد جمعيت دارد حركت و پيشروي ميكند و مشكلات خودش را يكي پس از ديگري پشت سر ميگذارد.
در جنگ جهاني دوم، در پاريس و اروپاي شرقي و روماني هم اين اتفاق افتاد؛ در جاهاي ديگر هم اين اتفاق افتاده است؛ در آسيا هم فراوان اين اتفاق افتاده است.
* برتري قدرت مقاومتكننده
در مقابل نيروي اشغالگرِ مسلطي كه قدرت او با قدرت نيروي مقاومت كنندهي داخل شهر يا داخل كشور قابل مقايسه نيست و اشغالگر خيلي قويتر است، در عينحال ايستادگي و غيرت و ايمان آن جمعيت بر قدرت ظاهري اشغالگر فائق ميآيد و بُرد را آنها ميكنند، نه آن چند گروهي كه فرصتطلب بوده و با دشمن سازش و همكاري كردهاند؛ اينها جزو اولين كساني خواهند بود كه توي سرشان ميخورد.
* اولين ضربهي اشغالگر
رماننويس معروف رومانيايي - زاهاريا استانكو(1) - كتابي دارد؛ نميدانم شماها خواندهايد يا نه. من اين كتاب را سالها پيش خواندهام. داستان، مربوط به اشغال بخارست بهوسيلهي آلمانيهاست. يك عده به جنگل ميروند و مبارزه ميكنند و بالاخره هم پيروز ميشوند - البته به دنبال شكست آلمان در كل جنگ - يك عده هم در داخل فرصتطلبي ميكنند و اشغالگر اولين ضربه را به اينها ميزند. ماجرايي در آنجا نقل ميشود كه واقعاً هيچ وقت يادم نميرود.
* تكرار وقايع گذشته
اين، تصوير نه چندان دور از ذهني است كه همهي ما در مقابل خود داريم. شما اين تصوير را در سطح بينالمللي توسعه دهيد؛ واقعهيي است كه در حال حاضر هم دارد اتفاق ميافتد. الان منطقهي خاورميانه، يا بگوييد منطقهي اسلامي - خاورميانه و شمال آفريقا - حكم همان شهري را دارد كه دشمن آن را اشغال كرده يا در حال اشغال است.
* تفاوت اشغال سنتي و جديد
البته اين نوع اشغال با اشغالِ سنتي نظامي قديم تفاوت دارد؛ سيطرهي فرهنگي و اقتصادي و سياسي كامل است؛ حتّي در مواردي ممكن است بدون حضور اشغالگر باشد؛ مگر اينكه حضور نظامي يا حضور فوقالعاده لازم باشد؛ اين اتفاق الان دارد ميافتد. اينكه من منطقه را مثال ميزنم، چون نميخواهم ماجرا را باز كنم؛ والّا اگر ما به سمت اقصاي آسيا يا امريكاي لاتين برويم، آنجا هم همين قضايا با كم و بيش تفاوتهايي وجود دارد؛ منتها من ميخواهم منطقهيي كه مورد ابتلاي خودمان است و وحدت خاصي دارد، مطرح كنم.
* زرسالاران اقتدارطلب
الان اشغالگر - مثل همان اشغالگري كه بخارست يا پاريس يا فلان كشور را تصرف كرده بود - در حال اشغال تدريجي است. اين اشغالگر كيست؟ پاسخ اين نيست كه اين اشغالگر دولت امريكا يا فلان دولت ديگر است؛ نه، اين اشغالگر يك طبقهي اجتماعي است؛ طبقهيي كه دولت امريكا و دولتهاي ديگر را به قدر توانايي و قدرت خود و آمادگي آنها دارد هدايت ميكند. البته در بافت و ساخت اين دولتها هم بدون شك افراد اين طبقه حضور دارند؛ اما هدايت، هدايت يك دولت نيست؛ هدايت يك مجموعهي طبقاتي است، كه اگر بخواهيم در يك عبارت براي اينها اسم معين كنيم، بايد بگوييم "زرسالارانِ اقتدارطلب". هدفشان هم سيطره بر منابع حياتي و مالي همهي دنياست.
* الزامات سلطهي جهاني
البته اين سيطره، يك الزامات سياسي دارد كه همان نظم نوين جهاني است؛ يك الزامات علمي و اداري دارد كه بتدريج خود را به آن نزديك ميكنند. مسألهي جهانيسازي كه امروز در تجارت، پول، فرهنگ و شبكههاي فرهنگي - مثل اينترنت و مانند آن - مطرح است، همه دانسته و نادانسته در خدمت اين مجموعهي طبقاتي است. البته تحليل جامعهشناختي اينها خيلي دقيق، ريز و مفصل است.
* ايستادگي جمهوري اسلامي
جمهوري اسلامي همان گروه مقاوم است. خيليها فرصتطلبي كردند؛ خيليها خيانت كردند و از پيش با دشمن ساختند - نظامها را ميگوييم؛ فعلاً به ملتها كاري نداريم - خيليها خودشان را كنار كشيدند و به بستر عافيت رفتند، به خيال اينكه زندگي را بگذرانند؛ خيليها فريب خوردند و شعارها و حرفها و تبليغات را پذيرفتند. يك گروه هم ايستاده و ميداند اين سيطره به زيان اوست؛ ميداند اين سيطره، او و منطقه را مصيبتزده و بدبخت خواهد كرد؛ ميداند اگر اين سيطره كامل شود، صد سال - شايد هم بيشتر - مجموعهي بشري عظيمي كه در اين منطقه زندگي ميكند، از كاروان علم و تمدن و معرفت و خوشبختي دور خواهد ماند؛ ميداند كه اين سرآغاز و دهليز يك استعمارِ تعريف نشده است.
* استعمارِ فرانو
استعمار را براي ما تعريف كردند، استعمار نوين را هم در كتابهاي گوناگون براي ما تعريف كردهاند؛ اما استعمار را وقتي تعريف كردند كه سالهاي متمادي از آن گذشته بود. استعمار نو را هم جامعهشناسهاي دنيا زماني براي ما تعريف كردند كه سالهاي متمادي از آن گذشته بود. استعماري كه امروز مطرح است، بالاتر از نو است؛ كاملاً جديد است؛ استعمار تازهيي كه ملتها را در چنبرهي خودش گرفتار ميكند و مجال تكان خوردن را به آنها نميدهد و دقيقاً بايد طبق ميل همان مجموعه عمل شود. در اين ذيلِ بشري - كه ميلياردها انسان در آنجا حضور دارند - گرسنگي و فقر و بيسوادي و ناكامي و محروميت در حد اعلي وجود خواهد داشت. در رأس، حد اعلاي كاميابي و سلطه و اقتدار زر و زور وجود خواهد داشت؛ قدر متوسطي هم وجود دارند كه به نحوي زندگي خود را ميگذرانند. چشمانداز و چيزي كه در نهايتِ اين سيطره و سلطه پيشبيني ميشود، اين است. لذا مجموعهي غيور ِ با ايمانِ تواناي آگاه از جوانب امر كه مقابل اين حادثه ايستاده، ايران اسلامي است.
* ايستادگي در برابر سيطره و تجاوز
البته اين صرفاً يك تشبيه است؛ يعني جمهوري اسلامي به عنوان يك نظام، با همراهي اكثريت بزرگي از مردم، داخل اين تعريف است؛ اما در جاهاي ديگر، نظامها مشمول اين حُكمند؛ مردم غالباً يا بيخبرند و يا احساسات دگرگونهيي دارند؛ بنابراين بحث مردم نيست. البته در آرايش و نظم و ساخت علمي، اين كلمات معاني قويتر و شكل روشنتري پيدا ميكند. امروز وضع جمهوري اسلامي اين است: ايستادگي در مقابل يك حركت متجاوزانهي سيطرهخواهانهي همهجانبه.
* پيروزي در همهي ميدانه
اين ايستادگي فقط مربوط به امروز نيست؛ ما بيستوپنج سال است كه ايستادهايم. آن روز به آقاي چاوز(2) هم گفتم، اعتقاد من اين است كه در همهي ميدانهايي كه آنها با ما پنجه درافكندند و مقابله كردند، ما پيروز شديم. پيروزي به يكي از دو معنا؛ يا ما فائق آمديم و غلبه كرديم، يا نگذاشتيم طرف مقابل پيروز شود و او را ناكام گذاشتيم. در همهي تجربههاي بيستوپنج سال گذشته، وضعيت از اين قرار است.
* من سر تا پا اميدم
امروز هم وقتي به خودمان نگاه ميكنيم، من سر تا پا اميدم. من با جزئيات مسائل كشور آشنايم و ضعفها و كاستيها و ضعف مديريتها و ضعف تصميمگيريها را ميشناسم؛ اما در مقابل آن آنقدر نقاط قوت و رويشزا وجود دارد كه احساس ميكنم ما در بسياري از موارد فقط يك "بسماللَّه" و يك حركت لازم داريم. گاهي در همين زمينهها كوتاهي ميكنيم؛ حركت نميكنيم يا دير حركت ميكنيم؛ لذا پديدهيي پيش ميآيد؛ ليكن در همهي زمينهها ما توانايي اقدام و حركت داريم.
* تمام آفاق روي ما گشوده است
ما از لحاظ انسانهاي با فكر، سرمايهيي غني داريم. استعدادها در ميان ما خيلي زياد است؛ از لحاظ مديران و مديريتهاي كلان. ما انسانهاي باتجربه و قابل اعتمادي داريم. از لحاظ ابتكار و نوآوري، انسانهاي بااستعداد و شجاعي داريم. تمام اين آفاق روي ما گشوده است؛ لذا ما اعتماد به نفس داريم، ما روحيه داريم، ما احساس ميكنيم ميتوانيم. ما ميتوانيم گرههاي خود را باز كنيم؛ ما ميتوانيم مشكلات اقتصادي را برطرف كنيم؛ ما ميتوانيم صداي رساي خود را با محتواي درست در همهجا مطرح كنيم؛ اينها تواناييهاي ماست. بايد "بسماللَّه" بگوييم و دست به زانو بگيريم و راه بيفتيم.
*جنگ رسانه
در اين وضعيت، رسانهي ملي چه جايگاهي دارد؟ ببينيد نقش رسانهي ملي در چنين وضعيتي چقدر اهميت پيدا ميكند. آن روز بنده در آن جلسه گفتم،(3) شماها هم خودتان بهتر از من ميدانيد؛ امروز جنگ دنيا، جنگ رسانههاست. پيشرفت كارها و سياستهاي بينالمللي دستگاههاي مختلف و جبهههاي گوناگون، بهوسيلهي تبليغ، خبرسازي، مفهومسازي و تبيينهاي درست و نادرست - يعني راست و دروغ - دارد انجام ميگيرد. تبليغات، هم قبل از يك حركت نظامي و اقتصادي، هم در اثناي آن، هم بعد از آن، نياز وافر دستگاههايي است كه ميخواهند در دنيا فعال باشند؛ لذا سرمايهگذاري هم ميكنند، فكر هم مصرف ميكنند و دانش هم بهكار ميبرند، براي اينكه بتوانند اين را گسترش دهند.
* ما آماج تهاجم دشمن هستيم
يكي از كارهاي بسيار مهمي كه امروز در دستور كار آنهاست، تهاجم خبري، تبليغي، فرهنگي و اخلاقي به كشور ماست. امروز اين تهاجم، اوج تهاجم فرهنگي است. البته مخصوص كشور ما نيست؛ در همهجا اينها دارند كار فرهنگي ميكنند؛ منتها ما آماج هدف آنها هستيم. بسياري از هدفهاي استكبار جهاني در زمينههاي تبليغي و فرهنگي و رسانهيي متوجه به ماست؛ ما بايد در مقابل اينها خود را مجهز كنيم.
*نقش دوگانهي رسانهي ملي
رسانهي ما، هم بايد ناظر باشد به خنثي كردن كار دشمن در داخل، هم بايد ناظر باشد به ضربهزدن به دشمن در فضاي عمومي. ميبينيد رسانه ملي چه نقش مهمي دارد. بهنظر من همهي تلاشها و كارهايي كه در كشور صورت ميگيرد، به يك معنا، يك طرف؛ كار رسانهي ملي - يعني صدا و سيما - طرف ديگر. اينها دو جريان هستند؛ والّا اگر خيلي كار انجام بگيرد، اما رسانهي ملي فعال نباشد، تأثيرش بسيار كمتر از چيزي خواهد بود كه بايد باشد. بنابراين نقش رسانه، به همين ترتيبي كه عرض شد، بسيار مهم است.
* مأموريتِ محوري رسانهي ملي
ما يك مأموريتِ محوري براي رسانهي ملي قائل هستيم، كه الزاماتي دارد و اين مأموريت ملي اهداف كلاني را هم با خودش همراه دارد. بهنظر ما آن مأموريتِ محوري عبارت است از مديريت و هدايت فكر، فرهنگ، روحيه، اخلاقِ رفتاري جامعه، جهتدهي به فكر و فرهنگ عمومي، آسيبزدايي از فكر و فرهنگ و اخلاق جامعه، تشويق به پيشرفت - يعني روحيهدادن - و زدودن احساس عقبماندگي.
* القاء احساس عقبماندگي
امروز يكي از شگردهاي مهم دشمن، تزريق و القاء احساس عقبماندگي و ناتواني است. ما در كشور سيوپنج ميليون جوان داريم. نخير؛ بدانند ما بههيچوجه عقب نماندهايم. آن روز آقاي رئيسجمهور براي من ميگفت - البته گزارش عمومي نبود؛ بنده خودم گزارشهاي زيادي دارم - مجموعهي دستاوردهاي ما در ده، بيست سال اخير، از همهي آنچه در كشورهاي شبيه خودمان - از جمله همهي كشورهاي منطقه - اتفاق افتاده، بالاتر است. اين، مسألهي خيلي مهمي است. البته گزارشهايي هم كه به بنده داده شده، همين را تأييد ميكند. راجع به يك كشور از كشورهايي كه ايشان ذكر ميكردند، فقط يك مورد به عنوان سؤال و ابهام براي من مطرح بود، كه بنا شد آن را هم تحقيق كنند و به من بگويند. ما بههيچوجه نبايد اين احساس را داشته باشيم، و جوان ما نبايد احساس كند كه عقبمانده است؛ بايد احساس كند كه دارد حركت ميكند، ميتازد و جلو ميرود؛ عملاً به اين كار، به اين پيشرفت، به اين تازش و به اين رو به جلو حركت كردن تشويق شود.
* الزامات مأموريت رسانهي ملي
اين مأموريت الزاماتي دارد. رسانهي ملي اگر بخواهد به عنوان مهمترين ابزار فرهنگي در كشور، از عهدهي اين كار بربيايد، بايد اين چيزها را در خودش تأمين كند: امين نظام باشد، مورد اعتماد مردم باشد، برخوردار از مزيتهاي رقابتي باشد. امروز رقباي ما زيادند؛ چه رقباي منطقهيي، چه رقباي بينالمللي. ما بايد در مقابل اين رقبا خود را از مزيتهاي رقابتي برخوردار كنيم. ظرفيت بالا در كمّ و كيف محصولات، هر دو مورد نظر است. نبايد كميت، كيفيت را تحتالشعاع قرار دهد، و بعكس.
* آرايش رسانهيي كارآمد
الزام ديگر اين مأموريت، داشتن آرايش رسانهيي كارآمد در عرصهي استاني و ملي و بينالمللي است؛ همين نكتهيي كه آقاي ضرغامي اشاره كردند و گفتند در جاهايي از كمترين حقشان نميتوانند برخوردار باشند؛ يعني شنيدن صداي انقلاب و ديدن چهرهي انقلاب. در اينجا آرايش ما ضعيف است. البته بسياري از اين ضعفها به بيرون از سازمان مربوط ميشود، كه آن هم موضوع ديگري است و بايد جداً تعقيب كنيم.
آرايش سازماني و رسانهيي ما بايد بهگونهيي باشد كه بتوانيم همهي كشور را در همهي ابعاد بپوشانيم. اين آرايش بايد كارآمد باشد؛ داراي قدرت انعطاف براي انطباق با شرايط گوناگون و پيشبيني نشده باشد؛ در برخورد با مسائل گوناگون، توانايي، سرعت و چالاكي داشته باشد؛ بتواند موضع خودش را اتخاذ كند و كارساز باشد.
اگر اين چيزها تحقق پيدا كند - كه هر كدام از اينها شرايط و مقدماتي دارد و بايد هم اين مقدمات فراهم شود و تحقق پيدا كند - آنگاه شما خواهيد توانست هدايت و مديريت افكار عمومي را از لحاظ فرهنگ و اخلاق و رفتار و روحيه و امثال اينها كاملاً در دست داشته باشيد؛ هيچكس نميتواند با شما در اين زمينه رقابت كند.
* هدفهاي كلان رسانهي ملي
هدفهاي كلان ما در اين زمينه چيست؟ اول، ارتقاء معرفت ديني روشنبينانه. من روي عنوان "روشنبينانه" تكيه ميكنم. معرفت ديني بايد ارتقاء و گسترش پيدا كند؛ اما يك معرفت روشنبينانه و آگاهانه.
دوم، رفتار ديني مخلصانه. باز روي كلمهي "مخلصانه" ميخواهم تكيه كنم. رفتارهاي ديني ميتواند رياكارانه و متصنعانه و ظاهرسازانه باشد، ميتواند مخلصانه باشد. ما بايد مردم را به رفتار و عمل ديني - يعني عمل صالح - بكشانيم و اين عمل، مخلصانه از آنها صادر شود.
سوم، ريشهدار كردن شناخت و باور به ارزشها و بنيانهاي فكري انقلاب و نظام اسلامي. صرف اينكه ما در زمينهي انقلاب و نظام، چيزهايي را كليشهيي و شعاري تكرار كنيم، كافي نيست؛ بايد نسبت به اين شعارها در مردم باور حقيقي بهوجود بيايد؛ اين، كار رسانهي ملي است.
چهارم، مصونيت دادن به ذهن جامعه از تأثير مخرب تهاجم فرهنگي و ارزشي دشمن، كه اشاره شد.
پنجم، باور به كارآمدي نظام.
ششم، ايجاد همگرايي عمومي و فضاي همكاري و محبت و وحدت در درون كشور و ميان مردم. بايد روحيهي محبت، وحدت، همگرايي و ارتباط و پيوند در ميان مردم تقويت شود.
هفتم، آگاهسازي نسبت به مقولههاي حساس؛ مثل علم. مسألهي علم در كشور خيلي مهم است. با مطالعهي دقيق و همهجانبه، انسان به چند سرفصل معدود ميرسد، كه يكي از آنها علم است. ما براي آينده به علم احتياج داريم. نهضت نرمافزاري و توليد علم و انديشه و فكر كه مطرح شد، بايد جدي گرفته شود. خوشبختانه زمينهها كاملاً آماده و استقبال هم خيلي خوب است. مردم را نسبت به مقولهي علم، امنيت، پرورش نخبگان، اقتدار ملي، كار و ابتكارِ گرهگشا و پيشبرنده و مقولاتي از اين قبيل حساس كنيد.
* برنامهريزي و ايجاد چشمانداز
اين مأموريت و اين اهداف كلان تا چه مدتي بناست تحقق پيدا كند؟ اعتقادم اين است كه بايد برنامهريزي كرد و چشمانداز درست كرد و آماده شد براي حركتي كه اهدافش اينهاست. اين اهداف ممكن است در طول ده سال تحقق پيدا كند؛ هيچ مانعي ندارد. براي اين كار، ده سال، زمان زيادي نيست؛ مثل چشم بههمزدني ميگذرد. گاهي انسان در مدت ده سال، هشت سال يا پنج سال، تلاش و فعاليتِ لازم و برنامهريزي شده را انجام نداده؛ بعد وقتي به اواخر دوره ميرسد، ميبيند دستش خالي است. اگر برنامهريزي شود، انسان پيشرفت را به چشم خودش مشاهده ميكند؛ مثل رويش يك درخت.
من در اينجا چند سرفصل مهم را عرض ميكنم تا مشخص شود نسبت رسانه با اين موضوعات چيست. خوب است نسبت رسانه با اين موضوعات مورد تأمل قرار گيرد. من اينها را مطرح ميكنم؛ شما رويش فكر و مطالعه و كار كنيد:
1- صدا و سيما و اخلاقعمومي
هويت حقيقي جامعه، هويت اخلاقي آنهاست؛ يعني در واقع سازهي اصلي براي يك اجتماع، شاكلهي اخلاقي آن جامعه است و همه چيز بر محور آن شكل ميگيرد. ما بايد به اخلاق خيلي اهميت بدهيم. صدا و سيما در زمينهي پرورش و گسترش و تفهيم و تبيين فضيلتهاي اخلاقي بايد برنامهريزي كند؛ يكي از اهداف صدا و سيما در همهي برنامهها بايد اين باشد.
اخلاقهاي رفتاري افراد جامعه؛ مثل انضباط اجتماعي، وجدان كاري، نظم و برنامهريزي، ادب اجتماعي، توجه به خانواده، رعايت حق ديگران - اينكه ديگران حقي دارند و بايد حق آنها رعايت شود، يكي از خلقيات و فضايل بسيار مهم است - كرامت انسان، احساس مسؤوليت، اعتماد به نفس ملي، شجاعت شخصي و شجاعت ملي، قناعت - يكي از مهمترين فضايل اخلاقي براي يك كشور قناعت است، و اگر امروز ما در برخي زمينهها دچار مصيبت هستيم، بهخاطر اين است كه اين اخلاق حسنهي مهم اسلامي را فراموش كردهايم - امانت، درستكاري، حقطلبي، زيباييطلبي - يكي از خلقيات خوب، زيباييطلبي است؛ يعني به دنبال زيبايي بودن، زندگي را زيبا كردن؛ هم ظاهر زندگي را و هم باطن زندگي را؛ محيط خانواده، محيط بيرون، محيط خيابان، محيط پارك و محيط شهر - نفي مصرفزدگي، عفت، احترام و ادب به والدين و به معلم.
اينها خلقيات و فضايل اخلاقي ماست. صدا و سيما خودش را متكفل گسترش اين خلقيات بداند. شما در هر برنامهيي كه ميسازيد، در هر سريال تلويزيوني، در هر محاوره، در هر ميزگرد، در هر گفتگوي تلفني و در هر گزارش، متوجه باشيد كه اين فضايل تقويت شود؛ اين چيزها نقض و زير پا انداخته نشود.
2- صدا و سيما و دين
راجع به دين مردم، صدا و سيما چه نقش و چه موضع و چه مسؤوليتي دارد؟ طبيعتاً از وظايف صدا و سيما، ارتقاء معرفت ديني و ايمان ديني است. معرفت و ايمان با هم تفاوت دارد. هم ايمان مردم بايد تقويت شود، هم معرفت و شناخت آنها. بايد توجه داشت ايماني كه مردم پيدا ميكنند، سست، عوامانه، سطحي و قشري نباشد؛ بشدت از اين پرهيز شود. اكتفا نشود به تغليظ احساسات مردم و تشريفات افراطي. تأكيد بر اين چيزها بهطور افراطي، اصلاً مفيد نيست و بههيچوجه تبليغ دين محسوب نميشود. اين را پايهي كار قرار دهيد و حالا برگرديد به برنامههاي ديني صدا و سيما؛ ببينيد چه كار بايد بكنيد و چه كار بايد نكنيد.
برنامهي ديني بايد نسبت به دين شبههزُدا باشد، نه شبههزا. من گاهي بعضي از بيانات ديني را از تلويزيون يا از راديو گوش ميكنم و ميبينم شبهه ايجاد ميكند! حديث سستي، حرف نامعقولي، مطلبي كه در جمع مثلاً بيست نفري يا پنجاه نفرهي يك عده مؤمنِ مخلص، گفتنش خوب است و ايمان آنها را زياد ميكند، در سطح ميليوني مردم به زبان آوردن، جز اينكه ايمان عدهيي را سست و در ذهنشان ترديد ايجاد كند، هيچ فايدهي ديگري ندارد. از اين چيزها بايد پرهيز كرد. بيان ديني و تبيين ديني بايد شبههزدا، روشن، قوي، هنرمندانه و متنوع باشد؛ شبههزا و كليشهيي نباشد. بيان ديني بايد در همهي سطوح، صحيح باشد. درست است كه ما تبيين ديني را در سطح نخبگان، در سطح متوسط، در سطح پايين و در سطح كودكان داريم، اما همان چيزي كه در سطح كودكان است، مطلقاً بايد صحيح باشد. شما در كلاس اول به بچه ياد ميدهيد دو بعلاوهي دو، ميشود چهار؛ وقتي هم كه بچه به منتهااليه قلهي رياضيات و دانش رياضي ميرسد، باز هم دو بعلاوهي دو، ميشود چهار؛ تغيير پيدا نميكند. بنابراين آنچه در زمينهي دين به كودك يا به انسانِ عامي تفهيم ميكنيم، مطلقاً نبايد غلط باشد تا بعد در ارتقاء معرفت ديني ببيند آن حرف، نادرست بوده است؛ نه، بايد درست گفت؛ منتها ساده. بنابراين، حرف ديني در همهي سطوح بايد صحيح باشد.
براي مراسم ديني، اعياد و عزاداريها برنامهريزي هوشمندانه بشود. بعضي از برنامههايي كه اجرا ميشود، كاملاً ناهوشمندانه است. راجع به حضرت جواد چه صحبتي در تلويزيون يا راديو ميكنيد؟ راجع به امام جواد، امام هادي، امام عسكري، امام رضا و ديگر ائمه مطالب خيلي خوبي نوشته شده است. بنده كه عمرم را در اين زمينهها گذراندهام، وقتي به اين مطالب نگاه ميكنم، استفاده ميكنم و لذت ميبرم؛ چرا از اينها استفاده نميشود؟ نوشتههاي خوب، تحقيقات خوب و مطالب شيوا و ايمانآور در اين زمينهها فراوان است. گاهي انسان برنامهيي را ميبيند كه شخصي با شدّ و مدّ و در قالب يك قطعهي ادبي، فرضاً راجع به امام موسيبنجعفر حرف ميزند كه هيچ معنا ندارد. اينگونه برنامهها نه ايمان كسي را زياد ميكند، نه لذتي دارد و نه در آن، هنر نويسندگي - به معناي حقيقي كلمه - بهكار رفته. چرا ما اين برنامهها را پخش ميكنيم؟ يك نفر با صداي نرم و ملايم و معصومانه - شماها متخصص اين كارها هستيد؛ هر صدايي براي هر برنامهيي مناسب نيست - بهجاي صداي آنطوري، چند فضيلت ِ با سند درست و منطقي از امام موسيبنجعفر نقل كند و زندگي آن حضرت را شرح دهد؛ انسان گوش ميكند، لذت ميبرد؛ معرفت و محبتش زياد و دلش از شنيدن مناقب اين بزرگواران روشن ميشود. اگر برنامههاي ديني خوب ادا شود، فايده دارد؛ اما اگر بد ادا شود، خنثي نيست؛ نتيجهي بد دارد؛ مثل داستان آن مؤذن بد صدا.
مولوي ميگويد: دختر يك مرد مسيحي بشدت عاشق اسلام و دلباختهي معارف اسلامي شد و اسلام آورد. اين مرد مسيحي خيلي ناراحت بود. در آن شهر، يك عده مسيحي بودند و يك عده مسلمان. آن شهر، هم مسجد داشت و هم كليسا. يك روز اين مسيحي پيش مؤذن آمد و بعد از اينكه خيلي به او احترام گذاشت، پول و هديه هم به او داد و گفت از شما خيلي متشكرم. مؤذن تعجب كرد كه او از چه تشكر ميكند. مرد مسيحي گفت تو من را نجات دادي؛ چون دختر من عاشق و علاقهمند به اسلام شده بود؛ اما يك روز وقتي صداي اذان تو را شنيد، از اسلام زده شد و گفت اسلامِ اين مؤذن را نميخواهم!
ما اگر بد اذان بگوييم، عشاق اسلام را از اسلام ميرمانيم. ما بايد خوب و خوشصدا اذان بگوييم. اذان ما همين معارفي است كه ميگوييم؛ همين صدا و سيماي ماست.
3- صدا و سيما و مديريت كشور
به نظر من سياست كلي صدا و سيما بايد تقويت مديريتهاي اجرايي كشور باشد. من توصيه نميكنم كه صدا و سيما ضعفها و نارساييها و كمبودها و خداي نكرده خيانتها را پوشيده بدارد؛ نه، ضعفها را هم بگويد؛ دردهايي كه جلوي چشم مردم است، عيبي ندارد صدا و سيما به آنها بپردازد؛ منتها طرح اين دردها و ضعفها و نارساييها بايد بهگونهيي باشد كه اولاً مردم را مأيوس نكند، ثانياً مديريت را تضعيف نكند.
توفيقات دولت را بگوييد. نشان دادن توفيقات و پيشرفتهاي كشور حتماً نبايد از زبان مسؤولان و دستاندكاران باشد. فرضاً رئيسجمهور ميرود و طرحي را افتتاح ميكند. اين افتتاح، گنگ است و معلوم نيست چيست. وقتي آسفالت خياباني خراب ميشود و ميخواهيد آن را در خبر منعكس كنيد، مثلاً ميرويد با تاكسيدار مصاحبه ميكنيد و او ميگويد چرخ ماشينم در اين چاله افتاد؛ يكي ديگر ميگويد زمستان در اينجا آب جمع شده بود و ترشح كرد به لباس مردم. خلاصه با ده نفر مصاحبه ميكنيد تا مشخص شود اين چاله چقدر چيز بدي است. پس در مورد پيشرفتها و توفيقات هم همين ميكروفون را بگيريد جلوي كساني كه از اين پيشرفتها بهرهمند و برخوردار ميشوند. صِرف اينكه مدير مربوطه بيايد بگويد در راهاندازي فلان طرح براي پانصد نفر، هزار نفر يا پنجهزار نفر شغل ايجاد شد، كافي نيست؛ بايد موضوع را تبيين كرد.
هدف ما بايد تقويت مديريت اجرايي كشور باشد. گفتم و تكرار هم ميكنم: ضعفها و نقصها هم بايد گفته شود تا مردم تصور نكنند اينجا بوقي است كه بنا دارد فقط از حكومت تعريف كند؛ منتها گفتنِ علاججويانه و دلسوزانه، نه ستيزهجويانه. طرح غلط مشكلات، مضر است. طرح سؤالهايي كه پاسخ ندارد، مضر است. البته گاهي شگردهاي قشنگي زده ميشود. همين چند روز قبل ديدم كه پس از جلسهي رؤساي سه قوه، راجع به مفاسد اقتصادي با آنها مصاحبه كردند. كار قشنگِ جالبِ تميزِ همهجانبه و هوشمندانه و زِبلواري از آب درآورده بودند؛ خوب بود و اتفاقاً تأثير هم كرد. آدم از اينطور كارها لذت ميبرد. خيلي خوب، الان دارند همان كار شماها را دنبال ميكنند؛ اينها هم به نحوي منعكس شود. البته شما ميتوانيد با همين نحوهي طرح، به شكل هوشمندانه مديران را هم هدايت كنيد. مديران گاهي نقص كار خودشان را نميدانند. طرح نواقص كار از زبان منصفانه و بيطرفانهي شما ميتواند به آنها كمك كند.
4- صدا و سيما و علم
اشاره كردم كه علم مقولهي بسيار مهمي است. امروز انسان وقتي به راههاي مختلف براي پيشرفت كشور نگاه ميكند، ميبيند همه منتهي ميشود به علم. لعنت خدا بر كسانيكه در طول دهها سال كشور را از پيشرفت علمي باز داشتند. وقتي پيشرفت علمي وجود داشته باشد، پيشرفت فناوري را هم با خودش ميآورد، و پيشرفت فناوري هم كشور را رونق ميدهد و در جامعه نشاط بهوجود ميآورد. اگر علم نباشد، هيچچيز نيست؛ و اگر فناوري هم باشد، فناوري عاريهيي و دروغي و وامگرفتهي از ديگران است؛ مثل صنعتهاي مونتاژي كه وجود دارد. علم را بايد رويانيد. بهنظر من رسانه ميتواند در نهضت توليد علم و فكر و نظريه و انديشه در زمينههاي مختلف - چه در زمينهي فني و چه در زمينهي انساني و غيره - نقش ايفا كند. شما ميتوانيد خط توليد علم و فكر و نظريه را برنامهريزيشده دنبال كنيد؛ به بحثهاي منطقي و مفيد دامن بزنيد؛ كرسيهاي نوآوري را تلويزيوني كنيد و چهرههاي علمي نوآورِ خوب را مطرح نماييد.
خدا رحمت كند آقاي احمد بيرشك را - نميدانم شماها با ايشان آشنا بوديد يا نه - پيرمرد جالبي بود. ما پيري ايشان را ديديم و درك كرديم؛ اگرچه از نوجواني با اسم و كتابهاي ايشان در مدرسه آشنا بوديم. پيرمرد در نود و چند سالگي، پُر تحرك و پُرتلاش بود. من از او خيلي خوشم ميآمد. ايشان با من هم ملاقات كرده بود. از جمله چيزهايي كه من از اين پيرمرد ديدم و خيلي لذت بردم، اين بود كه چند سال قبل تلويزيون به مناسبتي با او مصاحبه كرد و گزارشگر به او گفت توصيهيي به جوانها بكنيد. اين پيرمرد مثل يك جوان، جوانها را توصيه كرد به درس خواندن و علم آموختن. من خيلي خوشحال شدم. گفتم از طرف من بهخاطر همين دو كلمه توصيه، از آقاي احمد بيرشك تشكر كنيد. ببينيد يك پيرمردِ معتقد به علم و پيشرفت علمي و تحرك جوانها، يك جمله حرفش ميتواند يك عالم تأثير بگذارد. بهنظر من شما در مقولهي علم، مطلقاً بيطرف نيستيد؛ جزو مسؤوليتهاي مهم شماست كه بايد مسألهي علم را دنبال كنيد.
5- صدا و سيما و سرگرمي و تفريح
يكي از مقولههاي بسيار مهم و يقيناً يكي از ضرورتهاي جامعه، لبخند است. لبخند يكي از نيازهاي زندگي انسان است. زندگي بيشادي و بيلبخند، زندگي دوزخي است. زندگي بهشتي، زندگي با لبخند است. حضرت علي فرمود: "المؤمن بشره في وجهه و حزنه في قلبه"؛ اگر غصهيي داريد، بايد در دلتان نگه داريد؛ مؤمن اينطوري است. لبخند و شادي مؤمن در چهرهي اوست. اصلاً چهرهها بايد شاد باشد. اگر با چهرهي خودتان ميتوانيد به جامعه شادي بدهيد، بايد اين كار را بكنيد. شادي لازم است و بايد آن را براي مردم تأمين كرد؛ منتها اين كار برنامهريزي ميخواهد. البته شماها برنامهريزي كردهايد. اين مواردي كه من ميگويم "بايد"، معنايش اين نيست كه شما نكردهايد. شما كارهاي زياد و خوبي كردهايد و من ميخواهم بر ادامهي آنها تأكيد كنم. مراقب باشيد شادي در مردم با لودگي و ابتذال و بيبندوباري همراه نشود؛ از اين طريق به مردم شادي داده نشود. همهجور ميشود به مردم شادي داد؛ از نوع صحيح آن شادي داده شود. گاهي اوقات يك لطيفه يا يك تعبيرِ بجا مخاطب را شاد و خوشحال ميكند؛ گاهي هم ممكن است يك آدم لوده با ده جور ادا درآوردن، نتواند آنطور شادي را ايجاد كند. شادي كردن و شادي دادن به مردم، بهمعناي لودگي نيست. يكي از آقاياني كه در صدا و سيما گاهي صحبت ميكند و مصاحبههاي خوب و صحبتهاي خوبي دارد - من گاهي گوش كردهام - اصلاً شوخي نميكند؛ اما تعبيرات و كيفيت بيانش طوري است كه انسان گاهي بياختيار لبخند به لب ميآورد؛ اينطور خوب است.
طنز فاخر و برجسته، يكي از هنرهاست. طنز، هنر خيلي بزرگي است. بنده با مرحوم صابري شوخي ميكردم و ميگفتم "طنازها"!
طنازهاي واقعي را تقويت كنيد، پرورش دهيد و كمك كنيد تا طنز بياورند. طنز، يعني مطلب مهمِ جدي كه با زبان شوخي بيان ميشود؛ محتوا و معنايي در آن هست، منتها به زبان شوخي.
از جملهي سرگرميها، مسابقات است. مسابقات، خوب است؛ منتها بايد مراقب بدآموزيهاي قولي و عملي در آنها بود. گاهي در زبان، گاهي اصلاً در كيفيت رفتار، گاهي هم در خندههاي بيخودي، سبكي ديده ميشود؛ و البته گاهي اوقات هم اين چيزها نيست.
يكي از مسابقهها، مسابقهي تلفني است. شخصي تماس ميگيرد و بهخاطر هيچي، به او جايزه ميدهند! يك روز من ديدم در يك برنامهي تلويزيوني پنج ميليون تومان به يك نفر جايزه دادند؛ براي اينكه به چند سؤال جواب داد! اين سرگرمي خيلي جالبي نيست. پنج ميليون تومان، تقريباً حقوق دو سه سال يك كارمند متوسط است. ممكن است بگويند اينكار ترويج علم است. ترويج علم را از يك راهِ بهتر بكنيد؛ اين راه ضرر دارد. عدهيي كه اينگونه مسابقات را نگاه ميكنند، بيمنطقي به ذهنشان ميآيد و از اين بيمنطقي سوءاستفاده ميكنند. اين كار منطقي ندارد كه مثلاً بنده بدانم انجيل عربي است يا يوناني است يا لاتيني است؛ بعد بگويند حالا كه شما دانستيد، اين پانصدهزار تومان يا فلان مبلغ مال شما! اين كار معني ندارد. بنابراين، مقولهي سرگرمي و تفريح، لزومش يك مسأله است؛ با برنامهريزي بودن آن يك مسأله است؛ بامحتوا بودنش يك مسأله است؛ پرهيز از جهات منفي هم در آن يك مسأله است.
6- صدا و سيما و مقولهي عدالت اجتماعي
به فضاي همدردي با فقيران دامن بزنيد. خوشبختانه صدا و سيما در چند سال گذشته برنامههاي بسيار خوبي در اين زمينه داشته، كه درخور تقدير است. دغدغهي عدالت را در ذهنها و دلهاي مردم دامن بزنيد؛ اين كار بسيار خوب است. البته سعي شود به جماعت فقير و تهيدست اهانت نشود و كرامت انساني آنها از بين نرود. من ميبينم در بعضي از كارهايي كه در اين زمينه صورت ميگيرد، بهطور دقيق اين معنا رعايت ميشود. آن پسربچه يا دختربچهيي كه ميآيد هديهيي به فلان صندوق ميدهد، حرفي از او پخش ميشود كه خيلي خوب و شيرين و لطيف است و در آن اهانت نيست؛ منتها در كنار دامن زدن به دغدغهي عدالت اجتماعي و رسيدگي به فقرا، زندگي اشرافي و تجملاتي پوچ و بيهوده را هم تخريب كنيد؛ اين زندگي واقعاً در خور تخريب است. زندگي تجملاتي نبايد بههيچوجه ترويج شود؛ بلكه بايد تخريب شود و نقطهي منفي بهحساب بيايد. چرا بيخود تجملگرايي رواج پيدا كند؟ اگر يك نفر دلش ميخواهد متجمل باشد، ما چرا بايد آن را ترويج كنيم؟ توجه كنيد كه ما به فقير بايد عزتنفس و حس مناعت بدهيم و به غني بايد كمك به فقير را بياموزيم. بههرحال در كل زندگي جامعه، بايد از زندگي اشرافي و تجملاتي الگوسازي نكنيم.
7- صدا و سيما و نهضت بيداري در جهان اسلام
8- صدا و سيما و توجيه افكار عمومي در زمينههاي مختلف
مثلاً الان مسألهي انرژي اتمي مطرح است. افكار عمومي در اين قضيه بايد توجيه شود. شنيدم ظاهراً پريشب سيما برنامهي خيلي خوبي داشته و با دستاندركاران قضيه در تهران و وين تماس گرفته و موضوع را بررسي كرده است؛ اينطور كارها بسيار مفيد است. افكار عمومي بايد در جريان مسائل قرار گيرد و به شكل صحيح و منطقي توجيه شود.
9- صدا و سيما و مشاركت عمومي در همهي زمينهها
الحمدللَّه در اين زمينه هم صدا و سيما فعاليتهاي خيلي خوبي داشته است.
لازم ميدانم چند راهبرد اجرايي مهم را هم عرض كنم:
* نگرش به محتوا را الزامي كنيد
اولين نكته اين است كه شما در همهي برنامهها نگرش به محتوا را الزامي كنيد؛ همهي برنامههاي شما بايد پيام داشته باشد. پيام داشتن، لزوماً به معناي دلگير بودن و خستهكننده بودن نيست، كه انسان بگويد مردم خسته ميشوند؛ نه، ممكن است اين پيام در ضمنِ يك برنامهي كاملاً شيرين و سرگرم كننده باشد؛ اما پيام داشته باشد. برنامههاي ما نه فقط نبايد پيام منفي داشته باشد، بلكه بايد بدون پيام هم نباشد؛ يعني خنثي هم نباشد. سريالي كه توليد ميكنيد، ميزگردي كه ميگذاريد، فيلمي كه ميسازيد، مسابقهيي كه ترتيب ميدهيد؛ بالاخره ميخواهيد محورهاي مهمي را كه مسؤوليت شماست، در بين مردم توسعه دهيد؛ شما كدام محور را ميخواهيد به اين وسيله تبيين كنيد؟ اين بايد روشن شود. بهوسيلهي برنامههاي خوب و برنامهسازيهاي خوب، گفتمانهاي مورد نياز جامعه را - كه گاهي بايد موضوعي را به شكل گفتمان عمومي درآورد - تأمين و تضمين كنيد.
* پيامهاي ما نبايد متناقض باشد
نكتهي دوم اين است كه دادن پيامهاي گوناگون بايد جرياني انجام بگيرد و به شكل يك روند دربيايد؛ مقطعي و موردي فايدهيي ندارد. همهي برنامههاي ما بايد يكديگر را كمك كنند تا اين فكر و اين انديشه در جامعه مطرح شود. ممكن است گاهي ما پيامهاي متناقض بدهيم. مثلاً از يك طرف دربارهي عدالت اجتماعي برنامهي خيلي خوبي توليد ميكنيد؛ اما از آن طرف در خلال يك برنامهي ديگر، عملاً عدالت اجتماعي را نقض ميكنيد! اين درست نيست؛ بايد آهنگ كلي برنامهها يكي باشد و در بين آنها تناقض ديده نشود. در مقولهي عدالت اجتماعي فيلمها و سريالهايي ساخته ميشود كه غالباً خانههاي مورد استفادهي شخصيتهاي اين فيلمها اعياني و اشرافي است! واقعاً وضع زندگي مردم ما اينطوري است؟ آيا يك زوج جوان يا يك زن و شوهر در چنين خانههايي زندگي ميكنند؟! اين كار چه لزومي دارد؟ سالها قبل بعضي از سريالهايي كه از سيما پخش ميشد، هرچند كيفيت آنها مثل سريالهاي الان نبود - عقبتر بود - ليكن فضاي زندگي در آنها، متواضعانه و در يك خانهي معمولي بود؛ آنطوري خوب است. زندگي را لزوماً نبايد اعياني و اشرافي و متجملانه معرفي كرد. فضاي تبليغي صدا و سيما اينطوري باشد. البته گاهي در اين خصوص هم به ما تذكر ميدهند و مطالبي ميگويند. تبليغات رسانهيي و گاهي تبليغهاي خيلي پُررنگ كه مردم را به طرف مصرفگرايي سوق ميدهد، با برنامهيي كه فرضاً شما ساختهايد تا مصرفگرايي را تقبيح كنيد، عملاً در تناقض است؛ با هم هماهنگ نيست.
* بر محتوا هم نظارت كيفي كنيد
نكتهي سوم، نظارت كيفي است. من ميدانم يكي از كارهاي اجرايي شما نظارت كيفي بر برنامههاست؛ منتها نظارت كيفي را فقط به ملاحظات فقهي و شرعي محدود نكنيد؛ مثلاً مراقبت كنيم دو هنرپيشهي پسر و دختر در خلال بازي دستشان به هم نخورد؛ يا وقتي روي صندلي مينشينند، فاصلهيي بينشان باشد؛ اينها حتماً لازم است و به شكل هوشمندانهتر و دقيقتري هم لازم است؛ اما فقط اينها نيست؛ بايد بر محتوا هم نظارت كيفي باشد. فيلمي كه به تهيهكننده دادهايد تا براي شما بسازد و بياورد، نظارت كنيد چقدر از محتوا برخوردار است.
از جمله كارهاي بسيار خوب اين است كه بخصوص در حين توليد، نظارت و سركشي كنيد تا پولِ زياد و بيهودهيي مصرف نشود و بعد مجبور باشيد اشكالاتش را برطرف كنيد. بههرحال بايد در نظارت كيفي بشدت سعي شود پيامهاي منفي در كارها نباشد.
* تأثير برنامه بر مخاطب
نكتهي چهارم اين است كه تأثير برنامه را در مخاطب درنظر بگيريد، نه فقط افزايش بيننده را. البته يكي از سياستهاي درست صدا و سيما اين است كه بينندگان خود را افزايش دهد، كه خوشبختانه موفق هم شده و آمارها نشان ميدهد كه هم درصد بينندگان تلويزيون و هم درصد شنوندگان راديو در اين چند سال خيلي خوب افزايش پيدا كرده است؛ اين سياستِ درست و صحيحي است؛ همهي رسانههاي دنيا هم هدفشان اين است و شما هم ميتوانيد با اين كار حتّي قصد قربت كنيد؛ منتها فقط اين كار نبايد هدف باشد، بلكه بايد ببينيد تأثير اين برنامه در مخاطب چيست. گاهي اوقات افزايش مخاطب به قيمتي است كه نميارزد. آنها جذب ميشوند، اما به چه جذب شدهاند؟ به چيزي كه يا منفي است و يا خنثي.
* جذب مخاطب به هر قيمت؟
مرحوم سيدقطب جرياني را در يكي از كتابهايش مينويسد، كه من پيش از انقلاب آن كتاب را ترجمه كردم. ميگويد به يكي از شهرهاي امريكا رفتم و ديدم دم درِ يك كليسا اطلاعيهيي نصب كردهاند: "امشب يك برنامهي رقص و شادي و شام سبك و موسيقي اجرا ميشود."! تعجب كردم كه كليسا به چه مناسبت اينها را اعلام كرده! مينويسد: كنجكاو شدم در آن ساعتِ معين بروم ببينم چه خبر است. ديدم بله، يك سالن رقص در كنار سالن كليساست؛ زوجهاي جوان ميآيند و ميرقصند؛ موسيقيهاي محرك و شهواني هم پخش ميشود! افرادِ يكخرده مسنتر هم كنار نشستهاند و تماشا ميكنند و از نگاه كردن لذت ميبرند! كشيش هم اواخر شب روي سن ظاهر شد و با رفتار خيلي آرام و ملايم رفت نور چراغها را تنظيم كرد! ميگويد فردا رفتم سراغ كشيش؛ گفتم شما كشيش هستيد يا كابارهدار؟! اينجا كليساست يا سالن رقص؟! كشيش گفت من به اين وسيله ميخواهم جوانها را به كليسا جذب كنم! اينطوري ميشود جوانها را به كليسا جذب كرد؟! جوانها به كليسا جذب نشدند، بلكه به سالن رقصِ متعلق به كليسا جذب شدند! سالن رقصِ متعلق به كليسا مگر امتيازي دارد؟
اگر بناست فيلم يا برنامهيي پخش شود و تأثير سوئي بگذارد، چه فرقي ميكند كه من پخش كنم يا رقيب من؛ در هر دو صورت بد است؛ پس چرا من پخش كنم؟ به نظر من اين منطق مهمي است و بايد به آن توجه داشت.
* برنامههاي فاخر در راديو قرآن و معارف
نكتهي پنجم، راجع به برنامههاي راديو قرآن و راديو معارف قم است. اين دو راديو واقعاً يكي از نعمتهاي بزرگ و از جمله اقدامهاي بسيار خوب و باارزش است. چون بخصوص اين دو راديو صبغهي مذ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-